اشاره:

هر فردی که استحقاق لعنت خدا را داشته باشد، بدیهی است که مورد لعنت اولیای الهی از جمله پیامبر اسلام(صلی‌الله علیه و آله) نیز قرار خواهد گرفت. افراد و گروه‌های زیادی هم از سوی خداوند، هم از جانب پیامبر اسلام(صلی‌الله علیه و آله) و هم از سوی ائمه(ع) به مناسبت‌هایی مورد لعن و نفرین قرار گرفته‌اند؛  در نوشته پیش رو  از نفرین حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) در عالم خواب سخن گفته شده که در عالم بیداری اثر آن بر شخص نفرین شده ظاهر گردیده است.

روایت کننده می گوید:

مردی که دوپا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش کور بود، با حالتی رقّت آور فریاد می زد: ربّ نجّنی من النّار؛ خدایا، مرا از آتش، نجات بده.[۱]

شخصی به او گفت:

از برای تو مجازاتی باقی نمانده، در عین حال می گویی خدایا! مرا از آتش نجات بده؟!

گفت: من در کربلا بودم. وقتی که حسین (علیه السّلام) کشته شد، شلوار و بند شلوار گران قیمتی را در تن آن حضرت دیدم. با توجّه به اینکه همه  لباس هایش را غارت کرده بودند، فقط همین شلوار مانده بود. دنیاپرستی، مرا به آن داشت تا آن بند قیمتی شلوار را درآورم. به طرف پیکر حسین (علیه السّلام) نزدیک شدم تا خواستم آن بند را بیرون بکشم، دیدم آن حضرت دست راستش را بلند کرد و بر روی آن بند نهاد. نتوانستم آن بند را بیرون آورم. دیدم آن حضرت دست چپش را بلند کرد و روی آن بند نهاد. هر چه کردم، نتوانستم دستش را از روی بند بردارم. دست چپش را نیز بریدم. باز تصمیم گرفتم که آن بند را بیرون آورم.

صدای ترس آور زلزله ای را شنیدم. ترسیدم و کنار رفتم و در همان جا(شب) در کنار بدن های پاره پاره شهدا خوابیدم.

ناگاه در عالم خواب دیدم که گویا حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) و فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) آمدند و سر امام حسین (علیه السّلام) را در دست گرفته اند. فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) آن را بوسید، و سپس فرمود: «پسرم! تو را کشتند. خدا آنها را که با تو چنین کردند، بکشد.»

شنیدم امام حسین (علیه السّلام) در پاسخ فرمود: «شمر مرا کشت و این شخص که در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع کرد.»

فاطمه (علیهاالسّلام) رو به من کرد و گفت:

«خداوند دست ها و پاهایت را قطع کند و چشم هایت را کور نماید و تو را داخل آتش نماید.»

از خواب بیدار شدم. دریافتم که کور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعای فاطمه (علیهاالسّلام) به استجابت رسیده و هنوز چهارمی آن (یعنی ورود در آتش) باقی مانده. این است که می گویم: خدایا! مرا از آتش نجات بده.[۲]

پی نوشت:

[۱] . این مرد طبق روایات، همان ساربان بوده است.

[۲] . بحارالأنوار، ج۴۵، ص ۳۱۱.