اشاره:
حسین بن علی بن ابیطالب(ع)، مشهور به اباعبدالله و سیدالشهداء (۴-۶۱ق)، امام سوم شیعیان است، که ده سال امامت را بر عهده داشت و در واقعه عاشورا به شهادت رسید. او فرزند دوم امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نوه حضرت محمد(ص) است. بنابر گزارشهای تاریخی شیعه و اهل سنت، پیامبر اسلام(ص) هنگام تولد او از شهادتش خبر داد و نام «حسین» را برای او برگزید. رسول خدا، حَسَنَین (امام حسن و امام حسین) را بسیار دوست داشت و همه را به دوست داشتن آن دو سفارش میکرد. امام حسین(ع) از اصحاب کِساء و از حاضران در ماجرای مُباهله و یکی از اهل بیت پیامبر است که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است.
در این موضوع هم روایات بسیار است و جمعی از اهلسنّت مانند ابنحجر عسقلانی از ابوهریره و عبدالله و بغوی از شدّاد بن هاد و ابینعیم در حلیه الاولیاء از ابنمسعود و ابیحاتم از عبدالله و جابر و ابنابیفراء از انس؛ این نوازش و اظهار محبّت پیغمبر(ص) را به حسن و حسین(علیهماالسلام) روایت کردهاند.[۱]
از این احادیث استفاده میشود که آن حضرت کراراً حسن و حسین را به دوش میگرفت، و آنان بر کتف آن حضرت در حال نماز و در حالات دیگر مینشستند، و پیامبر اعظم(ص) کمال لطف و مهربانی را نسبت به آنها ابراز میداشت، و از بعضی از این احادیث (مثل حدیث انس) شدّت محبّت
پیغمبر(ص) به آنها، و توبیخ سخت نسبت به کسی که قدر و منزلت آنها را نشناسد، استفاده میشود.
ابوسعید در شرفالنّبوه (شرفالمصطفی) روایت نموده که پیغمبر(ص) نشسته بود که حسن و حسین بهسوی او آمدند چون پیغمبر(ص) آنها را دید برای ایشان برخاست، و آمدنشان را دیر شمرد (یعنی فرمود دیر آمدید یا چرا دیر آمدید؟) پس از آنها استقبال کرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:
«نِعْمَ الْمَطِیُّ مَطِیَّتُکُمَا، وَنِعْمَ الرَّاکِبَانِ أَنْتُمَا»؛[۲]
«خوب مرکبی است مرکب شما، و خوب سوارهایی هستید شما».
شبلنجی روایت کرده که روزی آن حضرت بر حسن و حسین گذر فرمود سپس گردن مبارک را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود:
«نِعْمَ الْمَطِیَّهُ مَطِیَّتُهُمَا، وَنِعْمَ الرَاکِبَانِ هُمَا»؛[۳]
«خوب مرکبی است مرکب آنها و خوب سوارههایی هستند آنها».
ترمذی و جمالالدّین حنفی زرندی و ابنحجر از ابنعبّاس روایت کردهاند که پیغمبر(ص) حسین(علیهالسلام) را بر دوش گرفته بود مردی گفت: خوب مرکبی سوار شدهای!
پیغمبر(ص) فرمود:
«نِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ»؛[۴]
«خوب سواری است او».
و در این موضوع زرندی روایات دیگری نیز از عمر و جابر و سعد و انس روایت کرده است.[۵]
پی نوشت:
[۱]. ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۶۲؛ ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص۱۲۳، ۱۳۲٫
[۲]. ابوسعید، شرفالمصطفی، ج۵، ص۲۹۴؛ ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص۱۳۰٫
[۳]. شبلنجی، نورالابصار، ص۲۷۹٫
[۴]. ترمذی، سنن، ج۵، ص۳۲۷؛ زرندی، نظم دررالسّمطین، ص۲۱۲؛ ابنحجر هیتمی، الصواعقالمحرقه، ص۱۳۷ – ۱۳۸٫
[۵]. زرندی، نظم دررالسّمطین، ص۲۱۱ ـ ۲۱۲٫