رشد معنوی در دورة جوانی یکی از عناوین پیش بینی شده در نظام موضوعات اندیشکدة معنویت است که دکتر باقر غباری بناب استاد دانشگاه تهران طی دو جلسه مبادرت به تبیین و تحلیل چگونگی تحقق آن پرداخت. ایشان ضمن بیان اهمیت رفتارهای معنوی در زندگی انسان و گروه های اجتماعی اظهار داشت: طی سه دهه اخیر گرایش به معنویت اعم از معنویت سکولار و یا دینی در غرب بویژه در آمریکا و کانادا رشد قابل توجهی داشته است. این رویکرد نشان دهندة این واقعیت است که مردم آن سرزمین از زندگی سکولار خسته شده اند و نیاز به معنویت در حال جوانه زدن است. ایشان در ادامه اشاره ای به سبک معنویت عرفای اسلامی داشت و گفت: تعدادی از عرفا مثل عطار و مولوی به شکوفایی انسان می‌اندیشیدند. آنان معتقد بودند که

انسان وقتی شکوفا می‌شود که همواره به سوی خدایش حرکت ‌کند.

خواجه عبدالله انصاری مراحل سیر و سلوک به سوی خداوند را «صد میدان» نام می‌دهد. معنویت به صورت محصول و نتیجه، یک ارتباط دهنده است. انسان با خدا و رب خودش از طریق سیر و سلوک پیوند برقرار می‌کند. منظور از سیر و سلوک هم همان شریعت است که به صورت طریقت پیموده می‌شود. این راه باید پیموده شود؛ نه اینکه فقط لقلقه زبان باشد؛ در چنین صورتی اثر خود را در حوزة شناختی و عاطفی بجا می‌گذارد و در نهایت به حقیقت می‌رسد. بنابراین معنویت را می‌توان فرآیندی دانست که از طریق سیر و سلوک به سوی مبدأ وجودی در حرکت است. تعدادی از روان شناسان مثل یونگ معنویت را تحقق «فردیت» می‌داند. یعنی وقتی انسان در جستجوی «فردیت» خود است، در نهایت «فردیت» خود را پیدا می‌کند. در مرحله فردیت؛ ناخودآگاه و خودآگاه یکی می‌شود و ابعاد چندپارة وجودی انسان یکپارچه و تمام عیار می‌شود. در دیدگاه آبراهام مازلو نیز معنویت به شکوفایی تعبیر می‌شود. در مکاتب دیگری، معنویت رسیدن به نیروانا یا بهشت موعود و وحدت و توحید یافتن با طبیعت و هستی تلقی شده است. در معنویت اسلامی، سیر و سلوک  و نتیجه در اثر ارتباط و اتصال به حقیقت مطلق ایجاد می‌شود. یونگ معتقد است که ما از نقطه‌ای شروع می‌کنیم و به همان نقطه برمی‌گردیم. مثل طواف که دور یک محوری می‌چرخیم و آن محور «فطرت» است. منتها در این رفت و برگشت ما یک شعاعی را طی می‌کنیم و چیزهایی را که در فطرت به صورت نهفته بوده است، تجربه می‌کنیم. به گفتة مولوی، هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش. منظور این است که معنویت در نگاه مولوی، یک مفهوم مجزا و انتزاعی نیست؛ بلکه در عمل بتذریج پخته و پرورش می‌یابد و تجلی پیدا می‌کند. ما موسی وار دنبال مادری می‌گردیم که از سینه او اولین شربت فطری را خورده‌ایم و لذت آن در ما به صورت نهفته و ناخودآگاه وجود دارد.

معنویت حالت سیالی دارد که نمی‌توان جلوی حرکت آن را گرفت و اگر جلوی این انگیزة رو به رشد گرفته شود، مشکلاتی برای انسان به وجود می‌آید. این  معنویت سیال حداقل در چهار بُعد دیده می‌شود: یک بعد آن گرایش به سوی متعالی است که در  آیة «انا لله و انا الیه راجعون» بروز و ظهور می‌یابد. ارتباط با خویشتن، طبیعت و دیگران از دیگر ابعاد تجلی معنویت بر اساس همان رابطه متعالی با خالق است. در حقیقت طبیعت پایه و تجلی نور خداوندی است و کسی نمی‌تواند با داشتن رابطه با خدا، طبیعت را تخریب و یا کنترل کند. یکی از مشکلاتی که بعد از قرون وسطی در معنویت پیش آمد، این بود که انسان از حالت تحسین طبیعت به عنوان آیاتی از آیات خدا خارج شده و به حالت کنترل طبیعت درآمد. لذا بعد از رنسانس معنویت رو به افول گذاشت..

معنویت به دنبال توحید یافتگی و وحدت است و این واقعیت در یک ارتباط سالم تحقق پیدا می کند. مذهب گرایش انسان به توحید، طبیعت و به خودش را به تجسم و عینیت می‌بخشد. در حقیقت مذهب می‌تواند گرایشی به سمت ایدئولوگ شدن داشته باشد. مذهب می تواند رنگ فرهنگ را بپذیرد و در فرهنگ شکوفا شود. همچنین مذهب می‌تواند رنگ سیاست و اقتصاد و نیز فهم افراد را به خود بگیرد. در واقع معنویت لب اللباب مذهب است و از آنجایی که مذهب توسط انبیاء شکل می‌گیرد، بالاترین و صاف‌ترین نوع معنویت را دارد؛ به شرط آنکه فرهنگ و سیاست و اقتصاد و تمایلات مردمی در آن اثر نگذارد.

دکتر غباری در خصوص چگونگی رشد معنویت از منظر فاولر گفت: کودک از همان بدو تولد به جهان اعتماد دارد و جهان را جایی برای رشد می‌داند. فاولر این اعتماد اولیه را برای اعتماد فرد به خدا بسیار مهم می‌داند. اگر این فطرت و اعتماد اولیه توسط والدین گسسته نشود، فرد می‌تواند زندگی سالمی را تجربه کند ولی در صورت گسسته شدن و انحراف اعتماد اولیه، ممکن است اعتماد به خدا هم خدشه دار شود. مرحله بعدی بینشی و شهودی است.در این مرحله کودک خود را به صورت شهودی به طبیعت متصل می‌داند و طبیعت را زنده می‌داند. پیاژه این مرحله را  مورد بررسی قرار داده و مشخصات آن را ترسیم نموده است. او معتقد است مولوی هم به همین شکل بیان می‌کند: ما سمیع ایم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم. کودک عادت می‌کند که طبیعت را به صورت فیزیک نیوتنی ببیند. به تعبیر پیاژه در مرحله سوم کودک در مرحله عینی و عملیات عینی است که تقریباً تا ۱۱ سالگی هم ادامه پیدا می‌کند. در این مرحله کودک یک فهم انضمامی از مسائل  دارد. در واقع کودک در این مرحله حضور را یک حضور عینی تلقی می‌کند؛ نه یک حضور معنوی و ذهنی و روانی. مرحله چهارم را فاولر مرحله سنتی می‌داند. سنتی بدین صورت که مثلاً وقتی تلویزیون یک تعریفی از مذهب و معنویت ارائه می‌دهد و از طرفی نیز معلم بر روی کلاس یک تعریفی از آن ارائه می‌دهد و پدر و مادر و هم کلاسی ها نیز تعاریفی در مورد آن ارائه می‌کنند، افراد در این مرحله این توصیف‌ها را می‌پذیرند. در برخی مواقع، معنویت حاصل شده از این طریق تا آخر عمر  فرد همراه او خواهد بود. در واقع معنویت اینگونه افراد تجربتی نیست؛ بلکه تقلیدی است. مرحله پنجم مرحله فردی شدن است که دانشجویان در این مرحله قرار می‌گیرند. آنان بر این اعتقاد هستندکه معنای سیر و سلوک و عبادات را خودشان باید بفهمند. از دیدگاه فاولر مرحلة بالاتر، مرحله انتقادی و تعمدی است که اواخر نوجوانی ظاهر می‌شود. در این مرحله افراد با انتقاد به نظرات دیگران، در پی فهمیدن و درک موضوع هستند. آنها می‌خواهند بینش و دانش منسجمی داشته باشند.

حال این سوال مطرح است که معنویت دانشجویان جوان چه ضرورتی دارد؟ تحقیقات نشان می‌دهد که

معنویت موجب تقویت صلح و صفا و رشد فضائل اخلاقی و انسانی می‌شود. امیدواری، خوشحالی، خودآگاهی، نوع دوستی، سلامت روان، خلاقیت و… را نه تنها برای دانشجویان بلکه برای کارگران، کارگاه‌ها، صنعتگران افزایش می دهد، لازم است. کارخانه‌داران و دیگر بخش‌ها موقع استخدام افرادی را انتخاب می‌کنند که معنویت بالاتری داشته باشند. از دانشجویان توقع داریم که علاوه بر هوش منطقی و ریاضی، از هوش معنوی، فهم اشراقی، قدرت تخیل، تفکر و درک و فهم بالایی برخوردار باشند. آنان نباید فقط به علم حصولی اکتفا کنند و فقط از تحقیقات منطقی و پوزیتیویستی سود برند. روان‌بنه های دینداری و معنویت با همان فطرت پاک اولیه در همة انسان ها وجود دارد؛ اما محیط شکل فرهنگی به آن می‌بخشد. از نظر روان شناسی اصلی ترین خطر، آسیب به اعتماد کودک است. کودک خود به خود انتظار دارد که طبیعت او را بپذیرد تا بتواند آزادانه استعدادهای خود را شکوفا کند؛ ولی خواسته‌های غیرمنطقی اجتماع  در برابر شکوفایی او مشکل ایجاد می‌کند

عمل، رفتار، کردار، عواطف، هیجانات، احساسات و ابعاد شناختی انسان توحیدی، یکپارچه و منسجم است. انسان توحیدی خودش را با هستی و دیگران یکسان می‌بیند. انسان توحیدی نفع خودش را از نفع دیگران جدا نمی‌کند.

انسان توحیدی در ارتباط با دیگران و جامعه بر اساس اصول مروت و مدارا، راه رفتار می کند؛ در ارتباط با طبیعت به اصل صیانت از طبیعت به عنوان آیه‌ای از آیات خداوند اعتقاد دارد. در ارتباط با هستی و قوانین خداوندی، معتقد به اصل عدالت است. اصل تعالی مستمر و حرکت پیوسته در راه رسیدن به رب خویش و خویشتن یابی از دیگر اصولی است که در پرورش دیدگاه توحیدی نقش آفرین است. اخیراً ویلیام چیتک در مقاله ای با عنوان هستی شناسی ذکر اظهار می‌دارد که انسان به طور تکوینی ذکر می‌گوید ولی خود نمی‌داند. انسان ذاکر از قوانین خدا به صورت تکوینی نمی‌تواند تخطی کند. چون طبیعت همیشه ذاکر است. ذکر با این معنی در آکادمی های غرب برای کاهش استرس، افزایش حواس جمعی، نزدیک شدن به خدا به کار می‌رود. تقوا نیز نوعی ذکر است که ما را از خطر نگهداری می‌کند. تقوا مثل حفاظی می‌ماند که به صورت می‌زنیم تا بیمار نشویم. تقوا وقایع جسمی، چشمی، زبانی، حسی، قلبی، فکری را شامل می‌شود. دکتر غباری در انتها با توصیف اصول حاکم بر رفتار انسان و نقش الگو و الگوپذیری در رفتار دانشجویان، بر تبیین عملی رفتار اولیای الهی به عنوان الگوهای مؤثر و ماندگار در محیط های آموزشی تأکید کرد.

منبع: http://m.olgou.ir/newsletter/