پیش از آنکه به دلائل قرآنى و حدیثى رجعت بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده اى را از نظر فلسفى و علمى بررسى مى کنیم و آنگاه به سراغ قرآن مى رویم.

نخست باید دانست که مسأله رجعت به جهان مادى با مسأله حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع مى پیوندد؛ اما در قیامت همه انسانها برانگیخته شده زندگى ابدى خود را آغاز مى کنند. بنابراین کسانى که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته اند، باید رجعت را که زندگى دوباره در این جهان است ممکن بدانند؛ و از آنجا که روى سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود مى دانند، بناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.

معاد از نظر یکفرد مسلمان معاد جسمانى عنصرى است ،یعنى روح آدمى به همین بدن مادى عود مى کند. حال اگر چنین بازگشتى در آن مقطع زمانى مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعاً بازگشت آن به این جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود؛ چرا که امر محال در هیچ زمانى انجام پذیر نیست .

براى آنکه کمى گسترده تر سخن بگوئیم، یادآور مى شویم که انسان تنها از چند عنصر مادى ترکیب نیافته، بلکه حقیقت وجود او را جوهرى مجرد به نام «روح» تشکیل مى دهد که حیات وى به وجود همین روح بستگى داشته و همان است که بعد از مرگ زنده مى ماند و در روز رستاخیز به بدن باز مى گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امرى است که مورد پذیرش همه فلاسفه الهى و پیروان شرایع آسمانى بوده از نظر دلائلى عقلى و دریافتهاى فطرى قابل قبول است و قرآن نیز در این زمینه با صراحت سخن مى گوید. براهین اثبات وجود روح بیش از آن است که در اینجا منعکس گردد، ولى براى خواننده عزیز فقط یک دلیل وجدانى را مطرح مى کنیم و آن اینکه:

هر فردى از افراد انسان، افعال و کارهاى خود را به خویش نسبت مى دهد و مى گوید: گفتم، شنیدم، دیدم و… حرف «میم» که در آخر این کلمات قرار گرفته همان واقعیت انسان است که در زبان فارسى از آن به «من» تعبیر مى کنند. آیا این «من» همان بدن انسان است و انسان واقعیتى جز بدن ندارد، و حقیقت زندگى جز آثار مادى بدن و واکنشهاى فیزیکى و شیمیائى مغز و سلسله اعصاب چیز دیگرى نیست؟

به عبارت دیگر: آیا روح و روان جز بدن انسانى و انعکاس ماده و خواص آن چیز دیگرى نیست؟ و با بطلان این خواص و از میان رفتن تأثیرات متقابل اجزاء بدن در یکدیگر، روح و روان انسان نیز باطل شده و حقیقتى از انسان جز یک مشت رگ، و پوست و استخوان باقى نمى ماند؟

طرفداران این نظر از اصول «ماترلیسم» الهام مى گیرند. در این مکتب انسان به ماشینى مى ماند که از ابزار و آلات مختلف ترکیب یافته و تأثیرات متقابل اجزاء ماده نیروى تفکر و درک در او پدید آورده و با پراکندگى اجزاء، آثار تفکر وحیات به کلى نابود مى شود.

در برابر این نظر، نظر دیگرى است که فلاسفه بزرگ جهان، بویژه حکماى اسلامى با دلائل روشن آن را ثابت کرده و به اصالت وجود جوهرى مستقل و اصیل که واقعیت انسان بدان بستگى دارد و از ماده و آثار ماده مجرد و پیراسته است، معتقد گردیده اند و بر وجود این جوهر که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدبر و اندیشه در انسان است، با دلائل فلسفى استدلال نموده اند. در میان آن همه دلائل، دلیل روشنى دارند که چون جنبه همگانى دارد، ما آن را نقل مى کنیم:

هر انسانى ناخودآگاه اعضا بدن و حتى خود بدن را به واقعیت دیگرى به نام «من» نسبت مى دهد و مى گوید: دست من، پاى من، مغز من، قلب من و بدن من. یک چنین انتساب در حالت ناخودآگاه حاکى از آن است که هر فردى خود را به واقعیت دیگرى به نام «من» وابسته مى داند که در پشت پرده شخصیت ظاهرى و مادى او قرار گرفته است و همه کارها ،اعضاء و حتى بدن خود را به آن نسبت مى دهد».۱۹

خداوند هنگامى که چگونگى آفرینش انسان را بازگو مى کند، از دمیدن روح در وى یاد کرده به لحاظ ارج و عظمت این پدیده غیر مادى، آن را به خود نسبت مى دهد و مى فرماید:

«الذى احسن کل شى خلقه و بدأ خلق الانسان من طین ..۲۰٫، ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع والابصار والافئده. ۲۱

آن کسى که هر چه را آفرید، نیکو قرار داده وآفرینش انسان را از خاک آغاز کرد…، سپس او را هماهنگ نمود و از روح خویش در وى دمید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد.

در هر صورت، وجود روح مجرد ازنظر همه مسلمانان، قطعى و انکارناپذیر است و نیازى به ذکر دلیل و برهان ندارد. بنابراین برهیچکس پوشیده نیست که آدمى با فرا رسیدن پیک اجل از میان نمى رود،بلکه تنها ارتباط بدن وى با روح قطع شده حیات مادى از کالبد او رخت بر مى بندد. روح هرگز نمى میرد و مرگ جز گسسته شدن پیوند روح از بدن چیز دیگرى نیست، و این گستگى تا روز رستاخیز ادامه دارد و در آن هنگام که خداى قادر قاهر همه آفریدگان را زنده مى کند، بار دیگر این روح به بدن بازگشته و جسم بیجان حیات دوباره مى یابد.

اینک مى گوئیم: با توجه به آنکه بین رجعت و معاد شباهت کامل وجود دارد و هر دو عبارت از بازگشت انسان به حیات مجدد و آفرینش نوین و به دیگر سخن پیوند مجدد روح با بدن مى باشند؛ امکان رجعت اثبات مى گردد، زیرا وقوع معاد امرى است مسلم و پذیرفته شده.

تا اینجا امکان عقلى رجعت از دیدگاه یکفرد مسلمان کاملاً آشکار گشت. اکنون وقت آن رسیده است که به دلایل قرآنى و حدیثى بپردازیم.
پى نوشتها:

۱۹- نقل از کتاب «اصالت روح ازنظر قرآن» /۲۴-.۲۵ طالبین تفصیل بیشتر به آن کتاب رجوع کنند.

۲۰- سجده: ۷٫

۲۱- سجده: ۹٫

منبع :رجعت از دیدگاه عقل , قرآن و حدیث ؛حسن طارمى