اشاره:

مهدویت و حقایق مرتبط به آن، گاهی دست آویز اقشار فرصت طلب قرار می‌گرفت. بابیه از جمله آن‌ها بود؛ فرقه‌ای انحرافی که در دوران قاجار به رهبری علی محمد باب شکل گرفت. باب، برای خود، افرادی را به عنوان یاران اصلی‌اش در انتشار این مسلک برگزید. یکی از آن‌ها زنی به نام قره العین، از خاندان علم و اجتهاد بود.که جایگاه و نقش مؤثری در فرقه بابیه داشته است. قره العین با صدور دستورقتل عموی خود ـ یعنی مجتهد معروف محمد تقی برغانی ـ و مشارکت درقتل او، نیز با شرکت در برخی جنگ‌های بابیه مثل واقعه طبرسی و تبلیغ بی‌رویه مرام علی محمد و از همه مهمتر با اعلام دوران فترت و نسخ دین اسلام و اعلام و اظهار کشف حجاب، نقش‌های مؤثری در ترویج فرقه بابیه و انحرافات آن، ایفا کرد.

مقدمه

طبق اعتقادات مذهب شیعه امامیه و روایات متعددی که در کتب اهل سنت نیز آمده است، در آخر الزمان، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم با ویژگی‌ها و نشانه‌های خاصی ظهور خواهد کرد و این مسأله‌ای است که دستاویزی برای افکار و مقاصد برخی فرق انحرافی شد. در طول تاریخ اسلام، افراد متعددی خود را امام منتظر معرفی کردند؛ از جمله: محمد بن حنفیه، زید بن علی بن حسین در ۱۲۰ق، محمد بن عبد الله معروف به نفس زکیه در ۱۴۵ق، عبیدالله محمد فاطمی در ۲۹۷ق، محمد بن تومرت در آفریقا متوفای۵۲۲ق، محمد احمد سودانی در ۱۳۰۰ق، غلام احمد قادیانی در۱۸۸۹ق، علی بن محمد شیرازی وحسینعلی نوری معروف به بهاء در ۱۲۸۷ه ق (جعفرتبار، ۱۳۸۶: ص۱۹۰-۲۰۵). هریک از این فرقه‌ها، گروهی از مردم را به سوی خود متمایل کردند و آن‌ها را از اصالت مهدویت و امامت حضرت حجت علیه السلام به سوی منافع شخصی و ادعاهای واهی منحرف کردند. در قرون معاصر فرقه بابیه و پس از آن، بهائیت از جمله این فرق منحرف هستند.

بابیه نام فرقه‌ای بود به رهبری شخصی به نام علی محمد شیرازی، از شاگردان سید کاظم رشتی. سید کاظم نیز از شاگردان شیخ احمد بن زین الدین (یکی از علمای شیعه که مکتب شیخیه بنام اوست) می‌باشد. شیخیه اصولی را پایه ریزی کرد که با عقاید شیعه اثنی عشری تفاوت‌هایی داشت؛ از جمله این که از اصول پنجگانه دین، سه رکن توحید، نبوت و امامت را پذیرفت و عدل و معاد (معاد جسمانی) را منکر شد و در عوض به رکن دیگری به نام رکن رابع اعتقاد داشت. (مشکور، ۱۳۷۲: ص ۸۱۶) اعتقاد به رکن رابع، عقیده به یک وکیل یا نایب از میان شیعیان کامل بود که مسائل مربوط به همین رکن، فرصتی را برای پیدایش افرادی چون علی محمد با ادعای بابیت فراهم کرد.

علی محمد در سال ۱۲۶۰ق، ادعاهایی را آغاز کرد که عبارت بودند از:

در سال‌های ۱۲۶۴-۱۲۶۰ ادعای بابیت امام عصر علیه السلام. در سال‌های ۱۲۶۴-۱۲۶۶ق ادعاهای عجیب دیگری نظیر قائمیت کرد، بعد از آن، کتابی به نام بیان را نوشت و آن را نسخ کننده قرآن معرفی کرد. (همو‏، ص ۸۱۷) در آثار او می‌توان ردپایی از ادعای نبوت و الوهیت را هم یافت. بحث درباره آثار علی محمد و تناقضات، اغلاط و تقلیدهای ناشیانه موجود در آن‌ها، مجال گسترده تری می‌طلبد.

او در نوزده سالگی شاگرد سید کاظم رشتی شد و در ۲۴ سالگی (در سال ۱۲۶۰ ش) ادعای بابیت خود را آغاز کرد. از سال ۱۲۶۴ تا ۱۲۶۶ ش در روستای چهریق باکو زندانی شد. در این زمان، برخی یارانش داغ‌تر از او پیش رفتند و شورش‌هایی به راه انداختند. پس از آن، به دستور امیرکبیر پس از چندین جلسه مناظره و اثبات پوچی ادعاها یش از قلعه چهریق به تبریز منتقل شد و در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ق به قتل رسید. «بعد از او رقابت بر سر جانشینی علی محمد هم شکل گرفت. میرزا یحیی فرقه ازلیه و میرزا حسینعلی بهاءالله فرقه بهائیه را بنا نهادند (پیرنیا، ۱۳۷۵: ص۸۲۲).

در میان یاران علی محمد، عده‌ای (هجده نفر) زبده و سرآمد بودند که باب، آن‌ها را «حروف حی» نامید، آنها از این قرارند: ملاحسین بشرویه، محمد حسن اخوت، محمد باقر صغیر، ملا حسین بسطامی، ملا خدابخش قوچانی معروف به ملا علی رازی، ملا حسین بجستانی، سعید هندی، ملا محمد باقر فواقی، ملا جلیل رومی، ملا احمد ابدالی مراغی، ملا محمد باقر تبریزی، ملا یوسف اردبیلی، میرزا هادی قزوینی، میرزا محمد علی قزوینی، طاهره قره العین، ملا محمد علی بارفروش، سید یحیی دارابجردی، ملا علی ترشیزی (مشکور، همان: ص۸۸-۸۹).

قره العین طی هفت ماه اول، به باب گرویده و از سوی او، مورد نهایت تکریم و تجلیل واقع شد. طاهره قره العین، اقدامات متعددی را در این فرقه رهبری و یا پی گیری کرد؛ اقداماتی که معلوم نیست تا چه اندازه به سبب باب و آموزه‌های آن بود و تا چه میزان به حس برتری جویی یا آزادی طلبی خارج از قیود تعالی بخش اسلام مرتبط می‌شد.

این پژوهش، در صدد بررسی جایگاه ونقش قره العین در فرقه بابیه است؟

شخصیت و خانواده قره العین

نام اصلی او فاطمه و مشهور به زرین تاج است. بابیان در ابتدا به سبب حسن و جمالش (تبریزی، ۱۳۷۴: ص۴۴۰) او را «بدر الدجی» و «شمس الضحی» لقب داده بودند و بعد «قره العین» نامیده شد.علی محمد باب هم او را به طاهره و القاب صدیقه، عالمه، عامله ملقب کرد.

طاهره از خاندان اهل علم بود. عموی بزرگش ملا محمد تقی برغانی مجتهد و امام جمعه قزوین و از علمای طراز اول بود. پدرش ملا محمد صالح نیز در مقام اجتهاد بود و عموی کوچکش ملا علی هم در این درجه علمی قرار داشت. از میان اینها تنها ملا علی بود که شاگرد شیخ احمد احسایی و از طرفداران جدی او به شمار می‌آمد.

یکی از برادران قره العین میرزا عبد الوهاب قزوینی بود که درباره او نقل شده است: در ۱۲۹۲ق که ناصرالدین شاه به سفر اروپا می‌رفت، او مجتهد کلیه ملتزمین رکاب ناصر الدین شاه تا بندر حاجی ترخان بود (خانشقانی، ۱۳۶۲: ۲۵۲).

برادر دیگری هم به نام شیخ رضا داشت که درباره او آمده است: بعد از قضیه خواهرش(قره العین) از ننگ و عار این قضیه، از قزوین فرار کرده به کربلا رفته و آن جا به تحصیل علم اشتغال پیدا کرد (زعیم‌الدوله، بی‌تا: ص۱۳۶).

شرح آن قضیه در ادامه می‌آید.

قره العین در چنین محیط خانوادگی در سال۱۲۳۳ق متولد شد.بنابر نقل منابع تاریخی، او از استعداد وحافظه‌ای قوی برخوردار بود؛ لذا مقدمات علوم اسلامی را یاد گرفت و در مباحثات علمی عمو، پدر و اقوام دیگرش شرکت می‌کرد.

فاطمه به کمک عموی کوچکش، با اصول و عقاید شیخیه آشنا و به آن علاقه مند شد. در دورانی که سید کاظم رشتی به جانشینی شیخ احمد رسیده بود، قره العین با او مکاتباتی کرد و در آن مکاتبات بود که سیدکاظم، نام «قره العین» را بر او نهاد.

او با پسر عموی بزرگش ازدواج کرده بود و با وجود سه فرزند به دلیل اختلافات عقیدتی شیخیه و تشیع و پایبندی شوهر و پدر شوهرش به تشیع، خانواده را ترک کرد و به قول نویسنده ریحانه الادب، خود را بر خلاف شریعت اسلام، مطلّقه اعلام کرد (مدرسی، بی‌تا: ص ۴۴۰). سپس به شوق دیدار سید کاظم، به کربلا رفت؛ اما سید کاظم ازدنیا رفته بود و قره العین مدتی نزد همسر او برای درس و بحث ماند.یک نویسنده ایتالیایی به نام کارلاسرنا در سفرنامه خود از او به عنوان زنی مبلغ که مذهبی روشن بین داشته است، یاد می‌کند (=کارلاسرنا، ۱۳۶۳: ص ۳۹۵). البته کارلاسرنا از مناظرات باب و علما که تحیر و ضعف شدید باب در آن هامشهود است نیز، به عنوان «پاسخ‌های بسیار سنجیده و عقلایی باب» یاد می‌کند (همو: ص ۴۰۴).

در این اوقات بود که علی محمد در شیراز ادعای بابیت کرد و ملا حسین بشرویه از شاگردان سید کاظم که ـ به اصطلاح ـ در پی شمس حقیقت می‌گشت، به سراغ علی محمد رفت و در ضمن نامه‌ای را که قره العین برای شخص مقصود یا شمس حقیقت نوشته بود، به او داد (افراسیابی، ۱۳۷۴: ص ۱۰۴). با هم بی‌درنگ او را از حروف حیّ و یاران اصلی خود خواند؛ در حالی که او تنها فرد از حروف حی بود که باب هرگز او را ندید و او هم موفق به دیدار علی محمد نشد.

قره العین پس از کشته شدن باب، تا دو سال دیگر زنده ماند. در پی ترور ناصرالدین شاه توسط عده‌ای از بابیان، او و برخی سران بابیه دستگیر شدند و در ۲۸ شوال ۱۲۶۸ق دو سال پس از اعدام علی محمد، او را به قتل رساندند.پیش از کشتن او، دو تن از علمای معروف آن زمان تهران به نام حاج ملا علی کنی و حاج ملا محمد اندرمانی را چند بار برای نصیحت نزد وی فرستادند ولی ثمری نداشت (واحد، ۱۳۶۱: ص۳۸).

درباره آخرین ساعات زندگی او چنین نقل شده است:

طاهره شبی که آخرین دقایق حیاتش را نزدیک دید، لباس نو در بر کرد و چون عروسی خود را بیاراست و هیکل را با عطر و عنبر معطر و معنبر نمود…که ناگاه فراشان و چاوشان عزیز خان در دل شب وارد شدند… به باغ ایلخانی که در خارج شهر واقع است، هدایت کردند (مصطفوی، ۱۳۸۶: ج ۳، ص۱۴۲).

درباره برخی از اشعاری که به او نسبت داده‌اند، در میان محققان اختلاف نظر است که آیا به واقع، این اشعار از قره العین است یااز دیگری است؛ مثلا این دو بیتی را به او نسبت می‌دهند:

لمعات وجهک أشرقت

به چه رو ألست بربکم

بشعاع طلعتک اعتلا

نزنی بزن که بلی بلی

مورخان آورده‌اند که این شعر از ملا باقر صحبت لاری است که در دیوانش هم آمده است (زاهد، ۱۳۸۰: ص ۱۸۶).

با این اوصاف، شعرها و غزل‌های انگشت شماری به این زن نسبت داده شده است که بیانگر طبع ادبی او است.

ب) جایگاه قره العین در بابیه

برای بررسی جایگاه قره العین در فرقه بابیه مناسب است از نظر خود علی محمد آغاز کنیم. گویا وی در آغاز ادعاهایش، به شدت نیازمند هوادارانی بود و چنان که در صفحات پیش آمد، با آنکه فاطمه قره العین را ندیده بود، او را از حروف حیّ یا یاران اصلی خود برگزید. این، در حالی بود که این زن، هنوز اقدام خاصی برای علی محمد و ادعاهایش انجام نداده بود و به واسطه بشرویه (از دیگر یاران اصلی علی محمد) بین این دو، آشنایی ابتدایی صورت گرفت.وقتی قره العین در بغداد بود و به مقام حروف حی نایل آمده بود، در امر حجاب، سهل انگاری‌هایی را آغاز کرد. اینجا بود که عده‌ای از معتقدان به باب، اعتراض کردند و برای علی محمد در این باره پیغامی فرستادند، اما علی محمد که در آن زمان در زندان ماکو بود، با خواندن نامه قره العین و مخالفان، جوابی برای آن‌ها فرستاد و در آن، مخالفان قره العین، متزلزل خوانده شده و خود قره العین زنی صدیقه، عالمه، عامله و طاهره معرفی شد (همو: ص ۱۰۶).

درباره او آمده است:

در کربلا قره العین مدعی شد: «من مظهر جناب فاطمه علیها السلام هستم و حکم چشم من، چشم مبارک ایشان است و هرچه من نظر می‌کنم طاهر می‌شود، پس فرمود:‌ای اصحاب! هرچه در بازار گرفته اید، بیاورید من نظر نمایم، تا حلال شو‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏د» و اصحاب چنین کردند…و برخی اصحاب، درصدد رد به ایشان و لعن بر آمدند و نامه‌های شکوه آمیز به باب نوشتند و باب، ایشان را طاهره نامید (جانی کاشانی، ۱۲۶۸ق: ص ۲۴۱-۲۴۲).

علی محمد در آثار خود از این زن، با جلالت یاد کرده است که به برخی از این موارد، اشاره می‌کنیم:

در فراز ۲۲: «یا قره العین إن الله قد جعل العینین فی أیدیک…»

در فراز ۷۶: «یا قره العین قد إختارک لنفسی…»

در فراز ۲۵: «یا قره العین إن الله قد جعل حکم السابقین…» و… (باب، ۱۳۴ بدیع: ص۳۲ ـ ۳۳ و ۴۸ ـ ۴۹).

حداقل مطلبی که در این باره شایان بررسی است این است که بر چه استنادی چنین القابی به قره العین داده می‌شود، تا جایی که در حد صدیقه و طاهره او را معصوم از اشتباه در ترویج و تبیین مسلک بابیه معرفی می‌کند؟ آیا علی محمد باب زمانی قره العین را دیده بود یا خودش به او چیزی آموزش داده بود یا سخن قره العین را شنیده و از فضل او در ترویج این مرام باخبر شده بود؟ نه، علی محمد، به واسطه نقل قول‌هایی از این فرد سخن گفته است و این، دلیلی ندارد، جز رجوع به انگیزه احتمالی او که فقط گردآوری افراد ـ به خصوص اهل علم ـ به سوی خودش می‌باشد.

در میان طرفداران بابیه نیز قره العین جایگاه ویژه‌ای داشت. علاوه بر دو ویژگی این زن، یعنی آگاهی‌های دینی و نیز جمال او، طاهره سعی می‌کرد بی‌پروا برای مسلک علی محمد تبلیغ کند و علی محمد جایگاه ویژه‌ای برای او قایل بود، شأنی که هیچ زنی لایق او نبود، جز حضرت زهرا علیها السلام. القاب صدیقه، طاهره، عالمه و… اگر در یک مسلک هر چند خرافی به کسی داده شود، طبیعتا حس برتری جویی آن شخص بروز می‌کند، تا جائی که حتی ممکن است بر خدا یا پیامبر خودش (علی محمد) هم در فرمانروایی پیشی گیرد. این در ماجرای «بدشت» و دستور قره العین مبنی بر آغاز دوران فترت به خوبی آشکار است که در صفحات بعد به آن، اشاره می‌کنیم. در آن هنگام که او نسخ شریعت اسلام را اعلام کرد، اطرافیان باب و پیروان اصلی اش، جز یک نفر، همگی سکوت کردند، البته عده‌ای از بابیان، به همین دلیل از این فرقه جدا شدند، اما جایگاه طاهره میان رهبران بابی، قوی‌تر از این‌ها بود، تا جایی که در واقعه «بدشت» افرادی به او پیشنهاد کردند که خودش ادعای بابیت کند و او هم اعتقادات سست آن‌ها را بی‌پاسخ نگذاشت و اعلام خدایی کرد.

با وجود آن که ذکر اعتراضی از سوی یکی از «حروف حی» یعنی قدوس (محمد علی بابلی) در منابع آمده است و گویا وی گفته است: «اگر من در بدشت بودم، اصحاب آن جا را با شمشیر کیفر می‌نمودم» (…، همان: ص۶۵). اما وقایع بعدی، و به خصوص ادامه حمایت‌های باب و رهبرانش از این زن، نشان داد که در این دین این اگر کسی ادعای خدایی هم بکند، مهم نیست.

به هر حال برخی همراهان قره العین درطول حماسه سازی‌های او برای آشوب به نفع خودش یا فرقه بابیه، آن قدر مجذوب او شده بودند که اتفاقا به همین دلیل اقرار به عدم اعتقاد به علی محمد و مسلکش، در کلامشان ظاهر می‌شد. صالح شیرازی به نقل از کتاب تاریخ قدیم (نقطه الکاف) به قره العین می‌گوید:

ای دختر! هر گاه تو خودت ادعای بابیت می‌نمودی، مرا گوارا بود تسلیم امر تو را نمودن و‌ای کاش تو پسر بودی، تا مرا فخر بر عالمیان می‌بود. چه کنم که تو با این فضیلت تابع این جوان شیرازی شده‌ای (نجفی، ۱۳۸۳: ص۵۱۶).

درباره میرزا یحیی صبح ازل (از مدعیان جانشینی باب) آورده‌اند که او مدت‌ها در دامان قره العین پرورش یافته بود:

خدمت جناب طاهره مکرر می‌رسیدند و آن مادر امکان، همچون دایه، آن طفل ازلیه را از «لبن لم یتغیر طعمه» شیر داده و در مهد آداب حسنه و اخلاق پسندیده تربیت نموده و به لباس‌های سلوک اهل فطرت مستقیمه مسلوک داشته… (جانی کاشانی، بی‌تا: ص ۲۴۱).

نقش قره العین در بابیه

۱٫ حکم نسخ اسلام و اظهار آن

فرمان نسخ دین و دوران فترت (یعنی زمان رهایی از احکام و قوانین شریعت) را در اصل و به طور موردی میتوان به خود رهبر بابیه نسبت داد. زمانی که در تفسیر سوره یوسف خطاب به قره العین عبارتی نوشت که ترجمه آن چنن است:

ای قره العین! به زنان اجازه داده شده که همانند حوریه بهشتی لباس‌های حریر بپوشند و خود را بیارایند و به صورت حوران بهشتی ازخانه هایشان بیرون آیند و میان مردان بیرون و بدون حجاب بر صندلی‌ها بنشینند و… (باب، بی‌تا: ص۳۲- ۳۳).

اما در حادثه مشهور و مورد قبول بابیان و بهائیان یعنی واقعه روستای بدشت در حوالی شاهرود، که با رهبری قره العین و همکاری و زمینه سازی حسینعلی (بهاء) و محمد علی بارفروش شکل گرفت، او نسخ شریعت اسلام را اعلام و اظهار کرد و این بنای نافرجام دین سوزی و خرافه باوری را برای بابیان و پس از آن بهائیان در حوزه اعتقادات فکری شان به یادگار گذاشت. در حالی که تا قبل از این مطالب در همان بدشت هم که حدود ۸۲ نفر از بابیان به منظور چگونگی نجات و خلاصی نقطه اولی (باب) از حبس و بحث در تکالیف دینی و این که آیا فروعات اسلامی تغییر خواهد کرد یا نه، جمع شده بودند! (زاهد، همان: ص۱۸۴) به پیشنمازی میرزا حسینعلی نماز خوانده می‌شد.

قره العین بعد از جلسات شبانه روزی خصوصی میان این سه رهبر، در نهایت، وسیله یا رهبر این تحول فکری عجیب شد. آن روز، او سر برهنه با لباس فاخر و آرایش، ابتدا در پشت پرده‌ای نشست و گفت:

…‌ای اصحاب! این روزگار، از ایام فترت شمرده می‌شود. امروز تکالیف شرعیه یکباره ساقط است و این صوم و صلاه کاری بیهوده است. آن گاه که میرزا علی محمد باب اقالیم سبعه را فرو گیرد و ادیان مختلف را یکی کند، تازه شریعتی خواهد آورد و قرآن خویش را در میان امت ودیعتی خواهد نهاد. هر تکلیفی که از نو بیاورد بر خلق روی زمین واجب خواهد گشت. پس زحمت بیهوده بر خویش روا مدارید و زنان خود را در مضاجعت طریق مشارکت بسپارید و در اموال یکدیگر شریک و سهیم باشید که در این امور شما را عقاب و عذابی نخواهد بود (نجفی، همان: ص۵۲۴).

در نقل دیگری از کتاب مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، که پدر و جد مؤلف باب را پیش از کشته شدن در تبریز ملاقات کرده‌اند و در برخی وقایع بابیه حضور داشته و شاهد آن بودند، آمده است که او چنین گفت:

ای احباب، گوش کنید؛‌ای اغیار! بدانید[۱] احکام شریعت محمدی اکنون به واسطه ظهور باب منسوخ گشته، احکام شریعت جدید باب هنوز به ما نرسیده و اکنون اشتغال شما به نماز و روزه و زکات و سایر آنچه را که محمد (صلی الله علیه و آله) آورده است، همه اعمالی لغو و افعالی باطل است و بدان‌ها کسی جز غافلان و نادانان عمل نمی‌کنند. به زودی مولای ما باب، بلاد را فتح می‌کند؛ عباد را مسخر می‌سازد؛ به زودی اقالیم هفتگانه مسکون روی زمین در مقابل وی تسلیم می‌شوند و او تمام ادیان موجود در روی زمین را یکی می‌سازد، تا دینی جز یک دین بر روی زمین باقی نماند و آن دین حق جدید باب و شریعت تازه اوست که هنوز جز اندکی از آن به دست ما نرسیده است. پس اکنون من به شما می‌گویم و گفته من حق است. امروز امر و تکلیف و نهی و تضییقی وجود ندارد و اکنون ما در زمان فترت واقعیم. پس، از حالت تنهایی به حال اجماع بیرون بیایید و این حجابی را که میان شما و زنان مانع از استفاده و استمتاع است، پاره کنید؛ آن‌ها را در کارهای خودتان شریک سازید و کارها را میان خودتان و زنان بعد از آن که کام دل از آن‌ها برداشتید، تقسیم کنید. با آن‌ها آمیزش داشته باشید. آن‌ها را از خانه‌ها به انجمن‌ها ببرید. زنان، گل‌های زندگی دنیا می‌باشند. گل را باید از شاخ بچینید و ببوئید؛ زیرا گل برای چیدن و بوییدن آفریده شده و شایسته نیست که آن را آماده بدارید و بدان نیک نظر ندارید. آن‌ها را با لذت تمام ببوئید. گل و شکوفه را باید چید و برای دوستان به ارمغان فرستاد.

اما تمرکز سرمایه نزد برخی و محروم بودن برخی دیگر از استفاده از آن، اصل و اساس هر فتنه و فسادی است؛ زیرا مال برای یک فرد خلق نشده است، تا تنها از آن مال لذت ببرد و دیگران از استفاده از آن محروم باشند؛ بلکه اموال، حق مشاع تمام مردم است و کسی آن را قسمت نکرده. مال برای آن است که تمام مردم در آن، اشتراک داشته باشند و میان آن‌ها در گردش باشد. نباید کسی آن را احتکار کند. نباید کسی آن را به خود اختصاص دهد. باید بعضی مردم بر بعضی دیگر در اموال شرکت کنند، تا فقر و پریشانی از آن‌ها برطرف شود و تنگی و سختی معاش و زندگی از آن‌ها زایل شود، زنان خود را از دوستانتان دریغ مدارید؛ زیرا اکنون رادع و مانع و حد و تکلیفی وجود ندارد و کسی نمی‌تواند جلو کسی را بگیرد پس حظ و نصیب خود را از این حیات و زندگی بردارید؛ زیرا بعد از مردن، خبری نیست (زعیم‌الدوله، همان: ص۱۳۳ و ۱۳۴).

معلوم نیست اگر به واقع دوران فترت اعلام شده است و حد و تکلیفی نیست، قره‌العین این باید و نبایدهای مالی را ـ که البته حرف جدیدی نیست ـ بر چه اساسی به بابیان فرمان می‌دهد. البته پیش از این، او در همان بدشت بدون حجاب به دیدارحسینعلی هم رفته بود و دلیل این کار را هم در مفهوم «غضّوا أبصارکم» آورده‌اند که میرزا آقا جان در تلخیص تاریخ نبیل این توجیه را این گونه تبیین می‌کند:

در روز قیامت حضرت طاهره بی‌حجاب و با صورت گشاده جلوی مردم تشریف می‌آورند؛ در آن لحظه هاتفی از غیب ندا می‌کند و می‌گوید «غضوا ابصارکم» در آن روز همه اصحاب دچار دهشت و اضطراب می‌شوند (زرندی، بی‌تا: ص ۴۷۴ و ۴۷۶).

علامه مصطفوی نتایج این تبیین و منظور آنان را این گونه توضیح می‌دهد:

۱٫ دشت بدشت محشر و قیامت است.۲٫ طاهره قره العین قزوینی همان حضرت زهرا است.۳٫حضرت زهرا که مجسمه عفت و حیا و مظهر تقوا و عصمت بود، در دشت بدشت به صورت طاهره بی‌حجاب و خود آراسته جلوه گری می‌کند (مصطفوی، همان: ص ۱۴۲).

با این زمینه سازی‌ها وقتی قره العین در جمع بدشت سخنش تمام شد، پرده را کنار زد و بابیان بدشت برای اولین بار، او را در کمال آرایش دیدند.در کتاب از صبا تا نیما او را نخستین زنی معرفی می‌کندکه بر خلاف رسم و عرف زمانه، بی‌حجاب در برابر مردان ظاهر شد (آرین پور، همان: ص ۱۳۱).

نتیجه این بدعت عقیدتی طاهره را نمی‌توان کوچک شمرد. قره العین در این کلمات خود ادعاهایی عجیب کرد. به نظر او علی محمد بالاخره اقالیم سبعه را فتح خواهد کرد و ادیان مختلف را یکی خواهد کرد؛ چگونه بابیان و بهائیان در منابع خود آن را ذکر کرده‌اند، در حالی که علی محمد ظرف فقط شش سال از آغاز ادعایش اعدام شد و در آن زمان، هیچ جایی را فتح نکرده بود و هیچ دین واحدی را برای اهل زمین به ارمغان نیاورده بود؟ و حتی قره العین و علی محمد موفق به دیدار هم نشدند. اگر در این ادعای او اثری از حقیقت یافت می‌شد، به ادعای دیگرش هم شاید بتوان اندیشید زمانی که در مورد فترت و ترک دین اسلام می‌گوید و فتوا می‌دهد.

قره العین از آن جا که به میزانی از علوم دینی آگاهی داشت و گاهی مجلس موعظه و تبلیغ مسلک بابیه را هم برپا می‌کرد نبوت و خاتمیت را نقض کرد، قرآن را منسوخ اعلام نمود، علی محمد را پیامبری بعد از رسول معرفی کرد که پیروانش با پیروان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یعنی مسلمانان و شیعیان سنخیت عقیدتی ندارند. این آثار مخرب از اساس، به علی محمد و محرکان او از جمله توطئه گران استعمار و کمک کنندگان مالی آن‌ها برمی گشت ؛اما علی محمد در آن هنگام، چنین ادعایی را علنی نکرده بود و تا آن زمان، وجاهت باب به نیابت او از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود؛ لذا به مجرد جدا شدن این فرقه از دین و اندیشه‌های اسلامی (به رهبری قره العین) عده بسیاری از آن جدا شدند (زاهد، همان: ص۱۸۷). پس، از تأثیرات دیگر این زن جدایی عده‌ای از بابیان از این فرقه و کم شدن یاران علی محمد بود.

عده‌ای هم بی‌درنگ مطلب را باور کردند یا بی‌دینی به مذاقشان خوش آمد و بنا را بر رهایی از قیود گذاشتند و اعمال خلاف متعددی از آن‌ها سر زد تا این که ساکنان روستای بدشت از این وضع شنیع خسته شدند و شب هنگام بر آنان حمله بردند (اعتضادالدوله، بی‌تا: ص ۱۴۳).

تثبیت و علنی شدن نسخ دین اسلام در دید عده‌ای که هریک به طمع یا هوایی به دنبال باب و یارانش راه افتاده بودند، این فرقه را برای همیشه از جامعه اسلام و مسلمانی جدا کرد. بعدها بهائیان هم با پیروی از حسینعلی بهاء که ادعای الوهیت و آوردن دین جدیدتر از باب داشت، این مسیر را ادامه دادند، پس از بهاء نیز همین طور فرزندان او، افنانی‌ها و اغصانی‌ها… تا شوقی افندی و دسته جات ریمی و سمائی چنین کردند. امروز این فرقه با محوریت بیت العدل از اموال عامه بهائیان استفاده می‌کنند. اگر چه عموم بهائیان از آغاز این نسخ‌های دینی و احکام جدید و فرقه سازی‌ها و منفعت طلبی‌های برخی رهبران بابی و بهایی و حامیان خارجی آن‌ها بی‌اطلاع باشند.

۲٫ واجب القتل خواندن علمای شیعه

یکی از افکار مؤثر قره العین در این فرقه، ضدیت با علمای شیعه و مجتهدان و واجب القتل خواندن آن‌ها بود. این تفکر و رواج آن، در نوع برخورد عموم بابیان و تفکرشان درباره علما مؤثر بود؛ در حالی که در ابتدا، پیروان باب از چنین تقابلاتی با علما پرهیز می‌کردند. البته مخالفت و تکفیر از سوی علما از زمان شیخ احمد احسایی وجود داشت و خود به خود، برای حیات و رشد فرقه بابیه بود، اما بنای فکری تعارض و قتل علما را می‌توان از آثار فکری قره العین در بابیه نامید.

یکی از این علما، ملا محمد تقی برغانی قزوینی، عموی قره العین و مرجع تقلید آن زمان در قزوین بود؛ کسی که با آینده نگری، از همان ابتدا، بنای مخالفت با ینیاد فکری بابیه ـ یعنی برخی اعتقادات عجیب شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی ـ را گذاشت. او در برخی عقاید شیخ احمد، صریحا با او مخالفت کرد و بابیه را نیز به طور کلی تکفیر نمود.

ملا محمد تقی، اقامه کننده نماز جمعه در قزوین بود. در جلسات موعظه او طلاب و علمای بسیاری حضور داشتند و تقریرات او را می‌نوشتند. برنامه عبادی وی نیز چنین بود که همیشه از نیمه شب تا طلوع صبح به مسجد خود می‌رفت و به مناجات و عبادت و تضرع می‌پرداخت.از شخصی به نام میرزا جواد که اصالتاً عرب و قزوین بوده چنین نقل شده است:

چند روزی پیش از شهادتش به خدمت آن بزرگوار رفتم. آن جناب فرمودند: «التماس دعا دارم». عرض کردم: «خداوند عالم، نعمت‌های دنیا و آخرت را به شما کرامت فرمود؛ از عزت و ثروت و اولاد و علم و نشر و شریعت و تألیف در علوم. اکنون برای شما چه آرزو مانده؟» فرمود: «آرزوی من شهادت است.‏‏‏‏‏‏» عرض کردم: «شما همیشه در شهادت و برتر از آن مایه دارید، زیرا که نظر به نص خبر، مداد (مرکب= قلم) علما بهتر از دماء (خونهای) شهداء است». آن جناب فرمود: «بلی چنین است، ولیکن من شهادت به معنی در خون آغشته شدن را می‌خواهم…» (تنکابنی، ۱۳۸۰: ص ۶۷ و ۶۸).

قره العین رهبری و مدیریت فکری گروهی از بابیه را به عهده گرفت، تا این آرزوی ملا محمد تقی نیز برآورده شود و به مقام شهادت در راه خدا نائل شود.استدلال آن‌ها در قتل ملا محمد تقی، استناد به این حدیث جعلی بود:

هر کس شیعه خالص ما (از جمله مقصود شیخ احمد احسائی)را ناسزا بگوید، چنان است که پیغمبر خدا را ناسرا گفته باشد و دشنام دهنده پیامبر، کافر و نجس و خونش مباح است (نور محمدی، ۱۳۸۱: ص ۱۰۰).

او علاوه بر فتوای قتل این عالم شیعه، برای اجرای این نقشه شوم هم برنامه ریزی نموده و حتی به پیامدهای بعد از این جنایت هم چاره اندیشی کرده بود. وی جمعی از افراد عرب را که به همراهی او تا قزوین آمده بودند به اصرار از قزوین خارج نمود و حتی در جواب یکی از آن‌ها که گفت:

«چرا شیخ صالح و ملا ابراهیم و دیگران نمی‌آیند؟» گفت: «آن‌ها برای کار مهمی مانده‌اند و به زودی در این شهر غوغایی خواهد شد و من نمی‌خواهم شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید» (نجفی، همان: ص ۵۱۷).

از جنایات قره العین و همراهان او در این فاجعه آن بود که نه رو در رو، بلکه در حال سجده و عبادت، آن فرد کهنسال را کشتند و فرصت مبارزه مردانه یا اتمام حجت و صحبتی را به او ندادند، به این ترتیب که:

وقتی نزدیک صبح شد، ملا محمد تقی طبق معمول از نیمه‌های شب به عبادت و تضرع در مسجد پرداخت.در آن هنگام هم سر به سجده و مناجات خمس عشر را در نهایت خضوع و خشوع می‌خواند و می‌گریست.

چند نفر از بابیه داخل مسجد شدند و ابتدا نیزه به گردنش زدند که ملا محمد تقی تعرضی نکرد. وقتی زخم دوم را زدند او سر از سجده برداشت و فرمود: «چرا مرا می‌کشید؟» آن‌ها در پاسخ به این سؤال، (نهایت منطق بابیه را نشان داده و) سرنیزه را به دهانش زدند که دهان شکافته شد. ملا محمد تقی از محراب برخاست، تا خون میان مسجد ریخته نشود. پس تا نزدیکی در مسجد رسید و ضعف بر او غلبه کرد و افتاد و غش کرد، در حالی که در خون خود، غوطه ور بود… تا دو روز زنده بود و درست قدرت بر سخن گفتن نداشت (به سبب شکافته شدن دهان) و بسیار تشنه می‌شد و قدرت بر آشامیدن هم نداشت، زیرا زخم زبان سوزش بر می‌داشت و طاقت شرب آب نمی‌آورد. اما مکرر یاد تشنگی سیدالشهداء علیه السلام می‌کرد و قطرات اشک از دیدگان خود فرو می‌ریخت و می‌فرمود: «یا اباعبدالله! جانم به فدای تو! آیا از تشنگی بر تو چه گذشت.؟!‏‏‏» (تنکابنی، همان: ص۶۸). نقل است که اورا شهید ثالث نامیدند، زیرا بعد از چند سال از شهادتش، جسد ایشان را بدون تغییری مشاهده کردند (نورمحمدی، همان: ص ۱۰۲).

او دارای تألیفات و مجالس علم و وعظ بود. از کتاب منهج الاجتهاد وی، شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر) در تألیف بخش‌هایی از کتاب جواهر الکلام بهره برد. کتاب عین الاصول را در دو جلد تألیف کرد و رساله‌هایی در قضا و صلوات فائقه، طهارت، نماز و روزه و تألیفی به نام مجالس متقین مشتمل بر پنجاه مجلس، از این عالم فرزانه به یادگار مانده است، وی ده پسر داشتند که هفت نفر مجتهد و سه نفر قریب به اجتهاد بودند. این خاندان، از سال ۱۳۰۴ق و با آمدن طرح شناسنامه، نام خانوادگی خود را شهیدی گذاشتند (نور محمدی، همان: ص۱۰۳).

نقش و تأثیر عملی قره العین در بابیه

قره العین به کمک علوم دینی که قبلا به برکت خاندان اهل علمش آموخته بود و نیز به وسیله فصاحت بیانش، به شدت در تبلیغ بابیه می‌کوشید. ماجرای جنگ بابی‌ها با سپاه امیر کبیر که در ناحیه‌ای از مازندران به نام زیارتگاه شیخ طبرسی رخ داد چهار ماه طول کشید و کشته‌های زیادی از دو طرف گرفت. فتنه‌ها و تعصبات بابی‌ها و یاران اصلی علی محمد از جمله نقش برجسته قره العین، خود از دلایل اصلی قتل علی محمد باب بود. آن‌ها در نشر آیین خود، از برنامه ریزی قتل و کشتار مخالفان ابایی نداشتند.

تعصب بابیه در نشر آیین جدید و از خودگذشتگی ایشان زیادتر می‌شد و چون این طایفه امیرکبیر را مانع پیشرفت خود می‌دانستند، به توطئه برای قتل او اقدام کردند؛ اما این توطئه مکشوف و توطئه کنان به سختی عذاب دیدند ( اقبال، ۱۳۲۹: ص ۲۰۷).

او (در اوائل بازگشت به ایران از عراق) در کرمانشاه نیز سه خانه یکی برای زنان، یکی برای مردان و دیگری برای مهمانان اجاره کرد و در آغاز شیخ محمد شبل و میرزا صالح، الواحی را که علی محمد در )زندان( چهریق نوشته بود و نیز کتاب شرح کوثر را برای مردم می‌خواندند و ترجمه می‌کردند. پس از چند روز که کار آن‌ها افشا شد، مجتهد اعلم کرمانشاه مردم را از استماع آن سخنان منع کرد و از حاکم وقت خواست که آن‌ها را روانه قزوین کند (زاهد، همان: ص ۱۳۴). اما قره العین از موضوع آگاه شد و همراه کاروانش به سوی همدان حرکت کرد. آن جا نیز به همین شیوه به تبلیغ بابیه پرداخت. او در همدان به قلعه بهمن میرزا که دارالحکومه بود نیز رفت و آمد می‌کرد. در نتیجه علاوه بر برخی از عموم، جمعی از اصحاب آن جا نیز به او گرایش یافتند.

در همدان، برخی شاهزادگان، برای سرگرمی مجلس مناظره‌ای میان قره العین و دو کلیمی به نام ملا الیاهو و ملا لاله زار به پا کردند. آن دو نیز به سبب کینه‌ای که به اسلام داشتند، مثل پروانه به دور آن شمع چرخیدند و چنان درباره قره العین غلو نموده، نابغه و بی‌مانند بودن او را ترویج کردند که بازار این دین سازان رواج گرفت (زاهد، همان).

در آن شهر، بعد از این که رساله‌ای از اخبار و آثار علی محمد باب که به امضای قره العین رسیده بود، به دست رئیس علما افتاد. ایشان دستور دادند ملا ابراهیم ـ یعنی آورنده رساله را – به سختی کتک بزنند. در نتیجه قره العین که فضا را مناسب ندید، با تعدادی از همراهانش به طرف قزوین رهسپار شد و آن جا آنچه را انجام داد که در شرح شهادت شهید ثالث گذشت. او بعد از آن، توانست با همکاری افرادی چون حسینعلی از معرکه بگریزد و از فرصت مناسب، به خراسان سفر کرده و با مبلغ دیگر بابیه یعنی حاجی ملا محمد علی بارفروش ملاقات نماید. طی آن ملاقات، هر دو تصمیم به همکاری برای ترویج مرام بابیه گرفتند و در یک فرسخی شهر بسطام شاهرود، یعنی روستای بدشت رفتاری را که شرح آن گذشت، از خود نشان دادند.

بعد از آن رفتارها در بدشت، و حمله مردم آن جا او و پیروانش با محمد علی بارفروش به سوی مازندران راهی شد و در روستای هزارجریب توقف کرد (زعیم‌الدوله، همان: ص ۱۳۵).

در آن جا نیز حوادثی پیش آوردند که مطابق با نسخ شریعت او در بدشت و خلاف عفت اسلامی است.مردم روستای هزارجریب او و همراهش را بیرون کردند، اما او دست از تبلیغ این فرقه برنداشت، تا این که ده به ده مردم را به ظهور مهدی بشارت می‌داد (زعیم‌الدوله، همان).

قره العین حتی زمانی که در واقعه ترور ناصرالدین شاه او را در خانه کلانتر تهران حبس کردند‌ به تبلیغ بابیه ادامه می‌داد. مردم بابیه به او مراجعه کرده، از آموزه‌های او به طرق مختلف استفاده می‌کردند.

در تهران، با این که در خانه کلانتر، محل توقف او را در بالاخانه‌ای قرار داده بودند که جز با نردبان، رفت و آمد میسر نبود، باز او راحت ننشسته و بابیان و زن‌های بابی به عنوان رخت شویی و بهانه‌های دیگر وارد خانه شده و با او ملاقات می‌کردند و وسیله ارتباط او را با خارج فراهم می‌نمودند. نوشته‌های وی در میان خوراکی‌هایی که برای او می‌آوردند گذاشته می‌شد و یا به عنوان صدقه و نذر رد و بدل می‌گشت. قره العین جواب را بر روی کاغذهایی که برایش از پنیر و دیگر خوراکی‌ها به جا می‌ماند، با آبی که از بقیه تره و سبزی‌های خوردنی می‌گرفت و با بعضی کناسه و قلامه‌ها که در گوشه‌های حجره افتاده بود، می‌نوشت و آن قطعات را لوله کرده از بالا به پایین می‌افکند و نسوان بابیه گرفته و می‌بردند (افراسیابی، همان: ص ۷۷).

این، اعمال او پیش از مرگش بود؛ اما آثار افکار و اعمالش در این فرقه و انشعابات آن، همچنان باقی است.

پی نوشت:

[۱]. این دو کلمه در اصطلاح بابیان به مؤمنان و کافران به امر باب گفته می‌شود.

منابع:

آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، نشر شرکت سهامی، ۱۳۵۴ ش.

اعتضاد الدوله، فتنه باب، توضیحات عبدالحسین نوایی، تهران، علم، ۱۳۷۷ ش.

افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، چ ۵، تهران، سخن، ۱۳۷۴ش.

اقبال، عباس، تاریخ ایران از استیلای مغول تا انقراض قاجاریه، تهران، شرکت مطبوعات، ۱۳۲۹ ش.

پیرنیا، حسن و عباس اقبال، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان، تهران، خیام، ۱۳۷۵ ش.

تبریزی، محمد علی، ریحانه الادب، تهران، نشر خیام، ۱۳۷۴ ش.

تنکابنی، محمد، قصص العلماء، تحقیق حاج شریف خوانساری، تهران، حضور، ۱۳۸۰

جانی کاشانی، نقطه الکاف، به اهتمام ادوارد بران، لندن، مطبعه بریل، ۱۲۶۸ق.

خانشقانی، حسینعلی، خاطرات ممتحن الدوله، تهران، نشر فرهنگ، ۱۳۶۲ ش.

دالگورکی، کینیاز، خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی در ایران، تحقیق عبدالعلی یاسینی نسب، قم، صبوری، ۱۳۸۲ ش.

زاهد زاهدانی، سعید، بهائیت در ایران، چ ۳، تهران، مرکز اسناد و انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰ ش.

زعیم‌الدوله تبریزی، میرزا مهدی خان، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ترجمه فرید گلپایگانی، چ ۳، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، ۱۳۴۶ ش.

سایت بهایی پژوهی: www.bahairesearch.org

فاضل مازندرانی، ظهور حق، به نقل از افراسیابی، بهرام، بهائیت به روایت تاریخ، بی‌جا، پرستش، ۱۳۶۶ ش.

فضایی، یوسف، تحقیقی در تاریخ و فلسفه بابی گری، بهائی گری و کسروی گری، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، فرخی، بی‌تا.

کارلاسرنا، مردم و دیدنیهای ایران، سفر نامه کارلاسرنا، ت، غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۳ ش.

مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، توضیح کاظم مدیر شانه چی، چ ۲، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ ش.

مصطفوی، حسن، محاکمه و بررسی در عقاید و احکام و آداب و تاریخ باب و بهاء، ۱۳۸۶ ش.

موسسه ملی مطبوعاتی امری، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی، ۱۳۴بدیع.

نبیل زرندی، تلخیص تاریخ، تهران، مجموعه ملی نشر آثار امری، سنه ۱۰۳بدیع.

نجفی، سید محمد باقر، بهائیان، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ ش.

نور محمدی، مهدی، مشاهیر قزوین، قزوین، نشر سایه گستر، ۱۳۸۱ ش.

واحد، سینا، قره العین در آمدی به تاریخ بی‌حجابی در ایران، تهران، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، ۱۳۶۱ ش.