خدای امامت
از آنجا كه هر چیز با ارزشی جز نزد كسی كه امین است و هر چیز را در مكان آن قرار میدهد، به ودیعه گذارده نمیشود، لذا فرموده است:« لاینال عهدی الظالمین» بنابراین، امامت میثاق خدای سبحان در میان امت است كه حفظ و حراست از آن، از طریق فرمانبرداری اوامر و نواهی ایشان و عدم كوتاهی در برابر ایشان، واجب است». امامت، فرمانروایی بزرگ قرآن كریم، همچنین از امامت با عنوان «ملك عظیم؛ فرمانروایی بزرگ»ی یاد كرده است كه خداوند آن را از میان بندگان خود به اولیای معصوماش(ع) میبخشد
خداوند متعال می فرماید:
و إذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظّالمین.1
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم». [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمی رسد».
معنی امامت
واژة امامت از ریشة «أم ّ» به معنای قصد است. گفته می شود: «أممت الشیء» یعنی آن چیز را قصد کردم.
از همین ریشه است فرمودة خداوند متعال:
و لا ءامّین البیت الحرام.2
[حرمت] راهیان بیت الحرام [را نگه دارید].
لذا هر آنچه که انسان به سوی آن روی می آورد، می طلبد و از آن اطاعت می کند، همان امام اوست. از این رو با توجه به موارد مختلف، تفاوت می کند. گاهی مصداق آن امامی است که مردم در نمازشان به او اقتدا می کنند و امام جماعت گفته می شود. یا آن کسی که رهبر مردم در حرکت به سوی خدای متعال قرار می گیرد و امام امت گفته می شود و مانند آن.
این معنا در درون خود حاوی سه مضمون است:
1. امام 2. امت 3. حرکت. امت در مسیر حرکت به سوی خدای متعال و پیمودن آن به سوی هدف والا ـ یعنی ذات حق ـ نیازمند رهبری هستند که آنان را رهبری کند. رهبر، امامی است که امت برای رهبری و هدایت به سوی هدفشان از او پیروی می کنند.3
سبزواری(ره) در این باره می گوید:
امام، هر آن چیزی است که مردم از آن پیروی کنند، خواه «کتاب آسمانی» باشد؛ چنان که خداوند تعالی می فرماید:
و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمةً.4
و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایة رحمت بوده است.
یا آنکه «انسان الهی»؛ چنان که خدای متعال می فرماید:
و جعلنا منهم أئمّةً یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون.5
و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.
امامت در هر دو جبهة حق و باطل وجود دارد. خداوند متعال دربارة اهل باطل فرموده است:
فقاتلوا أئمّة الکفر.6
پس با پیشوایان کفر بجنگید.
و نیز دربارة اهل حق نیز می فرماید:
واجعلنا للمتّقین إماماً.7
و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان.
امامت در عرف دین داران، عبارت از زعامت و رهبری از سوی خداوند، و ریاست از جانب پروردگار بر مردم است و امام زعیم و پیشوای در امور دین و دنیا می باشد.8
اصطلاح امامت در طول تاریخ از مراحل مختلفی عبور کرده است:
مرحله اول، در این مرحله اعتقاد بر آن بود که این عنوان منحصر بر جانشینان دوازده گانه پس از رسول خدا(ص) بوده و جز در صورت وجود قرینة حالیه یا مقالیه بر غیر ایشان به کار نمی رود؛ مانند: امام جماعت.
مرحله دوم، مرحلة وقوع غیبت امام مهدی(ع) که برای نواب آن حضرت عنوان «نائب الامام» به کار می رفت.
مرحله سوم، مرحلة اطلاق آن بر شخصیت های بزرگ و رهبران اجتماعی همچون «امام خمینی(ره)».9
عظمت امامت
امامت از مقامات عظیمی است که خداوند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد، عطا می فرماید. و آن عبارت است از:
قرآن کریم از امامت با عنوان «عهد» یاد کرده است آنجا که خدای متعال می فرماید:
لاینال عهدی الظّالمین.10
پیمان من به بیدادگران نمی رسد.
عهد، عبارت از نگهداری چیزی، مراعات آن و اهتمام نسبت به آن می باشد. خداوند متعال منزلت عهد را بلند داشته، جایگاه رفیعی را برای آن در نظر گرفته، و مردم را به پاسداشت و محافظت از آن امر نموده است و می فرماید:
و أفوا بعهدی اوف بعهدکم.11
و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم.
مهم ترین این عهدها عبارتند از:
1. ایمان به خدا؛ چنان که در کلام خداوند متعال آمده است:
ألم أعهد إلیکم یا بنیء آدم أن لا تعبدوا الشّیطان إنّه لکم عدوٌ مبینٌ.12
ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟
2. ایمان به رسول خدا(ص)؛ چنان که خداوند می فرماید:
یا بنی إسرائیل اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم و أوفوا بعهدی اُوف بعهدکم و إیّای فارهبون و ءآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لا تکونوا أوّل کافرٍ به و لا تشتروا بآیتی ثمناً قلیلاً و إیّای فاتّقون.13
ای فرزندان اسرائیل (یعقوب)؛ نعمت هایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آورید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانیم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم. و تنها از من بترسید و بدانچه نازل کردم ـ که مؤید همان چیزی است که با شماست ـ ایمان آرید؛ و نخستین منکر آن نباشد، و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید، و تنها از من پروا کنید.
فرمان «و ءامنوا بما أنزلت» تصریح در ایمان به رسول خدا(ص) دارد.
3. ایمان به امامت، چنان که خداوند می فرماید:
لاینال عهدی الظّالمین.
محقق گرانقدر آیت الله شیخ جعفر سبحانی در این باره گفته است:
«خداوند، امامت را به خود منسوب نموده، می فرماید: «عهدی؛ عهد من» و می خواهد تا وسیله بفهماند که آن امری گران سنگ، و هدیه ای بسیار ارزشمند از جانب اوست و حراست و حفاظت از آن از جانب امت واجب و ضروری است. و از آنجا که هر چیز با ارزشی جز نزد کسی که امین است و هر چیز را در مکان آن قرار می دهد، به ودیعه گذارده نمی شود، لذا فرموده است: « لاینال عهدی الظالمین»
بنابراین، امامت میثاق خدای سبحان در میان امت است که حفظ و حراست از آن، از طریق فرمان برداری اوامر و نواهی ایشان و عدم کوتاهی در برابر ایشان، واجب است».
امامت، فرمان روایی بزرگ
قرآن کریم، هم چنین از امامت با عنوان «ملک عظیم؛ فرمان روایی بزرگ»ی یاد کرده است که خداوند آن را از میان بندگان خود به اولیای معصوم اش(ع) می بخشد؛
أم یحسدون النّاس علی ما ءاتاهم الله من فضله فقد ءاتینا ءال ابراهیم الکتاب و الحکمة و ءاتیناهم ملکاً عظیماً.14
بلکه به مردم ـ برای آنچه از فضل خویش به آنان عطا کرد؛ رشک می ورزند؛ در حقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان مُلکی بزرگ بخشیدیم.
از امام صادق(ع) روایت شده که دربارة این آیة کریمه فرمودند:
در میان ایشان (آل ابراهیم) امامانی قرار داد که هر که آنان را اطاعت نماید، خدا را اطاعت نموده، و هر که از ایشان تخلف نماید، خدا را نافرمانی نموده است.15
امام باقر(ع) نیز می فرمایند: «منظور از آن، امامت و خلافت [پیامبر] است».16
برای تقریب به ذهن شدن این معنا، ناچار از بیان دو مقدمه هستیم:
اوّل، آنکه مقصود از «مردم» و « آل ابراهیم» که در این آیه آمده است، امامان(ع) هستند.
دلیل مقصود بودن ایشان از لفظ «مردم»، سیاق آیه است که دلالت بر آن دارد که مورد اطلاق «مردم»، همان آل ابراهیم هستند که در آیه آمده است، بنابراین اگر ثابت شود که مقصود از آل ابراهیم، پیامبر و امامان(ع) هستند ـ چنان که در ادامه خواهد آمد ـ آنگاه ثابت می شود که مراد از مردم ایشان می باشند.
کلام امام باقر(ع) نیز این معنا را تأیید می کند که فرمودند: «ما، آن مردم مورد حسادت هستیم»17.
امّا دربارة اینکه ایشان آل ابراهیم اند، باید گفت که تتبع در آیات قرآن کریم روش می سازد که مراد اصطلاحی از آل ابراهیم، محمد و آل محمد(ص) می باشد زیرا ایشان «کلمة جاویدان در پی ابراهیم(ع)»18 بوده، نسلی هستند که وارث «امامت» شدند.
دوم، منظور از «فرمان روایی» که در این آیة شریفه آمده، همان فرمان روایی معنوی است و حکومت مادی دنیوی مقصود نمی باشد. خداوند متعال از حضرت ابراهیم(ع) برای بزرگ شمردن حکومت دنیوی عهد و پیمان نگرفته، مگر آنکه فضیلتی معنوی را به همراه داشته باشد. بنابراین مراد از «فرمان روایی بزرگ»، سلطه و شمول پیامبری، و بزرگی دین و شریعت، و علوّ رهبری و امامتی است که خدای تعالی آن را، بعد از آزمون بزرگ به ابراهیم(ع) عطا فرمود. لذا منظور آیه، نبوت و امامت را در بر می گیرد و آن دو فرمان روایی بزرگ می باشند.19
علامه طباطبایی(ره) در این باره بیان می دارند:
مراد از فرمان روایی، تسلط بر امور مادی و معنوی است، لذا فرمان روایی، نبوت، ولایت و هدایت و فرمان روایی بندگان و سرمایه ها را در بر می گیرد… مقتضای سیاق آن است که منظور از مُلک، اعم از فرمان روایی معنوی است که نبوت و ولایت حقیقی بر هدایت مردم و ارشاد آنان را شامل می شود.20
پس از بیان آنچه گفتیم، اکنون به این نتیجه می رسیم که:
فرمان روایی که خداوند به پیامبر و آل او(ص) عطا نمود، جایگاه بزرگی است. بلکه آن از نبوت بزرگ تر است، و خداوند متعال دربارة آن فرموده است:
أم یحسدون النّاس علی ما ءاتاهم الله من فضله، فقد ءاتینا ءال إبراهیم الکتاب و الحکمة و ءاتیناهم ملکاً عظیماً.
آنگاه این مطلب را ذکر می کند که مردم نسبت به پیامبر(ص)، برای آنچه خداوند از فضل خود، به آن حضرت بخشیده بود ـ همچون کتاب، فرمان روایی و نبوت ـ ، حسادت می ورزیدند اما به رغم آن، خداوند، ملک عظیم (فرمان روایی بزرگ) را به آن حضرت و آل پاکش(ص) اختصاص داد. بنابراین طبیعی است که ملک عظیم، بزرگ تر از نبوت و حکمت باشد.
شیخ سند بیان می دارد: «فرمان روایی، آن است که پیامبری از آن برآمده، لذا مقام آن از نبوت بزرگ تر است»21
مناسب است در اینجا گفت وگویی را که بین معاویه و ابن عباس درگرفت، نقل کنیم. معاویه گفت: ای بنی هاشم، شما قصد دارید که خلافت را از آن خود کنید، چنان که نبوت را از آن خود ساختید، در حالی که این دو در یک شخص جمع نمی شوند، و گمان می کنید که فرمان روایی مخصوص شما است.
ابن عباس در پاسخ گفت:
اما گفتة تو که ما به واسطة نبوت، شایستة خلافتیم؛ اگر به واسطة نبوت شایستة آن نباشیم، پس به چه واسطه ای شایستة آن باشیم. و دربارة گفته ات که نبوت و خلافت در یک شخص جمع نمی شوند، پس فرمودة خداوند متعال چه می شود که: «در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان مُلکی بزرگ بخشیدیم». پس مقصود از کتاب، نبوت، حکمت، سنت و مُلک، خلافت است. ما آل ابراهیم هستیم که خداوند دربارة ما و ایشان به صورت یکسان امر نموده است، و این سنت برای ما و آنان ـ هر دو ـ جریان دارد. اما گفته ات که: گمان کرده ایم فرمان روایی از آن ماست، [بدان که] گمان بردن دربارة فرمودة خداوند شک است و هر [مؤمنی] شهادت می دهد که فرمان روایی از آن ماست.22
اما، مع الاسف، کسانی نسبت به مقام این فرمان روایی بزرگ تجاوز و تعدّی نمودند در حالی که شایستگی آن را نداشتند. از امام صادق(ع) روایت شده که دربارة این قول خداوند متعال:
قل اللّهمّ مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنّک علی کُل شی ءٍ قدیر.23
بگو: بار خدایا تویی که فرمان روایی؛ هر آن کس را که خواهی، فرمان روایی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمان روایی را بازستانی؛ و هر که را خواهی، عزّت بخشی؛ و هر که را خواهی خوار گردانی؛ همة خوبی ها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی.
فرمودند: در حقیقت، خداوند ملک را به ما بخشید اما بنی امیه آن را گرفتند؛ چونان شخصی که لباسی داشته و دیگری آن را از او بگیرد، پس متعلق به او نیست.24
امامت، بالاترین مقامات روحانی
از متون دینی این چنین استفاده می شود که مقام امامت رفیع تر از مقام نبوت و رسالت است و جز اندکی از بندگان مخلص خدا، همچون انبیای اولوالعزم و امامان دوازده گانه(ع) کسی بدان راه نمی یابد.
امام صادق(ع) می فرمایند:
… آن پیامبری که در خوابش [حقایق را] می بیند، و صدا [ی خاصّ] را می شنود، و در بیداری واقعیت [آن را] می یابد، امامی مانند [انبیای] اولوالعزم است.25
و بر این مطلب، قول خدای تعالی دلالت می نماید که:
و إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظّالمین.26
همانا خداوند متعال، ابراهیم(ع) را به واسطة امامت گرامی داشت، بعد از آنکه نبی و رسول بود. آشکار است که خطاب خدای تعالی به آن حضرت برای امامت، در پایان عمرش و پس از آزمودن حضرتش به ابتلائات و آزمون های مختلف، همچون انداختن در آتش، ذبح فرزند ـ پس از آنکه او را فرزند بخشیده ـ بود. اکرام به وسیلة امامت، یعنی آنکه ابراهیم نبی و رسول به مقامی رسید که امام باشد؛ با لحاظ اینکه امامت، بالاتر از نبوت است.
امام صادق(ع) می فرمایند:
خدای عزّوجل ابراهیم(ع) را (به عنوان) بنده برگزید، پیش از آنکه نبی ّ باشد، و خداوند متعال او را (به عنوان) نبیّ برگزید، پیش از آنکه رسول باشد، و خداوند او را رسول برگزید، پیش از آنکه خلیل برگزیند، و خداوند او را خلیل برگزید پیش از آنکه او را امام قرار دهد. پس آن هنگام که همة چیزها را برایش گرد آورد، فرمود: «همانا من، تو را برای امامت مردم برگزیدم». از آنجا که این مرتبه در دیدة ابراهیم عظیم جلوه گر شد، عرضه داشت: آیا [آن را] در میان نسلم [قرار می دهی؟]، و خداوند فرمود: «عهد من به ستمکاران نمی رسد…» [هرگز] نادان، امام پرهیزکار نمی باشد. 27
همچنین از حضرت صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «ابراهیم (ع) نبی بود، نه امام . تا آنکه خداوند فرمود: «من تو را امام قرار می دهم…»28
و فرمودند: ابراهیم(ع) عرضه داشت: «آیا از نسلم…؟» خداوند فرمود: «عهد من به ستمکاران نمی رسد». بت پرست29 نمی تواند امام شود.30
امام رضا(ع) می فرمایند:
به حقیقت، امامت، مقام سومی است که خداوند عزّوجل پس از (مراتب) نبوت و خلّت (خلیل بودن) به ابراهیم خلیل عطا نمود؛ فضیلتی که وی را بدان شرافت بخشید و یادش را بلند گردانید… خداوند فرمود: «عهد من به ستمکاران نمی رسد». پس این آیه، امامت هر ستمکار و ظالمی را تا روز قیامت باطل کرده، و آن را تنها در میان برگزیدگان قرار داده است.»31
محقق گرانقدر، سبزواری(ره) در این باره می گوید: «امامت، سلطه و حکومت فعلی الهی بر تنظیم امور مردم، بر اساس خواست پروردگار عالم است. و هیچ تردیدی در این نیست که آن رفیع ترین مقامات انسانی است، زیرا امام، امین خدای متعال در میان آفریدگانش، و امین بین آفریدگان و خدای تعالی است؛ بنابراین ـ ناگزیر ـ باید آگاه ترین مردم نسبت به فرامین خداوند، پرهیزکارترین ایشان در دین او، خردمندترین و سیاستمدارترینشان در سامان دادن امور بندگان و نظام دادن احوال سرزمین ها، بر اساس آنچه از سوی خداوند به وی افاضه می گردد ـ همانند رسول خدا(ص) و ابراهیم(ع) ـ یا بر طبق احکام شریعت که بدان ملتزم است ـ همانند امامان معصوم(ع) ـ باشد».
حال، چنانچه امامت، «بدون شرط» و به طور مطلق در نظر گرفته شود، عبارت از جمع میان نبوت و رسالت است. و چنان چه «به شرط لا» و عام بدان نگریسته شود، به غیر آن دو نیز اختصاص می یابد. زیرا که نبوت، مجرد فرو فرستادن احکام آسمانی شریعت بر کسی است که خداوند متعال او را برگزیده است؛ همچنین رسالت، فرمان خداوند به آن نبی، مبنی بر رساندن و تبلیغ آنچه بر او نازل شده، به سوی مردم است همچنان که امامت، امر خداوند متعال به آن رسول مبنی بر اجرای شریعت در میان مردم و اقامت در میان ایشان می باشد. و همة این مقامات فی الجمله یکدیگر را تصدیق می نمایند؛ حقیقت واحد، اما دارای مراتب مختلفی است.
تفکیک مقام اول ـ نبوت ـ از دو مقام اخیر صحیح است، مانند آنچه دربارة بسیاری از پیامبران(ع) همچون: لوط، یونس، هود و … اتفاق افتاده است؛ تفکیک مقام اخیر ـ امامت ـ از دو مقام نخست نیز صحیح می باشد و دربارة جانشینان رسول خدا(ص) واقع شده است؛ چنان که اجتماع هر سه این مقامات نیز از صحت برخوردار بوده و دربارة حضرات ابراهیم، موسی، عیسی و خاتم الانبیا(ص) چنین بوده است. بنابراین لزومی در اینکه هر نبی یا رسولی امام باشد، نیست؛ همان طور که لزومی در آنکه هر امام نبی یا رسول باشد، نیست. امامت دارای فروعی از جمله قضاوت می باشد، و آن عبارت است از داوری میان مردم بر اساس حق، و به واسطه مأذون بودن از جانب امام اصلی (ع)، این مسئله در فقه دارای بابی مجزا می باشد».32
از دلایلی که اهمیت امامت و عظمت آن را به ما معرفی می کند، بیان حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) است که در آن آمده است:
به حقیقت، امامت جلیل القدرتر، عظیم الشأن تر، عالی مکان تر، گسترده تر، و ژرف تر از آن است که انسان ها به وسیلة عقل های خود آن را دریابند، یا از طریق آرای خود بدان نایل گردند، یا به واسطة اختیارشان امام را برگزینند. به حقیقت، امامت مرتبه ای [بالاتر] است که خداوند عزوجل، آن را پس از مقام های نبوت و خُلّت، به ابراهیم خلیل(ع) عطا نمود و فضیلتی است که او بدان مشرّف شد و یادش را به وسیلة آن رفیع گردانید. پس فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار می دهم». و خلیل(ع) از سرِ شادمانی عرضه داشت: «آیا از ذریّه ام؟» خداوند متعال فرمود: «عهد من به ستمکاران نمی رسد».
بنابراین این آیه، امامت و رهبری هر ظالم و ستمکاری را تا روز قیامت باطل گردانید و آن تنها در میان برگزیدگان [الهی] قرار گرفت. سپس خدای تعالی او را به واسطة قرار دادن امامت در برگزیدگان و پاکان از نسلش، گرامی داشت، و فرمود:
و وهبنا له إسحاق و یعقوب نافلة و کلّاً جعلنا صالحین و جعلناهم أئمّةً یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصّلوة و إیتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین.33
و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتی] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند، و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندة ما بودند.
پس همچنان، [امامت] در نسل او بود و آن را یکی از دیگری ـ زمانی در پی زمانی دیگر ـ به ارث بردند، تا آنکه خداوند متعال، پیامبر اکرم(ص) را وارث آن نمود. و فرمود:
إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النّبی و الّذین ءامنوا و الله ولیّ المؤمنین.34
در حقیقت، نزدیک ترین مردم به ابراهیم، همان کسانی هستند که او را پیروی کرده اند، و [نیز] این پیامبر و کسانی که [به آیین او] ایمان آورده اند؛ و خدا سرور مؤمنان است.
و امامت اختصاص به آن حضرت(ص) داشت تا آنکه به امر خدا و به همان شیوه ای که او فرض نموده بود، آن را به گردن علی(ع) آویخت. پس امامت در نسل برگزیدة آن حضرت (ع) گذارده شد؛ که خداوند ایشان را علم و ایمان بخشیده بود. چنان که می فرماید:
و قال الّذین أوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلی یوم البعث. 35
و کسانی که دانش و ایمان یافته اند. می گویند: قطعاً شما [به موجب آنچه در کتاب خدا [ست] تا روز رستاخیز مانده اید.
و آن به صورت خاص در فرزندان علی(ع) تا روز قیامت است؛ زیرا که بعد از حضرت محمد(ص) پیامبری نیست.
در حقیقت، امامت همان جایگاه انبیاء و وراثت اوصیاست و آن خلافت خدا و رسول، مقام امیر مؤمنان(ع) و میراث حسن و حسین(ع) می باشد. امامت زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزّت اهل ایمان است.
و آن بنیان رفیع اسلام و فرع گران سنگ آن است. نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، فی، صدقات، تأیید حدود و احکام شریعت و حفاظت مرزها و سرحدّات به واسطة امامت تمامیت و کمال می یابد.36
پی نوشت ها: 1. سورة بقره(2)، آیة 124 2. سورة مائده(5)، آیة 2. 3. در این باره ر.ک: نفحات القرآن، ج 9، ص 16؛ و الامة و الامامة، ص 38. 4. سورة هود(11)، آیة 17. 5. سورة سجده(32)، آیة 24. 6. سورة توبه(9)، آیة 12. 7. سورة فرقان(25)، آیة 74. 8. مواهب الرحمان، ج 2، ص 9. 9. البته اهل سنت، عنوان «امام» را بر هر کسی که در علوم اسلامی مبرّز شده باشد، اطلاق می کنند ولو آنکه رهبری عمومی در بین آنان نداشته باشد، مانند: امام شافعی، مالکی، رازی، طبری، بخاری و… . 10. سورة بقره(2)، آیة 124. 11. سورة بقره(2)، آیة 40. 12. سورة یس(36)، آیة 60. 13. سورة بقره(2)، آیة 41 ـ 40. 14. سورة نساء (4)، آیة 54. 15. مواهب الرحمان، ج 8، ص 335. 16. همان، ص 333. 17. همان، ص 334. 18. سورة زخرف(43)، آیة 28. 19. همان، ص 318. 20. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 377. 21. الإمامة الإلهیة، ص 356. 22. الفرقان، ج 6، ص 121. 23. سورة آل عمران(3)، آیة 26. 24. مواهب الرحمان، ج 5، ص 227. 25. تفسیر الصراط المستقیم، ج 2، ص 27. 26. سورة بقره(2)، آیة 124. 27. مواهب الرحمان، ج 2، ص 15. 28. همان. 29. هر یک از انواع بت؛ چه ساخته دست یا اشیایی یا طبیعی. 30. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 121. 31. همان. 32. مواهب الرحمان، ج 2، صص 10 ـ 9. 33. سورة انبیاء(21)، آیات 73 ـ 72. 34. سورة آل عمران(3)، آیة 68. 35. سورة روم (30)، آیة 56. 36. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 199