این مقاله بیانگر مبنای امامت در مذهب اهل سنت است که در متون معتبر از سوی متکلمین و علمای اهل سنت منعکس شده است. مطالبی که در این مقاله بیان گردید  به صورت منصفانه و با انگیزه بیان واقعیت مبتنی بر آموزه های اهل سنت است. لازم به ذکر است که انعکاس آموزه های مطرح و اساسی در یک دین و مذهب  برای اینکه جستجوگران حق با آن آشنا گردیده و حقایق را آنگونه که هست بدانند نه تنها کار معقول و خدا پسندانه است بلکه از وظایف عقلی و شرعی هر انسانی که توانایی بیان درست و غیر مغرضانه را داشته باشد، به شمار می آید. در ضمن اگر با این کار احیانا اشکال و شبهه ای متوجه این آموزه ها شود، پیروان و حامیان این مذهب و دین نباید عصبانی شده بلکه باید این کار را مثبت تلقی کرده تا برای رفع اشکالات و شبهات اقدامات لازم را انجام دهند. زیرا پنهان ماندن شبهه و اشکال بر هر مذهب و دینی مانند مانند نهان ماند عیوب یک انسان است که در صدد رفع و اصلاح آن برنمی آید. افزون بر آن دین و مذهب حق هرگز از ورود شبهه و اشکال بر خود نهراسیده و پایه‌های اعتقادی و دینی آن با القاء شبهات نمی‌لرزد؛ بلکه برای شگوفا شدن و شفافیت‌سازی از هرنوع شبهه برای پاسخگویی استقبال می‌کند. بر اساس همین معیار علما و دانشمندان و محققین دین و مذهب حق از مطالعه کتاب های ادیان و مذاهب دیگر نمی ترسند بلکه در صدد به دست آوردن و مطالعه آنها است تا حقایق را بیشتر بدانند.

مثلا آنچه که برای ما روشن است در کتابخانه های پیروان مذهب اهل‌بیت علیه السلام که به نام شیعه امامیه، جعفری و اثناعشری نیز معروف است، نه تنهاکتاب های همه مذاهب اسلامی برای محققین و نویسندگان در کنار کتاب های شیعی قرار داده می شوند بلکه کتابهای ادیان مختلف دنیا در این کتابخانه ها در دسترس اهل مطالعه و تحقیق قرار می گیرند.

بعد از این مقدمه در این بخش از مقاله به دو ریشۀ اصلی مذهب اهل‌سنت در مسئله امامت  می پردازیم و سپس به فروعاتی که بر آنها مبتنی شده اشاره می‌شود:

حدیث قرطاس ریشۀ اصلی مذهب اهل‌سنت.

در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هیچ نوع اختلاف اعتقادی و سیاسی در بین مسلمانان لااقل در ظاهر وجود نداشت و همۀ مسلمانان با یك پرچم و یك هدف و یك عقیده تحت رهبری و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم امت واحد اسلامی را تشكیل می‌دادند؛ لكن بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آنچه كه باعث تفرقه در بین مسلمین گردید، اختلاف آنان در مسئلۀ امامت و رهبری مسلمین بود. این اختلاف با توجّه به حدیث دوات و قلم، در روزهای اخیر زندگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بین آن حضرت و عمر خلیفه دوم آغاز گردید. براساس همین واقعیت، نویسندۀ مقدمه بر كتاب «صواعق المحرقة» در ضمن ذکر این حدیث از كتاب شرح مواقف، می‌گوید که این اختلاف بین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عمر در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[1]

بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آثار جدی و شدید این اختلاف در بین جامعۀ اسلامی پدیدار شد. از این‌روی عبدالقاهر بغدادی عالِم دیگر اهل‌سنت در كتاب «الفرق بین‌الفرق» می‌گوید: اختلاف مسلمین برای بار اول در مسئلۀ امامت بوده است. انصار اعتقاد به امامت سعد بن عباده داشته و قریش اعتقاد داشتند كه امامت از آن قریش است.[2]

حدیث دوات و قلم که به حدیث قرطاس نیز معروف است در متون معتبر اهل‌سنت به صورت گسترده منعکس شده‌است. این حدیث مطلبی را بیان می‌کند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم می‌خواسته‌اند وصیت‌نامه‌ای بنویسند تا امتش با تمسک به آن گمراه نشود. متن حدیث با تفاوت‌های بسیار جزئی در متون حدیثی اهل‌سنت نقل شده که از نظر معنا یک مطلب را می‌رسانند؛ اما در عین حال در بیشتر نقل‌ها دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصیت‌نامه، ناشی از شدت مریضی بر رسول خدا پنداشته شده و در برخی دیگر سخنان حضرت العیاذ بالله هذیان و یاوه‌گویی تلقی گردیده است.

 در این حدیث بنابر نقل متون معتبر اهل‌سنت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مریض بود و مردم در خانۀ او جمع شده بودند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حال فرمود بیاورید تا نام ه­ای برای شما بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر بی‌معطلی گفت مریضی بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غلبه کرده است و قرآن در نزد شما[در نزد ما] است و کتاب خدا ما را کافیست. بعد از این سخن عمر، کسانی که در خانه بودند دچار اختلاف شدند و با هم دشمنی ورزیدند. برخی از آنان می­ گفتند نزدیک شوید تا نام ه­ای برای شما بنویسد که بعد از آن هرگز گمراه نشوید و برخی دیگر همان را می‌گفتند که عمر گفت و چون اختلاف و هیاهو در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حد گذشت، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود از پیش من برخیزید. بعد از آن ابن‌عباس مدام می‌گفت مصیبتی بزرگ آن اختلاف و هیاهویی بود که بین رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آن نام ه­ای که برای آنان می‌خواست بنویسد حایل شد.[3]

 اما در نقلی که سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر هذیان گویی حمل شده‌است در صحیح بخاری از زبان ابن‌عباس این گونه آمده است: «روز پنجشنبه چه روز پنجشنه‌ای!  سپس گریست تا حدی که سنگهای زمین را تر نمود و گفت در روز پنجشنبه مریضی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شدت گرفت. از این‌رو فرمود برایم کتابی بیاورید تا نام ه­ای برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید؛ ولی آنان منازعه کردند و تنازع در حضور نبی سزاوار نیست. پس گفتند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذیان گفت.[4] همین مطلب در باب «مرض النبی صلی الله علیه و آله و سلم و وفاته» به گونه‌ای دیگری نقل شده‌است.[5]

علمای اهل‌سنت اعتراف کرده‌اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می­ خواسته است در این نامه بر امامت بعد از خودش تصریح کرده[6] و کسی را برای خلافت معین کند تا در تعیین خلیفه بین اصحاب اختلاف پیش نیاید[7] و در این صورت اختلافات بزرگ مثل جنگ جمل و صفین به وجود نمی­آمدند. بنابر نقل سفیان بن عیینه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌خواسته است بر اسامی خلفاء بعد از خودش تصریح کند تا اختلاف بین امت ایجاد نشود.[8] اما اینکه برخی گفته‌اند ممکن است مراد پیامبر نوشتن مهمات احکام بوده تا در آنها اختلاف به وجود نیاید، قابل توجه نیست. پس پیامبر می ­خواسته‌اند که امامان یا خلفای بعد از خودش را معین کرده و مورد نص قرار دهند و چیزی مهمتر از آن برای جلو گیری از اختلاف و گمراهی امت تصور نمی‌شود؛ زیرا همۀ مهمات احکام و سایر مسائل اعتقادی به نص قرآن که می‌فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَی‏ء»؛[9] «ما هیچ چیز را در این كتاب، فرو گذار نكردیم‏» و آیات دیگر بیان شده و نیز جزئیات احکام با سنت رسول خدا بیان گردیده و چیزی که برای امت بعد از بیان همۀ احکام، سرنوشت ساز و مایۀ نجات از اختلاف و گمراهی بوده است، مسئلۀ تشخیص امام و خلیفه و یا همۀ امامان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که توسط آن حضرت باید معرفی می­ گردیدند. روی همین جهت است که بلا فاصله بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسئلۀ امامت منشأ اختلاف در بین مسلمانان گردید.

از آنچه که بیان شد این نتیجه به دست می آید که نوشته نشدن نامۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، منجر به تشکیل سقیفه شد؛ یعنی اگر وصیت‌نامۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نوشته می‌شد، هرگز شورای سقیفه منعقد نمی‌گردید.

شورای سقیفه اساس امامت در مذهب اهل‌سنت.

تردیدی در این نیست که اختلاف اساسی مذهب شیعه و اهل‌سنت از مسئله امامت و خلافت ناشی شده‌است و این مسئله امت اسلامی را دو قسمت نموده است. پایه و اساس مذهب اهل‌سنت را شورای سقیفه و اعتقاد به خلافت خلفاء تشکیل می‌دهد که اگر این امور از بین برداشته شود، مذهب اهل‌سنت نمی‌تواند وجود داشته باشد. یعنی قوام مذهب اهل سنت با سقیفه و امامت خلفایی است که از این سقیفه نشأت گرفته اند.

مذهب اهل‌سنت در مسئلۀ امامت و اصل وجود خود کمترین استنادی به آیات قرآن کریم و احادیث و سفارشات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نداشته؛ بلکه  نسبت به این مبانی و منابع اصیل دینی غفلت ورزیده اند. بلکه اساس عقیده اهل‌سنت درباره امامت و خلافت را، خلافت ابوبکر تشکیل می‌دهد. عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آۀه و سلم داستان خلیفه شدن ابوبکر را که در صحیح بخاری نقل شده چنین بیان می‌کند: «زمانی که رسول خدا رحلت کردند، ابوبکر در مدینه حضور نداشت و عمر برخاست و به مردم گفت: به خدا قسم رسول خدا نمرده است؛ تا اینکه ابوبکر آمد و فوت پیامبر را تایید کرد و به مردم توصیه‌هایی انجام داد. در این هنگام خبر رسید که عده‌ای در سقیفۀ بنی‌ساعده اطراف سعد بن عباده جمع شده و می‌گویند از ما (انصار) یک امیر و از شما (قریش) یک امیر باشد. سپس ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح به سوی آنان رفتند. در ابتداء عمر برای آنان ایراد سخن نمود و سپس ابوبکر او را ساکت کرده و خود به سخن گفتن آغاز کرد و در ضمن سخنان خود خطاب به انصار گفت ما امیران هستیم و شما وزیران، ولی حباب بن منذر گفت نه، به خدا قسم یک امیر از ما و یک امیر از شما باشد. ولی ابوبکر گفت نه خیر امیران ما هستیم و شما وزیران هستید و آنان (قریش) وسط عرب و از نظر نژاد عرب‌تراند. سپس خود با عمر بیعت کرد؛ ولی عمر گفت ما با تو بیعت می‌کنیم و تو آقای ما و بهترین ما و دوست داشتنی ترین ما نزد رسول خدا هستی و عمر دست ابوبکر را گرفت و با او بیعت کرد و سپس دیگران با او بیعت کردند. یکی از میان جمع گفت که با این کار سعد را کشتید، عمر گفت خدا او را بکشد».[10]

این تمام چیزی است که اساس و بنیاد امامت را در مذهب اهل‌سنت تشکیل می‌دهد. ملاحظه می‌شود که در این جلسه و شورای تعیین امامت و خلافت نه به هیچ حدیثی از رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم استناد شده‌است و نه به آیه‌ای از قرآن کریم؛ بلکه به صراحت تمام، مسئله عربیت و حسب و نسب معیار و ملاک خلافت قرار داده شده‌است.

آنان بر اساس همین واقعه و وقایع بعدی در مورد تعیین خلفاء می‌گویند خلیفه و امام برحق بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر است؛ زیرا که او از همه امت افضل و مقدم بوده است. اکثر اهل‌حدیث و تمامی معتزله و اشاعره معتقداند که خلافت ابوبکر با انتخاب مردم ثابت شده‌است. و پس از او عمر خلیفۀ بر حق است؛ زیرا ابوبکر او را جانشین خود قرار داد و پس از عمر، خلافت و امامت، حق عثمان و پس از عثمان حق علی است.[11]

به دلیل اینکه این وقایع خارجی اساس امامت را در اهل‌سنت می‌سازد، علمای این مذهب مجبور شده‌اند که امامت را مانند نماز و روزه  از فروع دین بدانند و از این‌رو خداوند و پیامبرش هیچ نقشی در معرفی و نصب امام ندارند؛ بلکه امام به روش های مختلفی قابل تعیین و انتخاب است که در زیر به این روش‌ها اشاره می‌شود:

امام می‌تواند به وسیله اهل حل و عقد انتخاب شود چنانچه ابوبکر اینگونه انتخاب شد و امامت او تأیید گردید.

از دیدگاه اهل‌سنت امامت امام به وسیله یک فرد از اهل عدالت نیز قابل انعقاد است و پس از انعقاد امامت، بر دیگران واجب می‌گردد که با او بیعت کنند از این‌رو ابوبکر به تنهایی خلافت را برای عمر منعقد گردانید و بعد از آن دیگران با عمر بیعت کردند. این روش را استخلاف هم می‌نامند.[12]

امام توسط شورای کسانی که برای امامت کاندید و نامزد شده‌اند نیز قابل انتخاب است. چنانچه عثمان با این روش انتخاب گردید. زیرا عمر شش نفر یعنی «عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف» را برای مقام امامت نامزد کرد که با هم مشورت کنند و یکی را به عنوان امام انتخاب کنند. در این شورای شش نفره طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص کنار می‌روند و حق خودشان را به عثمان و علی و عبدالرحمن بن عوف واگذار می‌کنند و سپس عبدالرحمن بن عوف هم از حق امامت خود با این شرط می‌گذرد که وی بین عثمان و علی حکم قرار بگیرد. با پذیرفته شدن این شرط، او عثمان را خلیفه قرار می‌دهد.[13]

روش دیگر از نظر اهل‌سنت برای انتخاب امام، بیعت مردم است و امام علی علیه السلام با بیعت مردم به عنوان امام و خلیفه چهارم انتخاب گردید.[14]

راه پنجم انعقاد امامت در نزد اهل‌سنت این ست که کسی با زور شمشیر بر مردم غلبه کند و قدرت را به دست بگیرد و بر مردم است که از او متابعت کند و حق جنگ و خروج بر علیه او را ندارند به دلیل اینکه خروج بر علیه حاکمی که با زور شمشیر، قدرت را به دست گرفته است اختلاف در بین مسلمین ایجاد می‌شود و باعث خونریزی می‌گردد.[15]

از آنچه بیان گردیدتفاوت مبانی امامت در اهل سنت با مبانی شیعه آشکار می گردد؛ زیرا شیعه این مبانی را نمی پذیرد بلکه از نظر شیعه امام باید به دستور خداوند و نص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشخص و تعیین گردد و هر کسی را شایسته این مقام نمی داند.

پی نوشت ها:

[1] . هیتمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه، مقدمه، ص (هـ ) مصر، مكتبۀ القاهره، بی تا.

[2] . ابو منصور، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص13، بیروت، دارالوفاق الجدیدۀ ، چ2، 1977 م.

[3]. محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، ج5ص2146، باب قول المریض قوموا عنی، و ج6ص2680 باب کراهیۀ الاختلاف، دار ابن کثیر الیمامه، چ3، 1407ق – 1987م. ؛ مسلم بن حجاج ابوالحسین قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، باب ترک الوصیه لمن لیس له شئ، ج3ص1259،  بیروت، دار احیاء التراث العربی(محقق: محمد فؤاد عبدالباقی). ؛ محمد ابن حبان بستی، صحیح ابن‌حبان، باب ذکر ارادۀالمصطفی کتبه الکتاب لئلا یضلوا بعده، ج14ص563، بیروت، موسسه الرساله، دوم، 1413ق- 1993م. ؛ احمد بن شعیب نسایی، سنن نسایی، ج3ص433، باب کتابۀ العلم؛ و ج4ص360، باب صلاۀ المریض بالعائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، 1411ق- 1991م، (محقق: عبدالغفار سلیمان البنداری). ؛ ابو عبدالله احمد بن حنبل شیبانی، مسند احمد، ج1ص336 مصر، موسسه قرطبه، بی‌تا. ؛ فضائل القرآن، محمد بن عبدالوهاب، فضائل القرآن، ص32، باب اذا اختلفتم فقوموا، ریاض، مطابع الریاض، اول.

[4] . صحیح بخاری، ج3 ص1111، باب یقاتل اهل الذمه و لو یسترقون.

[5] . صحیح بخاری، ج4ص1612

[6] . بدرالدین محمود بن احمد عیینی، عمدۀ القاری، ج2 ص171، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

[7] . نووی، ابو ذکریا یحی بن شرف نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج11ص90.  بیروت، دارالکتب العربی، 1407ق-1987م.

[8] . عمدۀ القاری، ج2، ص171.

[9] . الانعام، 38.

[10] . محمد بن اسماعیل بخاری،صحیح بخاری، ج3، ص1341،دار ابن کثیر الیمامه، چ3، 1407ق

[11]. ابن ابی العز حنفی، شرح العقیده الطحاویه، ج1، ص533 ـ 545، بیروت، مکتب الاسلامی، چ4، 1391م.

[12]. جمال الدین احمد بن محمد غزنوی، اصول الدین، ج1، ص276-279 بیروت، دار البشائر الإسلامیۀ، اول، 1419ق/ 1998م.؛ ابوسعید عبدالرحمن نیشابوری، الغیبۀ فی اصول الدین، ج1، ص185، بیروت، موسسه الکتب الثقافیه، چ1، 1406ق.

[13] . الغیبۀ فی اصول الدین، ج1، ص185.

[14] . الغیبۀ فی اصول الدین، ج1، ص545.

[15] . محمد الأمین بن محمد بن المختار شنقیطی، اضواء البیان، ج1،ص30، بیروت ، دار الفكر للطباعۀ والنشر، 1415ق / 1995م. ، تحقیق: مكتب البحوث والدراسات.

نویسنده: حمیدالله رفیعی