اشاره:
محمد بن علی بن موسی مشهور به امام جواد و امام محمدِ تقی (۱۹۵.۲۲۰ق) امام نهم شیعیان اثناعشری است. کنیه او ابوجعفر ثانی است. او ۱۷ سال امامت کرد و در ۲۵ سالگی به شهادت رسید. در میان امامان شیعه، وی جوانترین امام در هنگام شهادت بوده است. سنّ کمِ او در هنگام شهادت پدر، سبب شد تا شماری از اصحاب امام رضا(ع)، در امامت او تردید کنند؛ برخی، عبدالله بن موسی را امام خواندند و برخی دیگر به واقفیه پیوستند، اما بیشتر آنان امامت محمد بن علی(ع) را پذیرفتند.
حکیمه خاتون دختر امام کاظم علیه السلام مى فرمود:
«روزى برادرم امام رضا علیه السلام مرا خواست و فرمود: اى حکیمه! امشب، فرزند مبارک خیزران، متولد مىشود. حتما در وقت تولد او حاضر باش.
من خدمت امام ماندم. شب هنگام آن حضرت، من و بانوان مسؤول وضع حمل را به اتاقى آورد و خود بعد از آن که چراغى برایمان روشن کرد، بیرون رفت و در را هم بست تا حضرت خیزران درد زایمان گرفت. ما خواستیم کارى بکنیم چراغ خاموش شد. ما به یک باره در اندوه و ترس فرو رفتیم. در همان لحظات وحشت و دلهره بود که خورشید امامت طلوع کرد. پرده اى نازک مانند لباس بر تن داشت که نورى از آن بر مى خواست و تمام اتاق را روشن مى کرد. من کودک را برداشتم و در دامن خود گذاشتم و آن پرده را از صورتش دور کردم. در این لحظه، امام رضا علیه السلام نیز وارد شد. بعد از آن که به او لباس پوشاندیم، او را از ما گرفت؛ در گهواره قرار داد و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو.
وقتى روز سوم شد، کودک چشمان خود را به سوى آسمان گشود؛ به طرف راست و چپ نگاه کرد و با زبان فصیح فرمود:
«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله».من با دیدن چنین حالتى، زود خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و آنچه را دیده بودم، بازگو کردم.
فرمود: آنچه بعد از این از عجایب احوال او خواهى دید، زیادتر از چیزهایى است که تا حال دیده اى» . (۱.
و به این ترتیب امام محمدتقى، جوادالائمه، در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه . ق. و یا به قول برخى روز جمعه پانزدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضان (۲. از بانویى گرانقدر به نام سبیکه . که بعضى به او خیزران، ریحانه و سکینه (۳. نیز گفته اند . در مدینه طیبه (۴. به دنیا آمد. او صورتى گندمگون داشت و کنیه اش ابوجعفر و ابوعلى و القابش نیز تقى، جواد، مختار، منتجب، مرتضى، قانع، عالم و … بود. (۵.
هرچند میلاد این نور پاک، مایه شادمانى براى اهل بیت علیه السلام بود، اما حضرت رضا علیه السلام از همان روزهاى نخست با ذکر مصیبتهاى فرزندش، جواد الائمه، همگان را از شهادت جانگدازش آگاه مى نمود. از جمله مى توان خبر کلثم بن عمران را نقل کرد که مىگفت:
«وقتى امام محمدتقى به دنیا آمد، امام رضا علیه السلام فرمود: حق تعالى فرزندى به من بخشیده که شبیه موسى بن عمران است که دریاها را مىشکافت و مانند عیسى بن مریم است که خداوند مادر او را مقدس گردانید و طاهر و مطهر آفریده شد. این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمانها بر او خواهند گریست و خداوند بر دشمن او و کشنده او و ستم کننده به او غضب خواهد کرد و بعد از قتل او از زندگانى بهرهاى نخواهد دید. و به زودى به عذاب الهى خواهد رسید» . (۶.
در سایه پدر
هرچند دورهاى که جواد الائمه علیه السلام در آن حضور پدر را درک کرد، چندان طول نکشید ولى از همین دوره اندک نیز اطلاعاتى چند بر جاى مانده است. این دوره خود به دو دوره تقسیم مىشود:
۱. قبل از مسافرت امام رضا علیه السلام به طوس
۲. بعد از آن.
در دوره اول عموما امام رضا علیه السلام درصدد معرفى حضرت و بیان لیاقتهاى فرزندش براى امامت و ابراز شایستگىهاى وى بود. البته این امر با توجه به فتنههاى واقفیه لازم بود. مسعودى از قول زکریا بن آدم در این باره مىگوید:
«در محضر امام رضا علیه السلام بودم، ابوجعفر علیه السلام را که کمتر از چهار سال داشت، آوردند. ابو جعفر در حضور پدر نشست و دستخود را بر زمین زد و سرش را به طرف آسمان بلند نمود و مدتى طولاتى به فکر فرو رفت. امام رو به فرزندش کرد و فرمود:
«بنفسى انت لم طال فکرک؟ ؛ قربانت گردم! چرا این گونه در فکر فرو رفتهاى؟»
حضرت جواد فرمود: به خاطر مصیبتهایى که بر مادرم زهرا علیها السلام وارد شد. سوگند به خدا، آن دو نفر را از قبر بیرون مىآورم، سپس با آتش آنها را مىسوزانم و بعد خاکستر آنها را به طرف دریاها پراکنده مىکنم. امام رضا علیه السلام در این لحظه فرزندش را در آغوش کشید؛ دلدارى داد؛ بین دو چشم او را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت! تو مقام امامت دارى.»
به هر صورت این مقطع زمانى ۵ سال طول کشید؛ یعنى، از سال ۱۹۵ ه . ق. (تولد امام جواد. تا سال ۲۰۰ ه . ق. (زمان هجرت امام رضا علیه السلام به خراسان.
نگران پدر
در سال ۲۰۰ هجرى که مامون الرشید امام رضا علیه السلام را به اجبار به خراسان فرا خواند، امام رضا همراه فرزندش جواد الائمه به مکه مشرف شد. امیه بن على مىگوید:
«من نیز در این سفر همراه امام بودم. وقتى امام طواف وداع را انجام داد و براى خواندن نماز طواف نزد مقام ابراهیم علیه السلام رفت، دیدم که یکى از خدمتگزاران امام رضا علیه السلام ابوجعفر (امام جواد. علیه السلام را روى شانهاش نشانده، طواف مىدهد. بعد از طواف ابوجعفر علیه السلام از شانه او پایین آمد و در حجر اسماعیل علیه السلام نشست. مدتى منتظر شدیم. ولى آمدن او طول کشید. موفق، خدمتگزار امام سراغ او رفت و گفت: فدایت شوم! حرکت کنید برویم. اما ابوجعفر علیه السلام از جاى خود حرکت نکرد. غم و اندوه در چهرهاش نمایان بود. فرمود: از جاى خود برنمىخیزم، مگر آن که خدا بخواهد. موفق نزد امام رضا علیه السلام برگشت و موضوع را با حضرت در میان گذاشت. امام خود نزد فرزندش آمد و از او خواستبرخیزد ولى او حرکت نکرد و فرمود: از جاى خود بلند نمىشوم. چگونه برخیزم! من با چشم خود دیدم چگونه شما با خانه خدا وداع کردى! من فهمیدم که دیگر امیدى به بازگشت ندارید و سرانجام با اصرار پدر از جاى برخاست و راهى شد» . (۷.
آرى، امام رضا علیه السلام نیز خود به شهادتش در این سفر آگاه بود. لذا در ابتداى سفر قبل از خروج از مدینه، اعضاى خانواده را فراخواند و دستور داد برایش بگریند. آن گاه دست ابوجعفر علیه السلام را گرفت و او را کنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله آورد. دست ابوجعفر را روى دیواره قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله گذاشت، دست او را به قبر چسباند و از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواست فرزندش را حفظ کند … آن گاه تمام وکلاى خود را دعوت کرد و دستور داد از ابوجعفر علیه السلام اطاعت کنند و مخالفتى به خرج ندهند. (۸.
به این ترتیب امام رضا علیه السلام راهى خراسان شد. در این دوره (۲۰۰ ه . ق.. تا زمان شهادت (۲۰۳ ه . ق.. ارتباط بین امام رضا علیه السلام و فرزندش، جواد علیه السلام، به وسیله نامه صورت مى گرفت. در یکى از نامه ها مى خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم.
فرزندم! خداوند به تو عمر طولانى عنایت فرماید و تو را از آزار دشمنانت مصون بدارد. فرزند عزیزم! پدرت به قربانت! همه مال و اموال من در اختیار تو است. من اکنون زنده و سر پا هستم اما از فراق تو دلخسته و غمناک مىباشم. امیدوارم با رفتار نیک با خویشاوندان و کمک مالى به آنان خداوند راه رشد و صلاح را براى تو فراهم گرداند … . (۹.
آرى، این نگرانى و دلتنگىهاى امام رضا علیه السلام ادامه داشت تا آن که زمان شهادت آن حضرت فرا رسید.
شیخ طبرسى به نقل از امیه بن على مىنویسد:
«روزى ابوجعفر علیه السلام خدمتکار خود را خواست و فرمود: اهل خانه را گردآور و بگو براى ماتم آماده شوند. من پرسیدم: براى ماتم چهکسى؟ فرمود: براى ماتم بهترین اهل زمین. و بعد از چند روز خبر رسید که امام رضا علیه السلام در همان روز که امام محمدتقى امر به ماتم کرد، به شهادت رسیده است» . (۱۰.
رویداد. زمان
۱٫ تولد امام جواد علیه السلام / ۱۹۵ ه . ق.
۲٫ هجرت امام رضا علیه السلام به خراسان / ۲۰۰ ه . ق.
۳٫ سن امام جواد هنگام هجرت پدر / در حدود ۶ سال
۴٫ شهادت پدر / ۲۰۳ ه . ق.
۵٫ سن امام هنگام شهادت پدر / حدود هشت تا نه سال (×.
۶٫ هجرت امام جواد به بغداد / ۲۰۴ ه . ق (۱۰ سالگى.
۷٫ شهادت امام جواد / ۲۲۰ ه . ق آخر ذى قعده (۲۵ سالگى. ۲۵ سال و دو ماه و ۱۸ روز (××.
۸٫ مدت امامت حضرت جواد / ۱۷ سال
بعد از این مرحله نوبت آن بود که امام نوجوان، ابو جعفر، محمدتقى علیه السلام بر سر جنازه پدر حاضر شود؛ او را غسل دهد؛ دفن کند و نماز بخواند زیرا تنها معصوم را معصوم به خاک مىسپارد و نماز مىخواند. اما این واقعه چگونه روى داد و امام محمدتقى هشت، نه ساله چگونه از مدینه به خراسان آمد! حمیرى و قطب راوندى به سند صحیح از معمر بن خلاد نقل کردهاند که: «امام محمدتقى روزى به من فرمود: اى معمر! سوار شو.
گفتم: به کجا؟ فرمود: سوار شو و کارى نداشته باش. چون با حضرت به صحرا رسیدم، فرمود: اینجا بایست. آن جناب ناپدید شد و بعد از ساعتى برگشت. پرسیدم: فداى تو شوم! کجا بودى؟ فرمود: به خراسان رفتم و پدر مظلوم و غریبم را دفن کردم» . (۱۱.
از آخر صفر (۲۰۳ ه . ق.. زمانى که امام رضا علیه السلام در ۵۵ سالگى به شهادت رسید، (۱۲. حضرت ابوجعفر علیه السلام به عنوان نهمین امام معصوم در هشتسالگى عهده دار هدایتشیعیان شد. هرچند در این دوره خطیر، توصیه ها و وصایاى امام رضا علیه السلام مىتوانست موجبات پذیرش امامت امام جواد از سوى شیعیان را فراهم سازد؛ مطالعه دقیق کتب تاریخى نشان مىدهد که این توصیهها تنها در خواص یاران مؤثر بود و عموم مردم ظاهربین منتظر دلایل عقلپسندى بودند. به این خاطر نوعى بحران دردآورى پیرامون پذیرش امامت جواد الائمه در حال شکل گرفتن بود که حتى به تدریجبرخى یاران خاص را نیز شامل مىشد. از این روى امام باید صاحب ویژگىهایى باشد تا بتواند گروههاى مختلف را مجاب کند و آنان را به سوى پذیرش خورشید حقیقت راهنمایى کند.
علم بى پایان امامت شاخصهاى بود که به تدریج این گروهها و دلهاى پراکنده را گرد آورد.
علامه محمدباقر مجلسى مى نویسد:
«وقتى امام رضا علیه السلام شهید شد، ابوجعفر علیه السلام حدود هفت سال و چند ماه داشت. مردم بغداد و حوالى، درباره امامت آن حضرت اختلاف پیدا کردند. لذا بزرگانى مانند: ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، محمد بن حکیم، عبدالرحمان بن حجاج، یونس بن عبدالرحمان و … در خانه عبدالرحمان بن حجاج گرد آمدند و به یکدیگر تسلیت گفتند. در بین مجلس یونس بن عبدالرحمان برخاست وگفت: گریه بس است! تکلیف امامت چه مىشود؟ مسائل دین را از چه کسى باید پرسید و تا کى باید صبر کرد که ابوجعفر بزرگ شود و بتواند پاسخگوى مسائل و اداى حق امامتباشد؟ ریان بن صلت که از شنیدن چنین سخنى اراحتشده بود، از جا برخاست و گلوى یونس را گرفت و داد زد: معلوم شد ایمان تو ظاهرى بوده، در باطن درباره امامت گرفتار شک هستى. اگر امام جواد با عنایتخدا به این مقام رسیده است، اگر کودک یک روزه هم باشد، مانند پیرمرد کهنسالى داراى علم و فضیلتخواهد بود. اگر از جانب خدا نباشد، اگر هزار سال هم عمر کند، مانند یکى از مردم خواهد بود. … سرانجام موعد حج رسید و فقیهان، دانشمندان بغداد و … در قالب گروه هشتاد نفرى عازم حجشدند. آنان به مدینه وارد شدند و راهى خانه امام صادق علیه السلام . که غیر مسکونى بود . شدند و مجلس بزرگى تشکیل دادند. ابتدا عبدالله فرزند موسى بن جعفر علیه السلام و عموى امام جواد وارد شد و خود را در معرض دیگران قرار داد اما به زودى معلوم شد چیزى از علم ندارد. طولى نکشید که موفق بن هارون خدمتگزار امام خبر ورود حضرت را داد. امام علیه السلام حاضر شد و تمام مسائل را جواب داد و به عمویش هم گفت:
«لم تفتى عبادى بما لم تعلم و من الامه فى هو اعلم منک؟ ؛ چرا براى بندگان من به چیزى که آگاهى نداشتى، فتوا دادى؟ در حالى که میان امت اعلم از تو وجود داشت» . (۱۳.
آرى حتى مرحوم کلینى و ابن شهرآشوب نقل کردهاند که در یک مجلس یا چند روز متوالى، سى هزار مساله از سخت ترین مسائل پرسیدند و امام علیه السلام همه را جواب داد. (۱۴.
هجرت اجبارى به بغداد
به این ترتیب به مرور بسترى آرام براى پذیرش امامت وى ایجاد شد. این امر براى خلیفه عباسى ناخوشایند بود. چون بار دیگر مشروعیت وى . همان گونه که در عصر امام رضا زیر سؤال رفت . زیر سؤال مىرفت. از این روى وى کوشید قبل از آن که این نهال علوى به خوبى ریشه در دل شیعیان بدواند، وى را به خراسان فرا خواند و مانع از ایجاد ثبات و آرامش در زندگى و فعالیتهاى او شود. از این روى یک سال (۱۵. بعد از شهادت امام رضا علیه السلام مامون براى آن که در ظاهر خود را از جرم و خطاى کشتن امام رضا تبرئه کند و نادم نشان دهد، وقتى از سفر خراسان به بغداد آمد، نامهاى خدمت امام محمدتقى علیه السلام نوشت و با اعزاز و اکرام ظاهرى وى را طلبید. (۱۶.
خلفاى عصر امام / زمان / دوره
۱٫ محمد امین بن هارون / تا ۱۹۸ / قبل از امامت
۲٫ مامون بن هارون / از ۱۹۸ تا ۲۱۸ / تا سال ۲۰۳ (قبل از امامت. از ۲۰۳ تا ۲۱۸ بعد از امامت
۳٫ معتصم عباسى / از ۱۷ رجب یا شعبان ۲۱۸ به بعد / بعد از امامت
خلفاى عصر امام و تقابل حضرت با آنان
به طور کلى حضرت جواد الائمه علیه السلام در طول امامتخود با دو خلیفه عباسى روبه رو بود که مفصلترین آن، دوره مامون یعنى، ۱۵ سال و بقیه عمر یعنى، تنها ۲ سال در دوره معتصم عباسى بود. مامون به دلیل این که با قتل امام رضا علیه السلام دچار بدنامى و تزلزل شده بود، صلاح نمىدید که بیش از آن به آزار امام بپردازد. لذا به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار، تمام سعى خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف مىداشت.
یکى از شواهد موجود پیرامون قدرت شیعیان در آن دوره را مىتوان در زمانى مطالعه کرد که امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و شیعیان پیکر مطهرش را از خانه بیرون آوردند در حالى که شمشیر بر شانه داشتند و با هم پیمان مرگ بستند و تصمیم خلیفه مبنى بر ممانعت از تشییع جنازه را در نطفه خفه کردند. علامه محمدحسین مظفر مىنویسد: «از امثال چنین حادثهاى مىتوان فهمید که شیعه بغداد در آن روزگاران شمار زیادى را تشکیل مىداد و از اقتدار و شوکتى برخوردار بودند» . (۱۷.
اساسا ضعف حکومت مرکزى و شورشهاى موجود باعثشد تا مامون مرکز خلافت را به بغداد منتقل کند، (۱۸. این گویاى ضعیتشکننده خلیفه بود که او را وادار به تحمل امام مىکرد. بنابراین ملاطفتخلیفه نه از روى دلسوزى و حفظ آبروى ظاهرى که از ترس ایجاد تزلزل در ارکان حکومتخود در آن عصر خطرناک و شورشخیز بود. و بر همین اساس پذیرش این امور از سوى امام نیز به معناى بازى خوردن و آلت دستبودن حضرت جواد از سوى خلیفه نخواهد بود.
آرى امام جواد چنان جایگاه و پایگاهى در بین شیعیان خود در سراسر جهان اسلام دارد که خلیفه از ترس آن ناچار مىشود حضرت جواد علیه السلام را مانند پدرش امام رضا علیه السلام در قدرت سهیم کند. لذا امام این موضوع را مىپذیرد و ولایتعهدى را قبول مىکند با این شرط که هرگز در کارى دخالت نکند، قضاوت نکند، عزل و نصبى نکند و … و این امر مشروع بودن کومتخلیفه را با سؤال روبه رو مىکند. بنابراین هرچند این بازى از سوى خلیفه آغاز مىشود، نشان از عجز و ناچارى وى در برابر نفوذ امام در دلها دارد. حضرت با گذاشتن شروطى مبنى بر دخالت نکردن در امور، عملا ناچار شدن خود را به پذیرش به نمایش مىگذارد و نقشه خلیفه را که با این هدف در صدد کسب مشروعیت است، ناکام مىگذارد. (۱۹. با این تحلیل به راحتى مىتوان ماهیت اساسى ازدواج اجبارى امام را نیز با دختر خلیفه درک کرد. ازدواجى که در ظاهر به خاطر اعجاب خلیفه از علم و دانش امام صورت مىگیرد. برخى نیز معتقدند این نرمشى بود که امام به خاطر امنیت و محفوظ ماندن شیعیان از آن بهره برد. حداقل صلاح چهل وچهار هزار نفر از سادات علوى و بنىهاشم را . که در آن عصر در حجاز، عراق، شامات و ایران پراکنده بودند و مامون هم آنان را به مرو فراخوانده و به نوعى کارگزار خود کرده بود . در نظر گرفت. (۲۰.
خباثت تام
۱. ترور شخصیت
هرچند خلیفه مجبور بود در ظاهر با امام با ملاطفتبرخورد کند، سراسر اعمال وى بوى خباثت مىداد و او هر لحظه در صدد ضربه زدن به امام بود و براى این هدف پلید از هیچ کوششى دریغ نمىورزید.
ابن ابىداود در این باره به نزدیکانش گفت: «خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر را نزد شیعیانش زشت و مست و آلوده به عطریات زنان نشان دهد. نظر شما چیست؟ اطرافیان جواب دادند: این کار دلیل شیعیان را و حجت آنان را از بین خواهد برد! در این بین یکى برخاست و گفت: جاسوسهایى از میان شیعیان، براى من خبر آوردهاند که شیعیان مىگویند: در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حکومت متعرض فردى که چنین مقامى نزد آنان دارد بشود، خود بهترین دلیل استبر این که او جتخداست.
ابن ابىداود نتیجه مذاکرات خود را به خلیفه گزارش کرد و او گفت: امروز درباره اینها هیچ چاره و حیلهاى وجود ندارد، ابوجعفر را اذیت نکنید!» (۲۱. و جالب این است که این همه نقشه ریختنها بعد از آن است که حضرت به اصطلاح داماد خلیفه شده است.
۲. ایجاد نقصان در چهره علمى
ابزار دیگرى که خلیفه براى مخدوش کردن چهره حضرت به کار مىبندد، ترتیب دادن مناظرههاى مختلف براى یافتن حتى یک نقطه ضعف است. وى این هدف پلید خود را در مناظراتى که براى امام رضا علیه السلام نیز ترتیب مىداد، پىگیرى مىکرد. لذا به حمید بن مهران که مىخواستبا امام رضا علیه السلام مناظره کند، گفت: «نزد من هیچ چیز از کاهش منزلت وى (امام رضا علیه السلام. دوست داشتنىتر نیست» ، (۲۲. و به سلیمان مروزى مىگوید: «به خاطر شناختخود از قدرت علمىات تو را براى مباحثه با او (امام رضا علیه السلام. مىفرستم و هدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى» . (۲۳.
و البته در تمام مناظرات هر دو امام علیه السلام (حضرت رضا و جواد الائمه علیهما السلام. پیروز میدان بودند و چیزى جز خشم و حسادت براى مامون و علماى دربارى نمىماند. یکى از این مناظرات مشهور مربوط به سؤالات یحیى بن اکثم است که در مجلس خواستگارى صورت گرفت و به رسوایى عالمان دربارى انجامید.
یحیى پرسید: «تکلیف کسى که در حال احرام شکار کند و آن شکار کشته شود، چیست؟»
امام جواد فرمود:
«۱. این خطا در محدوده حرم صورت گرفته استیا خارج از آن؟
۲. این شخص به حکم مساله عالم بود یا جاهل؟
۳. این عمل را از روى عمد انجام داد یا اشتباه؟
۴. این شخص برده بود یا آزاد؟
۵. این شخص صغیر بود یا کبیر؟
۶. براى اولین بار مرتکب شد یا سابقه هم داشت؟
۷. شکار، پرنده بود یا غیرپرنده؟
۸. شکار کوچک بود یا درشت؟
۹. او به کار خود اصرار داشتیا پشیمان بود؟
۱۰. روز شکار کرد یا شب؟
۱۱. در حال احرام عمره بود یا احرام حج؟»
یحیى بن اکثم متحیر و سرگردان ماند و نتوانست پاسخ دهد و خلیفه بعد از خلوت شدن، جواب مسائل را از امام پرسید.
امام فرمود:
«۱. اگر شخص محرم، در بیرون حرم شکار کند، شکار کشته شود و آن شکار پرنده بزرگ باشد، باید یک گوسفند کفاره بدهد.
۲. اگر همین شکار با خصوصیت مذکور در محدوده حرم صورت گیرد، دو گوسفند کفاره بدهد.
۳. اگر شکار جوجه پرنده باشد و در بیرون حرم واقع شود، یک گوسفند تازه از شیر گرفته شده، کفاره بدهد.
۴. اگر همان جوجه در حرم شکار شود، کفارهاش یک گوسفند تازه از شیر گرفته به اضافه پرداخت قیمت آن جوجه است.
۵. اگر شکار از حیوانات و حتى مانند گورهخر بود، کفارهاش یک گاو است.
۶. اگر شکار شترمرغ باشد، کفارهاش یک شتر است.
۷. اگر شکار آهو بود، کفارهاش یک گوسفند است.
۸. اگر شکار حیوانهاى سهگانه مذکور باشد و در محدوده حرم صورت گیرد، کفاره هر یک دو برابر مىشود.
۹. اگر شخص مرتکب خطایى شود که موجب کفاره مىگردد، چنانچه خطا در احرام حجباشد، قربانى آن در «منا» و اگر در احرام عمره خطا صورت گیرد، قربانى آن در مکه باید انجام شود.
۱۰. شکارکننده دانا به مساله و جاهل یکسان است ولى اگر عمدا شکار کند، هم کفاره دارد هم گناه کرده، در صورت غیرعمد گناهى ندارد.
۱۱. اگر به شخص آزاد کفاره تعلق گیرد، خودش باید آن را بدهد و اگر برده بود، صاحبش بدهد.
۱۲. اگر صغیر خطا کرد، کفاره ندارد، بر عهده خطاکار کبیر کفاره واجب است.
۱۳. اگر خطاکار توبه کند، مجازات آخرت ندارد. اگر اصرار بر خطا کند، مجازات آخرت هم دارد.»
بعد از آن، امام از وى سؤالى مىکند که یحیى بن اکثم نمىتواند پاسخ دهد. زمانى که امام علیه السلام خود جواب مىدهد، خلیفه بر مىخیزد و این گونه سخن مىگوید: واى بر حال شما! افراد این خانواده در فضیلتبر همه خلق برترى دارند و کمى سن و سال از فضایل آنان کم نمىکند. آیا نمىدانید رسول خدا صلى الله علیه و آله دعوت خویش را به اسلام با دعوت امیرمؤمنان على بن ابىطالب علیهما السلام آغاز کرد. با این که او ده ساله بود، اسلام او را پذیرفت … رسول خدا بیعتحسن و حسین را پذیرفتبا این که کمتر از شش سال داشتند در حالى که بیعت کودکان را نمىپذیرفت … . (۲۴.
در هر صورت بعد از آن که دختر خلیفه به عقد امام جواد علیه السلام درآمد و مدتى نیز آنان نزد خلیفه ماندند، امام از مامون رخصتخواست و به سوى حج بیت الله الحرام رفت و از آن جا نیز راهى مدینه الرسول صلى الله علیه و آله شد و تا سال ۲۱۸ ه .ق. که مامون مرد، در همان جا ماندگار شد (۲۵. و به تربیتخاندان و شاگردان خود همت گماشت.
دوران معتصم
پنجشنبه هفدهم رجب یا شعبان ۲۱۸ ه . ق. با مرگ مامون، برادرش معتصم، تاج خلافت را بر سر گذاشت. (۲۶. و پس از ثبات نسبى حکومتش سراغ امام جواد را گرفت. وى به محمد بن عبدالملک زیات که وزیر معتصم در مدینه بود. نوشت: ابوجعفر را همراه ام فضل از جانب من دعوت کن و با احترام به بغداد بفرست. او نیز نامه را به على بن یقطین داد و او را مامور تجهیز امام علیه السلام ساخت (۲۷. و به این ترتیب امام علیه السلام آخرین سفر خویش را پیش روى دید.
اسماعیل بن مهران مىگوید: «در اولین سفرى که امام جواد از مدینه خارج مىشد، گفتم: اى مولاى من، قربانت گردم، من براى شما نگرانم! تکلیف ما چیست و امام بعد از تو کیست؟ امام لبخندى زد و فرمود:
«لیس حیث ظننت فى هذه السنه؛ آنچه گمان دارى در این سال نیست.»
اما در سفر دوم که راهى بغداد بود، همین مطلب را گفتم.
امام در پاسخ آنقدر گریه کرد که اشک چشمانش، محاسنش را خیس کرد و فرمود: این سفر خطرناکى است و امامت بعد از من بر عهده فرزندم على است» . (۲۸.
آرى این بار نیز در ظاهر امام را با اکرام و تجلیل وارد شهر کردند و در نزدیکى کاخ، در مکانى تحت نظر گرفتند. در این دوره نیز علم امام علیه السلام همه، حتى خلیفه را تحت تاثیر قرار داده بود. از این جهتخواسته یا ناخواسته تبلیغات عملى مناسبى به نفع امام علیه السلام صورت گرفته بود. چنان که نگرانى از این جایگاه رفیع اجتماعى امام را بعدها در سخنان ابىداود مىخوانیم. به هر صورت خلیفه جدید نیز مانند مامون در جلسات علمى خود از نظرات امام سود مىبرد و این امر چون همیشه با غلبه نظرات امام همراه بود، موجب کینههایى نیز علیه حضرت مىشد.
عیاشى در تفسیر خود از زرقان روایت مىکند: «ابن ابى داود از مجلس معتصم غمگین به خانهاش آمد. از او دلیل غصهاش را پرسیدم. گفت: امروز از فرزند رضا علیه السلام در مجلس خلیفه چیزى صادر شد که موجب رسوایى ما شد. زیرا که دزدى را نزد خلیفه آوردند. خلیفه دستور داد دست او را قطع کنند. از من پرسید که از کجا قطع شود؟ گفتم: از بند کف. جمعى هم با من هم نظر شدند و بعضى گفتند از مرفق. هر کدام هم دلیلى آوردیم. خلیفه رو به ابن رضا علیه السلام کرد و گفت: تو چه مىگویى؟ گفت: حاضران گفتند. خلیفه پاسخ داد: مرا با گفته ایشان کارى نیست. تو چه مىگویى؟ بالاخره بعد از سوگند خلیفه، او پاسخ داد: باید چهار انگشت او را قطع کنند و کف او را براى عبادت باقى بگذارند. دلایلى هم آورد که ما نتوانستیم جواب دهیم. بر من حالتى عارض شد که گویا قیامتبرپا شده است و آرزو کردم کاش بیستسال قبل مرده بودم و چنین روزى را نمىدیدم.
ابن ابىداود سه روز بعد نزد خلیفه رفت و گفت: خیرخواهى خلیفه بر من لازم است و امرى که چند روز قبل روى داد، مناسب دولتخلیفه نبود. زیرا که خلیفه در مسالهاى که بر او مشکل بود، علماى عصر را خواست و در حضور وزرا، نویسندگان، امرا و اکابر، نظرشان را پرسید. در چنین مجلسى از مردى که نصف اهل عالم او را امام، و خلیفه را غاصب حق او مىدانند و او را اهل خلافت مىدانند، سؤال کرد و نظرش را بر فتواى همه علما ترجیح داد. این در مبان مردم منتشر شد و حجتى براى شیعیان شد.
در این هنگام بود که وسوسههاى ابن ابىداود با کینههاى عمیق بنىعباس که در دل تکتک خلفاى جور علیه امامان مظلوم بود، پیوند خورد و خلیفه عباسى را در تصمیم خود مبنى بر کشتن امام، مصممترساخت. لذا با شنیدن این سخنان، رنگ صورتش سرخ شد و گفت: خدا تو را جزاى خیر دهد که مرا آگاه گردانیدى بر امرى که غافل بودم. در پى این واقعه بود که یکى از نویسندگان خود را خواست و دستور داد: امام را به خانهاش دعوت کند و در غذایش زهر بریزد. او نیز چنین کرد.
امام چون هرگز در مجالس چنین مردانى حاضر نمىشد، با اصرار زیاد حاضر شد و لقمهاى از غذاى زهرآلود خورد. وقتى اثر زهر را در گلوى خود یافت، برخاست. آن ملعون اصرار کرد ولى امام فرمود: با کارى که تو کردى، به نفع تو نیست که در خانهات بمانم و به این ترتیب حضرت به منزلش برگشت و در تمام آن روز و شب رنجور بود تا آن که به شهادت رسید» . (۲۹.
قطب راوندى مىنویسد:
«حضرت امام محمدتقى در عصر آن شب که به شهادت رسید،
فرمود: من امشب از دنیا خواهم رفت و فرمود: ما اهل بیت هرگاه خدا دنیا را برایمان نخواهد، ما را به جوار رحمتخود مىبرد» . (۳۰.
پیرامون نحوه شهادت امام نظرات دیگرى نیز در کتب مختلف وجود دارد مانند:
۱. اخبارى که دلالت دارند، امفضل حضرت را به شهادت رساند. معتصم چون مىدانست ام فضل از امام جواد صاحب فرزندى نشده و دلخوشى از وى ندارد، او را تحریک کرد و او با انگور حضرت را مسموم و شهید کرد. (۳۱.
۲. اخبارى نیز گویاى این مطلب هستند که معتصم شربت زهرآلودى را به وسیله اشناس فرمانده ارتش خود به امام علیه السلام خوراند و هرچند امام علیه السلام نخورد، او اصرار و اجبار کرد و سرانجام حضرت را مسموم کرد. (۳۲.
۳. ابن بابویه و … نیز معتقدند که واثق بالله (بعد از معتصم. او را شهید کرد. (۳۳.
على النقى بر بالین پدر
در کتاب بصائر الدرجات به نقل از شخصى که همواره همراه امام على النقى علیه السلام بود مى نویسد: «وقتى که امام جواد در بغداد بود، روزى نزد امام علىالنقى علیه السلام در مدینه نشسته بودیم. حضرت کودک بود و لوحى در پیش داشت و آن را مىخواند. ناگاه تغییرى در حال او ظاهر شد. برخاست و داخل خانه شد و ما ناگهان صداى شیون شنیدیم که از خانه بر مىخیزد.
بعد از ساعتى امام نقى علیه السلام بیرون آمد. از سبب اوضاع به وجود آمده پرسیدیم، فرمود: در این ساعت پدر بزرگوارم از دار فانى رحلت کرد. گفتم: یابن رسولالله! از کجا دانستید؟
فرمود: از اجلال و تعظیم حق تعالى مرا حالتى عارض شد که پیش از این ندیده بودم، فهمیدم پدرم شهید شده و امامتبه من منتقل شده است. پس از مدتى خبر رسید که امام جواد شهید شده است» . (۳۴.
در اخبار دیگر است که امام على النقى علیه السلام با طى الارض به بغداد آمد و پدر را غسل داد. کفن کرد و به مدینه برگشت. (۳۵.
پی نوشت:
× . جلاء العیون، ص ۹۶۲، بعضى نیز ۷ سال گفتهاند. کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۵۵ و ۷ سال و ۴ ماه و ۲ روز مىداند. دلایل الامامه، ص ۳۹۴٫
×× . بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱٫ اما طبرى ۲۵ سال و سه ماه و ۲۰ روز مىنویسد، دلایل الامامه، ص ۳۹۵٫
۱. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۲۵ و جلاءالعیون، ص ۹۶۰٫
۲. کشف الغمه، ج ۳، صص ۱۳۴ و ۱۳۷ و ۱۵۵٫ دعایى که از صاحب الزمان نقل شده، دهم رجب مىداند. مصباح المتهجد، ص ۷۴۱ (اللهم انى اسالک بالمولودین فى رجب محمد بن على الثانى و ابنه على بن محمد المنتجب … ..
۳. اصول کافى، ج ۱، ص ۴۹۲؛ ارشاد، ج ۲، ص ۲۵۹٫ وى اهل نوبه بود. به وى مرضیه هم مىگفتند و از اهل بیت ماریه مادر ابراهیم، فرزند رسول خدا بود. مناقب ابنشهرآشوب، ج ۴، ص ۴۱۱٫ کنیه او «ام حسن» بود. بحارالانوار، ج ۵۰، ص۷٫
۴. جلاء العیون، ص ۹۵۹٫
۵. اعلام الورى، ص ۳۴۵؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۱۰ و بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۲۱٫
۶. عیون المعجزات، ص ۱۰۸٫
۷. سیره الائمه الاثنى عشر، ج ۲، ص ۴۴۴ و کشف الغمه، ج ۳، صص ۲۱۵ و ۲۱۶٫
۸. دلائل الامامه، ص ۳۴۹؛ الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص ۴۴٫
۹. الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص ۳۳۰ و بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۰۳ و تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۳۲٫
۱۰. اعلام الورى، ص ۳۵۰٫
۱۱. کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۵۶ و خرایج، ج ۲، ص ۶۶۶٫
۱۲. اصول کافى، ج ۱، ص ۴۸۶ و ارشاد مفید (یک جلدى.، ص ۳۰۴٫
۱۳. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۰۰ و دلایل الامامه، ص ۳۸۹٫
۱۴. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۱۵٫
۱۵. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۹۲ و مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۴۳۳٫
۱۶. جلاء العیون، ص ۹۶۲٫
۱۷. تاریخ شیعه، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتى، ص ۱۲۰٫
۱۸. الامام على بن موسى الرضا، دخیل، ص ۹۷٫
۱۹. توجه به این تحلیل ضرورى است و متاسفانه عموم نویسندگان تحلیلى در خور ارائه ندادهاند و گویى امام آلت دستخلفا بوده که هر طور بخواهند با او رفتار کنند. زمانى براى تطهیر حکومتخود سود برند و زمانى آنها را از میان بردارند و امامان نیز فقط وسیلهاى براى آنان باشند.
۲۰. زندگانى امام محمدتقى، صادقى اردستانى، ص ۸۷٫
۲۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۹۴و رجال کشى، ص ۵۶۰٫
۲۲. الحیاه السیاسیه للامام الرضا، ص ۳۷۸٫
۲۳. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۷۹٫
۲۴. اختصاص، صص ۹۶ و ۹۸ و بحارالانوار، ج ۵۰، صص ۷۵. ۷۷٫
۲۵. در این باره که امام در چه سالى به مدینه بازگشت مطلبى یافت نشد.
۲۶. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶ و تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، جزء ۱۰، ص ۳۰۴٫
۲۷. مناقب آل ابىطالب، ج ۴، ص ۳۸۴ و بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۸٫
۲۸. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۱۸٫
۲۹. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۹٫
۳۰. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲٫
۳۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷ و دلائل الامامه، ص ۳۹۵ و عیون المعجزات، ص ۱۱۷٫
۳۲. همان، ص ۸٫
۳۳. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۱۱٫
۳۴. بصائر الدرجات، ص ۴۶۷٫
۳۵. جلاء العیون، ص ۹۷۰٫