اشاره‏:

یکى از رذایل اخلاقى که نه تنها در میان علماى اخلاق معروف و مشهور است بلکه در میان توده ‏هاى مردم نیز از جمله صفات زشت شناخته شده میباشد «غرور» است. این صفت رذیله موجب از خود بیگانگى و جهل نسبت به خویشتن و دیگران و فراموش کردن موقعیّت فردى و اجتماعى خود و غوطه‏ور شدن در جهل و بیخبرى است. غرور انسان را از خدا دور میکند و به شیطان نزدیک میسازد، واقعیّت‏ها را در نظر او دگرگون میکند و همین امر سبب خسارت‏هاى شدید مادّى و معنوى میگردد. افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقّع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى میشوند.

غرور سرچشمه صفات رذیله دیگرى مانند خودبرتربینى و تکبّر و عجب و خودپسندى و ترک تواضع و کینه و حسد نسبت به دیگران و تحقیر آنها میشود.

میدانیم یکى از عوامل اصلى رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکى از علل عدم تسلیم بسیارى از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیا وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.

فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت شومى که عبرت براى همگان شد گرفتار گشتند.

«غرور» گاه در یک فرد پیدا میشود و گاه قوم و ملّت یا نژادى در چنگال این رذیله اخلاقى گرفتار میشوند و بى شک قسم دوم خطرناک‏تر است؛ زیرا گاه کشور یا دنیایى را به آتش میکشد و نمونه آن جنگ جهانى اول و دوم بود که حدّ اقل یکى از علل عمده آن غرور و نژادپرستى آلمانیها بود.

با این اشاره، نخست به سراغ تفسیر واژه‏ «غرور» در منابع لغت و کتب علماى اخلاق و سپس به سراغ آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها میرویم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پیامدها و راه درمان آن سخن میگوییم.

۱- مفهوم غرور

این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصاً در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمرّه فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار میرود.

«راغب» در کتاب‏ «مفردات» واژه‏ «غَرور» (به فتح غین که معنى وصفى دارد) را به معنى هر چیزى که انسان را میفریبد و در غفلت فرومیبرد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر میکند.

در «صحاح اللغه» «غُرور» به معنى امورى که انسان را غافل میسازد و میفریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.

بعضى از ارباب لغت- به گفته‏ «طریحى» در «مجمع البحرین» گفته‏اند: «غرور چیزى است که ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است».

در کتاب‏ «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده‏

است: «ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و … میباشد».

در «المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب میشود و تکمیل و تهذیبى است برای «احیاء العلوم» «غزالى» چنین میخوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبى است (و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادّى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى میدانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است».[۱]

در تفسیر نمونه‏ در معنى این واژه چنین آمده است: «غَرور» بر وزن (جَسُور) صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غَرور» میگویند که انسان را با وسوسه‏هاى خود فریب میدهد و غافل میسازد و در حقیقت بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه‏گر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع‏ «غرور» داخل است.

غرور در قرآن مجید

این واژه در قرآن مجید کراراً به کار رفته و در آیات دیگرى گرچه این واژه دیده نمیشود ولى مفهوم و محتواى آن را در بر دارد، در آیات زیر دقّت کنید:

۱- … قَالَ انَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏ (سوره اعراف، آیه ۱۲)

۲- فَقَالَ الْمَلَاءُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَیکَ الّا بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَیکَ اتَّبَعَکَ الَّا الَّذِینَ هُمْ ارَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلِ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ … قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَاکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا انْ کُنْتَ مِنَ‏

الصَّادِقِینَ‏ (سوره هود، آیات ۳۲ و ۲۷)

۳- قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَ انَّا لَنَرَیکَ فِینَا ضَعِیفاً وَ لَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَ مَا انْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ (سوره هود، آیه ۹۱)

۴- وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ الَیْسَ لِى مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْانْهَارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى افَلَاتُبْصِرُونَ* امْ انَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَایَکَادُ یُبِینُ‏ (سوره زخرف، آیات ۵۲- ۵۱)

۵- ذَلِکَ بِانَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ الّا ایَّاماً مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِى دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ‏ (سوره آل عمران، آیه ۲۴)

۶- فَعَقَرُوا النَّاقَهَ فَعَتَوا عَنْ امْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُوا یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا انْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ‏ (سوره اعراف، آیه ۷۷)

۷- یُنَادُونَهُمْ الَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ انْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْامَانِىُّ حَتَّى جَاءَ امْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (سوره حدید، آیه ۱۴)

۸- هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَاتُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْارْضِ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَایَفْقَهُونَ* یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا الَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْاعَزُّ مِنْهَا الْاذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَایَعْلَمُونَ‏ (سوره منافقون، آیات ۷ و ۸)

۹- فَامَّا الْانْسَانُ اذَا مَا ابْتَلَیهُ رَبُّهُ فَاکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّى اکْرَمَنِ‏ (سوره فجر، آیه ۱۵)

۱۰- امْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ* سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ (سوره قمر، آیات ۴۴ و ۴۵)

۱۱- وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا (سوره انعام، آیه ۷۰)

۱۲- یَا ایُّهَا النَّاسُ … انَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَاتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ لَایَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (سوره لقمان، آیه ۳۳)

ترجمه‏

۱- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گِل»!

۲- اشراف کافر قومش (قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمیبینیم! و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمیکنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمیبینیم! بلکه شما را دروغگو تصوّر میکنیم! گفتند: اى نوح! تو با ما جرّ و بحث کردى و زیاد هم جرّ و بحث کردى! (بس است!) اگر راست میگویى آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده میدهى بیاور!».

۳- گفتند: «اى شعیب! بسیارى از آنچه را میگویى ما نمیفهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف مییابیم و اگر (به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار میکردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى»!

۴- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟!- مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمیتواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!».

۵- این عمل آنها (یهود) به خاطر آن است که میگفتند: «آتش (دوزخ) جز چند روزى به ما نمیرسد (و کیفر ما به خاطر امتیازى که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا (و دروغى که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند)».

۶- سپس (قوم صالح) «ناقه» را پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند:

«اى صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستى آنچه ما را به آن تهدید میکنى بیاور»!

۷- آنها (دوزخیان) را صدا میزنند «مگر ما با شما نبودیم؟! میگویند: آرى! ولى شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید و (در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خدا فریب داد»!

۸- آنها (منافقان) کسانى هستند که میگویند: «به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق‏

نکنید تا پراکنده شوند! (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمیفهمند- آنها میگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون میکنند! در حالى که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمیدانند!».

۹- امّا انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام میکند و نعمت میبخشد (مغرور میشود) و میگوید: «پروردگارم مرا گرامى داشته است»!

۱۰- یا میگویند: «ما جماعتى متّحد و نیرومند و پیروزیم»؟!- (ولى بدانند) به زودى جمعشان شکست میخورد و پا به فرار میگذارند.

۱۱- کسانى را که آیین (فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!

۱۲- اى مردم! … به یقین وعده الهى حق است، پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کَرَم) خدا مغرور سازد!

تفسیر و جمع‏بندی

نخستین جرقه‏هاى غرور همان طورى که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اوّلین آیه مورد بحث آمده هنگامى که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنى هنگامى که به تو فرمان دادم»، (قَالَ مَا مَنَعَکَ الّا تَسْجُدَ اذْ امَرْتُکَ ...).[۲]

«شیطان (با لحنى غرورآمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏اى او را از گل»، (قَالَ انَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).[۳]

آرى حجاب غرور و خودبینى چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و براى همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین میتوان گفت: همان گونه که پیشواى مستکبران جهان ابلیس است پیشواى مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنی «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!

ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست برترى خاک را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.

در آیه بعد به داستان نوح یعنى نخستین پیامبر اولوا العزم میرسیم که به خوبى نشان میدهد یکى از عوامل مهم سرپیچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانه‏اش همان صفت رذیله‏ «غرور» بود، میفرماید: «اشراف کافر قومش (در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمیبینیم و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند جز گروهى فرومایه و اراذلى ساده لوح نمییابیم! و فضیلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمیکنیم بلکه شما را جمعى دروغگو گمان میکنیم»، (فَقَالَ الْمَلَاءُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَیکَ الّا بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَیکَ اتَّبَعَکَ الَّا الَّذِینَ هُمْ ارَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلِ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ).[۴]

و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر میکنند با صراحت میگویند:

«اى نوح! با ما جرّ و بحث کردى و زیاد سخن گفتى (بس است!) اگر راست میگویى آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده میدهى بیاور»! (قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَاکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا انْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).[۵]

معمولًا انسانها از ضررهاى احتمالى به حکم عقل پرهیز دارند، ولى این قوم مغرور با اینکه آثار حقّانیّت را در معجزات نوح میدیدند و احتمال مجازات الهى بسیار قوى بود، نه تنها اعتنایى نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهى میکردند!

آرى همان غرورى که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.

در سوّمین‏ آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینى شدند و سرنوشتى همانند آنها پیدا کردند، میفرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیارى را از آنچه میگویى ما اصلًا نمیفهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف میبینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت میکردیم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى»! (قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَ انَّا لَنَرَیکَ فِینَا ضَعِیفاً وَ لَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَ مَا انْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ).[۶]

آنها در واقع در برابر دلایل منطقى و سخنان سنجیده و معجزات الهى حضرت شعیب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمیداد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانى در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزى جز پیکرهاى نیم سوخته آنها باقى نماند!

***

در چهارمین‏ آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگرى از این صفت رذیله نیز دیده میشود و نشان میدهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایى به دلایل روشن موسى نکرد بلکه با سخنانى کودکانه سرپیچى خود را توجیه نمود، میفرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید- من از این مردى که از خانواده حقیرى است و هرگز نمیتواند فصیح صحبت کند برترم»! (وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ الَیْسَ لِى مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْانْهَارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى افَلَاتُبْصِرُونَ* امْ انَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَایَکَادُ یُبِینُ).[۷]

سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسّل جست که اگر موسى راست میگوید چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!

افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنایى و غرورشان اهمّیّتى به چگونگى سخنان خود نمیدادند و بسیار دیده شده که حرفهاى ابلهانه‏اى میزنند که حتّى نزدیکانشان در دل به آنها میخندیدند و به یقین چنین حالتى سدّ راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیّات زندگى است.

جالب اینکه موسى علیه السلام اگر گرهى در زبانش بود مربوط به کودکى بود امّا هنگامى که‏

به نبوّت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقّق پوشید ولى فرعون بى اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره میکند و لکنت زبانش را یادآور میشود.

در پنجمین‏ آیه اشاره‏اى به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفکّر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد، میفرماید: «این (اعراض و روى گردانى آنها از آیات الهى) به خاطر آن است که میگفتند:

جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمیرسد (و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برترى هستیم!) این افترا و دروغى که (به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذَلِکَ بِانَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ الّا ایَّاماً مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِى دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).[۸]

تاریخ بنى اسرائیل نشان میدهد که از گناهکارترین و سرکش‏ترین اقوام بوده‏اند و یکى از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.

متأسّفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهیونیستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه‏اى میشوند که چهره تاریخشان را سیاه‏تر از سابق میکند.

آنها همه چیز را براى خودشان میخواهند و براى دیگران حقّى قائل نیستند خود را قوم برتر میشمرند و دیگران را با دیده حقارت مینگرند.

ششمین‏ آیه ناظر به قوم‏ «صالح» است که آنها نیز چنان مست باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضاى مجازات الهى کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود میدیدند، میفرماید: «آنها ناقه را (همان شترى که به اعجاز الهى از کوه بیرون آمده بود) پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را که ما را به آن تهدید میکنى بیاور»! (فَعَقَرُوا النَّاقَهَ فَعَتَوا عَنْ امْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُوا یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا انْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).[۹]

قرآن به دنبال آن میگوید: «زمین لرزه وحشتناکى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانه‏هاشان باقى ماند! (و این است سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!

در هفتمین‏ آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکى به سر میبرند در حالى که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان میگذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا میزنند که مگر ما با شما نبودیم؟ میگویند: آرى! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید (و در همه چیز) شکّ و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور و فریب واداشت»! (یُنَادُونَهُمْ الَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ انْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْامَانِىُّ حَتَّى جَاءَ امْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).[۱۰]

سپس در آیه بعد از آن با صراحت به آنها گفته میشود که «امروز هیچ راه فرارى ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است».

در اینجا به خوبى میبینیم که یکى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.

همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان‏ «غرور» معنى فریب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فریب میدهد و مغرور میشود و گاه شیطان و یا انسانهاى شیطان صفت.

در هشتمین‏ آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت میدادند و آنها را تحقیر میکردند، میفرماید: «آنها کسانى هستند که میگویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند (غافل از

اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمیدانند»! (هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَاتُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الْارْضِ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَایَفْقَهُونَ).[۱۱]

سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده میگویند: «اگر ما (از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالى که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمیدانند»، (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا الَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْاعَزُّ مِنْهَا الْاذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَایَعْلَمُونَ).[۱۲]

اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمیکشیدند و به آنها با دیده حقارت نمینگریستند و در وادى خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمیشدند.

در نهمین‏ آیه سخن از طبیعت انسان- یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهاى تربیت نایافته و کم ظرفیّت است- که به هنگام نعمت و قدرت مغرور میشوند و سرکش، میفرماید:

«امّا انسان هنگامى که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام میکند و نعمت میبخشد (مغرور میشود و) میگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فَامَّا الْانْسَانُ اذَا مَا ابْتَلَیهُ رَبُّهُ فَاکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّى اکْرَمَنِ).[۱۳]

اگر این سخن از سر شکرگزارى و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان میشد، ولى همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان میدهد این سخن از روى غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده‏اى بر آن مترتّب نمیشود بلکه سرچشمه سرکشى و طغیان میگردد.

در دهمین‏ آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکّه است، میفرماید: «آنها

میگویند ما جماعتى متّحد و نیرومندیم (و به همین دلیل پیروزى با ماست)»، (امْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).[۱۴]

خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار میدهد که: «به زودى جمعشان شکست میخورد و پا به فرار میگذارند»! (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).[۱۵]

در تمام این موارد به خوبى میبینیم که غرور و خودبینى عامل مهمّ گناه و شکست و بدبختى است و قرآن مجید در یک پیشگویى اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامى این گروه مغرور میدهد، شکستى که به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.

در یازدهمین‏ آیه سخن از مشرکانى است که دین و آیین حق را به بازى گرفته‏اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، میفرماید: «کسانى را که آیین (فطرى) خود را به بازى و سرگرمى (و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن»، (وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا …).[۱۶]

این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیاى مادّى چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریّه و استهزاء در برابر حق کارى ندارند و این معنى از عمق فاجعه‏اى که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر میدهد.

تعبیر به‏ «دینهم» اشاره به فطرى بودن دین الهى است که در سرشت همه انسانها حتّى مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانى است که حتّى آیین بت‏پرستى خودشان را به بازى و مسخره میگرفتند و به خاطر غرور حتّى به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.

در دوازدهمین‏ آیه به همه انسانها هشدار میدهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر میدارد، میفرماید: «اى مردم! … وعده الهى حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یَا ایُّهَا النَّاسُ … انَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَاتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ لَایَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).[۱۷]

جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: «زرق و برق دنیا» و «شیطان» و این تعبیر نشان میدهد که گاه انسان بى آنکه از زندگى مادّى مرفّهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور میشود و براى خود مقام و شخصیّتى میپندارد، در برابر حق سرکشى میکند و در دام شیطان گرفتار میشود.

درست است که دنیاى پر زرق و برق یکى از دامهاى شیطان است ولى گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان میگردد و انسان با آن دلخوش میشود.

نتیجه نهایی

از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیّت به دست میآید که مسئله غرور و نخوت از آن روزى که آدم پا به این کره خاکى نهاد، در تمام دورانهاى تاریخ و عصر انبیاى پیشین تا امروز، یکى از سرچشمه‏هاى اصلى و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان میدهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختى گروه عظیمى از انسانها و جوامع بشرى میشود و اگر هیچ دلیلى بر زشتى این رذیله اخلاقى جز همین آیات نباشد کافى است.

۱- نکوهش غرور در روایات اسلامی

مذمّت از این خوى زشت در احادیث اسلامى نیز بازتاب گسترده‏اى دارد:

۱- در حدیثى از امام امیر مؤمنان علیه السلام میخوانیم: «سُکْرُ الْغَفْلَهِ وَ الْغُرُورِ ابْعَدُ افَاقَهً مِنْ‏

سُکْرِ الْخَمُورِ!؛ مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانیتر است».[۱۸]

۲- در حدیث دیگرى از همان حضرت میخوانیم: «جِمَاعُ الشَّرِّ فِى الْاغرَارِ بِالْمَهَل وَ الْاتِّکَالِ عَلَى الْعَمَلِ؛ کانون بدیها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال (ناچیز) است».[۱۹]

انسان عمل خیر ناچیزى انجام میدهد و به وسیله آن خود را اهل نجات میداند و آزادى بى قید و شرطى براى خود قائل است یا اینکه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش میشود.

۳- در حدیث دیگرى از آن حضرت میبینیم غرور ضدّ عقل شمرده شده است، میفرماید: «لَایُلْقَى الْعَاقِلُ مَغْرُوراً؛ آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمیشود».[۲۰]

۴- در حدیث دیگرى از همان حضرت میخوانیم که غرور، انسان را در انبوهى از خیالات گرفتار میسازد و اسباب نجات را از او قطع میکند: «مَنْ غَرَّهُ السَّرَابُ تَقْطَعَتْ بِهِ الْاسْبَابُ!؛ کسى که سراب‏ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب (نجات) از او قطع میشود»![۲۱]

۵- همان امام بزرگوار در تعبیر زیباى دیگرى در باره گروهى از منحرفان میفرماید:

«زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ؛ آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که بدبختى و هلاکت بود درو کردند»![۲۲]

۶- در سخن دیگرى آن حضرت غرور و خودبینى را یکى از موانع پندپذیرى انسان میشمرد، میفرماید: «بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَهِ حَجَابٌ مِنَ الْغِرَّهِ؛ در میان شما و موعظه حجابى از غرور است»![۲۳]

۷- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنى دیگرى آمده است: «طُوبَى لِمَنْ لمْ تَقْتُلُهُ قَاتِلَاتِ الْغَرُورِ؛ خوشا به حال کسى که عوامل کشنده غرور او را از پاى در نیاورد».[۲۴]

آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکى از روایاتى است که در باره خطرات غرور و خودبینى سخن میگوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش براى پى بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافى است.

۲- اسباب غرور

بعضى از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند غرور از صفات زشتى است که هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.

اسباب غرور و خودبینى بسیار زیاد است و مغروران گروه‏هاى مختلفى هستند:

مغروران به علم و دانش و آنها کسانى هستند که وقتى به مقامى از علم میرسند غرور و خودبینى بر آنها عارض میشود، جز افکار خویشتن را نمیبینند و براى افکار دیگران ارزشى قائل نیستند، گاه خود را از مقرّبان الهى میپندارند و قطعاً اهل نجات! اگر کسى کمترین انتقادى از آنها کند ناراحت میشوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!

گاه میشود که افراد کم ظرفیّت با فراگرفتن علم ناچیزى و خواندن کتاب و یا کتابهایى بر مرکب غرور سوار میشوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر میدانند چرا که تنها صرف میرِ میر را خوانده‏اند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط میکند و هم از جهت ارزش اجتماعى!

در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله میخوانیم که به ابن مسعود فرمود: «یَابْنَ مَسْعُود! لَاتَغْتَرَّنَّ بِاللَّهِ وَ لَاتَغْتَرَّنَّ بِصَلَاحِکَ وَ عِلْمِکَ وَ عَمَلِکَ وَ بِرِّکَ وَ عِبَادَتِکَ؛ اى ابن مسعود! به (کرم) خدا مغرور نشو و همچنین به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکارى و عبادت‏هایت»![۲۵]

در این حدیث به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و

عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها میتواند عاملى براى مستى غرور گردد.

افراد صالح کم ظرفیّتى را میبینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکى پیدا میکنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت میشمرند و همه مردم در نظرشان کوچک میشوند و همین امر باعث هلاکتشان میگردد.

یکى دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادى هستند که بیمحابا و جسورانه گناه میکنند، هنگامى که از آنها سؤال شود این چه کار زشتى است که شما انجام میدهید؟ میگویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایى را که ما میشناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند، اصولًا اگر ما گناه نکنیم عفو و کرم خدا چه میشود؟

این گونه افکار انحرافى و سخنان غیر منطقى جرأت آنها را در گناه بیشتر میکند و باعث سقوط و هلاکتشان میشود!

به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامى از این نوع غرور شدیداً نهى شده است در آیه ۶ سوره انفطار میخوانیم: «یَا ایُّهَا الْانْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ؛ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟»

امیر مؤمنان علیه السلام در تفسیر این آیه میفرماید: «یَا ایُّهَا الْانْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ؟ وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ؟ وَ مَا انَّسَکَ بِهَلَکَهِ نَفْسِکَ؟!؛ اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرأت داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقه‏مند کرده است».[۲۶]

فرق است بین کسى که گناه میکند و جسور است و گویى خود را طلبکار میداند و بین کسى که گناهى از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اوّلى بر مرکب غرور سوار است و دومى دست به دامن لطف پروردگار زده است.

جهل و نادانی یکى دیگر از اسباب غرور است، همان گونه که علم و دانش گاه سبب غرور میشود جهل و نادانى نیز در بسیارى از جاهلان سبب غرور است. در حدیثى از

امیر مؤمنان میخوانیم: «مَنْ جَهِلَ اغَرَّ بِنَفْسِهِ وَ کَانَ یَوْمُهُ شَرّاً مِنْ امْسِهِ؛ کسى که جاهل است مغرور به خویشتن میشود و امروزش بدتر از دیروز اوست»![۲۷]

دیگر از اسباب غرور که گروه زیادى را در کام خود فرو برده است دنیا و زرق و برق دنیا، مال، مقام، جوانى، زیبایى و قدرت است.

افراد کم ظرفیّت همین که به یکى از این امور نایل شوند فراموش میکنند که اینها عاریتى است و همیشه در معرض زوال و نابودى قرار دارد. این فراموشى سبب خودبینى و غرور آنها میشود و این غرور آنها را از خدا دور و به شیطان نزدیک و آلوده به انواع گناهان میسازد.

در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام میخوانیم: «الدُّنْیَا حُلُمٌ وَ الْاغْتِرَارُ بِهَا نَدَمٌ؛ دنیا خواب و خیالى بیش نیست و مغرور شدن به آن سبب پشیمانى است»![۲۸]

در حدیثى از همان بزرگوار میخوانیم: «لَاتَغُرَّنَّکَ الْعَاجِلَهُ بِزُورِ الْمَلَاهِى، فَانَّ الْلَهْوَ یَنْقَطِعُ، وَ یُلْزِمُکَ مَا اکْتَسَبْتَ مِنَ الْمَآثِم؛ دنیا تو را با سرگرمیهاى باطل نفریبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمیها پایان مییابد و گناهش بر تو باقى میماند»![۲۹]

از شگفتیها این است که همه مردم با چشم خود زوال سریع نعمت‏ها و از میان رفتن اموال و ثروت‏ها و سقوط حکومت‏ها و قدرت‏هاى دنیوى را همه روز با چشم خود میبینند، امّا هنگامى که خودشان به آن میرسند چنان مغرور میشوند که فکر میکنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانى است و هرگز از آنها گرفته نمیشود!

آرى اسباب غرور بسیار متنوّع است و رهایى از چنگال آن مشکل و جز در سایه بیدارى و تقوا و سپردن خویش به خداوند و توجّه به زوال سریع نعمت‏ها امکان‏پذیر نیست.

۳- علایم و نشانه‏هاى غرور

نشانه‏هاى غرور گاهى بسیار آشکار است به گونه‏اى که انسان در نخستین برخورد به آن پى میبرد و میفهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینى است. بیاعتنایى به مردم، بى توجّهى به حلال و حرام الهى، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبّت با دوستان و بستگان، بیرحمى نسبت به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاه‏هاى تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانه‏ها را تکان دادن، نگاه‏هاى غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتّى گاهى کارهاى دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانه‏هاى غرور است.

ولى گاه حالت غرور مخفى است و به این سادگى خود را نشان نمیدهد بلکه با دقّت میتوان به وجود چنین صفتى در خویشتن و یا دیگران پى برد. مانند اینکه بعضى افراد پس از مدّت کوتاهى درس استاد را رها میکنند و خود را مستغنى و بینیاز میدانند، یا مانند کسى که علاقه شدیدى در خود به انزوا و گوشه‏گیرى از مردم احساس میکند و ممکن است بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالى که با دقّت مییابیم که عامل اصلى، غرور و خود بزرگ‏بینى است. خود را پاک، آگاه و مؤمن میپندارد و دیگران را ناقص و آلوده.

آرى نه تنها غرور، بلکه بسیارى از صفات رذیله گاهى در زوایاى روح انسان پنهان میشوند و خود را به صورت فضایل نشان میدهند، به گونه‏اى که تشخیص آن جز براى اساتید هوشیار اخلاق میسّر نیست.

***

۴- آثار و پیامدهاى فردى و اجتماعى غرور

در میان صفات رذیله شاید کمتر صفتى به اندازه غرور زیان‏آور و مرگبار باشد.

پیامدهاى غرور تمام زندگى انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد و دنیا و آخرت را

تباه میکند. از میان آثار زیانبار غرور به امور زیر میتوان اشاره کرد:

۱- غرور، حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان میفکند و او را از درک حقایق بازمیدارد و به او اجازه نمیدهد خود و دیگران را آن‏چنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزیابى کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد.

در بحث‏هاى سابق در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام خواندیم: «مستى غرور از مستى شراب هم سخت‏تر است!» این مستى همان حجاب غرور است.

۲- غرور مایه شکست در زندگى و سبب عقب افتادگى است، یک لشکر مغرور به سادگى جنگ را میبازد، یک سیاستمدار مغرور به آسانى زمین میخورد، یک محصّل مغرور در امتحانات رفوزه میشود، یک ورزشکار مغرور بازى را به حریف میبازد و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى میسازد.

تعبیر به‏ «قاتلات الغرور» در روایات اسلامى ممکن است اشاره به همین معنى باشد.

۳- غرور تکامل انسان را متوقّف میسازد، بلکه مایه انحطاط و عقب‏گرد او میشود؛ زیرا هنگامى که انسان مغرور میشود نقایص خود را نمیبیند و کسى که احساس نقصان نکند به دنبال کمال نمیرود.

آنچه در حدیث امیر مؤمنان در گذشته خواندیم که میفرمود: «کسى که جاهل باشد مغرور میشود و امروز او از دیروزش بدتر است» اشاره به همین نکته مهم است.

۴- غرور سبب فساد و تباهى عمل میشود، زیرا در انجام آن دقّتى به خرج نمیدهد و همین امر کار او را خراب میکند، یک جرّاح مغرور ممکن است بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حدّ اقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادف‏هاى زیانبار میشود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریا و عجب و سایر امورى که عمل را فاسد میکند میشود؛ در حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام میخوانیم: «غَرُورُ الْامَلِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ؛ غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل میشود».[۳۰]

۵- غرور مانع از عاقبت اندیشى است، چنانکه در حدیثى از امیر مؤمنان آمده است: «لَمْ یُفَکِّرْ فِى عَوَاقِبِ الْامُورِ مَنْ وَثِقَ بِزُورِ الْغُرُورِ؛ کسى که اعتماد بر غرور و باطل کند از تفکّر در عاقبت کارها باز میماند».[۳۱]

۶- غرور غالباً سبب ندامت و پشیمانى میشود، چرا که انسان نمیتواند ارزیابى صحیحى از خود و دیگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حرکت فردى و اجتماعى گرفتار اشتباه میشود و همین امر او را به ندامت و پشیمانى میکشاند، در همین زمینه در حدیث امیر مؤمنان علیه السلام میخوانیم: «دنیا خواب و خیالى بیش نیست و مغرور شدن به آن موجب پشیمانى است».[۳۲]

۷- در یک جمله میتوان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچاره‏اند، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است: «الْمَغْرُورُ فِى الدُّنْیَا مِسْکِینٌ و فِى الْآخِرَهِ، مَغْبُونٌ لِانَّهُ بَاعَ الْافْضلَ بِالْادْنَى؛ انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پست‏تر فروخته است».[۳۳]

۵- طرق درمان غرور

از آنجا که غرور غالباً ناشى از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیمارى اخلاقى شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت‏ها و شایستگیها در انسانهاى دیگر است.

اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده میشود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زیبایى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب‏المثل معروف «به مالت نناز که به شبى از بین میرود و به جمالت نناز که به تبى از بین میرود!» همه اینها آسیب‏پذیر است.

و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت‏ها و از میان رفتن اموال و نابودى امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.

چگونه انسان به علمش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه‏اى که به مغز او تصادفاً وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتّى نام خود را نیز فراموش کند؟!

چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعى، سیاسى و یا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهى زیادى به بار آورد؟!

چگونه به قدرتش بنازد در حالى که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله‏هاى زندان باشد!

به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین میکشد و به مستى غرور پایان میدهد شناخت خویشتن و اوضاع جهان و بى اعتبارى و شدّت دگرگونى احوال آن است.

قرآن مجید به مغروران خطاب میکند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار میدهد، میفرماید: «اوَلَمْ یَسِیرُوا فِى الْارْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا اشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ ا ثَارُوا الْارْضَ وَ عَمَرُوهَا اکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ؛ آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (امّا آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم میکردند».[۳۴]

شبیه همین معنى در سوره غافر آیه ۲۱ و ۸۲ نیز آمده است.

اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجّه کند که چقدر آسیب‏پذیرند و چگونه حوادث کوچک میتوانند زندگى او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور

نمیشود، امیر مؤمنان على علیه السلام میفرماید: «مِسْکِینُ بْنُ آدَمَ مَکْتُومُ الْاجَلِ، مَکْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّهُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَهُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَهُ؛ بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط میشود، پشه‏اى او را میآزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایى او را میکشد و عرق مختصرى او را متعفّن و بدبو میسازد»![۳۵]

در حالات‏ «ایاز» وزیر معروف و مقتدر سلطان محمود غزنوى نقل کرده‏اند که همه روز در اطاق مخصوصى میرفت و در را میبست و بعد از لحظاتى بیرون میآمد، بینندگان تعجّب کردند که در این اطاق چه سرّى نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشى میکند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا میرود و به آن نگاه میکند و میگوید: «ایاز تو چوپان بودى! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دست بدهى و از گذشته نیز ناتوان‏تر شوى»!

اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتى در اختیار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولى متأسّفانه هر کس‏ «ایاز» نمیشود.

پی نوشت:

[۱] . جلد ۶، صفحه ۲۹۳٫

[۲] . اعراف، ۱۲٫

[۳] . همان، ۱۲٫

[۴] . هود، ۲۷٫

[۵] . همان، ۳۲٫

[۶] . هود، ۹۱٫

[۷] . زخرف، ۵۲- ۵۱٫

[۸] . آل عمران، ۲۴٫

[۹] . اعراف، ۷۷٫

[۱۰] . حدید، ۱۴٫

[۱۱] . منافقون، ۷٫

[۱۲] . همان، ۸٫

[۱۳] . فجر، ۱۵٫

[۱۴] . قمر، ۴۴٫

[۱۵] . همان، ۴۵٫

[۱۶] .انعام، ۷۰٫

[۱۷] . لقمان، ۳۳٫

[۱۸] . غرر الحکم، حدیث ۵۷۵۰٫

[۱۹] . غرر الحکم، حدیث ۳۰۰۲٫

[۲۰] . غرر الحکم، حدیث ۷۱۸۳٫

[۲۱] . غرر الحکم، حدیث ۲۳۷۶٫

[۲۲] . نهج البلاغه، خطبه ۲٫

[۲۳] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۲۸۲٫

[۲۴] . غرر الحکم، حدیث ۵۹۷۳٫

[۲۵] . مکارم الاخلاق، جلد ۲، صفحه ۳۵۰٫

[۲۶] . نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳٫

[۲۷] . غرر الحکم، حدیث ۸۷۴۴٫

[۲۸] . همان مدرک، حدیث ۱۳۸۴٫

[۲۹] . همان مدرک، حدیث ۱۰۳۶۳٫

[۳۰] . غرر الحکم، حدیث ۶۳۹۰٫

[۳۱] . همان مدرک، ۷۵۶۶٫

[۳۲] . غرر الحکم، حدیث ۱۳۸۴٫

[۳۳] . میزان الحکمه، جلد ۳، صفحه ۲۲۳۷( مادّه غرور).

[۳۴] . روم، ۹٫

[۳۵] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۴۱۹٫

منبع: اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۱۷۲٫