آقاى اينگماركارلسون، محقق، اسلام شناس و سياست مدار سوئدى، در سال 1942 در سوئد متولد شد. وى پس از گذراندن دوره فوق ليسانس علوم سياسى در دانشگاه گوتنبرگ، در سال 1967 در رسته ديپلماتيك وزارت خارجه سوئد مشغول به كار شد و در بوگوتا، وين، دمشق، پكن و بن انجام وظيفه نموده است.
وى در فاصله سالهاى 1979 تا 1983، به عنوان كاردار سوئد در دمشق خدمت نمود. اينگماركارلسون در سال 1992 به عنوان رئيس بخش برنامه ريزى سياسى وزارت خارجه سوئد انتخاب شد و تا سال 1996 در اين سمت مشغول به كار بود. در اين اثنا، كتاب «اسلام و اروپا همزيستى يا برخورد؟» را تاليف نمود. كارلسون از سال 1996 نيز به عنوان سفير سوئد در پراگ و براتيسلاوا خدمت نموده است. (2)
آثار
بحث اسلام سياسى محور اساسى بحث ها و نوشته هاى اينگمار كارلسون در سمينارها و كتب گوناگونى است كه طى سال هاى اخير در كشورهاى اسكانديناوى برگزار يا منتشر شده است. وى 8 جلد كتاب به زبان سوئدى به چاپ رسانده است كه بعضى از آنها به زبان هاى ديگر نيز ترجمه شده است:
1. خدا با ماست – دين و سياست در خاورميانه (1984)
2. اسطورههايى درباره مساله فلسطين (1987)
3. چين در قلوب ما – بازتاب آشوبهاى دهه 90 (1987)
4. دولت ميانه – آلمان و اروپاى جديد (1991)
5. صليب و هلال – اقليتهاى دينى در خاورميانه (1991)
6. اروپاى كوچك – راهنماى اقليتهاى اروپايى فاقد دولت (1992)
7. اسلام و اروپا، همزيستى يا برخورد؟ (1994) اين كتاب به زبانهاى دانماركى، تركى و عربى نيز ترجمه شده است.
8. ملت اروپا يا ملتهاى اروپا – اروپا و ساكنان آن (1996) اين كتاب نيز به زبانهاى اسلاوى و دانماركى ترجمه شده است. (3)
نظرات
اينگماركارلسون، ضمن بحث در خصوص اسلام سياسى، مسلمانان را به 4 گروه عمده تقسيم مىنمايد: سنتگرا، بنيادگرا، نوينگرا (مدرنيست) و دنياگرا (سكولاريست). از ميان چهار گروه فوق حساسيت ويژه او نسبتبه مسلمانان بنيادگرا كه گوهر و كلام قرآن و حديث را در صور سياسى، اجتماعى و اخلاقى بيان مىدارند، قابل كتمان نيست. خود او در يكى از گفتارهاى خويش بيان نموده است كه ما به طور كلى هيچ گونه احساس خطر و نگرانى از مسلمين نداريم، اما بايد فقط مراقب كسانى كه اسلام را در چارچوب ها و قالب هاى سياسى و اجتماعى فهم مى نمايند، باشيم.
او تولد اسلام سياسى را از زمانى مىداند كه انقلاب اسلامى به همت رهبر انقلاب و ايثار توده هاى مسلمان در ايران به وقوع پيوست. (4) او نضج و شكلگيرى بنيادگرايى را به عنوان واكنشى در مقابل روند صنعتى شدن و مدرنيسم نمى داند، بلكه بر اين نظر است كه اين پديده محصول و معلول روند صنعتى شدن جوامع مى باشد. نظر اودر اين باب شبيه تحليلى است كه اريش فروم در كتاب «گريز از آزادى» در خصوص چگونگى شكل گيرى فاشيسم در آلمان ارائه مىدهد. كارلسون مىگويد سير شهرگرايى برآمده از روند صنعتى شدن در جوامع، هنجارهاى پيشين را دچار ترديد و تزلزل مىنمايد و همزمان سعى مىنمايد كه هنجارها و باورهاى خود را در اين سير نهادينه نمايد.
انسان براى رهايى از گريز از چنين وضع بغرنجى، چارهاى جز مطلق گرايى افراطى كه از نظر او اين سير در كشورهاى اسلامى در قالب بنيادگرايى ظهور مى نمايد، ندارد و با روى آوردن به جرم هاى دينى، كمبودهاى ناشى از بى هويتى را جبران و درمان مى بخشد. در واقع، از نظر كارلسون، مطلق گرايى بنيادگرايان، واكنشى روانشناختى در مقابل سير صنعتى شدن جامعه مى باشد. او مىافزايد: پديده بنيادگرايى از رنگ و رونق مى افتد و تدريجا در درون جامعه مضمحل مى گردد. (5) بدين لحاظ، او در مقابل آن دسته از پژوهشگرانى كه نگران سير گسترش بنيادگرايى، چه در كشورهاى اسلامى و چه در ميان مهاجرين مسلمان در اروپا مى باشند، ابراز مىدارد كه آيندهاى براى بنيادگرايان متصور نيست.
او تاكيد مى نمايد، همان طورى كه روند صنعتى شدن جوامع از يكسو عامل بروز و تشديد بنيادگرايى در جوامع اسلامى است، از سوى ديگر، همين عامل موجب اضمحلال همين پديده مى گردد. (6) به اعتقاد اينگماركارلسون، انتخابات آزاد و علنى در [خاورميانه و كشورهاى اسلامى] در حال شكلگيرى است و نيروهاى بنيادگرا در اردن، كويت، مصر، پاكستان و تونس اكنون اين مساله را درك كردهاند كه شركت در انتخابات در درون چارچوبهاى سياسى موجود، به نفع خود آنهاست. آنها نه تنها توانسته اند كرسيه اى پارلمانى را بدست آورند، بلكه توانسته اند بعضى از پست هاى دولتى را نيز اشغال نمايند.(7)
هدفى كه از اين گونه آزمونهاى دموكراتيك حاصل مىگردد، تحكيم قدرت حكام از طريق جهت دادن اعتراضات اجتماعى در واژگان سياسى مى باشد و نيز ممانعت از اينكه ميان اسلام گرايان ميانهرو و بنيادگرايان مسلمان، همكارى دوجانبه اى محقق شود. اين امر نيز موجب مىشود كه از سياست هاى راديكالى اجتناب به عمل آيد. بنابراين اين گونه نمودهاى دموكراتيك تاكنون به عنوان نوعى تاكتيك سياسى مطرح بوده است و استدلالى كه عليه روند دموكراتيزه دراز مدت و واقعى مىشود، اين است كه چنين روندى مى تواند از سوى بنيادگرايان، مورد سوء استفاده قرار گيرد.
اما تاكنون بنيادگرايان اسلامى نشان دادهاند كه تهديدى عليه دموكراسى ليبرال به شمار نمى آيند، بلكه مخالف دولتهاى تك حزبى و سيستم پادشاهى موروثى هستند. بنابراين، امروز در مقابل حاكميت اسلامى، سيستم پادشاهى محافظه كارانه و يا رژيم هاى نظامى قرار دارد; يعنى ديكتاتورهايى كه لباس پان عربيسم به تن كردهاند و خطابه هاى اسلامى سر مى دهند و بيانگر دموكراسى صورى مى باشند كه در واقع همان سيستم تك حزبى است كه با الفاظ دموكراتيك تزيين شده است. (8) ميان ديدگاه هاى كارلسون و محققانى مانند بسام طيبى و نيز يورگن هابرماس، فرمانرواى كنونى مكتب فرانكفورت، شباهت هاى بسيارى وجود دارد. اين گروه از جمله كسانى هستند كه در مقابل آراى ساموئل هانتينگتون و نظريه جنگ تمدن ها قد برافراشته اند. (9)
نویسنده:مهدى شوشترى
منبع:سفارت ج.ا.ا – استكهلم معرفى مراكز اسلامى پىنوشتها: 1) كارشناس دفتر تحقيقات اسلامى 2) انجماركارلسون، الاسلام و اوروپا، تعايش ام مجابهة؟، ترجمة مسير بوتانى، سويد: صوت اسكندنافيا، 1998، ص 245. 3) همان. 4) حميد غفارى، «اسلام سياسى»، ماهنامه اسلامو غرب، سال دوم، شماره 9، ارديبهشت 1377، ص 67. 5) همان،ص 68 6) همان 7) اينگماركارلسون، اسلام و دموكراسى، ترجمه حميد غفارى، ماهنامه اسلام و غرب، سال دوم، شماره 9، ارديبهشت 1377، صص 12-11. 8) همان، ص 12. 9) حميد غفارى، منبع پيشين، ص 68. منبع :ماهنامه اسلام و غرب ؛ شماره 27