حاكمان عباسى از هر راه ممكن، آن حضرت را زيرنظر داشتند و كنترل مى كردند. آنان شنيده بودند كه امام مهدى(عج) فرزند امام عسكرى(عليه السلام)است; از اين رو، مى كوشيدند تا به آن حضرت دسترسى پيدا كنند و او را به قتل برسانند; به همين جهت، امام حسن عسكرى(عليه السلام)ولادت حضرت مهدى(عج) را مخفى كرده بود و غير از نزديكان آن حضرت، ديگران افتخار زيارت آن امام را پيدا نكردند.[2]
فشار و اختناق سياسى چنان بالا مى گيرد كه امام(عليه السلام) به ناچار بايد هفته اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دارالخلافه حضور پيدا مى كرد;[3] معتزّ عباسى به اندازه اى از نفوذ امام حسن عسكرى(عليه السلام)نگران بود كه به تحت نظر داشتن آن امام نيز بسنده نكرد و حضرت را با ابوهاشم جعفرى و گروهى از طالبيون زندانى كرد.[4]
ستم عباسيان تنها به امام حسن عسكرى(عليه السلام) محدود نمى شد; آنان عليه شيعيان و دوستان آن حضرت نيز از هيچ ستمى دريغ نمى كردند و از هرگونه حركت فرهنگى، سياسى و غيره شيعيان جلوگيرى مى كردند. براى روشن شدن هرچه بيش تر مطلب، بحث را در دو بخش جداگانه پى مى گيريم: 1. وضعيت سياسى شيعيان. 2. وضعيت فرهنگى شيعيان.
بخش اول: وضعيت سياسى شيعيان
انواع فشارهاى سياسى در اين مقطع از زمان، در موارد زير قابل پيگيرى است:
الف) زندانيان و فراريان شيعه; از جمله زندانيان، ابوهاشم جعفرى است. وى چنين مى گويد: در نامه اى از ناراحتى هاى زندان به امام حسن عسكرى(عليه السلام) شكايت كردم; امام در جواب به من نوشت: امروز در منزلِ خود نماز خواهى خواند.[5]
وى در جاى ديگرى اظهار كرده است: با امام حسن عسكرى(عليه السلام) در حبس مهتدى بن واثق بوديم; حضرت به من فرمود: اين جنايتكار قصد كرده است كه امشب با خواست خدا بازى كند (كنايه از اين كه اراده كرده است كه ما را بكشد); ولى عمر او كفاف نمى دهد و به زودى صاحب فرزندى خواهم شد. فرداى آن شب ترك ها به او حمله كردند و او را به قتل رساندند و خدا ما را به سلامت نگاه داشت.[6] هم چنين او مى گويد: من با گروهى در زندان بودم كه امام حسن عسكرى(عليه السلام) را به زندان آوردند، مأمور مراقب آن حضرت، صالح بن وصيف بود. يكى از هم زندانى ها، مردى جمحى بود كه ادعا مى كرد، علوى است. امام(عليه السلام)روى به ما كرد و فرمود:
اگر نبود در ميان شما كسى كه از شما نيست، شما را آگاه مى كردم كه چه زمان خداوند، اسباب نجات شما را فراهم خواهد كرد.
امام با اين كلام به آن مرد اشاره كرد و او از جمع ما بيرون رفت. امام فرمود:
اين مرد از شما نيست; از او برحذر باشيد. در بين لباس هاى خود نوشته اى دارد كه همه ى گفته ها و اسرار شما را براى خليفه مى رساند.
يكى از زندانيان به سراغ او رفت و لباس هايش را بازرسى كرد و آن نوشته را پيدا كرد; او نوشته بود، كه اين جمع قصد دارند، زندان را سوراخ كرده و فرار كنند.[7]
نكته ى قابل توجه در اين روايتِ تاريخى اين است كه، اختناق و فشار سياسى به اندازه اى بود كه شيعيان در زندان هم از دست ماموران اطلاعاتى خليفه در امان نبودند و مذاكرات آنان در محيط زندان نيز به حكومت گزارش داده مى شد.
حضرت عبدالعظيم حسنى يكى از فراريان شيعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گويد: «عبدالعظيم حسنى، از دستِ حكومت فرار كرد و وارد رى شد و درمنزل يكى از شيعيان در سردابى ساكن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى كرد; روزها روزه بود و شب ها را به شب زنده دارى و تهجّد مى گذراند و مخفيانه از آنجا بيرون مى آمد و قبرى را كه امروزه روبه روى قبر خود اوست زيارت مى كرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود».[8]
ب) دشمنى ها با شيعه; فشارهاى گوناگونى كه در زمان كوتاه امامت حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) بر شيعيان وارد شد، صفحات تاريخ را پر كرده است. موارد زير نمونه هايى از آن است:
1. على بن محمد بن زياد مى گويد: توقيعى از امام ابومحمد(عليه السلام)(به اين مضمون) به دستم رسيد: كنج عزلت پيشه كن و خانه نشين باش; چون فتنه اى در انتظار توست… ديرى نگذشت كه به سبب سخن چينى تحت تعقيب قرار گرفت و جايزه ى صدهزار درهمى براى كسى كه مرا را پيدا كند، تعيين شد.[9]
2. يكى از شيعيان نامه اى به حضور آن حضرت فرستاد: شنيده ام كه مهتدى، شيعيان شما را تهديد كرده و گفته است: آنان را از روى زمين بر مى دارم; امام(عليه السلام) در جواب نوشت: عمر او كوتاه تر از آن است كه بتواند تهديدش را عملى كند، از امروز تا پنج روز بشمار; او روز ششم با ذلت و خوارى كشته مى شود.[10]
ج) شهداى شيعه; آمار شيعيان و علويانى كه در اين مقطع از تاريخ به دست عباسيان به فيض شهادت نائل شده اند كم نيست، از جمله:
1. موسى بن عبدالله بن موسى; از نوادگان امام حسن مجتبى(عليه السلام)است. او مردى عالم و نيكوكار بود و از جمله ى راويان به شمار مى رفت. در سال 256 هـ . ق در زباله به دستِ سعيد بن حاجب با زهر به شهادت رسيد. سعيد سر او را جدا كرد و براى مهتدى عباسى برد.[11]
2. جعفر بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن الصادق(عليهم السلام); سعيد بن حاجب، او را در بصره به شهادت رساند و در همان جا دفن شد; وى در روز شهادت سى و دو سال داشت.[12]
بخش دوم: وضعيت فرهنگى شيعيان
با همه محدوديت ها و سختگيرى هايى كه عباسيان براى گوشه نشين كردن امام(عليه السلام) و شيعيان به كار گرفته و فشارهاى مختلف سياسى كه از ناحيه ى آنان بر شيعه وارد شد، گروهى از دانشمندان و راويان از خرمن فضيلت و درياى بى كران علوم آن حضرت بهره مى گرفتند و برخى از آنان صاحب تأليفاتى در فنون گوناگون بوده اند و احاديثى را از امام(عليه السلام)نقل كرده اند; از جمله ى آنان:
1. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل; كاتب، نديم، بزرگ اهل لغت و از باشخصيت ترين آنان است. او يكى از اصحاب خاص امام هادى و امام عسكرى(عليهم السلام) است; تأليفاتى دارد كه نمونه اى از اين كتاب ها را مى توان نام برد: أسماء الجبال و المياه والأوديه، اشعار ابن مّرة بن همام و نوادر الاعراب.[13]
2. داوود بن قاسم; او همان ابوهاشم جعفرى است، كه از فرزانگان اسلام و يكى از شاخص ترين چهره هاى عقيدتى به شمار مى رود. در نزد امامان معصوم(عليهم السلام) داراى منزلتى خاص است;[14] وى امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و صاحب الامر(عليهم السلام) را ملاقات كرده است و از همه ى آنان روايت دارد. او مردى پارسا، عابد، عالم و عامل بود و كسى از خاندان ابوطالب در آن دوران از جهت علو نسب، همتاى او نبود.[15]
3. عبدالله بن حسين قطربلى; او نيز از اصحاب خاص امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و از چهره هاى سرشناس ادب به شمار مى رود. كتابى نيز در بحث تاريخ دارد.[16]
4. فضل بن شاذان; وى از جهت ثمره ى كار و تأليف كتاب در صف مقدم علماى زمان خود بود و در فنون گوناگون داراى تأليف است; بعضى گفته اند: داراى يكصد و شصت كتاب است;[17] برخى از تأليفات او نزد امام حسن عسكرى(عليه السلام) مقبول واقع شده است و امام عمل به آن را روا شمرده و فرموده است:
هذا صحيح ينبغى أن يعمل به; اين كتاب صحيح است و سزاوار است كه به آن عمل شود.[18]
در موردى ديگر، امام به يكى از كتاب هاى وى نظر افكند و براى او طلب مغفرت كرد و فرمود:
أغبط اهل خراسان بمكان الفضل بن شاذان و كونه بين أظهرهم; خوشحالم كه فضل بن شاذان با آن مقام، در ميان مردم خراسان است.[19]
از آنچه كه بيان شد، اين نتيجه به دست مى آيد: با همه سختگيرى هايى كه بنى عباس نسبت به امام عسكرى(عليه السلام) و شيعيان آن حضرت روا داشتند، نتوانستند جلو نشر معارف و فرهنگ ناب اسلام و فضائل اهل بيت(عليهم السلام) را بگيرند. و هركدام از شاگردان آن حضرت، پس از بهره گيرى و خوشه چينى از خرمن علوم آن امام، در گوشه اى از جهان اسلام مشعلى پرفروغ براى نشر انديشه و معارف اهل بيت(عليهم السلام) به شمار مى آمدند; آنان همچون ستارگانى در آسمان تشيع مى درخشيدند و شيعيان را در ظلمت ستم و گمراهى عباسيان كه قصد كرده بودند، روز روشن را همانند شب، تاريك جلوه دهند، راهنمايى مى كردند.
[1]. مهدى پيشوايى، سيره ى پيشوايان، ص 616.
[2]. اربلى، كشف الغمّه، ج 2، ص 412; شيخ مفيد، الارشاد، ج 11، ص 336 و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 422.
[3]. شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 215.
[4]. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 140.
[5]. طبرسى، همان، ص 140; اربلى، همان، ص 412; كلينى، كافى، ج 1، ص 508، ح 10; مسعودى، اثبات الوصيه، ص 263 ـ 264; شيخ طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 576، ح 10.
[6]. راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 431، ح 9 و مسعودى، همان، ص 268.
[7]. شيخ طوسى، همان، ص 577، ح 11; راوندى، همان، ج 2، ص 682، ح 1 و اربلى، همان، ج 2، ص 432.
[8]. نجاشى، رجال النجاشى، ج 2، ص 66 ، ش 651.
[9]. اربلى، همان، ج 2، ص 417.
[10]. مسعودى، همان، ص 265; كلينى، همان، ج1، ص 510، ح 16 و اربلى، همان، ج 2، ص 414.
[11]. ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 419; ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبين، ص 437 ـ 438 و مسعودى، مروج الذهب، ج 4، ص 181.
[12]. ابن فندق، همان و ابوالفرج اصفهانى، همان.
[13]. نجاشى، همان، ج 1، ص 237، ش 228.
[14]. همان، ص 362، ش 409.
[15]. شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 174.
[16]. نجاشى، همان، ج 2، ص 36، ش 606.
[17]. شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال و رجال الكشى، ج 2، ص 822.
[18]. شيخ طوسى، همان، ص 818.
[19]. همان، ص 820.