حسین سیدى
چهره
چهرهاش سپید، اما نمکین بود.
انس گفته است: آفریدگار هر پیامبرى فرستاد گلچهره بود و… پیامبر شما (حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) خوشچهرهترین آنان بود.
عربهاى بیاباننشین همواره با دیدن سیمایش مىگفتند: «سوگند به خداوند، این رخساره انسانِ دروغگو نیست.»
چهرهاش گِرد بود.
زیر لب پایینش خال داشت.
پیشانى
پیشانىاش بلند،
ابرو
ابروانش، به هم پیوسته بودند؛
اما باریک و کشیده.
چشم
سیاهى چشمانش پُررنگ بود.
چشمانش درشت بودند.
بینى
بینیاش کشیده و باریک بود
دندان
دندانهاى پیشین او به گونهاى متناسب از یکدیگر فاصله داشتند و از سپیدى مىدرخشیدند.
آراستگى
مىفرمود: لباسهاى خود را بشویید؛ موهاى خود را کوتاه کنید؛ مسواک بزنید؛ آراسته و پاکیزه باشید؛ زیرا یهودیان چنین نکردند و زنانشان زناکار شدند.
به آینه یا آب مىنگریست و موهایش را شانه مىزد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نیز خود را مىآراست.
عایشه مىگوید: دیدم در پیاله آبى که در خانه بود خود را مىنگرد و موهایش را مرتب مىکند و مىخواهد نزد دوستانش برود. بدو گفتم: پدر و مادرم فدایت باد! تو پیامبر و بهترین آفریده هستى، به آب مىنگرى و خود را مىآرایى؟
حضرت فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بندهاى نزد دوستانش مىرود، خود را بیاراید.
تنپوش خود را نیکو کنید؛ لوازم خود را سامان دهید؛ آنچنان که در میان مردم به سانِ خال، آشکار باشید.
خوردن
عایشه مىگوید: «شکم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز سیر نشد.» منظور عایشه، «آکندن شکم از غذاست»؛ به گونه مردمان عادى که بر سر سفرههاى رنگین تا به حلقوم مىخوردند و معده را سنگین کنند. این چنین خوردنى، بدن را مىفرساید، بیحالى و خوابآلودگى و تنبلى مىآورد، حال نیایش را از آدمى مىرباید و…
خوشبویى
اگر کسى از راهى که او گذشته بود مىگذشت، از بوى خوش باقى مانده در فضا مىفهمید رسول گرامى از آنجا عبور کرده است. اگر بر سر کودکى دست مىکشید، بوى خوش دستش بر موى کودک مىماند. عطرى را که بدو هدیه مىدادند رد نمىکرد.
مىفرمود: بهترین بندگان خدا آنهایى هستند که… خوشبویند.
در خانه
در خانهاش، خجولتر از دوشیزگان بود؛ از اهل خانه نه غذایى مىطلبید و نه علاقهاش به خوردنیها را ابراز مىکرد. اگر غذایش مىدادند مىخورد؛ آنچه مىدادند مىپذیرفت؛ و آنچه نوشیدنى مىدادند مىنوشید؛ چه بسا خود براى خوردن و نوشیدن برمىخاست.
در خدمت کارهاى خانه بود و در تکه تکه کردن گوشت با اهل خانه همکارى مىکرد.
بیشتر دوخت و دوز مىکرد.
چون به منزل مىآمد، وقت خود را به سه قسمت تقسیم مىکرد: بخشى براى خدا؛ بخشى براى خانواده و بخشى براى خود.
آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم مىکرد. ابتدا خواص را به حضور مىپذیرفت، و بعد هم با عموم ملاقات داشت. در نتیجه، آن ساعت هم که خاص خود آن بزرگوار بود، در اختیار یاران و اصحابش قرار مىگرفت.
درِ خانه را خود باز مىکرد. گوسفندان را نیز مىدوشید.
به خانوادهاش غذاى خوب مىداد.
راه رفتن
با یارانش که راه مىرفت، اصحاب پیشاپیش او مىرفتند و او در پى آنها. مىفرمود: پشت سرم را براى فرشتگان بگذارید.
خوشش نمىآمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ اما دو طرف او راه مىرفتند.
چون راه مىرفت، به این طرف و آن طرف نگاه نمىکرد.
وقتى راه مىرفت، گامهایش را محکم از زمین برمىداشت ]مانند برخى نمىخُرامید].
با وقار گام برمىداشت. قدمهایش کشیده و سریع بود؛ بدون این که شتابى در رفتنش مشاهده شود… .
بردبارى
بزرگترین شاگردش ـ امام على (علیه السلام) ـ او را «بردبارترینِ مردمان» معرفى مىکند؛ زیرا محمد پیشواست و بردبارى براى رهبر، امرى ضرورى است؛ آن هم رهبرى که رنج جهل میلیاردها انسان عصر خود و سدههاى بعد را بر دوش خویش تاب مىآورد. آن حضرت بردبارترین مردمان بود.
انس مىگوید: ده سال خدمتش را کردم؛ نه هرگز دشنامم داد و نه کتکم زد؛ نه مرا از خود رانْد و نه به رویم اخم کرد. گاه در کارى که دستور فرموده بود سستى مىکردم، سرزنش نمىکرد و اگر کسى از خاندانش نکوهشم مىکرد، مىفرمود: رهایش کنید. اگر مىتوانست انجام مىداد.
مىفرمود: آدمى با بردبارى به مقام انسان روزهدارى مىرسد که شبها را به عبادت مىگذراند.
عبدالله، پسر مسعود، مىگوید: پیامبر سفارش فرموده بود: کسى از شما نزد من از یارانم بدگویى نکند؛ دوست دارم با دلى بیدغدغه از نزد شما بروم. روزى مالى نزدش آوردند. آن را تقسیم کرد. شیندم دو نفر با هم صحبت مىکنند. یکى از آنان به دیگرى مىگوید: قسم به خداوند، نیت محمد از این تقسیم، خدا و روز رستاخیز نبود!
نزد پیامبر رفتم و گفتم: شما فرمودى کسى از یارانم بدگویى به من نرسانَد، [اما] من شنیدم فلانى و فلانى چنین حرفى زدند.
رخسارهاش سرخ شد و فرمود: رهایش کن. حضرت موسى بیش از اینها آزار دید، اما تاب آورْد!
بزرگوارى
بزرگوارترین فرد قبیله خود بود.
امام على (علیه السلام) در نهجالبلاغه مىفرماید: پس به پیامبر پاکیزه … اقتدا کن که … مایه فخر و بزرگى است، براى کسى که خواهان بزرگوارى است.
هرگز به خاطر خودش از کسى انتقام نگرفت.
با نوشیدنى افطار مىکرد و غذاى سحرش هم نوشیدنى بود.
انس مىگوید: پیامبر گاهى شربتى مىخورْد که هم افطارش محسوب مىشد و هم سحرش. چه بسا آن نوشیدنى شیر بود و یا شربتى که در آن نان خیسانده مىشد. شبى آن را براى رسول خدا مهیا کردم. پیامبر دیر کرد. گمان کردم منزل یکى از دوستانش دعوت است. آن را خوردم. پس از ساعتى پیامبر آمد. از بعضى همراهانش پرسیدم جایى افطار کرده یا دعوت بوده است. گفتند: نه افطار کرده و نه جایى دعوت بوده است. آن شب را به گونهاى گذراندم که فقط خدا مىداند؛ از این اندوه که پیامبر آن شربت را بخواهد. اما او آن شب را گرسنه خوابید و گرسنه [روز بعد] روزه گرفت. تا این لحظه نیز درباره آن سخنى نگفته و چیزى نپرسیده است.
حقگرایى
در شادمانى و خشم، جز حق نمىگفت.
حق را اِعمال مىکرد، گرچه [در ظاهر] به ضرر خودش یا دوستانش بود.
هنگامى که در اقلیت قرار داشت و وارد شدن حتى یک نیرو در اردوگاهش سرنوشتساز بود، از او خواستند از مشرکان براى سرکوب مشرکان دیگر یارى جوید، نپذیرفت و فرمود: از مشرک کمک نمىطلبم.
به یارانش توصیه مىکرد: سخن حق را از هر که شنیدى بپذیر، گرچه دشمن بیگانه باشد؛ و ناحق را از هر کس شنیدى نپذیر، گرچه دوست نزدیک[ات] باشد.
اگر پاى حقى در میان مىآمد، دیگر کسى را نمىشناخت و احدى را یاراى ایستادگى در مقابل آن عزیز نبود، تا آن که آن حق را یارى کند.
بر دسته شمشیرش نوشته شده بود: … حق را بگو، گرچه [در ظاهر] به زیان تو باشد.
فروتنى
امام على (علیه السلام) فروتنى او را چنین بازگو مىکند:
محبوبم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پاى شتر را خود مىبست، خود به حیوانات علف مىداد، با دستش گوسفند را مىدوشید و بر لباس و کفش وصله مىزد. یارانش جلوى پایش برنمىخاستند؛ زیرا مىدانستند این کار را دوست نمىدارد.
چیزى را که از بازار مىخرید، خود به خانه مىآورد. مىفرمود: از فروتنى آن است که آدمى خرسند باشد [و نه ناگزیر] که [اگر لازم شد] پایین مجلس بنشیند و به هر کسى مىرسد سلام کند.
مىفرمود: پنج رفتار است که تا هنگام مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن روى زمین [مفروش]، سوار الاغ بیپالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن و به بچهها سلام کردن … .
هر گاه سواره ره مىسپرد، اجازه نمىداد کسى پیاده همراهش بیاید. مىخواست او نیز سوار شود، اگر نمىپذیرفت مىفرمود: جلوتر برو و در جایى که مىخواهى منتظر باش. من نزد تو مىآیم.
مىفرمود: کسى فروتنى نکرد، جز آن که خداوند او را بالا بُرد.
همواره مىفرمود: اى مردم! مرا برتر از مرتبهام ندانید؛ پروردگار پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده ساخته است.
مسلمان و یهودیاى به یکدیگر دشنام مىدادند. مسلمان گفت: [قسم] به کسى که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر جهانیان برگزید. یهودى گفت: [قسم] به کسى که موسى را بر جهانیان برگزید.
مسلمان بر سر خشم آمد و به یهودى سیلى زد. یهودى نزد پیامبر آمد و او را از ماجرا باخبر کرد. حضرت، مسلمان را فراخواند و ماجرا را از او پرسید. مسلمان به سیلى زدن اعتراف کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
مرا بر موسى (علیه السلام) برترى ندهید. مردم در رستاخیز بیهوش مىشوند. من نخستین کسى هستم که به هوش مىآیم. پس موسى را مىبینم که کناره عرش را گرفته است. نمىدانم آیا او جزء افرادى است که بیهوش شدند و پیش از من به هوش آمده است، یا از کسانى است که خداوند او را از بیهوش شدن معاف کرده است.
روزى براى شستوشوى خود بر سر چاهى رفت. «حذیفه» پسر «یمان» لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند تا شستوشویش به پایان رسید. سپس حذیفه مشغول شستوشو شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند. حذیفه نپذیرفت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، اى فرستاده خدا! این کار را نکن.
حضرت از پس دادن لباس سرباز زد و فرمود:
هیچگاه دو نفر با هم همنشین نشدند، جز آن که کسى که با دوستش مهربانتر است، نزد پروردگار محبوبتر است.
هر کسى که نعمتى دارد، در معرض حسادت است؛ جز فروتن.
مىفرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مکنید؛ آن چنان که مسیحیان در مورد عیسى (علیه السلام) کردند. همانا که بنده خدایم. درباره من بگویید: بنده و رسول خدا.
منبع : بعثه مقام معظم رهبرى