اساساً پدر به برخوردارى از یک رابطه عاطفى قوى با کودکان خود، از همان ابتداى کودکى جهت اجراى وظایف پدرانه خویش نیازمند است. وقتى رابطه عاطفى به دور از افراط و تفریط برقرار شد، مى‌توان گفت که پدر نیمى از راه خود در مسیر تربیت و انضباط‌دهى به کودکان را طى کرده است. اما این به تنهایى کافى نیست. پدر به مقبولیت نیز احتیاج دارد. لذا قبل از ورود به بحث انضباط‌‌آموزى به کمک دو شاخصه قاطعیت و صلابت باید به مقوله چگونگى جلب اعتماد کودک اشاره نمود.

جلب اعتماد کودک

هدف از تربیت، درونى کردن انضباط و ادب است، لذا عشق و اعتماد به مربى، بیشترین تأثیر را در این زمینه خواهد داشت. «اگر هزار سخن از بیرون بگویى تا مصدقى از درون نباشد، سودى ندارد. تربیت بدون آمادگى روانى و عاطفى عقیم است و چون درختى که ریشه در خاک ندارد. سودى از آب نبرد.»(۱)

براى مربى لازم است که اعتماد متربى را از طریق راستگویى، صداقت عملى، عمل به وعده و دورى از فریب و ریا مخصوصاً در حضور کودک جلب نماید.

«برتر اندراسل» مى‌گوید: کسانى که با کودک به راستى و درستى رفتار مى‌کنند، پاداش خود را مى‌گیرند. به این ترتیب که اعتماد کودک به آنان افزون مى‌گردد.

در کودک، این میل طبیعى وجود دارد که گفته شما را راست بپندارد، مگر این که با میل و رغبت و تمایل شدید خودش معارض باشد. او مى‌نویسد:

روزى پسر من خواست در رودخانه‌اى بازى کند. من او را از این کار منع کردم و گفتم گمان مى‌کنم در آنجا تکه‌هاى سفال باشد و به پایت آسیب رساند ولى میل او شدید بود و در وجود سفال شک مى‌کرد. من تکه‌اى از آن را پیدا کردم و لبه تیزش را به او نشان دادم کاملاً قانع و ساکت گردید. البته اگر من وجود سفال را براى ممانعت از او جعل کرده بودم اعتماد او را نسبت به خودم از بین مى‌بردم. اگر واقعاً تکه‌اى از آن را نمى یافتم، ناچار بودم به او اجازه دهم در آب بازى کند. در نتیجه این گونه تجارب مکرر، تقریباً هر وقت چیزى به او مى‌گفتم و دلیل مى‌آوردم، دیگر شک و تردید نمى کرد.(۲)

پدر مى‌تواند در مورد امر و نهى خود مخصوصاً وقتى که مورد میل و پذیرش کودک نیست به صورتى منطقى و مدلل توضیح دهد و سطح فهم او را در آن لحاظ کند. به این طریق به جاى آن که در مقابل او قرار گیرد و او را به موضع‌گیرى و مخالفت در برابر خود تحریک کند، با تقویت حس اعتماد او نبست به خود، کودک را در کنار خود قرار داده و بدون آن که وى متوجه حکمروایى پدر شود، او را به سمت هدف مطلوب هدایت کند.

باید توجه داشت که صرف امر و نهى از موضع قدرت و اجبار و اکراه کودک در پذیرش، هیچ اثر مثبتى در زمینه تربیت حاصل نخواهد کرد. زیرا «هرگاه کودک را به اجبار و اکراه و اعمال زور تربیت کنیم از انجام تربیت درونى مانع شده ایم، پس به یک معنا تربیت کردن مانع تربیت شدن است.»(۳)

رفتار شایسته نیز از مهم‌ترین راههاى جلب اعتماد است. اعتماد کودک چیزى نیست که با میل و خواست پدر ایجاد شود بلکه او خود با رفتارى که از پدر مى‌بیند، به یک قضاوت دست مى‌یابد، که مبناى اعتماد او به پدر خواهد شد.

وجود دوگانگى در رفتار و گفتار پدر قطعاً موجب حیرت و تردید کودک شده و او را نسبت به صداقت و درستکارى پدر شکاک و نامطمئن مى‌سازد. طفل با چند تجربه از این دوگانگى، درمى یابد که لزوماً آنچه پدر مى‌گوید درست نیست و لازم نیست حتماً طبق مقررات عمل کرد. بر پدر فرض است که در حضور کودک از دو رویى، دوگانگى در رفتار و گفتار، ریا و فریبکارى و دروغگویى و … بپرهیزد. نباید جثه کوچک کودکان، بزرگترها را در مورد میزان هوش و درک آنها به اشتباه بیندازد. شایسته است که کودک را چون فردى بالغ، بزرگوار و با شخصیت تصور نمود تا در مقابل او از ارتکاب اعمال ناپسند جلوگیرى نموده و در تربیت این امانت الهى خیانت ننمود بلکه باید وحدت نظر و عمل در شخصیت ما متجلى گردد. یعنى ابتدا خود به آنچه مى‌گوییم واقعاً اعتقاد داشته باشیم و به آن عمل نماییم و سپس آن را به کودکان بیاموزیم. این روش نه تنها یک نوع اعتماد و اطمینان را در فرزندانمان نسبت به ما به وجود مى‌آورد، بلکه بر اعتماد به نفس ما نیز خواهد افزود.(۴) روانشناسان معتقدند کودکان به مراتب بیش از آنچه از گوش‌هایشان یاد مى‌گیرند، از چشمانشان فرا مى‌گیرند.

میل شدید کودکان به تقلید و الگو گرفتن از بزرگترها، ضرورت برخوردارى از فضائل اخلاقى و دورى از بدى‌ها را دوچندان مى‌نماید. چرا که «کودکان آنچه ما مى‌خواهیم نمى شوند، آنچه ما هستیم مى‌شوند.»(۵)

در روایات اسلامى نیز به اهمیت این نکته فراوان توجه داده شده است امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: مردم را با غیر زبان هایتان به اسلام دعوت کنید.(۶)

از حضرت على(علیه السلام) نیز روایت شده است که: «کسى که خود را بر مسند رهبرى قرار مى‌دهد، قبل از تعلیم دیگران، ابتدا باید به تعلیم و تربیت خود بپردازد و قبل از آن که با زبان به تربیت دیگران همت گمارد، باید با رفتار و کردارش چنین کند.»(۷)

نقش مادر در اعتماد کودک به پدر

رفتار و موضع‌گیرى مادر نیز در قبال پدر، در ایجاد اعتماد کودک به پدر و یا سلب آن بسیار تأثیرگذار است. مادر با گرامیداشت پدر در حضور فرزندان مى‌تواند نقش مهمى در این خصوص ایفا نماید.

تأثیر رفتارهاى پدر مخصوصاً در موارد تنبیه و ملامت، و تفهیم این که پدر صلاح او را مى‌خواهد، اعتماد کودک را نسبت به پدر تقویت مى‌کند.

رفتار پدر نیز با مادر، در اعتماد فرزندان نسبت به خود او تأثیرگذار است. چرا که مادر، نزدیکترین و محبوب‌ترین فرد نزد کودک است. کودک همواره میل دارد، مادرش را نزد همگان گرامى و محبوب ببیند تحمل کمترین رنجش و ناراحتى مادر را ندارد. هر کس مادرش را بیازارد، نزد او مبغوض و منفور است، حتى اگر پدر باشد. به همین خاطر چه بسیارند پدرانى که زحمت فراوانى را در راه رفع نیازهاى فرزندان متحمل شده و به ایشان عشق مى‌ورزند اما فرزندان آنچنان که شایسته است از پدر قدردانى نمى کنند و به او مهر نمى ورزند. بلکه به خاطر بدرفتارى وى با مادرشان از او ناراحت و ناراضى اند. در حدیث است که یکى از حقوق فرزند برعهده پدر آنست که مادرش را در آسایش قرار داده و او را گرامى بدارد.(۸)

نکته قابل توجه در این روایت آن است که احترام به مادر را از حقوق کودک مى‌داند. چرا که رعایت حق مادر و احترام به او تأثیر بسزایى در تربیت شایسته فرزندان و رابطه نیکوى آنها با پدر دارد.

غالباً کودکان در دعاوى خانوادگى – حتى اگر حق با پدر باشد – طرف مادر را مى‌گیرند. بنابراین دعاوى خانوادگى به تدریج شکاف بین پدر و فرزندان را زیاد مى‌کند و از اعتماد آنها به پدر مى‌کاهد. پدرى که مى‌خواهد از رابطه ایده آلى با فرزندانش برخوردار باشد باید صبر و تحمل پیشه سازد و از خشونت و بدرفتارى بر علیه مادر فرزندش بپرهیزد.

گاهى لازم است که پدر دوران کودکى و خاطرات خود با مادرش را به یاد آورد تا قضاوت درستى از رفتارهاى کودکان در اینگونه موارد داشته باشد.

اعمال مقررات و انضباط‌دهى

برخى مى‌پندارند که کودکان باید تا سن هفت سالگى کاملاً آزاد و رها باشند و به دلخواه عمل کنند و براى اثبات عقیده خویش به پاره‌اى از روایات و نظریات روانشناسى استناد مى‌کنند. در حالى که آنچه از اینگونه منابع فهمیده مى‌شود این است که کودکان باید تا قبل از هفت سالگى از تعلیم و تعلم رها باشند، تا روح تشنه خود را با بازى سیراب نمایند. منظور از تعلیم نیز، آموزش به صورت کلاسیک و مدون به آن ترتیبى که بعد از هفت سالگى لازم است، مى‌باشد. البته کودک خود در این سنین، با هوش سرشار و کنجکاوى فراوانى که دارد به صورت طبیعى آنچه را لازم است مى‌آموزد و نباید با تعلیم مصنوعى و قانونمندانه، کودک را از لذت جستجو و کشف محروم ساخت. اما ایجاد روح قانون پذیرى و عادت دادن کودکان به نظم و انضباط و رعایت مقررات منافاتى با آزادى کودکان ندارد. دانشمندان تربیتى معتقدند که شش سال اول زندگى هر فردى مهم‌ترین دوران تربیت بوده و رفتار و منش هر فردى در طول زندگى تداوم خلقیات و عاداتى است که در همان سال‌هاى اولیه شکل گرفته است.

بنابراین در تربیت همانگونه که محبت و اکرام ضرورى است، انضباط و ایجاد برخى محدودیت‌ها نیز لازم است. در این زمینه نقش پدر بسیار بااهمیت بوده و بلکه ضرورى‌تر از نقش مادر است

و لذا در خانواده باید پدر به عنوان عامل کنترل و رعایت نظم و انضباط شناخته شود و لزوماً باید کودکان این حالت را حس کنند. به گونه‌اى که در حضور پدر پرهیز بیشترى از بدرفتارى داشته باشند. پدر باید همواره این هراس را در خانواده حفظ کند بدون آن که به خشونت و آزار فرزندان متوسل شود.

شهید مطهرى(ره) در این باره مى‌گوید: «نقش ترس، این نیست که عامل رشددهنده باشد. ترس، عامل فرونشاندن است. عامل رشد دادن و پرورش دادن استعدادهاى عالى نیست ولى عامل جلوگیرى از رشد استعدادهاى پست و جلوگیرى از طغیان‌هاست.»(۹)

اگر در تربیت فقط از محبت استفاده کنیم، کودک در امیال خود غرق خواهد شد گاهى دلسوزى بیجا و بیش از حد پدر، قاطعیت منطقى را از او سلب مى‌کند. اگر بنا باشد قاطعیت و اقتدار پدر را از تربیت سلب کنیم در نهایت فرزندانى لوس، پرتوقع، خودخواه و تنبل پرورش داده ایم.

البته منظور از انضباط‌‌آموزى به کودکان، وضع قوانین و مقررات خشک و دست و پاگیر نیست و ظرفیت کودکان تحمل این سختگیرى‌ها را ندارد. بلکه بیشتر به معناى پرهیز از عادت‌هاى زشت و ایجاد عادات پسندیده در کودکان است. مثلاً تسلیم شدن در برابر گریه و شیون کودکان و تن دادن به خواسته‌هاى نامعقول شان، نوعى بى انضباطى است که باعث رشد عادات ناپسند کودک مى‌گردد.

ژان ژاک روسو مى‌گوید:

«مطمئن‌ترین راه در بدبخت کردن اطفال این است که هر چه مى‌خواهند به زور بگیرند. هر چه خواسته‌هاى کودک زودتر و آسانتر برآورده گردد، خواهش‌هایش زیادتر خواهد شد. آنگاه کار به جایى مى‌رسد که به واسطه عدم قدرت و برخلاف میل خود نمى توانید خواسته‌هاى او را برآورید. صدمه‌اى که طفل از این برآورده نشدن تقاضایش که برخلاف عادت اوست، متحمل مى‌شود بیشتر است از محرومیت از آنچه که میل دارد به دست آورد. به طورى که اگر از ابتدا با ایجاد محدودیت محرومش مى‌کردید، این صدمات را نمى دید. بچه لوس و پرتوقع اول عصاى شما را مى‌خواهد، وقتى گرفت ساعت تان را مطالبه مى‌کند، سپس مرغى را که در آسمان مى‌پرد و ستاره هایى که مى‌درخشند! مى‌خواهد. چگونه مى‌توانید او را راضى نگهدارید … کودکانى که عادت کرده اند همه کس را در برابر خود به تسلیم و دست به سینه ببینند، هنگامى که وارد جامعه شدند، خیلى سرخورده و متعجب مى‌گردند. زیرا حس مى‌کنند که همه در برابر آنها مقاومت مى‌نمایند سنگینى جهانى که گمان مى‌کردند مى‌توانند به میل خود آن را حرکت دهند، آنها را خرد مى‌کند … .

روزگار به زودى به آنها مى‌فهماند که قابلیت و توانایى واقعى آنها تا چه حد است. به زودى مى‌فهمند که هیچ کارى از ایشان ساخته نیست. به ناامیدى و خوارى و ذلت تن مى‌دهند و بى غیرت و ترسو و پست مى‌شوند و به اندازه‌اى که خود را بزرگ مى‌دیدند در نظر خویش کوچک مى‌شوند.»(۱۰)

بنابراین برعهده والدین است که با قاطعیت، محدودیت‌هاى لازم را براى کودکان ایجاد کنند و گاهى آنها را از برخى مزایا محروم سازند. و در این خصوص پدر متخصص‌تر از مادر است زیرا همان طور که مهر و عاطفه در وجود مادر بیش از پدر تجلى مى‌کند، قاطعیت و اقتدار نیز باید بیشتر از سوى پدر اعمال شود به عبارت دیگر:

«کودک، محدودیت مى‌خواهد و به آن احتیاج دارد. این محدودیت را آدم قابل اعتماد و با اقتدارى باید اعمال کند. محدودیتى که پدر ایجاد مى‌کند با اغماض بیش از حد مادر، روى هم، نوعى تعادل به وجود مى‌آورند.»(۱۱)

دسته‌بندى مقررات

براى آن که روشن شود که پدر چه موقع باید محدودیت ایجاد کند و بر چه اساس انضباط برقرار سازد، بهتر است ابتدا قوانین و مقررات را بر اساس میزان اهمیت‌شان دسته‌بندى کرد. از این طریق او مبناى درستى در تعیین میزان قاطعیت نیز مى‌یابد. برخى از قوانین، قطعى و لازم الاجرا بوده و کودک به هیچ عنوان نباید از آن قوانین تخلف کند. بر پدر نیز لازم است که در اینگونه موارد، قاطعانه موضع‌گیرى کرده و به کودک بفهماند که هیچ گونه نرمشى از خود در این زمینه نشان نخواهد داد. در این صورت وقتى کودک بعد از چند تجربه مکرر مى‌بیند که اصرار و خواست او بى تأثیر است، چاره‌اى جز تسلیم نمى یابد. در مقابل، قوانین دیگرى نیز هست که هر چند مطلوب والدین هستند، اما جاى نرمش و انعطاف‌پذیرى نیز دارند و امکان دارد که در این دسته از مقررات، با توجه به شرایط مختلف، گاهى اوقات با انعطاف‌پذیرى بیشترى عمل کرد.

شایسته است که اصل عملى در تشخیص و تمیز این دو دسته از مقررات، براى سلامت جسم و روح کودک بر مبناى علم و دین قرار گیرد. آنجا که مصالح جسمانى و منافع مادى در تقابل با مصالح تربیتى و معنوى قرار گرفت، اولویت را با معنویات بدانیم مگر این که خطرى جدى جسم کودک را تهدید کند.

متأسفانه بیشتر والدین در این زمینه سلیقه‌اى عمل مى‌کنند و با تفکر خود که ناشى از نوع جهان بینى و نگرش ایشان به زندگى است، در این زمینه جهت‌گیرى مى‌کنند. به عنوان مثال یک پدر مبتلا به وسواس ممکن است قواعد مربوط به نظافت را جزء قوانین دسته اول بداند و یک پدر خوشگذران تفریح و مسائل مادى را مهم‌ترین مسئله در تربیت قرار دهد و این صحیح نیست.

اجراى قاطعانه

بعد از روشن شدن دایره تکالیف، اگر پدر مى‌خواهد قانونى را اجرا کند، باید ساده و دوستانه اما قاطعانه و مطمئن آن را بیان کند به طورى که کودک بفهمد که پدر حتماً مى‌خواهد به سخن او عمل شود زیرا کودکان، تحت تأثیر اطمینانى که در سخن، لحن صدا و اعمال پدر وجود دارد، قرار مى‌گیرند.(۱۲)

اگر بعد از مدتى کودک دچار فراموشى و غفلت گردید، تذکر سودمند است. اما باید از اصرار و ابرام پرهیز کرد. زیرا اصرار نشان‌دهنده ضعف است و کودک را جرى مى‌کند، اما اگر اصرار لازم شد، نباید با شکست مربى خاتمه یابد.

اگر شما هرگز به چیزى اصرار و ابرام نکنید، مگر این که آن را انجام دهید بچه خیلى زود خواهد فهمید که در چنین موارد مقاومت بى فایده است و بدون دردسر فرمان شما را اطاعت خواهد کرد. اما براى پیشرفت این روش لازم است که اصرار و ابرام پیشه نسازید مگر این که واقعاً علت مهمى داشته باشد و شما را به اصرار ناچار سازد.(۱۳)

تهدید نیز از دیگر عواملى است که استفاده مکرر آن ناپسند بوده و تأثیر منفى دارد. اما گاهى اوقات چاره‌اى از آن نیست. در تهدید یک نوع تلقین منفى وجود دارد. زیرا مى‌گوییم اگر این کار را انجام ندهى، چنین و چنان خواهم کرد و به این روش تخلف را به او گوشزد مى‌کنیم.

همچنین تهدید، کودک را تحریک مى‌کند که با تخلف، والدین را بیازماید، تا ببیند آیا واقعاً تهدید را عملى مى‌سازند یا نه! بنابراین چه بسا که با تهدید و اصرار کودک به سمت لجبازى سوق داده شود.

اگر مى‌خواهید کودک را تهدید کنید به تنبیهى تهدید کنید که حاضر به انجام آن باشید.(۱۴)

ضمناً تهدید کردن به امور وحشتناک و غیر واقعى، شاید براى یکى دو بار، کودک را به اطاعت از شما وادارد، اما به زودى اثر خود را از دست خواهد داد و آنچه باقى مى‌ماند ترس و خیال پردازى آن است. به عنوان مثال برخى کودکان را به چیزهاى هولناک و خشن تهدید مى‌کنند. مانند تهدید کردن کودک به تسلیم او به مأموران زندان و یا تحویل او به دیو یا جانور درنده که او را بخورد. اینگونه تهدیدها ابتدا یک حالت عصبى خطرناک ایجاد مى‌کند و بعد کودک را نسبت به تمام گفته‌ها و تهدیدهاى بزرگترها شکاک و ناباور مى‌سازد.(۱۵)

بنابراین براى سخن گفتن قاطعانه، نیازى به اصرار و تهدید و بالا بردن صدا نیست. بلکه قاطعیت از عزم پدر و اطمینانى که در سخن دارد ناشى مى‌شود.

تنبیه به قصد بیدارى

اگر در معناى واژه تنبیه که همان بیدار کردن و متوجه ساختن متخلف به خطا و تخلف خود مى‌باشد، تأمل کنیم. در مى‌یابیم که تنبیه امرى ضرورى و لازم در تربیت است. اما اگر از تنبیه همان معانى به ذهن رسد که با خشونت و آزار مترادف است، باید اعتراف کنیم که تنبیه هیچ اثر مثبتى در تربیت ندارد.

تنبیه باید به قصد بیدارى دل باشد نه تهدید جسم. پس تا زمانى که جنبه بیدارسازى تنبیه اطمینان بخش نباشد باید از آن پرهیز کرد.(۱۶)

اما تنبیه به معناى خشونت براى بازدارى به عنوان یک روش در حذف رفتار نامطلوب غالباً بى تأثیر است.(۱۷)

همچنین باید تنبیه متناسب با خطا و از روى عدالت باشد و قصد مربى از تنبیه انتقام گرفتن نباشد. کودک نباید احساس کند که پدر از او متنفر است بلکه باید به گونه‌اى با او رفتار شود که بفهمد عملى که انجام داده زشت و منفور است نه خود او.

تنبیه بدنى و عواقب خطرناک

تنبیه، صورت‌هاى مختلف دارد: محروم کردن، محدود نمودن، بى اعتنایى و قهر و … و بالاخره منفورترین شکل تنبیه – که مخصوصاً در دوران کودکى شدیداً از آن منع شده – تنبیه بدنى است.

متأسفانه در دوران گذشته، بسیارى از پدران وظیفه خود را در اعمال انضباط و کنترل فرزندان از طریق آن انجام مى‌دادند به همین علت اطفالى که با روش‌هاى قدیم تربیت شده اند، از کودکان امروزى که تنبیه نمى شوند، خیره سرتر و نافرمان ترند. تنبیه بدنى اصلاً صحیح نیست. فقط صورت خفیف آن، کم زیان تراست.(۱۸)

پدرانى که از تنبیه بدنى اطفال خود ابایى ندارند، باید توجه داشته باشند که تحقیر و تخریب شخصیت کودک از بدترین پیامدهاى این نوع تنبیه است. کرامت انسانى با تنبیه بدنى سازگار نیست. تربیت کردن و عبرت گرفتن از راه زدن در شأن حیوانات است حضرت امیر(علیه السلام) مى‌فرماید: عاقل، به تربیت پند گیرد و حیوانات، به زدن.(۱۹)

کتک زدن کودکان مخصوصاً در حضور دیگران، آبروى کودک را در معرض خطر قرار مى‌دهد و در صورت تکرار، دیگر کودک از ارتکاب اعمال ناپسند ابا نمى کند. فقط با حفظ آبروى کودک مى‌توانیم انگیزه خوددارى از کارهاى ناپسند را در او تقویت نماییم.

کسى که شخصیتش در نظرش ارزشمند گردید، عزت نفس و شخصیت خود را با خطا و معصیت خوار نمى گرداند.(۲۰)

معمولاً کسانى که در محیطهاى خانوادگى خود به روش‌هاى تند و خشن خو کرده اند، تنبیه و خشونت را تنها وسیله تربیت مى‌شناسند.

این حقیقت مبین آن است که خشونت در تربیت کودکان چه اثر درازمدتى دارد و چه بسا کودکانى که به همین علت بزهکار شده اند. برخى معتقدند که:

«از کودکان کتک خورده، بعدها یا آدم‌هاى ضعیف و هیچ کاره بار مى‌آید یا آدم‌هاى قلدرى که تمام مراحل زندگى به دلیل هیجانات روحى دوران کودکى انتقام جو باقى مى‌مانند.»(۲۱)

تنبیه بدنى اغلب به تنبیه بیشتر و شدیدتر مى‌انجامد و فاصله میان پدر و کودک را هر روز بیشتر مى‌کند. بکار گرفتن این روش مانع بکار گرفتن روش‌هاى دیگر که سازنده‌تر و پایدارترند مى‌شود. خیلى از پدرها فقط براى انتخاب یک راه گریز کاهلانه دست به تنبیه بدنى مى‌زنند. با این روش پدر نمى تواند دلیل رفتار نامطلوب کودک را بفهمد نیز نمى تواند راهى بیابد که از تکرار آن رفتار جلوگیرى کند و به جاى تأثیر بدنى که به هرحال ناپایدار است، تأثیر روانى پایدارى در کودک باقى مى‌گذارد.

محرومیت، تنبیه مناسب

اسلام، مکرر از زدن کودکان نهى فرموده و به مهربانى و رفتار نیکو با آنها سفارش کرده است.

شخصى از تنبیه کودکان سؤال نمود و معصوم در جواب او فرمود: کودک را نزنید با او قهر کنید ولى قهرتان طولانى نشود.(۲۲)

یکى از روش‌هاى توصیه شده در تنبیه، محروم کردن طفل از توجه و محبت است که لزوماً باید کوتاه مدت باشد. اگر یک سابقه عاطفى قوى بین کودک و پدر وجود داشته باشد قهر کوتاه مدت او با کودک، تنبیه مؤثرى خواهد بود. محرومیت، انواع دیگرى نیز دارد که محرومیت طبیعى طفل به واسطه اشتباه خودش از یک امتیاز و یک نعمت از بهترین آنهاست. اجبار کودک به جبران نمودن برخى از خطاهایش که امکان جبران در مورد آنها است نیز یکى دیگر از روش‌هاى مثبت هر تنبیه است. مثل اجبار کودک براى تمیز کردن اتاق از اسباب‌بازى‌هایش.

ملامت نیز مى‌تواند روش خوبى در تنبیه باشد به شرط آن که در آن، زیاده روى نشود و موجب لجباز شدن کودک نگردد.

پی‌نوشت‌ها
۱) هشدارها و نکته‌هاى تربیتى، عبدالعظیم کریمى، ص ۷۱٫
۲) برتر اندراسل، در تربیت غیر مستقیم، ص ۱۵۳٫
۳) عبدالعظیم کریمى، همان، ص ۴٫
۴) محمدرضا شرفى، خانواده متعادل، ص ۱۷۷٫
۵) همان، ص ۱۵۵٫
۶) کلینى، همان، ص ۶۴، باب الورع، حدیث ۱۴٫
۷) نهج البلاغه، حکمت ۷۳، ص ۶۳۸٫
۸) بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۱۱۸٫
۹) مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۶۰٫
۱۰) محمدعلى سادا، همان، ص ۵۹٫
۱۱) ویلیام سیند، همان، ص ۱۳۵٫
۱۲) عبدالعظیم کریمى، همان، ص ۴۷٫
۱۳) راسل، همان، ص ۱۵۱٫
۱۴) همان، ص ۱۵۰٫
۱۵) همان.
۱۶) عبدالعظیم کریمى، همان، ص ۳۶٫
۱۷) همان، ص ۳۶٫
۱۸) راسل، همان، ص ۱۵۹٫
۱۹) نهج البلاغه، نامه ۳۱ / ۸٫۱، ص ۵۳۶٫
۲۰) بحار، ج ۹۵، ص ۱۲۰٫
۲۱) عبداللَّه مجوزى، چرا تنبیه، ص ۳۰٫
۲۲) بحار، ج ۹۷، ص ۹۹٫

 انسیه نوش آبادى

منبع: پیام زن؛ شماره ۲۱۱