چکیده

امامت ، رهبری جامعه انسانیت ومعیار تحقق غایات وفلسفه ها ی آفرینش است این شأن اختصاص به انسان هایی یافته که در دریای عبودیت مستغرق اند وخلوص وصفا وپاکی وطهارتشان آنها را مستعد عنایات ویژه ی الهی نموده است این عظمت و والایی نمی تواند بهانه ای در دست پیروان جاهلی باشد که آنان را از حد عبودیت وذوب بودن در ذات الهی خارج نماید این نوشتار در صدد آن است که اغراق ومبالغه درباره ی امامان (ع) را تحلیل نموده ونقش مخرب این مبالغه ها را باز گوید .
در بخشی از نوشتار آمده است که آنان در سنگر هدایت وراهنمایی بشریت قرار دارند وهمواره بشریت به وجود آنان نیازمند است ، هرچند به درجاتی از رشد عقلانی رسیده باشند ، چه آن که بشریت به هر درجه ای از رشد عقلانی وقوف یافته باشد ، امامان (ع) در هر زمانی از حد عقول و اندیشه های بشری بالاترند واین نیاز دائم بشریت را به امامان (ع) باز می نماید .

از این رو باید شناخت امامان (ع) حقیقی بوده وناظر به ابعاد وجودی آنها باشد این معرفت ، نه کم تر از شأن آنها رواست ونه بالاتر از حدی که خود آنان آن حد را برای خود تعریف نموده اند .
قراردادن امامان (ع) در حد الوهیت ، از مصادیق قول زور ولغو است واز مصادیق شنیدن سخنان کذب آنان ازجنس بشرند ؛ بشری به کمال رسیده ، اسوه والگو .
در نوع شناخت های رایج ، انحرافات سترگی وجود دارد ودر باره ی آنان غلو شده است این مسأله به طور تفصیلی ، با تکیه بر آموزه های کلام الهی و کلمات نورانی خود آن بزرگان (ع) مورد بررسی قرار گرفته است .

در این جستار پیشینه ی غلو در تاریخ وپیدایش آن در امت اسلامی ، مورد بررسی قرار گرفته است ، باز داشت از غلو در آیات وروایات به بحث گذاشته شده است وخطر این گونه افکار به دقت مورد تحلیل واقع شده است همچنین مسأله ی تفویض خلق و رزق به آنان بررسی گردیده ومفاهیم گوناگون تفویض بررسی شده ودر نهایت به نتیجه گیری از بحث پرداخته شده است .

واژگان کلیدی : امامت ، عبودیت ، الوهیت ، غلو ، مبالغه ، کذب ، تفویض ، خلق ورزق ، کفر وشرک .

مقدمه

امامت در اندیشه ی اسلامی شأنی عظیم ورتبتی والا یافته است ، زیرا رهبری جامع انسانیت وتحقق بخش فلسفه ی کلی آفرینش ومکمل دین وروح رسالت های آسمانی است .

امامت ، گرانقدرتر از آن است که با احساس های بشری ادراک گردد ویا با عقول ناقص انسانی ، کنه والا وحقیقت وروح آن قابل فهم ودست یابی باشد .
امامت ، اختصاص به انسان هایی یافته که غرق در دریای عبودیت گردیده اند و خود را متصل به کانون معنا نموده اند وغیر آنان از چنین بهره ی بزرگی بی نصیب می باشند ، تا چه رسد به انسان های ظلم پیشه به خود وبه دیگران ،
امامت ، محور کلی در فهم وعمل آمیخته به صواب شریعت است ، شأنی والا وعظیم است که فقط خداوند این شأن عظیم را می داند .

امامت ، نتیجه ی عبودیت کامل و وصل و فنای در ذات احدیت است وامام هر چه را که به آن رسیده است ، به برکت پرستش خالصانه ورضا وتسلیم بوده است ولاغیر .

بدین روی شناخت مقام امامت ، از طرفی باید متناسب با والایی شأن امامت باشد واز طرفی هم از آن حدی که عبودیت محض است فراتر نرود.
برداشت ها ودریافت هایی در افکار واندیشه های مجموعه ای از انسان ها درباب امامت وجود دارد که آن برداشت ها معرفت انحرافی سترگ از شناخت حقیقت امامت است ؛ شناخت های ضعیف ، مبالغه گونه وناهمگون با گوهر والای امامت ، که این شناخت ها ، امامان را از عنوان هادی بودن بشر خارج نموده وآنها را به عنوان موجوداتی صرفاً ماورایی معرفی نموده اند ؛ موجوداتی که گاهی شریک خدایند گاهی عدل خدا ، که این خود بزرگ ترین انحراف در حوزه ی شناخت امامان است .

این رویکرد هرگز مورد رضایت آن امامان بزرگ (ع) نبوده ونیست وبه شدت از آن ناراضی اند ونارضایتی خود را به نحوی عمیق در حیات نورانی خودشان ابراز داشته اند .

آنها خود را درحد رهبری بشریت معرفی کرده اند ؛ انسان هایی که خود ، بشرند وجنبه های وجودی آنها ، همان جنبه های بشری است ، به ضمیمه کمالات نفسانی ، واز همین جهت هم رهبران انسانیت هستند .

بالاخره به دلیل نقض تخریبی شناخت های انحرافی ومذهب ونکوهشی که از این گونه گزافه گویی ها ومبالغه گویی ها گردیده ، این نوشتار را به معرض دید دانشوران وحقیقت دوستان ارائه می دهیم .

امامان شیعه (ع) در سنگر هدایت

در قرآن مجید ، تصویر روشنی از امامت ارائه شده ، که فلسفه ی کلی آن را هدایت بشر معرفی می نماید ، چنان که می فرماید :

« و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا واوحینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاه وایتاءالزکاه وکانوا لنا عابدین » ( انبیاء، ۷۳)، آنها را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به فرمان ما هدایت می کنند وبه آنها انجام امور خیر را وحی نمودیم وبه بر پا داشتن نماز وپرداخت زکات فرمانشان دادیم وبودند برای ما پرسش گران.
از این تصویری که خود قرآن محید درباره ی امامت ارائه فرموده ، به دست می آید که امامت ، دارای شأنی والاست ورهبری جامع انسانیت در کلیه ی شؤون حیات بشری است .

امام تنها سمبل رابطه ی فردی با خدا نیست که در گوشه ی انزوا وفردیت خویش ، همواره با خدا مرتبط باشد ، بلکه ارتباط همواره خدا با کانون غیبی جهان ومبدأ عالم وجود ، در متن حقایق و واقعیات اجتماعی ودر عنوان رهبری اجتماع است .

انسان ها وجوامع ، به هر درجه ای از شعور وعقلانیت برسند ، باز هم بی نیاز از هدایت وراهبری انسان های کامل نیستند ، زیرا جامعه به هر درجه ای ازرشد عقلانی دست یابد ، نیازمند به رهبری انسان هایی است که از سطح موجود جامعه فراتر باشند وقادر باشند بشریت را به سوی افق های دوردستی که در دسترس معمول بشر نمی باشد ، راهنمایی وهدایت نمایند .

واضح است که مقوله ی هدایت ، در حدی ثابت وخاص متوقف نمی گردد ، زیرا مسیر تکامل معنوی مسیری به سوی بی نهایت است .

به همین جهت است که انسان ها به حسب کمالات معنوی ونیل به درجات ایمان ، متفاوتند ؛ برخی در درجات نخستین اند وبرخی بالاتر و بالاتر و…

همین مسأله است که لزوم هدایت همواره ی بشر ونیاز همیشگی او به هدایت و راهبری را نشان می دهد .
همانا پیامبران وامامان هستند که خداوند توفیق عنایتشان کرده واز مخزن علم وحکمتش اموری را به آنها داده که به غیر آنها داده نشده است پس علمشان برتر از علم هر فردی در زمان خودشان است .

خدای متعال فرموده : آیا کسی که هدایت به حق می کند سزاوارتر بر پیروی نمودن است ، یا کسی که هدایت نمی کند ، مگر این که از ناحیه خدا هدایت شود ، چه حکمی است شما را ، وفرموده ی خداست که به هر کس بخواهد حکمت را می دهد وبه هر کس حکمت داده شود ، خیر فراوانی داده شده وقول خدای متعال است درباره ی طالوت که فرمود:

خداوند او را بر شما برگزیده و وسعت و گسترشی در علم وجسمش عنایت فرموده وخداوند فرمان روانی اش رابه هر کس بخواهد می دهد .

وقول خدای متعال به پیامبرش که : بخشش خدا بر تو ، بخششی بزرگ است ، وخداوند متعال درباره ی امامان فرموده است : آیا حسد می ورزند مردمی بر آنها به خاطر آنچه که خدا به آنها عنایت فرموده ؟ به تحقیق ما به آل ابراهیم کتاب وحکمت بخشیدیم وبه آنها فرمان روایی بزرگی دادیم ، برخی به آن ایمان آورده وبرخی باز داشتند وکافی است برای آنها که جهنم نشیمنگاه وجایگاهشان باشد.

واضح است هنگامی که خداوند افرادی را برای رهبری انسان ها برگزیند ، امکانات ولوازم این رهبری را به ایشان عنایت می فرماید ، نظیر علم ودانایی ، به گونه ای که در جواب پرسش های انسان ها در نمانند وقادر بر رهبری آنان باشند .

هدایت گری امامان (ع) در واقع حفظ میراث نبوت است ؛ آنان مواریث انبیای الهی (ع) را پاس داشته وهمه ی شؤون مادی ومعنوی بشر را به درستی رهبری می نمایند .

آنها در زمینه های حکومت وسیاست ومعنویت دست بشریت را می گیرند واز نابسامانی ها وکاستی ها به سوی افق های روشنی رهنمون می گردند.

تصویری کوتاه از حدیث ثقلین

حدیث ثقلین از احادیث متواتری است که فریقین ، با اختلاف اندک در عبارات ، آن را نقل کرده اند .

عبارتی که بیش از همه تواتر دارد ، این عبارت است که پیامبر اکرم (ع) فرموده است :

« انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بها لن تضلوا بعدی ابدا لن یفترفا حتی یردا علی الحوض »؛ من دو امر گرانبها را باقی می گذارم ، کتاب خدا وعترتم ، تا زمانی که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید ، آن دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند .
ثقلین ، یعنی دو امر سنگین وگران وزن وگران قیمت .

مراد از دو ثقل ، کتاب خدا ، قرآن وعترت پیامبر اکرم (ع) است .
این حدیث متواتر نشان می دهد که کتاب وعترت پیامبر (ص) لازم وملزوم یکدیگرند ، بقای یکی بقای دیگری وبالعکس است علت این امر روشن است ، زیرا امامان (ع) پس از پیامبر (ص) که همان عترت وذریه ی آن وجود مبارک اند ، نگهدارنده ی این راز بزرگ وخزانه ی رحمت ودانش الهی اند .

امامت وتجسم شریعت

امامت ، درکلیت وجودی خودش ، تجسم بخش کامل شریعت ومدار ومحور و میزان ومعیار ایمان ودیانت است که در آل محمد (ص) تجلی یافته است .
به آل محمد (ص) کسی از این امت را نمی توان قیاس کرد وحق آنها را به طور مساوی کسی نمی تواند ادا کند ، حقی که دائماً از نعمت وجود آنها بر بشر وجود دارد . آنان اساس دین واستوانه ی یقین هستند .

عاقبت ، غلو کنندگان به ایشان باز می گردند وکسانی که از راه مانده اند به آنان ملحق خواهند گردید آنها خصیصه ها وصفات برخورداری از ولایت الهی را دارا هستند و وصیت الهی و وارث دینی از آنهاست .

در این صورت حق به اهلش خواهد رسید وبه جایگاه خویش دست خواهد یازید .
این فراز از گفتار علوی نشان گر این حقیقت است که آل محمد و اهل البیت (ع) به لحاظ حقیقت وجودی شان برترین انسان ها یند که به کانون حقیقت متصل شده اند .

امامان (ع) مرجع قاطعی هستند که همه ی امور به آنها باز می گردد .

بیان شریعت در وجود آنهاست و وجود نورانی آنها مثل بارزی از اصل شریعت است . امام همان انسان کاملی است که در هر زمانی بشریت به وجود او نیازمند است .

او انسانی کامل است که هم به لحاظ نظری وهم در جنبه ی عملی به اوج کمالات نایل شده است .

امامان (ع) دروازه های روشن معنویت وباب الهی اند . آنها صاحبان وطلایه داران مکتب عشق اند وعشق در وجود آنها تجسم عینی یافته است . آنها مظهرانوار الهی اند .

باید آنها را به نحو کامل وتمام شناخت .

راه شناخت امام ، اولا بیاناتی است که قرآن مجید درباره ی او نموده و ثانیاً کمالات وجودی آنهاست ، نه شناخت شناسنامه ای به اینکه پدر ومادرش چه کسی بوده است در چه تاریخی ولادت یافته ، در زمان چه کسی می زیسته و چه سالی از دنیا رفته است .
شناخت علی ، شناخت انسان کامل است ، نه شناخت شناسنامه ای .

گاهی انسان علی را شناسنامه ای می شناسد ، نامش علی ، پسر ابوطالب ، ابوطالب پسر عبدالمطلب ، مادرش فاطمه ، دختر اسد بن عبدالعزی ، شوهر فاطمه (ع) پدر حسن وحسین (ع) در آن سال متولد شده ، فلان سال از دنیا رفت ، چنان جنگ هایی کرد ، این ها شناخت های شناسنامه ای است ، یعنی اگر بخواهیم برای علی (ع) یک شناسنامه ای درست کنیم وبه شناسنامه ی او آگاه باشیم ، شناسنامه اش این هاست ، اما شناخت شناسنامه ای علی ، شناخت انسان کامل نیست .

شناخت علی یعنی شناخت شخصیت علی نه شخص علی ، در حدی که شخصیت جامع علی را بشناسیم ، راه او را برویم تابع وپیرو او باشیم وکوشش کنیم که خود را بر طبق این نمونه بسازیم ( در همان حد ) شیعه ی این انسان کامل هستیم .
شناخت امامان (ع) شناخت حقیقت وجودی آنهاست ، نه کم تر ونه بیشتر .

اگر کم تر از آن که هستند آنها را بشناسیم ، دیگر رهبر وهادی و راهنمای جامع بشریت نیستند واگر بیشتر از آنچه که هستند ، آنها را در حد الوهیت قرار دهیم ، شرک ، انحراف از مسیر وخروج آن بندگان مخلص خدا از هادی بودن و راهنمابودن است .

ضرورت اجتناب از شنیدن سخنان شرک آلود وناروا

برخی تغبیرات نسبت به امامت ومقام امامان (ع) داخل در قول زور است وشنیدنش هم حرام است .

قرآن مجید می فرماید « واجتنبوا قول الزور » ( حج،۲۰). از قول زور اجتناب کنید .

قول زور ، سخنان ناروا وباطل است وفلسفه ی لزوم اجتناب هم همین است ، ونیز در قرآن مجید آمده است :

« والذین لا یشهدون الزور » (فرقان ، ۷۲)

وکسانی که ناظر وشاهد قول زور نمی شوند .

در قرآن مجید می خوانیم : « وقد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها ویستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم »

( نساء، ۱۴۰) در کتاب نازل گردیده بر شما که هر گاه شنیدید که به آیات خدا کفر ورزیده می شود ، به آیات الهی استهزا می شود ، ( با استهزاء کنندگان دروغ پرداز ) منشینید ، تا حدیثی غیر آن را بیان کنند که اگر با آنها نشستید ، شما هم مثل آنان خواهید شد .

از امام صادق (ع) است که : خداوند بر گوش واجب فرموده که دوری جوید از شنیدن آنچه که خداوند حرام نموده وبه این که دوری کند از آنچه که به او روانیست از آنچه که خداوند از آن نهی فرموده وگوش دادن به چیزی که خشم خدا را بر می انگیزد .

کلمه ی آیات الله در قرآن مجید را ، صاحب تفسیر صافی ، ائمه (ع) می داند که به کلام بلند ایشان اشاره می کنیم .

محققاً نازل کرده خدای متعال در کتاب قرآن مجید ، به این که اگر در مجلسی شنیدید که به آیات الهی استهزاء می شود وبه آنها کفر ورزیده می شود ، با آن مجلسیان ننشینید ، تا این که آنها وارد داستان وحدیثی دیگر شوند .

سپس می گوید : آیات الهی در این آیه ائمه (ع) هستند .

قطعاً آنها آیات الهی اند شنیدن سخنی که استهزای به آن وجودهای مقدس باشد ونتیجه ی آن استهزا کفر وشرک وبد دلی در اصالت راه آنها واصالت مقصد آنها باشد ، حرام است و لذا باید شنوندگان آن مجلس را ترک نمایند ، تا هجو گویان ، از آن حدیث صرف نظر نمایند وبه کفر وبد دلی وتخفیف مقام ومنزلت والای ائمه (ع) نپردازند .

پیامبران وامامان (ع) از جنس بشرند در فرهنگ دینی وقرآنی ما تأکید فراوانی بر این معنا گردیده است که پیامبران (ع) را ازجنس بشر دانسته وهرگز نمی توان آنها را از جنبه ی بشری خارج نمود .

آنها هادیان وراهنمایان بشری اند و وجودشان در بالاترین حد امکان بشری قرار گرفته ونه بالاتر از آن .

خداوند متعال دستور داده است که آنها را از این جنبه بالاتر نبرده واز جنبه ی بشری خارج نکنیم .

به خود آنها توصیه شده که خود را از حدود بشری خارج ننمایند .

چنان که فرموده است : سزاوار نیست هیچ بشری را که خداوند به او کتاب وحکم ونبوت عطا فرماید ، سپس (آن بشر ) به مردم بگوید که بنده ی من باشید ، نه بنده ی خدا و لکن پروردگاری ( ربانی ) باشید ، به خاطر این که کتاب را آموزش داده و درسش را به بشر دهید وخدا امرتان نکرده که ملائکه وپیامبران را ارباب خود بگیرید ، آیا خداوند شما را به کفر فرمان می دهد بعد ازاین که شما مسلمانید ؟( آل عمران ، ۷۹-۸۰).
در سوره نساء چنین می خوانیم :

« یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم ولاتقولوا علی الله الا الحق »(نساء ، ۱۷۱)؛

ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید ونگویید بر خدا مگر حق را .

مرحوم مجلسی در ذیل آیه ی آل عمران چنین آورده : گفته شده که ابورافع قرظی وسید نجرانی به پیامبر اکرم (ص) گفتند : ای محمد آیا می خواهی که تو را پرستش کنیم ورب خودمان قرار دهیم ؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

پناه به خدا که غیر خدا را بپرستیم واین که امر کنیم به غیر عبادت خدا، به این غرض خدا مرا مبعوث نفرموده ونه هم به این قضیه مرا امر فرموده است .
در این جا بود که آیه ی ماکان لبشر نازل شد .

پیشینه ی غلو در تاریخ ادیان

در تاریخ بشری ، کفر وغلو پیشینه ای طولانی مدت دارد .

واین مسأله درباره ی رجال الهی وشخصیت های ملکوتی رخ داده واز ناحیه ی پیروان جاهل آنها وقوع یافته است ؛ پیروانی که هرگز به روح توحید آشنایی نیافته اند وبه دلیل دیدن عظمت هایی از شخصیت های الهی ، که آن عظمت ها هم از عبودیت وپرستش الهی بر می خاسته ، راه افراط وغلو پیشه کرده اند ونسبت هایی را به شخصیت نورانی وتابناک مردان خدا داده اند که نتیجه اش خروج از دایره ی توحید و پرستش غیر خدا بوده است این پیشینه را قرآن مجید ، بیش از هر زمانی راجع به دو تن از پیامبران الهی مطرح می نماید :۱) عزیز پیامبر (ص) ۲) عیسی مسیح (ع) عزیر (ع) را یهود ، پسر خدا دانسته وراه شرک وکفر پوییدند ومسیحیان هم عیسی (ع) را پسر خدا دانسته وبه راه شرک وکفر رفتند .

در قرآن مجید ، این پیشینه را در یک آیه به صورت جامع بیان فرموده ودر آیات فراوان دیگری به این مسأله اشارات دیگری دارد.

یهودیان گفتند : عزیز ، پسر خداست ومسیحیان گفتند : مسیح پسر خداست ، این است گفتارشان با دهنهایشان ، آنان هماهنگ شدند با سخن کسانی که در گذشته کفر پیشه کرده اند ، خدا بکشد شان به کجا به دروغ رانده می شوند ،گرفتند کشیشان ودیرنشینان خود را خدایانی غیر خدا ومسیح پسر مریم را خدا گرفتند ، آنها امر نشده بودند مگر که بپرستند خدای واحدی را که خدایی غیر او نیست ، پاک ومنزه است از آنچه که شرک می ورزند ( توبه ، ۳۰-۳۱).

در سوره مائده درباره ی عیسی مسیح (ع) ضمن بیان سرگذشت آنان و نکوهش سخنان کفر آمیزشان می فرماید : همانا کفر ورزیدند آنان که گفتند که خدا همان مسیح بن مریم است بگوچه کسی را دستی بر خداست ومالک است ، اگر خدا بخواهد ، هلاک می کند مسیح بن مریم ومادرش وهر که را که در زمین است به تمامی وبرای خداست مالکیت آسمان ها وزمین وآنچه بین آن دو است ، خدا هر چه را بخواهد می آفریند وخدا بر هر امری تواناست ( مائده ، ۱۷).

بازداشت از غلو در سنت

در روایات اسلامی که از پیامبر اکرم (ص) وائمه ی معصومین (ع) صادر شده ، به شدت از سخنان مبالغه آمیز وکفر گونه درباره ی وجود پیامبر (ص) وائمه ی معصومین (ع) نهی گردیده است .

به دلیل اهمیت این مسأله ، برخی از روایات در این زمینه را مطرح می کنیم .

در کتاب مناقب است که محمد بن احمد بن شاذان از امام صادق (ع) از پدرانش از علی (ع) وایشان از پیامبر اکرم (ص) نقل فرموده است که پیامبر به علی (ع) فرمودند :

ای علی ، داستان تو در امت من ، مانند داستان عیسی پسر مریم است ، که قومش به سه فرقه تقسیم شدند ، فرقه ای مؤمن بودند که حواریون هستند ، وفرقه ای دشمنش که یهودند ، وفرقه ای هم در حقش غلو کردند واز ایمان خارج شدند ، وهمانا امت من درباره ی توسه فرقه می شوند ، فرقه ای شیعه ات می باشند که به حق ، مؤمنانند وفرقه ای دشمنت هستند وآنها کسانی که درباره ات شک می کنند وفرقه ای هم درباره ات غلو می کنند وآنها انکار پیشه گانند وتو ای علی وشیعیانت ودوستداران شیعه ات در بهشت هستید ودشمنت وغلو کنندگانت در آتش ( مجلسی ، ۱۳۸۸هـ، ۲۶۵،۲۵).

در حدیثی دیگر از ابن سنان آمده که : امام صادق (ع) فرمودند : ما اهل بیتی هستیم که دروغگویانی بر ما دروغ می بندند وصداقت ما را با دروغ های خود زیر سؤال می برند (مجلسی ، ۱۳۸۸هـ، ۲۶۳،۲۵).

عبدالصمد بن بشیر از ابن طریف از ابن نباته نقل می کند که گفت : علی (ع) فرموده است ، بار خدایا من بیزارم از غلو کنندگان مانند بیزاری عیسی بن مریم از غلو کنندگان مسیحی ، خدایا خوارشان نما همیشه وکسی از آنها را یاری مفرما ( مجلسی ۱۳۸۸هـ ، ۲۶۴،۲۵).

در روایت دیگری با شدت بیشتری این مسأله را مورد اشاره قرار داده اند : محمد بن احمد از محمد بن حسین از حسن بن علی صیرفی از صالح بن سهل نقل نموده که گفت :

درباره ی امام صادق (ع) قائل به ربوبیت بودم ( مجلسی ، ۱۳۸۸هـ ۳۰۳،۲۵).

امام سجاد (ع) در خطاب به گروهی از اهل عراق که عقاید افراطی وآمیخته با غلو درباره ی ائمه (ع) پیدا کرده بودند ، می فرماید : احبونا حب الاسلام و الا ترفعونا فوق حدنا »؛

محبت بورزید به ما همچنان که به اسلام محبت می ورزید .

وما را بلندتر از حد خودمان بالا نبرید .

در نقل دیگری چنین آمده است که امام (ع) فرمود : احبونا حب الاسلام ولا تحبونا حب الاصنام »؛

ما را همچون اسلام ، دوست داشته باشید ، نه همچون بت ها.

ابو خالد کابلی می گوید : از امام سجاد شنیدم که می فرمود : کسانی از شیعیان ما ، تا آن اندازه در دوستی ما افراط می کنند که نظیر سخنان یهود ونصاری نسبت به عزیر وعیسی را در باره ی ما می گویند ، نه آنها از ما هستند ونه ما از آنها هستیم .

خطر این گونه افکار

خطر این گونه افکار به قدری وسیع وپردامنه است که نتیجه اش خروج از مرز توحید است .

خطر این گونه افکار از تخصیص بودجه های سنگینی که دشمنان اسلام ، در راه محو اندیشه ی اسلامی واخراج پرارزش ترین مذهب ( شیعه ) از صحنه های تاریخ ، خطرناک تر وبسی عمیق تر است وچندین نتیجه ی منفی را به بار خواهد آورد که بدان ها اشاره  می شود .

۱) معرفی شیعه به عنوان گروهی افراطی وبی منطق .

۲) بر انگیخته شدن حساسیت فرقه هایی از مسلمین در برابر شیعه .

۳) ایجاد تفرقه در صفوف امت اسلامی ، که امروز ایجاد وحدت بین فرق مسلمین از مهم ترین وضروری ترین اقدامات محسوب می گردد.
۴) انحراف از ریشه های عمیق فرهنگ هیات بخش اسلامی .
۵) خارج نمودن امامان شیعه (ع) از مقام عبودیت ، که آن حضرات به شدت با این باور سخیف وغلط مخالف بوده وبرخورد کرده اند .
۶) ناشناخته ماندن مقام رسالت ، چه این که در تاریخ عده ای پیدا شده اند که متأسفانه خود را به شیعه هم نسبت می دهند که می گویند ( نعوذ بالله )« محمد صلی الله علیه وآله عبد علی » محمد بنده ی علی است .

( اعاذنا الله من هذه العقائد الباطله ).
۷) غفلت از خداوند وتوجه ( نه به سبک واسطه ی فیض ) به آنان ، به گونه ای استقلالی ، که پر واضح است هیچ موجودی ولو پیامبران بزرگ الهی (ع) و پیامبر عظمت ورحمت ، پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از خودشان چیزی ندارند و همه به برکت رابطه های عمیق با خداوند است .
والبته نتایج خطرناک این گونه عقاید فاسد ، بیش از آن است که مورد اشاره قرار گرفت .

باز داشتن شیعه از تفویض خلق ورزق

یکی از اموری که نسبت به ائمه (ع) درباره ی آن تأکید گردیده وشیعه را از آن به شدت نهی نموده وباز داشته اند ، مقوله ی تفویض است .

مراد از تفویض ، وانهادن امر خلق ورزق دادن به پیشوایان دینی است ، که این مسأله در صورتی تحقق می یابد که در خصوص امامان (ع) گمان برود که خلق ورزق به دست آنهاست یا این که آنها در این دو مقوله ، شریک خدایند .

از این مسأله ، هم کفر بر می خیزد و هم شرک ، که جهت تنویر افکار ، به روایاتی که از ائمه معصومین (ع) صادر گردیده اشاره می نماییم .

ماجیلویه از علی (ع) ( یکی از رواه ) ازپدرش از یاسر خادم نقل کرده که گفت : گفتم به امام رضا (ع) که چه در باره ی تفویض ؟

پس فرمود: خدای متعال وانهاده به پیامبرش که درود خدا بر او باد امر دینش را ، پس فرمود: آنچه که خدا به شما داده انجام دهید واز آنچه که باز داشته است ، دست نگهدارید .

اما خلق (آفرینش ) ورزق ( روزی دادن ) هرگز ، سپس حضرت (ع) فرمود : همانا خدا خالق هر چیزی است و می فرماید خدای عزوجل ، خدا همان کسی است که خلقتان نموده ، سپس رزقتان داده سپس می میراند تان وسپس زنده تان می کند ، آیااز شریکان شما ، کسی هست که این اموررا انجام دهد ، منزه است خدای سبحان از شرک ورزیدنشان ( مجلسی ، ۱۳۸۸هـ ، ۳۲۸،۲۵).

مسأله ی تفویض در این خصوص ، آن است که به قدری در باره ی امامان (ع) غلو گردد که حتی خالقیت ورازقیت هم به آنان اسناد داده شود که در حوزه ی معرفتی ، ضربه ی هولناکی بر اندیشه ی اسلامی دارد .

باید اینان را از این خطر بازداشت ، تفکر صحیح اسلامی را باید عرضه نمود تا در نتیجه ی آن ، چنین رویکردی بسط وتوسعه داده نشود ، زیرا بسط وتوسعه ی چنین اندیشه های انحرافی وغلطی ، علاوه بر آن که سبب گمراهی عده ی کثیری خواهد شد ، دیگران را نسبت به اصل تفکر شیعی بد گمان خواهد نمود .

این مفهوم از تفویض را صریح روایت ذیل بیان می دارد.

تمیم قریشی از پدرش از احمد بن علی انصاری از یزید بن عمیر بن معاویه شامی نقل نموده که گفته است :

داخل شدم بر علی بن موسی الرضا (ع) در مرو ، به او گفتم ای پسر رسول خدا ، برای ما نقل شده از امام صادق جعفر محمد که درود خدا بر هر دوآنان ، که فرمود :

نه جبر است ونه تفویض ، که گمان برد که خداوند است که کارهای ما را انجام می دهد وسپس ما را برآن کارها عذاب می کند ، چنین فردی ، قائل به جبر است وهر که گمان برد که خداوند وانهاده امر خلق ورزق را به حجج خویش ، قائل به تفویض شده ، قائل بر جبر کافر است وقائل به تفویض ، مشرک ( صدوق ، ۱۳۷۳، ۱۳۷۳).

از مجموع روایات درباب تفویض دانسته می شود که خداوند زمام امور دینی را به پیامبر اکرم (ص) وامامان (ع) وانهاده ، یعنی مردم مؤظفند که در امور مربوط به دین خودشان ، فقط از سرچشمه ی آن ، که امامان (ع) می باشند حقیقت را در یابند ، ویا از طریق کسانی که در دوره ی غیبت از تعالیم آنان آگاهی کامل دارد واین است معنای حقیقی تفویض به پیامبر وامامان (ع) .

بررسی مفاهیم گوناگون تفویض

در باب تفویض ، برخی از مفاهیم انحرافی وجود دارد که تا حدودی در ذهن برخی از افراد، همین معانی انحرافی رسوخ یافته وبه آن اعتقاد بسته اند وبرخی از مفاهیم صحیح و واقعی دارد که به آنها اشاره می کنیم .

الف – خداوند به پیامبر (ص) وامامان (ع) اختیار کامل داده است که بدون ارتباط با خدا ودریافت مفاهیم ومعانی ووحی از خدا ، هرچه را که خود می دانند حرام فرض نموده وهر چه را که صالح می دانند حلال نمایند .

این مفهوم از تفویض کاملاً باطل است ، زیرا با مضامین آیات وحی شده وحالتی که پیامبر (ص) در باره ی وحی داشته ومدت ها انتظار می کشیده که برایشان وحی نازل شود وپس از نزول وحی ، حقایق دریافت شده را به مردم القاء می فرموده ، تعارض دارد .

علاوه بر این صریح آیه ی کریمه ی قرآن مجید است که «ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین»؛ اگر قولی را به ما نسبت دهد ، ما به شدت مؤاخذه اش نموده ورگ وحی را قطع می کنیم .

اساساً یکی از ابعاد عصمت پیامبر (ص) وامام ، این است که در ابلاغ فرامین الهی معصوم باشد و چیزی را که خدا نفرموده ویا خلاف صریح فرموده ی خداوند است ، بر زبان (ص) وامام ، هر چه را که مصلحت شخص خویش بداند می تواند بیان نمایدو چنین امری به اووانهاده شده، امری کاملاً غلط واشتباه است .

ب ) خداوند به پیامبر (ص) وامام اذن داده است که در چار چوب قواعد کلی شریعت ، ومنطبق بر نیازهای زمان ودوره های مختلف ، اموری را که به مصلحت اسلام وجامعه ی اسلامی است ، بیان نماید .

این مفهوم ، ذیل مسأله ی تفویض قرار می گیرد ومفهوم کاملاً صحیحی می باشد ، زیرا پیامبر (ص) وامام ، کارشناس دین ، هم روح دین را می تواند که حدیث وهم از ماهیت نیازهای جامعه ی اسلامی وجوامع انسانی خبر دارد وهم می تواند این نیازها را در چارچوب قواعد شریعت قرار دهد ، لذا چنین تفویضی مفهوم صحیحی دارد واز روایات هم همین مفهوم برمی آید .

ج) تفویض امور مردم ، به آن وجود های پاک ونورانی

این مفهوم از تفویض هم مفهومی صحیح است ، از باب این که پیامبر (ص) و امام ، منتخب از جانب خدا وامین اویند ولذا امور مردم به دست آنها وانهاده شده ، زیرا تنها همان ها هستند که صلاحیت رهبری امت اسلامی را دارا می باشند .

بنابراین اختیار چندین مسأله به دست آنان است : ۱) امور معرفتی ، یعنی عقاید واندیشه ها ومعارف وفرهنگ جامعه را سمت و سودادن ؛
۲) امور قضایی ودادرسی ، زیرا آنها عالم به احکام الهی اند وکسی فراتر از آنها نیست ؛
۳) امور اقتصادی ، که اساس وبنیاد حفظ وقوام جامعه ی اسلامی است ؛
۴) امور سیاسی ، نظیر حکومت وجنگ وصلح و… زیرا که تنها آنهایند که به همه ی رموز سیاست وحکومت آشنایی کامل دارند وسیاست هم باید معطوف به قداست ها ، معنویت ها وقدسیت ها باشد ؛

۵) امور نظامی ، که پایه واساس حفظ امنیت وآرامش حیات اجتماعی است ، زیرا که دراین زمینه هم آنان از همه ی مردم زمان خویش از درایت ودرک بیشتری برخوردار می باشند ،
۶) امورحقوقی ، هرچه راکه نسبت های حقوقی جامعه بیان می نماید نیزاختیارش به آنهاوانهاده شده است .
د) تفویض نحوه ی بیان شریعت ، به این که در چه سطحی بیان کنند ، زیرا مردم ، از نظر فکری سطح ادراکی متفاوت درند ، لذا به عهده ی آنان نهاده شده که چگونه دین را در حد فهم انسان ها بیان کنند .

این مفهوم از تفویض هم مفهوم کاملاً صحیحی است ، زیرا اسلام قابلیت دارد به افراد مختلف ، در سطح افهام وبینش های آنها عرضه شود وحتی آن وجودهای نورانی مؤظفند که شریعت را با زبان مردم وطبق درجه ی عقلانی ودرک وفهم مردم بیان کنند .

هـ) تفویض ، به مفهوم وانهادن کلیه ی امور به آنها ، که هر گونه بخواهند اقدام نمایند وحتی تفویض خلق ورزق .

از مجموع مباحث گذشته بطلان چنین مفهومی واضح شد ودانسته شد که خداوند ، احدی را شأن خالقیت ورازقیت نبخشیده وهیچ کس را شایسته نیست ونسزد که در برابر فرمان الهی از خود فرمانی صادر نماید ، یا حلالی را حرام ویا حرامی را حلال فرض نماید .

اتفاقاً شأن امام آن است که حلال خدا را حلال و حرامش را حرام بشمرد ولاغیر .

از مجموع مضامینی که در این باب وجود دارد می توان این نتایج را توضیح داده وپذیرفت .

۱) شخصیت معنوی ونورانی پیامبر اکرم (ص) وائمه معصومین (ع) به حدی در اوج کمالات قرار دارند که مجرای فیوضات الهی ، استوانه های دین وشریعت ومعیار راه ونماد حقیقت اند وبر اثر کمالاتی که بدان دست یافته اند ، از ولایتی کلی ومعنوی بر جهان برخوردارند که اختیار وسعه وگستره ی این ولایت هم دست خداوند است .
۲)آنها هرگز از حد عبودیت وپرستش الهی فراتر نرفته اند ، عبادت های همه شب پیامبر اکرم (ص) که گاهی دو ثلث شب ویا بیشتر را به نماز شب می ایستاد ، همه برای نیل به حقایق ورموز مکشوف بر انسان بوده که خداوند به برکت شب زنده داری ونمازها وسجده ها ، آنها را به آنان عنایت فرموده است ؛ «ومن اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان ببعثک ربک مقاما محموداً»( اسراء ۷۹).

۳) غلو ومبالغه درباره ائمه ی معصومین (ع) شرک وکفر است ونشانه ی خروج از ایمان محسوب می گردد.

۴) امامان شیعه (ع) همگی به مقامی دست یافته اند که از آن تعبیر به مقام محدث می شود یعنی اسرار غیبی در اثر ارتباطی که با خدا دارند در گوش جانشان ارائه می گردد .

محمد بن اسماعیل می گوید : شنیدم ابوالحسن (ع) می فرمود : ائمه ،دانشمندان راستگوی الهام گیرند ، وحدیث در یابنده از غیبند ( کلینی ،۱۳۹۲هـ، ج ص ۳۸).
۵) امامان شیعه (ع) اسرا غیبی را می دانند وبهره ی وافری از علوم غیبیه دارند ، که این بهره ، نتیجه ی دریافت هایی است که آن وجود های مبارک از ناحیه ی عبودیت وپرستش بدان دست یافته اند .

نتیجه

نتیجه ی کلی این نوشتار این است که امامان شیعه (ع) وسایط فیض الهی اند ، معیار راه ونگاهبان شریعتند ودر سنگر هدایت بشر قرار دارند وچون می خواهند بشریت را به سوی کمالات معنوی راهنمایی نمایند ، از لوازم ، ابزارها وامکانات آن باید برخوردار باشند واین ابزار را خداوند در اختیار آنان قرار می دهد ،اما هرگز این مسأله باعث نمی گردد که آنها را در عرض خداوند قرارداد ویا که بالاتر از حدی که ( البته بسیار در اوج است ) آنها را فراتر برد .

غلو درباره ی امامان

شیعه به کفر ورزی منجرخواهد گردید ، این است که باید حد آنان را شناخت و فراتر از آن گام ننهاد که : نکته ها چون تیغ فولاد است تیز گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این شمشیر بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا ( مولوی ۱۳۸۸هـ)

از مجموع مباحث این نوشتار ، نکاتی چند دریافت می گردد : ۱) امامت ، رهبری جامع انسانیت ومعیارتحقق فلسفه های آفرینش انسان است
۲) شأن امامت ، به هر فردی واگذار نگردیده ، بلکه به انسان های مستغرق در وادی عبودیت وفانی در ذات خدا ، که دارای صفاتی والا هستند ، وانهاده شده است .
۳) بشریت ، همواره به انسان هایی که به سرچشمه ی نور رسیده اند ومی توانند راه بشریت را روشن نمایند ، نیازمند است واین نیاز ، همه زمانی وهمواره است .
۴) باید حقیقت وجود آنان را شناخت واز حدی که دارند ، فراتر نرفت ، زیرا که فراتر رفتن از آن حد ، غلو محسوب شده وخطر کفر ، شرک وقراردادن شریک برای خداوند را در پی دارد.

منابع ومآخذ
۱) قرآن مجید .
۲) سلیم بن قیس ( بی تا )، کتاب سلیم بن قیس ، تحقیق محمد باقر الانصاری ، بی نا .
۳) صبحی صالح ( ۱۳۷۸هـ) ، نهج البلاغه ، بیرونت ، مرکز البحث الاسلامیه .
۴) صدوق ، محمد بن بابویه قمی ( ۱۳۷۳)، علل الشرایع ، منشورات مکتبه الحیدریه .
۵) فیض کاشانی ، محسن (۱۴۱۶هـ) ، تفسیر صافی ، جزء اول ، نشر مکتبه
الصدر،مؤسسه الهادی .
۶) کلینی ، محمد بن یعقوب ( ۱۳۹۲هـ ) ، اصول کافی ، بی نا .
۷) مجلسی ، محمد باقر (۱۳۸۸هـ) بحار الانوار ، ج ۲۵ ، بیروت ، دارالعلم .
۸) مطهری ، مرتضی ( ۱۳۷۲)، جاذبه ودافعه علی ، انتشارات صدرا.
۹) مولوی ، جلال الدین محمد بلخی ( ۱۳۸۸هـ) ، مثنوی معنوی .
منبع:نشریه اندیشه حوزه ،شماره ۷۳