توحيد در سر سپردگى و اطاعت

مقدمه: يکى از شاخه هاى توحيد، توحيد در اطاعت است يعنى در جهان هستى مطاع بالذات تنها خداست و اطاعت ديگران بايد به اذن او انجام گيرد.

مقاله حاضر گفتارى است از مفسر کبير قرآن علامه طباطبايى (ره) در اين موضوع از نظر قرآن، اطاعت بر دو گونه است:

1- اطاعت همراه با سرسپردگى و تسليم بي قيد و شرط در برابر آنچه به آدمى گفته شود. از نظر قرآن اين نوع اطاعت در حقيقت «عبوديت » است که مخصوص خداست و هيچ موجود ديگر شايسته آن نه.

2- اطاعت کسانى که به حق بر ما ولايت دارند و رعايت مصلحت خود ما و مصلحت عموم، يا رعايت عواطف پاک انسانى ايجاب مي کند که فرمانبردار آن باشيم؛ نظير اطاعت پيغمبر و امام و زمامداران و پيشوايانى که به فرمان پيغمبر و امام، يا بر طبق موازين معتبر در عصر غيبت به اين منصب رسيده باشند، يا اطاعت پدر و مادر و… شرط وجوب اين نوع اطاعت اين است که دستور صاحبان اين مناصب از حدود عدل و قانون تجاوز نکند و اطاعت کننده خود موظف است هر دستورى را که دريافت مي کند از اين نظر ارزيابى کند، تا اگر آن را بر خلاف عدل و قانون يافت، از اجراى آن خوددارى ورزد. به اين ترتيب اينگونه اطاعت، اطاعت مطلق نيست، و به هيچ وجه آهنگ «خودباختگى » و «سرسپردگى » ندارد:

اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا ليعبدوا و الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشرکون.

غير از خدا، علماى دينى و تارکان دنيا را که در ميان آنها بودند، خداوندگاران خويش شمردند، همچنين مسيح پسر مريم را، در صورتى که به آنها چنين دستور داده شده بود که فقط خداى يکتا را بپرستند، جز او خدايى نيست، پيراسته باد از آنچه شريک او مي شمرند. (1)

محمد بن يعقوب کلينى (؟ – 329 ه ق) در کافى از ابوبصير چنين روايت کرده است:

به او يعنى به امام صادق (ع) گفتم اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و او گفت: به خدا سوگند که آنها ايشان را به پرستش خود دعوت نکردند و اگر هم دعوت مي کردند آنها نمي پذيرفتند ولى آنان حرامى را برايشان حلال و حلالى را حرام مي کردند بنابراين ناخودآگاه به بندگى آنان در آمده بودند. (2)

کلينى همين روايت را به سند ديگرى هم نقل کرده که در آن پاسخ امام (ع) به اين صورت آمده است:

به خدا سوگند آنها براى آنان نه روزه مي گرفتند نه نماز مي خواندند ولى حرام را براى آنها حلال مي کردند و حلال را حرام و آنها هم «بى چون و چرا» مي پذيرفتند و عمل مي کردند. (3)

مفسران شيعه عموما در تفسير اين آيه همين مطلب را گفته و همين روايت را نقل کرده اند.

امام فخر رازى (543 يا 544 – 606 ه ق) نيز در توضيح اين آيه گويد:

بدان که خداى متعال با اين سخن خود «اتخذوا…» يهود و نصارى را به نوعى ديگر از شرک وصف کرده است و در اين آيه چند مساله هست:

مساله اول:…

مساله دوم:

بيشتر مفسرين گفته اند مقصود از «اربابا» (که در آيه آمده است)اين نيست که آنها درباره علماى دينى يال زاهدان تارک دنيا اين عقيده را داشتند که ايشان خداى جانند، مقصود اين است که آنها فرمانبردار ايشان بودند و هر بکن يا نکن را که آنان مي گفتند «بى چون و چرا» مي پذيرفتند. روايت شده که عدى بن حاتم (4) مسيحى بود. روزى به حضور پيغمبر آمد، او سوره برائت را مي خواند و به همين آيه رسيد. عدى گويد: به پيغمبر گفتم: ما آنها را نمي پرستيديم. پيغمبر گفت: آيا آنها حلال خدا را حرام نمي کردند و شما هم آن را حرام مي شمرديد؟ گفتم: چرا. گفت: همان عبادت آنان بوده.

ربيع گويد: به ابو العاليه گفتم اين خداوندگارى (احبار و رهبان) در بنى اسرائيل چگونه بوده؟ گفت: چه بسا آنها در کتاب خدا مطلبى مي يافتند که با گفته احبار و راهبان مخالف بود و آنها گفته ايشان را مي پذيرفتند، ولى آن را که در کتاب خداى متعال بود قبول نمي کردند… (5)

تسليم بودن در برابر فرمان خدا و وحى او و پرهيز از «درگيريهاى تفرقه انداز داخلى » در صف يکتاپرستان

توحيد در سرسپردگى و اطاعت، خود به خود ايجاب مي کند که خداپرستان هرجا پاى مسائل دينى و الهى به ميان آيد، يکسره تسليم حکم و وحى الهى باشند، و در اين زمينه اعمال نظر و سليقه شخصى را کنار بگذارند، تا وحدت و همبستگى آنان محفوظ بماند و دچار «صف بنديهاى مذهبى تفرقه انداز داخلى » نشوند.

قرآن در اين باره چنين گويد:

و ليحکم اهل الانجيل بما انزل الله فيه و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون. و انزلنا اليک الکتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الکتاب و مهيمنا عليه فاحکم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جاءک من الحق لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا و لو شاءالله لجعلکم امة واحدة و لکن ليبلوکم فى ما اتيکم فاستبقوا الخيرات الى الله مرجعکم جميعا فينبئکم بماکنتم فيه تختلفون.

پيروان انجيل بايد به آنچه خدا در آن فرستاده حکم دهند و آنها که به آنچه خدا فرستاده حکم ندهند، هم آنها تبهکارند. ما اين کتاب را به حق به سوى تو فرستاديم، هم تاييد کننده کتابى که در برابر اوست، هم حاکم بر او، بنابراين تو ميان آنها به آنچه خدا فرستاده حکم کن و در برابر حقى که به سوى تو آمده است از تمايلات آنان جانبدارى منما. براى هر يک (از شما) راه و روشى مقرر ساختيم. اگر خدا مي خواست همه شما را يک امت مي کرد، ولى (چنين نکرد) تا شما را با آنچه به شما داده بيازمايد، بنابراين در راه نيکيها با يکديگر مسابقه بگذاريد، بازگشت همه شما به سوى خداست، آن وقت به شما درباره آنچه در آن اختلاف مي ورزيد خبر خواهد داد. (6)

در اين آيات، قرآن راه حلى منطقى و معقولى براى پرهيز از درگيريهاى بس نابجا ميان پيروان «وحى » عرضه مي کند، تا با استفاده از آن، همه مردمى که به خدا و راه انبيا ايمان دارند، جدالها و پرخاشهاى تعصب آميز را کنار بگذارند، (7)
هر فرد و هر گروه با استنباطى که از وحى الهى دارد به سوى «خيرات » و نيکيها بشتابد و به اين ترتيب مسابقه اى عمومى به سوى خيرات و نيکيها جانشين درگيريهاى بي ثمر و سردرگم پيروان اديان الهى گردد. براى حل اين اختلاف که «حق چيست؟» نخست بايد به نصوص دينى که ارتباطش با وحى روشن شده است مراجعه شود، و اگر در فهم اين نصوص هم اختلافى پيش آيد، حل نهايى اختلاف درباره اين کار «حق چيست و با کيست » به روزى واگذار گردد که همه پرده ها کنار رود و فرستنده وحى در همه مسائل مورد اختلاف، راى حق را آشکار سازد.

چنين به نظر مي رسد که تنها راه همبستگى صحيح ميان پيروان «وحى » همين باشد. در غير اين صورت نه تنها پيروان اين پيامبر و آن پيامبر به جان هم خواهند افتاد راه راست و روشن الهى را به کلافى پيچيده و سردرگم تبديل خواهند کرد، بلکه پيروان يک پيامبر و يک کتاب نيز بر سر اين اجتهاد، اين مذهب يا آن مذهب؛ و پيروان يک جناح نيز بر سر پيروى از اين مرجع تقليد يا آن مرجع تقليد، به ميدان بس آلوده کننده و تاريکي زاى «جدال » کشيده مي شوند، و از آن همه روشنايى دلپذير مکتب وحى جز سوسويى ضعيف چيزى باقى نمي ماند.

به همين جهت است که قرآن که «يکتا پرستى » را محور نظام عقيده و عمل در آيين خدا مي داند، با قاطعيت تمام اين جنگ هفتاد و دو ملت را از «توحيد جامع » منحرف مي شمرد و برخورد آراء و عقايد دينى را جز در شکل بحثهايى روشنگر که از ستيز و جدال خودخواهانه و تعصب آميز به کلى پاک باشد، منع مي کند و آن را نشانه خودپرستى مي داند، که بيشک ضد خداپرستى و مانعى بزرگ بر سر راه توحيد در نظام اجتماعى بر محور وحى است.

پي نوشتها:
1- توبه، 31.
2- و 3- کافى، ج 2، ص 53.
4- (؟ – 68 ه ق)، از ياران رسول خدا(ص) که از شام به مدينه آمده و اسلام را پذيرفت.
5- تفسير کبير، ج 16، ص 36 و 37.
6- مائده، 47 و 48.
7- آيات 120 و 145 سوره بقره؛ 77 مائده؛ 56 و 119 و 150 انعام؛ 37 رعد؛ 43 فرقان؛ 50 شعرا؛ 29 روم؛ 26 ص؛ 9 و 15 شوري؛ 18 و 23 جاثيه؛ 14 و 23 نجم نيز در همين زمينه است.
منبع:خدا از ديدگاه قرآن ، سيد محمد بهشتى