دعبل[1] که نام اصلی وی محمد بن علی خزاعی و کنیهاش «ابوعلی» یا «ابوجعفر» به او میگفتند، که البته بیشتر به ابوعلی شهرت داشت.[2] وی از شعرای مشهور شیعه و در ردۀ اول شاعران عالی در دوره اول عباسی بود[3] که در سال 148ه.ق در عصر امام جعفر صادق(ع)، امام ششم شیعیان (در سال شهادت ایشان)، در عهد خلافت منصور دوانیقی (136ه.ق) در کوفه در خانوادهای مشهور به علم و فضل و شعر و دوستدار اهل بیت(ع) متولد شد.[4] وی دوران کودکی و نوجوانی را در کوفه گذراند[5] و سپس به بغداد رفت و مشغول تحصیل علم شد.[6] پدرش علی بن رزین بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بدیل ورقاء خزاعی بود[7] و جد اعلای او عبدالله بن بدیل، که پیامبر در روز فتح مکه، برای وی دعا نمود که: «خدا تو و فرزندانت را بهرمند گرداند.»[8] صحابه و سفیر پیغمبر اسلام(ص) و از اصحاب امیرالمومنین علی(ع) بود که به همراه قبیله خزاعه در صفین، با معاویه جنگید و با سه برادرش در این جنگ به شهادت رسیدند،[9] خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و راوی حدیث، شاعر و برادرش علی و پسر عمویش «ابوالشیص» همگی از شعرای فاضل و شیعه اهل بیت(ع) بودند. شعر و ادب عربی را از مسلم بن ولید انصاری ملقب به «صریح الغوانی» که شاعر هارون الرشید و خاندان برامکه بود، فرا گرفت و از همان جوانی به سرودن شعر پرداخت. [10]
زمامداری مستعجل دعبل بر سمنجان[11] و اسوان مصر
عباس بن جعفر خزاعی که از قبیله بزرگ خزاعه بود، از سال 173 تا 175ه.ق از سوی هارون الرشید خلیفه عباسی، حاکم خراسان شد. او در حیطه اختیار و قدرت خویش، دعبل شاعر، هم نژاد و هم کیش خود را به ولایت و حکومت شهر سمنجان منصوب کرد.[12] وی مدت كوتاهي فرماندار سمنجان شد. دعبل همچنين مدت کوتاهی فرماندار شهر اسوان مصر نیز شد، بنا به گزارشی معتصم عباسی وقتی هجای دعبل را به شنید[13] وی را به قتل تهدید کرد، دعبل بر جان خود ترسید و به سوی مصر گریخت؛[14] ولي در عين حال بني عباس و خلفاي عباسی او را سخت نكوهش ميكرد.[15]
سفرهای دعبل
دعبل خزاعی سفرهایی به کشورهای آسیایی و آفریقایی، (دمشق، مصر و مغرب، ری و خراسان) داشت و امرای آن بلاد را مدح میگفت، وی به دليل هجوياتي كه در مورد خلفاي عباسي سروده بود، مأمورين خلفاي عباسي او را همواره مورد تعقیب قرار میدادند، وی ميان شهرهای مختلف عراق رفت و آمد میكرد.[16] بخصوص در شهرهاي كوفه، بغداد و دينور (در غرب ايران) و در يكي از روستاهاي اطراف شوش (كه محل شهادت او بود) منزل داشت.[17] وی به قم نیز سفر میکرده و اهالی قم سالی پنج هزار درهم برای او صله میفرستادند.[18]
عشق به اهل بیت(ع) در شخصیت وی
دعبل از شیعیان و دلدادگان علی بن ابیطالب(ع) بود،[19] وی وجود مقدس چهار امام شیعه؛ امام جعفر صادق(ع)، امام موسی کاظم(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) را درک کرد،[20] به دليل شرايط سخت نتوانست خدمت امام علي نقي(ع) برسد؛ ولي شهر سامرا را كه امام در آن زنداني بود را سخت نكوهش كرد. زندگي پر بركت دعبل تا زمان امام حسن عسكري(ع) ادامه داشت و او در مدح اين امام بزرگوار نيز شعر سروده است و در واقع معاصر با چند خلیفه عباسی (مهدی، هادی، هارون، امین، مأمون، معتصم، واثق، متوکل) نیز بود. خلفا به خاطر مداحیش، او را تحمل و عفو میکردند، ولی دیگران به دشمنی او برمیخاستند. دعبل طبعی ظریف و زودرنج داشت و خیلی زود از اشخاص میرنجید و از این جهت، به بعضی افراد بد میگفت، و حرفهای هجو میزد. دعبل تعصب شدیدی به طرفداری از ائمه اطهار و خاندان علی بن ابیطالب(ع) داشت، چنانکه معاویه درباره خاندان وی گفته است:
«اگر زنان بنیخزاعه هم قدرت جنگ با ما را داشتند هر آینه کوتاهی نمیکردند.»[21]
یاقوت حموی(م626) درباره وی آورده است: «دعبل شاعری گرانقدر و با ذوق بود و از مشاهیر شیعه به شمار میرفت.»[22]
میرزا محمدعلی مدرس (م1373) در ریحانة الادب درباره شخصیت وی آورده است: «دعبل شاعر نامی عرب، ادیب فاضل، صالح، متدین و مداح اهلبیت عصمت بود و از اصحاب امام رضا(ع) به شمار میرفت، بسیار جلیل القدر، عظیم الشأن و ممدوح علمای رجال بود و طبعی روان داشت.»[23]
دعبل مدت ۶۰ سال پیاپی شاعری کرد چنانچه ادیب نامی «ابوعثمان جاحظ» میگوید: از دعبل شنیدم که میگفت: «شصت سال است که روزی را بی سرودن شعر نگذراندم».[24]
ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی دربارۀ دعبل میگوید: «دعبل شاعر خوش طبع و هجو گری پلید زبان بود که هیچ یک از خلفا و وزراء و فرزندانشان از شر هجو او در امان نماندند.»[25] وی ارادهای قوی و روحی شجاع و گستاخ داشت، تا آخر عمرش، دست از هجو مخالفان نکشید.
ايمان و دانش دعبل
دعبل دانشمندي است که حدود ده نفر از اديبان و دانشمندان از او روايت كردهاند، در كتاب «تأسيس شيعه» دعبل را يكي از بزرگان و علماي كلام و اديبان و تاريخ شناسان توصيف كردهاند كه در زمينه زبان شناسي، فصاحت و تاريخ اعراب، يد طولايي داشته است. در زمان مأمون خلیفه عباسی، هنگامی که _در نزد او _سخن از شعرای بنی خزاعه میرود، او هیچ یک از شعرای بنی خزاعه را همآورد دعبل نمیداند.[26] دعبل 4 كتاب تأليف كرده است: 1-الواحده في المثالب العرب و مناقبها؛[27] دعبل در اين كتاب سياست قومي بني اميه را نكوهش كرده است. 2-طبقات الشعرا،[28] اين كتاب يكي از مهمترين منابع ادبي ميباشد، شامل شرح حال شاعران قبل از دعبل است. دعبل در اين كتاب شعر و شاعران را ميستايد سيزده تن از اديبان و تاريخ نويسان از كتاب طبقات الشعراي دعبل خزايي مطالبي را نقل كردهاند.3-كتاب وصايا الملوك؛ اين كتاب تاكنون خطي ميباشد. 4-ديوان شعر دعبل؛[29] اين كتاب شامل ده هزار بيت شعر از دعبل است، دیوان اشعار او که ابوبکر صولی در ۳۰۰ ورق جمعآوری و بعد حمزة بن حسن اصفهانی و از متأخرین شیخ محمد سماوی، مجموعههای دیگری از آن ترتیب دادهاند، اشعار او در مدح و رثاء و هجاء و حماسه و عتاب و محاجه و غزل و نصیحت و حکمت است؛ ولی این دیوان هنوز به چاپ نرسیدهاست.[30] ابن عساکر(م571) در تاریخ دمشق آورده است: «دعبل اشعاری نغز و دلنشین دارد، دیوان اشعار و کتاب طبقات الشعراء.»[31]
قصیده تائید دعبل را که از بهترین و عالیترین نمونههای مدح در ادب عرب است عدهای از بزرگان شیعه؛ مانند علامه مجلسی[32] و سید نعمت الله جزائری[33] شرح کردهاند و مضامین آنها در اشعار سایر شاعران شیعه تکرار شدهاست.
دعبل و ارتباط با امام رضا(ع)
شیخ کلینی ملاقات او را با امام رضا(ع) و امام جواد(ع) در کتاب اصول کافی نقل کرده است.[34] «دعبل خزاعی» شاعر متعهد و شیعه که در زمان امام رضا(ع) میزیست، هنر خویش را در راه احیای حق آل محمد(ص) و ذکر و یاد شهدای عترت پیامبر و بیان فضایل «اهل بیت» قرار داده بود و نزد ائمه شیعه منزلتی داشت. قصیده دعبل که حماسه تاریخ بنی هاشم و منقبت نامه آل علی بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت. قصیده بلند بالای دعبل که به «قصیده تائیه» یا «مدارس آیات» معروف است،[35] از پرمحتواترین قصایدی است که در بیان حق و فضایل این دودمان پاک و یادآوری از «شهدای آل محمد» میباشد. در این قصیده، که 121 بیت است، در فضایی سرشار از معنویت و خاطرههای پرسوز و گداز، جریان خاندان پیامبر را از آغاز، همراه با شهادتها و رنجها بیان میکند. در بسیاری از منابع شعر دعبل با این عنوان آغاز میشود:
مَدارِسُ آیات خَلَت مِن تلاوهٍ ومنزلُ وحیٍ مُقِفرُ العَرَصاتِ[36]
بدین تفسیر: از خانهها و مدارس و منازلی یاد میکند که به خاطر ستمهای امویان و عباسیان متروک و خالی مانده است، از جمله خانهها و مراکزی در خیف، منی، مسجدالحرام، عرفات و جمرات که پایگاه وحی بوده است، دیاری که برای آل رسول الله، امیرالمؤمنین، حسن و حسین، جعفر و عبدالله و فضل، حمزه و امام سجاد(علیهم السلام)… بوده است. که در اینجا چند بیتی از آن را میخوانیم: آیا ندیدی که روزگاران چه جورها کرد و مردم عهدهای خود را شکستند و دولتها احکام خدا را به مسخره گرفتند و در ظلمتهای جهل در پی نور گشتند؟ در این دنیای پر آشوب، چگونه میتوان به خدای تعالی نزدیک شد، جز از راه دوستی فرزندان رسول خدا(ص) و بغض کینه فرزندان مروان و فرزندان هند – معاویه.[37]
زمانی هم که علی بن موسی الرضا(ع)، امام هشتم شیعیان، ولایتعهدی مأمون عباسی را قبول کرد و از مدینه به خراسان آمد، دعبل به همراه ابراهیم بن عباس صولی، شاعر دیگر شیعه، عازم زیارت امام رضا(ع) شدند. هر دو شاعر در «مرو» نزد امام رضا(ع) رفتند و قصیده خود را در مرثیه حسین و مناقب آن و سایر بنی هاشم انشا نمودند. اباصلت هروی گوید: دعبل بن علی خزاعی خدمت امام رضا(ع) در مرو رسید و عرض کرد: ای فرزند پیامبر! دربارۀ شما قصیدهای سرودهام و عهد کردهام که قبل از شما آن را بر کسی نخوانم. حضرت اجازه فرمود تا دعبل شعرش را بخواند، و او هم خواند. دعبل مطلع چکامه طولانی خود را آغاز نمود:
تَجاوَبن بَالإر نَان و الزَّفَراتِ نَوائحُ عُجمُ اللَفظَ و النَّطَقَاتِ[38]
«نوحه گران با مویه ها و آه های مفهوم و گنگ به یکدیگر پاسخ دادند»
وی قصیدهاش را خواند، تا به این بیت رسید:
اَرى فَيْئَهُمْ فى غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّما وَ اَيْدِيَهُمْ مِن فَيْئِهِمْ صَفَراتٍ
«میبینم اموال آنان[اهل بیت] به تاراج رفته و در بین افراد بیگانه و نااهل تقسیم شده و دست آنان از غنائم و ارثشان خالی است !
در اینجا حضرت گریستند و فرمودند: «بله راست گفتی ای دعبل!»
دعبل اشعار خود را ادامه داد و در بعضی از اشعار، حضرت کلامی میفرمود تا رسید، چون رسيد به اين شعر :
اِذا وُ تِرُوا مَدُّوا اِلى واتِريهِمُ اَكُفّا عَنِ اْلاَوْتار مُنْقَبَضاتٍ.
كرد و فرمود: بلى، واللّه منقبضات، و چون رسيد به اين شعر:
لَقَدْ خِفْتُ فِى الدُّنْيا وَ اَيّامَ سَعْيِها وَ اِنّى لاَرْجُو اْلاَمْنَ بَعْدَ وَفائى
حضرت فرمود: ايمن گرداند خداوند تو را روز فزع اكبر، پس چون رسيد، به اين شعر:
اَفاطِمَ قَومی یابنَهٌ الخَیِرٍ فَاندُبی نُجوم سَمَواتٍ بارِضِ فلاتٍ
قُبِورِ بِکُوفانِ و اُخری بِطَیِبَه و اُخری بِفَخ نالَها صَلّواتٍ
واُخری بِارضَ الجُوزجَان مَح و قبَر بِباخَمری لَدَی الغُرباتٍ
وَ قَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ تَضَمَّنَهَا الرَّحْمنُ فِى الْغُرُفاتِ.
این ابیات بدین معناست: هان ای فاطمه! ای دختر بهترین انسانها! برخیز و برای فرزندانت که هر کدام در سرزمینی افتادهاند، ناله کن! قبری به کوفه و قبری به مدینه و قبری به فخ و قبری به جوزجان… و فرزندت، موسی بن جعفر(ع)، نیز در بغداد مدفون گشته
در اینجا امام رضا(ع) فرمودند: «آیا من دو بیت به اشعار تو ملحق کنم تا قصیده ات تمام و کامل شود؟ دعبل عرض کرد: «بله یا ابن رسول الله!»
حضرت فرمود:
قَبْرٌ بِطُوسٍ يالَها مِنْ مُصيبَةٍ اَلَحَّتْ عَلَى اْلاَحْشآءِ بِالزَّفَراتِ
اِلَى الْحَشْرِ حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ قائِما يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَالْكُرُباتِ
زهرا جان! قبری هم از فرزندان تو در طوس است که مصیبتش جانکاه و سوزنده است تا خداوند قائمی را برانگیزد و همّ و غم ما را بزداید .
دعبل پرسید: یا ابن رسول الله! من چنین قبری نمیشناسم. در طوس قبر کیست؟
حضرت فرمود: «آنجا قبر من است. چند روزی بیشتر نمیگذرد که طوس محل رفت و آمد شیعیان و زائران من میشود.»
دعبل اشعارش را خواند تا به پایان رسید.[39] دعبل گفت: «به خدا برای گرفتن پول نیامدهام و در گفتن این قصیده طمعی ندارم!» و کیسه را برگرداند و گفت: از آن حضرت لباسی از لباسهای خودشان برایم بگیر تا به آن متبرک و مشرّف شوم.
خادم رفت و برگشت و لباسی از خز برای دعبل آورد و کیسه زر را هم برگرداند و گفت حضرت میفرمایند: این پولها را بگیر که به آن احتیاج پیدا خواهی کرد.[40]
حمله راهزانان به دعبل در راه بازگشت از دیدار امام رضا(ع)
پس از اينكه دعبل از مرو خارج شد و به مكاني به نام «قوهان» رسيد، راهزنان به قافله او حمله كردند و همه اهل قافله را گرفتند و دستان آنها را بستند و اموالشان را مصادره كردند. دعبل پيرامون آن واقعه ميگويد: در آن زمان دزدان همه اموال مرا غارت كردند و به جز كهنه قبايي برايم چيزي باقي نگذاشتند، اما من هيچ تأسفي براي اسبابم نميخوردم، مگر آن جامهاي را كه امام رضا(ع) به من عطا كرده بود. در همين حال بودم كه ياد فرمايش آن حضرت(ع) افتادم كه به من گفت: اين پيراهن و طلاها را حفظ كن، زيرا روزي به كارت ميآيد، ناگهان يكي از راهزنان نزديك من شد و در حالي كه گريه ميكرد اين بيت از شعر خودم را زير لب زمزمه كرد:
أري فيئهم في غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم سفرات
من از ديدن يك شيعه در آن جا متعجب شدم، و براي پس گرفتن آن پيراهن فكري به خاطرم رسيد، از اين رو به آن راهزن گفتم: اي سرباز! اين قصيدهاي كه ميخواني از كيست؟ گفت: اين مسأله به تو چه ربطي دارد؟ گفتم: اين پرسش من سببي دارد، كه به زودي تو را از آن مطلع ميكنم. گفت: شهرت اين قصيده نسبت به شاعرش بسيار زياد است و كسي نميتواند آن را مخفي كند. شاعر آن دعبل بن علي! شاعر آل محمد(ع) است.
پس از آن من گفتم: به خدا سوگند! كه من همان دعبل هستم، و اين قصيده را من سرودهام.
آن شخص با شنيدن حرف من متعجب شد و ابتدا باور نكرد، تا اين كه به او گفتم: اگر باور نداري، ميتواني از اهل قافله بپرسي. از اين رو عدهاي از اهل قافله را جمع كرد و درباره من از آنان پرسيد، و همه اهل قافله گفتند: او دعبل بن علي است. پس از آن كه آن راهزن از هويت دعبل آگاه شد، دستور داد تا همه اموال غارت شده او را پس دهند.[41]
شهادت دعبل
هجویات دعبل به خلفای عباسي موجبات شهادت ايشان شد، وی خلفای عباسی را سخت نکوهش کرد. يكي از فرمانداران متوكل خلیغه عباسي، مالك بن طوق فرماندار دمشق بود، که دعبل هم متوكل و هم مالك بن طوق را به سختي نكوهش ميكرد.[42] مالک بن طوق تغلبی که از افراد بانفوذ عرب بود، در صدد قتل او برآمد، دعبل به بصره فرار کرد و سپس راه اهواز را در پیش گرفت. مالک به شخصی ده هزار درهم داد و او را مأمور قتل دعبل کرد. زمانی که او در یکی از آبادیهای شوش به نام طیبه بود، آن مرد بعد از نماز عشاء با نوک عصای دشنه مانند زهرآگین خود، زخمی به پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت آن، در گذشت.[43] سن او در موقع وفاتش بیشتر از 98 سال و تاریخ وفاتش سال ۲۴6 قمری و مدفن او در شوش است. [44]
اختلاف روایات درباب مرگ و محل دفن دعبل
البته درباره تاریخ وفات و چگونگی مرگ و محل قبر او، روایات و افسانههایی در کتب تاریخ ذکر شده که هیچ کدام صحیح بنظر نمیرسد. وصيت نامهاي كه دعبل از خود باقي گذاشت، سراسر معنوي بود و او حتي وصيت كرد كه جبۀ مبارک امام رضا(ع) كه نزديك به 50 سال همراه خود داشت را در كفنش قرار دهند.[45] بعد از وفات دعبل تعدادي از خاندان دعبل ايشان را به خواب ميبيند كه براي پيامبر شعر ميسرايد و پيامبر(ص) نيز پيراهني سفيد به دعبل هديه ميدهند.[46] براي دعبل خزاعي 5 قبر ذكر شده بود، آن هم به دليل اين كه شيعيان سخت شيفته دعبل و ايثار و مبارزات ايشان بودند و قبر واقعي ايشان كه در شوش بود،[47] را مخفي نگه داشتند[48] تا مورد توهين بني عباس قرار نگيرد و اين شايعه را پخش كردند كه قبر دعبل در خراسان، آفريقا، شادگان، و بين راه اهواز و آبادان قرار دارد.
[1] – دعبل با کسر اول و ثالث به معنی شتر جوان و نیرومند که لقب این شاعر برزگ است، و نام شجاعترین و پر جهاد ترین شاعران بنی امیه است. ر.ک: دهخدا، علی اکبر، تحت نظر محمدمعین، تهران، انتشارت دانشگاه تهران، 1325، [ذیل واژه دعبل] همچنین ر.ک:امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1983، ج2، ص363.کمالی دزفولی، سیدعلی کمالی، دعبل خزاعی شاعر انقلابی، قم، نشریه کتابخانه سید عالم شاه، 1371، ص7.
[2] – الغدیر، پیشین، ج2، ص368.
[3] – ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، 1360، ج2، ص144.
[4] – الغدیر، ج2، صص367-366، 386. ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، با مقدمه رضا تجدد، تهران، بی نا، 1973، ص183، الاصابه، ج1، صص145-146. الاغانی، ج18، ص48. بعضی گفته اند اصل دعبل و خانواده اش از شهر قرقیسا_در کنار نهر فرات_بود الغدیر، پیشین، ج2، ص368. ابن خلکان، ابوالعباس شمس الدین احمدبن محمد، وفیات الاعیان و انبأء أبناالزمان، حققه احسان عباس، بیروت، دارصار، 1977، ج2، ص266.
[5] – بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی، ج8، ص382.
[6] – البراقی، سیدحسین بن احمد، تاریخ الکوفه، مصحح ماجد بن احمد العطیه، بی جا، مکتبة الحدریه، 1424، ص459.
[7] – بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی، ج8، ص382. مرزبانی، ابوعبدالله محمد بن عمران، معجم الشعراء، بیروت، دارالجیل، 1991، ص283. النجاشی الکوفی الاسدی، ابوالعباس أحمدبن علی، رجال النجاشی، تحقیق محمدجواد النائینی، بیروت، دارالاضواء، 1988، ص161. حموی رومی، یاقوت، معجم الدباء، ج11، ص99.
[8] -الغدیر، ترجمه علی شیخ الاسلامی، تهران، نشر بعثت، 1370، ج4، صص266-267.
[9] – ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، پیشین، ج5، صص197-196.
[10] – امینی نجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1983، ج2، صص364-365.امین، سیدحسن، اعیان الشیعه، حققه و اخرجه حسن امین، بیروت، دارالتعاریف، 1983، ج3، ص550، و ج8،، ص47.ابن رضا، ابوالفضل، مداح اهل عصمت (ع) دعبل، بی جا، چاپ اتحاد، بی تا، ص1.
[11] – سمنجان یا سمنگان از شهرهای طخارستان در کشور افغانستان بود که در آن روزگار از توابع خراسان بزرگ به شمار می رفت. ر.ک: یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1979، ، ج3، ص252.
[12] – یاقوت حموی معجم البلدان، پیشین، ج3، ص252. و همچنین ر.ک: معجم الشعراء، صص312-311.
[13] -برای اطلاع از این هجویات ر.ک: الفاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، نشر توس، 1374، ص372.
[14] – ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، پیشین، ص145
[15] – ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، دارالاحیا<التراث العربی، ج20، ص161.
[16] – الغدیر، پیشین، ج2، ص368.
[17] -الاغانی، پیشین، ج20، صص200-199.
[18] -الاغانی، پیشین، ج20، ص163.
[19] -ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، دارالاحیا التراث العربی، ج20، ص296.
[20] -ابن شهر آشوب، ابی جعفر محمدبن علی السروی المازندرانی، مناقب، الطیه الثانیه، بیروت، دارالاضواء، 1412، ج4، ص139.
[21] – ابن مزاحم، نصر، وقعة صفین، قم، موسسه العربیه الحدیثه افست، 1382، ص126. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، مؤسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، بی تا، ج1، ص48، و ج5، ص197.
[22] – یاقوت حموی، معجم الادباء، بیروت، دارالفکر، 1980، ج11، ص100.
[23] – مدرس، میرزا محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، خیام، 1349، ج2، ص128.
[24] – جاحظ، ابوعثمان، الاغانی، به تصحیح علی النجدی ناصف، بیروت، ج20، ص151.
[25] – ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، شرح و کتب هوامشه عبدأ.علی مهنا، بیرئت، دارالفکر، 1986، ج20، ص120.جهت اطلاعات بیشتر اینکه: ابوالفرج دشمنی شدیدی با دعبل داشت وی در آثارش دعبل را شخصی غاصب و خبیث معرفی می کند، به دلیل اینکه ابوالفرج خلفای غاصب عباسی را «ولی امر مسلمین» می دانست و نمی توانست جسارت دعبل نسبت به خلفا را برتابد، از این رو سعی کرد وی را شاعری بددهن و بی ادبو شرور معرفی کند. همچنین خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص383. دعبل را شاعری پلیدزبان وبی ادب معرفی می کند.
[26] – ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ دمشق، دمشق، 1329، ج5، ص299.
[27] – رجال النجاشی، پیشین، ج1، ص372؛ الغدیر، پیشین، ج2، ص371؛ ابن ندیم، الفهرست، پیشین، ص183.
[28] -ابن ندیم، الفهرست، پیشین، ص183. رجال النجاشی، پیشین، ج11، ص112.
[29] – الغدیر، پیشین، ج2، ص372.
[30] – جهت اطلاعات بیشتر در باب دیوان وی ر.ک: حسن احمد، دیوان دعبل بن علی الخزاعی، بیروت، دارالکتاب العزلی، 1994،
[31] -اعیان الشیعه، پیشین، ج6، ص402.
[32] – الغدیر، پیشین، ج2، ص362. علامه مجلسی شرح تأئیۀ علامه در سال 1359ش. در تهران با تصحیح علی محدث چاپ شده است.
[33] – الغدیر، پیشین، ج2، ص362.
[34] – اصول کافی، پیشین، ج1، ص496. الغدیر، پیشین، ج2، ص373.
[35] – جهت اطلاعات بیشتر از این قصیده ر.ک: ابن رضا، ابوالفضل، مداح اهل عصمت (ع) دعبل، بی جا، چاپ اتحاد، بی تا، صص6-14. گوهری، محمدجواد، دعبل بن علی خزاعی، تهران، سپهر، 1368، صص9-22.
[36] -ابن شهرآشوب، مناقب، پیشین،ص366. بغدادی، پیشین، ج8، ص380، عیون اخبار الرضا، پیشین، ج2، ص294.
[37] – ابن رضا، ابوالفضل، مداح اهل عصمت (ع) دعبل، بی جا، چاپ اتحاد، بی تا، ص3-4.
[38] -بحارالانوار، پیشین، ج49، ص245.
[39] – کمالی دزفولی، دعبل خزاعی، پیشین، صص10-12.
[40] – رجال النجاشی، پیشین، ص162.
[41] – الصدوق، ابوجعفر محمدبن علی ین الحسین بن بابویه القمی، عیون اخبارالرضا، به تصحیح سید مهدی الحسینی لاجوردی، تهران، جهان، 1378، ج2، ص268، و صص264-263. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، رشیدالدین محمد، مناقب آل ابی طالب، به تصحیح هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات علامه، 1353، ج4، صص338-339.
[42] – الاغانی، پیشین، ج20، ص146.
[43] -الاغانی، پیشین، ج20، ص186. الغدیر، پیشین، ج2، صص385-384؛ العباسی، عبدالرحیم، معاهدالتنصیص، تحقیق نحند محی الدین عبدالحمید، قاهره، سعادة، 1947، ج2، صص206-205. وفیات الأعیان، پیشین، ج1، ص180.
[44] – الغدیر، پیشین، ج2، ص270؛ رجال النجاشی، پیشین، ج2، ص115؛ الخطیب البغدادی، ابوبکر احمدبن علی، تاریخ بغداد، قاهره، مطبعة السعادة، 1931، ج8، ص385.
[45] – عیون اخبارالرضا، پیشین، ج2، ص266.
[46] – عیون اخبار الرضا، پیشین، ج2، ص266. الخوانساری اصبهانی، محمدباقر موسوی، روضات الجنات، تصحیح اسدالله اسماعیلیان، قم، مکتبة السماعیلیان، 1392، ج3، ص325.
[47] – قاموس الرجال، پیشین، ج4، ص84. کمالی دزفولی، دعبل خزاعی شاعر انقلابی، ص3.
[48] – الاغانی، پیشین، ج20، ص186.
منبع :سایت پژوهه