سپيده سخن

ارزش هاى جاودان زندگى، دفتر معرفتى است كه آشنايى دل و ديده با يكايك آموزه هاى آن هر يك از ما را از مدار «منيّت و ماديّت»، به اوج «معنويت»، پرواز مى بخشد و فردايى پرنور نويد مى دهد.

در اين دفتر مى آموزيم كه حضور «در مردم»، «با مردم» و «كنار مردم» شيوه هميشه انسان هاى كامل است و «انزواى از دنيا»، كارى شايسته و بايسته است اما «انزواى از جامعه مسلمانان»، هرگز ارزشى مطلوب محسوب نمى شود.

بخش قبلى اين نوشتار را با نكاتى اينچنين آغاز كرديم و با تحليل و بررسى جلوه هاى اخلاقى – اجتماعى، سياسى – اجتماعى و بهداشتى – اجتماعى، گوهرهايى نورافزا در نگرش پيروان آن اسوه والا نمايان ساختيم.

در اين قسمت «ارزش هاى اعتقادى» در بينش هاى ناب آن پاك بانوى آسمانى را پى مى گيريم:

ارزش هاى اعتقادى

بگو اين نكته با گوهرفروشان          كه خون خورد و گهر شد سنگ در كان

مرا در دل نهفته پرتوى بود           فروزان مهر آن پرتو بيفزود

چو طبعم اقتضاى برترى داشت        مرا آن برترى آخر برافراشت

نه تاب و ارزش من رايگانى است      سزاى رنج قرنى زندگانى است[1]

«ارزش هاى اعتقادى»، رهاورد «انديشه هاى پاك و آسمانى» است و معيار برترى و فضيلت انسان ها از يكديگر محسوب مى شود؛ معيارى كه در اين سرا، جلوه اى جارى دارد و در آن سرا جلوه هايى جاودان (انظر كيف فضّلنا بعضهم على بعض و للاخرة اكبر درجات و اكبر تفضيلا).[2]

سرگذشت پيروان و شيفتگان ارزش هاى اعتقادى از آغاز آفرينش تاكنون، دفتر معرفتى هميشه گشوده بوده است كه عنوان آن «جوانمردى» و «نيك بختى» است و همه انسان هاى خردورز و روشن انديش را به انتخابى بهنگام، دقيق و عميق در لحظه هاى حساس و دشوار فرا مى خواند؛ انتخابى كه افزون بر «بركات بيدارى»، «هدايت و هوشيارى جاودانى» به همراه خود مى آورد. (انّهُمْ فتيةٌ آمنوا بربهم و زدناهم هُدى )[3]

آثار پيدا و پنهان اين انتخاب چنان عظيم است كه دير يا زود بيگانگان با ارزش هاى ناب و قدسى را رسوا مى كند و يكايك آنان را از عرصه دين باورى و خدامحورى بيرون مى سازد (اِنَّ المنافقين يخادعون اللَّه و هو خادعهم[4] … اللَّه يستهزء بهم و يمدّهم فى طغيانهم يعمهون).[5]

ارزش و عظمت «ارزش هاى اعتقادى» چنان است كه «بود» آن در زندگى، «حيات و هستى» حقيقى فراهم مى كند و «نبود» آن، «مرگ و نيستى» واقعى!؛ آموزه اى انسان ساز كه قرآن كريم اين گونه بدان اشاره مى كند:

«يا ايُّها الّذينَ آمَنُوا اِسْتَجيبُوا للَّه و لِلرّسول اِذا دَعاكُمْ لما يُحْييكُمْ؛[6] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خدا و رسول او شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات بخشند، آنان را اجابت كنيد تا به حيات و هستى ابدى و سعادت هميشگى دست يابيد.»

و در پى اين آيت افتخارآفرين، پاداش سعادت آفرين خود را به اطلاع دين باوران و ارزش مداران در عرصه هاى مختلف زندگى مى رساند تا همه تلخى ها و سختى هاى امروز خود را به اميد فردايى پرنويد پشت سر گذارند و هرگز مأيوس و نوميد نشوند: «جزاؤهم عند ربّهم جنّات عدن تجرى مِنْ تحتها اْلَانْهار خالدين فيها ابدا …»؛[7]

كه پاداش آنها ز پروردگار             بهشتى است جاويد روز شمار

كه جاريست زير درختان آن            بسى چشمه هاى زلال و روان

هميشه بمانند در آن مقام                همه جاودانند آنجا مُدام

از آنها خدا هست خشنود و شاد       رضايند ايشان هم از ربّ راد[8]

ارزش هاى اعتقادى در سيره و سخن فاطمى

بينش هاى شفاف فاطمه(علیه السلام) در پندار، گفتار و رفتار آن حضرت به خوبى نسبت به ارزش هاى الهى و اعتقادى آشكار بود، به گونه اى كه فرداى حوادثِ امروز در نگاه پرنور زهراى عزيز نمايان بود و گاه همه را به تعجب وا مى داشت.

دو زن از زنان مدينه در باره موضوعى عقيدتى نسبت به باورهاى دينى با هم اختلاف نظر داشتند، يكى از آن دو، مؤمن و دين باور بود و ديگرى مخالف و معاند. براى حل اختلاف خود نزد دخت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفتند و آن بانو را در چگونگى موضوع به يارى طلبيدند.

فاطمه (علیها السلام) پس از شنيدن سخنان آن دو، زن مسلمان و معتقد را در ارائه دلايل خويش كمك كرد تا توانست مطالب حق خود را ثابت نمايد و طرف مورد مناظره را مغلوب سازد. آن زن با پديد آوردن اين پيروزى و موفقيت بسيار شادمان شد، ناگاه حضرت(ع) رو به او كرده و فرمود: «اِنَّ فَرَحَ اْلمَلائكة بِاسْتِظْهارك عَلَيْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِكَ و اِنَّ حُزْنَ الشَيْطان و مردته بِحُزنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها …؛[9] همانا شادى و شادمانى فرشتگان به پيروزى تو بر آن زن، بيشتر از خرسندى توست و به درستى كه حزن و اندوه شيطان و طرفداران او در اين شكست، شديدتر از آن زن شكست خورده است.» و همانا خداوند متعال به فرشتگان خود فرمود:

براى فاطمه به خاطر كمكى كه به اين زن ناتوان كرده، هزاران برابر آنچه كه من براى او آماده كرده ام، از بهشت فراهم كنيد و اين كار را براى هر كسى كه بر روى درمانده اى درى بگشايد و بتواند بر معاندى غلبه كند، نيز سنّت قرار دهيد! كه هزار هزار برابر آنچه كه از بهشت براى او آماده گشته، در نظر گيريد.»

اهميت باورهاى دينى در نگاه زهراى مرضيه(علیها السلام) به گونه اى بود كه نسبت به ارزش هاى قبيله اى، فاميلى و نسبى هميشه و هر جا مقدم دانسته مى شد و رضايت و خشنودى پيشوايان پاك انديش و قديس شريعت، برتر از همگان بود.

روزى آن بانوى بزرگ رو به يكى از زنان كرد و فرمود:

«دو پدرِ دين خود، محمد و على را با خشنودى پدر و مادر نسبىِ خود خشنود ساز! ولى پدر و مادر نسبى خود را با خشم دو پدر دينى خويش از «خود راضى» مساز! زيرا اگر پدر و مادر نسبى ات از تو ناراضى باشند، محمد و على (عليهماالسلام) با دادن جزئى از هزاران هزار ثواب هاى يك ساعت طاعت خود، آن دو را از تو راضى مى كنند ولى پدران دينى تو (حضرت محمد و على) اگر از تو ناراضى باشند، پدر و مادر نسبى ات نمى توانند آنها را راضى كنند، زيرا ثواب اطاعت همه مردم دنيا نمى تواند جلوى سخط و غضب آنان را بگيرد.»[10]

امامت و رهبرى؛ محور هدايت هاى فاطمى(علیها السلام)

چون به حبّ آل زهرا، روى شستى روز حشر           نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا

اى شده مدهوش و بيهش، پند حجّت گوش دار           كز عطاى پند برتر نيست در دنيا عطا

جز به خشنودى و خشم ايزد و پيغمبرش                  من ندارم از كسى در دل نه خوف و نه رجا[11]

آشناسازى همگان با «محور هدايت و كانون سعادت»، نشانگر بينش بنيادين حضرت زهرا (علیها السلام) است. آن بانوى بصير در نقطه اى از زمان ايستاده بود و به آينده اى بس دور با حوادثى گوناگون مى نگريست؛ حوادثى تلخ و غمبار كه از زمان رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شروع مى شد و باورها و اعتقادات حيات بخش انسان ها را دگرگون مى ساخت، از اين رو گريه زهرا (علیها السلام) ، گريه براى خود و خانواده و يا شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اميرمؤمنان(علیه السلام) نبود، بلكه اشك اندوه براى انحراف هزاران هزار انسان حاضر و غايب كه در آينده در گستره هستى حضور مى يابند بود؛ كسانى كه فرجامى ناشايست مى يابند و عاقبتى غمبار نصيبشان مى شود و از شخصيت، هويت و معنويت الگوهاى الهى و هدايتگر محروم مانده اند.

ارائه ارزش هاى معنوى اهل بيت(علیهم السلام) در راستاى چنين رسالتى بود كه آن حضرت انجام مى داد و مى فرمود:

«نحن وسيلته فى خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجته فى غيبه و نحن ورثة انبيائه؛[12]

ما اهل بيت رسول خدا وسيله ارتباط پروردگار با مخلوقاتيم، ما برگزيدگان خداييم و جايگاه پاكى ها، ما دليل هاى روشن خداييم و وارث پيامبران الهى».

«فلسفه امامت» و «رهاورد رهبرى انسان معصوم(علیهم السلام)»، گلواژه هاى ارزشمندى است كه فاطمه روشن انديش بر آن تأكيد مى كرد و مى فرمود: «فَجَعل اللَّه … طاعتنا نظاماً للملّة و امامتنا اماناً للفرقة؛[13] خداوند اطاعت و پيروى از ما را، سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى و امامت و رهبرى ما را، عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.»

بى شك با نگاهى به تاريخ معاصر ملت هاى مسلمان و كشورهاى اسلامى، تابندگى گوهر سخنان آن حضرت، بيشتر از پيشتر آشكار مى شود زيرا محور قرار گرفتن پيشوايان پاك انديش و پاك روش در برخى از جوامع معاصر چه آثار و بركات بى پايان در حفظ وحدت و مصون ماندن از شكست و ذلت داشته است و آنان كه از اين نعمت سترگ و بسيار بزرگ محروم بوده اند، هميشه مورد ستم و دچار تفرقه و عقب ماندگى بوده اند.

حفظ ارزش هاى بنيادين اعتقادى در نگاه زهراى اطهر(علیها السلام)، محدود به زندگانى چند روزه دنيوى نمى شد بلكه استمرار حسنات آن از امروز تا فردا و فرداهاى ناپيدا – كه در باورها نمى گنجد – نيز ترسيم شده است، چنان كه آن بانوى آسمانى فرمود:

«اگر مردم اطاعت كنند، [رهبران دلسوز دينى و پيشوايان راستين الهى ] آنان را از عذاب جاويدان نجات مى دهند و اگر همراه و ياورشان باشند، نعمت هاى هميشگى خداوندى را ارزانى شان مى دارند».[14]

بى دليل نبود كه آن حضرت پس از انحراف جايگاه امامت مسلمانان، از لحظه لحظه زندگى خود استفاده مى كرد تا صراط هدايت را بار ديگر در برابر ديدگان افراد قرار دهد و آنان را از دنيا و آخرتى ارجمند بهره مند سازد. به يقين نگاه و نگرش فاطمه (علیها السلام) لغزشگاهها و پرتگاههاى روبه روى جامعه را مى ديد و براى آن با تك تك سلول هاى وجود خويش افسوس مى خورد و اشك مى ريخت.

روزى كه يكى از افراد نادان مدينه خفاش صفت در برابر آفتاب عالمتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشود، زهراى بصير و بينا به حوادث دنيا و عُقبى فرمود: «… هو الامامُ الرَّبانى و الهيكل النورانى، قطب الاقطاب و سلالة الاطياب الناطق بالصّواب، نقطةُ دائرة الامامة و باب بينهُما …؛[15] [مى دانى على كيست؟] او امام ربّانى و الهى و وجودى نورانى و مركز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندى از خاندان پاكان، گوينده بحق و روا، جايگاه اصلى محور امامت و پدر حسن(علیه السلام) و حسين(علیه السلام)، دو دسته گل پيامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است».

ارزش يك سخن معرفت آفرين در نگاه ياس ياسين

فراز و فرود حوادث در زندگى انسان ها، تجلى بخش محورها و بنيان هاى راستين در زندگى آنهاست و راه تشخيص اين مهم، آشنايى با دغدغه هاى فكرى روزانه و فكر مشغولى هاى مختلف آنان است. در يك نگاه آنچه در زندگانى افراد نقش نخستين و آرمان اصلى را ايفا مى كند، همان است كه آنان حاضر به فدا كردن ديگر اشياء و ديگر افراد براى دستيابى به آن خواهند بود كه گاهى ارزش هاى ظاهرى و مادى است و زمانى ارزش هاى معنوى و ملكوتى.

به اين داستان درس آموز مى نگريم تا به جواب خود دست يابيم.

شخصى به حضور فاطمه زهرا (علیها السلام) رسيد و عرض كرد: اى دختر رسول خدا، آيا پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) يادگارى نزد شما دارد كه به عنوان هديه و تحفه به ما عنايت فرماييد؟

آن حضرت به كنيزى كه در حضور وى بود فرمود:

آن پارچه ابريشمى را بياور.

كنيز به جستجوى آن پرداخت ولى پارچه را نيافت.

فاطمه (علیها السلام) بسيار ناراحت شد و فرمود:

«واى بر تو، سعى كن آن را پيدا كنى كه آن از نظر من به منزله حسن و حسين است و چنين ارزشى دارد.»

پس از جستجوى بسيار پيدا شد و كنيز، آن را خدمت زهراى اطهر(علیها السلام) آورد و آن پارچه اى بود كه در غلاف مخصوص قرار گرفته بود و بر آن، اين سخن نقش بسته بود:

محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «از مؤمنان نيست كسى كه همسايگان از آزار او در امان نباشند، فردى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشد مى بايست سخن خوب بر زبان آورد يا سكوت اختيار كند، خداوند انسان نيكوكار، بردبار، عفيف و پاكدامن را دوست دارد و افراد بدزبان، چاپلوس و اصراركننده درخواست را دشمن مى دارد. حيا، بخشى از ايمان است و صاحب ايمان در بهشت جاى دارد و فحش، نوعى از بدگويى است و بدگو در آتش است».[16]

بى گمان چنين سخن آسمانى كه اصلاح كننده روابط فردى، خانوادگى و اجتماعى و ارائه كننده بخشى از باورها و بينش هاى اعتقادى است، در نگاه شخصيتى چون فاطمه زهرا (علیها السلام) ارزشى چنين عظيم مى يابد و براى همه انسان هاى بصير و آگاه كه هماره به دنبال حقايقى روشن و روشنگر براى خود و ديگران هستند، شيوه اى شايسته در نظم و ترتيب امور زندگى و اولويت بندى ارزش هاى جارى مى شود و اين موفقيتى چشمگير در الگوگيرى از اسوه هايى چنين بى نظير خواهد بود.

فردا كه زوال شش جهت خواهد بود           قدرِ تو به قدرِ معرفت خواهد بود

در حُسن صفت كوش كه در روز جزا       حشر تو به صورت صفت خواهد بود[17]

سستى در بينش هاى اعتقادى؛ كاستى در روش هاى عبادى

مهم ترين گام در تحقق خواسته هاى حقيقى و بنيادين زندگى آن است كه نخست بدانيم «چه» مى خواهيم؟ و «چرا» مى خواهيم؟ اين بينش ناب موجب مى شود كه هرگز با پرداختن به جزئيات زندگى، عمر خود را تباه نسازيم و يا نيمه اول زندگى را صرف انتظار كشيدن براى نيمه دوم، و نيمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نيمه نخست نكنيم!

آنان كه بيش از ديگران، «خود» را «كشف» مى كنند و به اين اعتقاد قلبى دست مى يابند كه:

«با تغيير نگاه و نگرش به خود، خلقت و خداوند، زندگى، حيات و هستى من تغيير مى كند»، هيچ گاه در كوچه پس كوچه هاى حيرت و سرگردانى، ديده نمى شوند، خود را تغيير مى دهند تا زندگى خويش را دچار تحول كنند و مى فهمند كه بايد از لحظه لحظه هاى عمر خويش استفاده كرد و زندگى يعنى همين دقايق و ساعاتى است كه با شتابزدگى بسيار و بى رحمى فراوان، انتظار گذشتن آن را داشته ايم!!

بى دليل نيست كه بسيارى از فرزانگان بر اين باورند كه:

«از آن نترس كه زندگى ات پايان پذيرد، از آن بترس كه هرگز آغاز نشود و تنها نشانه زندگى كردن «رشد كردن» و «كمال يافتن» است و بس».[18]

اگر با اين سؤال روبه رو شويم كه «نقش و رسالت پيشوايان پاك نهاد و آسمانى در زندگانى چيست؟» به خوبى مى توان پاسخ داد: تغيير و تكميل نگاه و نگرش پيروان خويش به «خود»، «خدا» و «خلقت» است كه اين بزرگ ترين نقش محورى و اساسى يك انسان كامل در زندگى است.

اين بينش و شيوه در لحظه لحظه هاى زندگانى دخت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نيز نمايان است. او نيز چون رسولان راستين خداوند و امامان هدايتگر جامعه مى كوشيد نخست «انديشه»هاى والاى الهى را در وجود انسان ها بيافريند، تا پس از چندى «انگيزه هاى پاك و تابناك» در آينه افكار و افعال آنان نمايان شود؛ از اين رو هرگز مخاطبان خود را با احساس تنها و شورآفرينى زودگذر روبه رو نمى كرد و يا آنان را از ارزش هاى خوديابى و خداخواهى غافل نمى ساخت؛ جلوه هاى تلخ و شيرين زندگانى و يا امروز و فرداى جاودانى و همه پديده هاى پيدا و پنهان را مطرح مى كرد تا يكايك دين باوران، مسلمانان و شيعيان در سه جلوه «اعتقاد»، «اخلاق» و «احكام» كامل و جامع شوند.

گاه با بيان احاديثى هشداردهنده از پدر عزيز خود، سعى در غفلت زدايى و بيدارسازى زنان و مردان علاقه مند به خود را مى نمود تا هيجان هاى زودگذر زندگى آنان را از خردورزى و هوشمندى دور نسازد و از لحظه لحظه هاى حيات خويش، پلكان پويايى و كمال فراهم كنند.

روزى با شوهر والاى خويش در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند كه آن حضرت به شدت مى گريست. چون على(علیه السلام) علت گريه پيامبر (صلی الله علیه و آله) را جويا شد، آن حضرت ماجرايى از يازده گروه از زنان امت خود را در شب معراج بيان كرد كه هر يك از اين زنان، به نوعى سخت و شديد دچار عذاب بودند. ناگاه فاطمه (علیها السلام) رو به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كرد و عرض نمود:

اى حبيب من و اى نور چشمانم! مرا مطلع ساز كه عمل و روش اين زنان چه بوده كه خداوند بر آنان چنين عذاب هايى قرار داده است؟

پيامبر (صلی الله علیه و آله) پاسخ داد: دخترم! زنى كه از موى سر آويزان بود و در اين حال مغز سر او مى جوشيد و غليان مى كرد، زنى بود كه موقع حيات خود، موهاى خويش را از مردان نامحرم نمى پوشاند.

آن زنى كه از زبان آويخته شده بود و در حلق او آب چرك آلود و داغ ريخته مى شد، زنى بود كه [با زبان ]، شوهر خود را اذيت و آزار مى كرد….

آن زنى كه از پاها آويزان بود، زنى بود كه بدون اجازه همسر خود از خانه بيرون مى رفت.

آن زنى كه گوشت بدن خود را مى خورد، در حالى كه آتش از زير بدن او زبانه مى كشيد، زنى بود كه خود را براى مردم زينت مى كرد.

آن زنى كه دست هاى او به پاهاى وى بسته بود و مارها و عقرب ها بر او مسلط بودند، زنى بود كه در شستشوى خود و لباس، از آب ناپاك استفاده مى كرد و از جنابت و حيض غسل نمى نمود و اهل نظافت و پاكيزگى نبود و نماز را سبك مى شمرد.

آن زنى كه كور و كر و گنگ در تابوتى از آتش بود و مغز او از سوراخ هاى بينى او بيرون مى زد و بدن وى بر اثر جزام و پيسى، قطعه قطعه شده بود، زنى بود كه از زنا حامله شده بود و بچه نامشروع خود را بچه شوهر قلمداد كرده و بر گردن شوهر خويش مى گذاشت.

آن زنى كه گوشت هاى او با قيچى هاى آتشين چيده مى شد، زنى بود كه خودش را به مردان عرضه مى كرد.

آن زنى كه صورت و دست هاى او سوزانده مى شد و روده هايش را مى خورد، زنى بود كه واسطه گرى مى كرد و زن و مرد نامحرمى را به حرام به هم مى رساند.

آن زنى كه سرِ او سرِ خوك، و بدن او بدن الاغ بود، زنى بود كه سخن چينى مى كرد و دروغگو بود….

آنگاه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ويلٌ لامرأة اغضبت زوجها و طوبى لامرأة رضى عنها زوجها؛[19] واى بر زنى كه شوهر خود را به غضب در آورد و خوشا به حال زنى كه شوهر او از وى راضى باشد.»

آرى، خوشا به حال كسى كه در هر لحظه از زندگى خويش، مرورى درس آموز و عبرت آفرين بر دفتر عمر خود كند، سراى وجود خويش را از عيب ها و ضعف ها پيراسته سازد و اولويت نخست زندگى خود را، «تحصيل» و «تكميل» بينش هاى اعتقادى قرار دهد تا در گرايش هاى رفتارى خويش، هرگز دچار خطا و انحراف نگردد و هماره كعبه وجود خود را با گلاب «انديشه و عشق» منّور و معطر سازد و با اين صفات نگاه دارد، كه در اين راه مردان نيز چون زنان داراى مسئوليت سنگين و دشوارى هستند كه براى انجام آن بايد از خدا مدد گيرند تا دل و ديده را از لغزشگاهها و پرتگاهها مصون سازند:

خوشا دلى كه مدام از پى نظر نرود         به هر درش كه بخوانند بى خبر نرود

سياه نامه تر از خود كسى نمى بينم            چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود

دلا مباش چنين هرزه گرد و هر جايى      كه هيچ كار ز پيشت بدين هنر نرود[20]

ادامه دارد.

پى نوشتها:

[1] . پروين اعتصامى.

[2] . اسراء، 21؛ ر.ك: تفسير كشف الاسرار، ج 4، ص 37 و ج 5، ص 536؛ تفسير الكشّاف، ج 2، ص 751.

[3] . كهف، 13؛ ر.ك: تفسير كشف الاسرار، ج 5، ص 668؛ تفسير الجديد،ج 2، ص 220؛ تفسير التحرير، ج 20، ص 533.

[4] . نساء، 142.

[5] . بقره، 15؛ ر.ك: تفسير كشف الاسرار، ج 2، ص 737؛ تفسير التحرير، ج 30، ص 326.

[6] . انفال، 24.

[7] . بينه، 8؛ ر.ك: تفسير المراغى، ج 3، ص 217؛ تفسير ملاصدرا، ج 1، ص 46.

[8] . ترجمه منظوم قرآن مجيد، اميد مجد، ص 599.

[9] . احتجاج طبرسى، ج 1، ص 18؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 627؛ تفسير الامام، ص 346؛ بحارالانوار، ج 2، ص 8.

[10] . تفسير الامام، ص 330 و 334.

[11] . ناصرخسرو.

[12] . شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 211؛ ر.ك: بلادى البحرانى، وفاة فاطمة الزهراء(ع)، ص 78.

[13] . الاحتجاج، ج 1، ص 97؛ دلائل الامامه، ص 23؛ كشف الغمه، ج 1، ص 480؛ بحارالانوار، ج 29، ص 341.

[14] . تفسير البرهان، ج 3، ص 245؛ تفسير الامام العسكرى(ع)، ص 330؛ بحارالانوار، ج 23، ص 259.

[15] . كشف الغمه، ج 2، ص 113؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 93.

[16] . دلائل الامامه، ص 1؛ سفينةالبحار، ج 1، ص 229 و 231؛ المعجم الكبير طبرانى، ج 22، ص 43.

[17] . ابوسعيد ابوالخير.

[18] . يك شاخه گل مينا، حسين سيدى، ص 88 – 86.

[19] . بحارالانوار، ج 8، ص 309؛ عيون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 10؛ بحارالانوار، ج 18، ص 351 و ج 100، ص 245.

[20] . حافظ.