محمد باقر پورامینى

جوان و امام صادق(علیه السلام)

نگاه مهربان امام صادق(علیه السلام) به جوانان، همراه با بزرگداشت شخصیت، تکریم استعدادها و صلاحیت‌ها، احترام به نیازها و توجه به قلب‌های پاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوى امام(علیه السلام) فرایند عملکرد و رفتار متین، محبت‌آمیز، حکیمانه و سرشار از خلوص و عاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اریکه دل آنان می نشست، زیرا گرایش جوان به خوبى، نیکى و زیبایى، بیشتر و سریعتر از دیگران است. پدیده‌اى که امام بدان اشاره نموده می فرماید:

«انهم اسرع الى کل خیر»(۱)

جوانا،ن زودتر از دیگران، به خوبی‌ها روى می آورند.

رفتار و سخن امام صادق(علیه السلام)، ترجمان حقیقى این گفته رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)است که فرمود:

«اوصیکم بالشبان خیرا، فانهم ارق افئده»(۲)

سفارش می کنم شما را که با جوانان، به خوبى و نیکویى رفتار کنید، چرا که آنان نازک دل و عاطفی ترند.

امام ضمن توجه به روح لطیف و احساس آرمانى جوانان، یاران و نزدیکان خود را نیز به دقت و توجه در این نکات رهنمون می ساخت. از جمله، یکى از یاران امام به نام «مؤمن طاق»(۳) براى پیام رسانى و تبلیغ دین، مدتى را در شهر بصره گذراند. وقتى که به مدینه بازگشت، خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید، حضرت از او پرسید:

به بصره رفته بودی؟

آری!

اقبال مردم را به دین و ولایت چگونه دیدی؟

به خدا اندک است! می آیند ولى کم!!

حضرت فرمود: جوانان را دریاب، زیرا آنان به نیکى و خیر از دیگران پیشتازترند.(۴)

گزیده‌اى از منشور جوان را در اندیشه صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مرور می نماییم:

کوچ عصر

جوانى، «فرصت نیکو» و «نسیم رحمت» است که باید به خوبى از آن بهره جست و با زیرکى، ذکاوت و تیزبینى، آن نعمت خداداد را پاس داشت؛ زیرا که این فرصت، «ربودنی» و «رفتنی» است و ضایع ساختن آن، چیزى جز غم، اندوه و پشیمانى را براى دوران پس از آن، به ارث نمی گذارد.

زندگى کوتاه است و راه کار دراز و فرصت زودگذر! تنها سرمایه گرانبهاى ما، وقت است که بازگشتى ندارد، از این رو بزرگترین فن بهترزیستن، بهره جستن از فرصت‌هاى بی نظیرى است که بر ما می گذرد؛ این سخن امام صادق(علیه السلام) را باید جدى گرفت:

«من انتظر عاجله الفرصه مواجله الاستقصاء سلبته الایام فرصته، لان من شان الایام السلب و سبیل الزمن الفوت»(۵)

به هر کس فرصتى دست دهد و او به انتظار بدست آوردن فرصت کامل، آن را تاخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید، زیرا کار ایام، بردن است و روش زمان، از دست رفتن.

رنگ خدا

آدمى با ورود به دوران جوانى به دنبال «هویت» جدیدى می گردد؛ آن احساس نسبتا پایدار از یگانگى خود، از این که: «من که هستم و که باید باشم؟» که دستیابى به آن، به فرد امکان می دهد که ارتباطات خود را با خویشتن، خدا، طبیعت و جامعه تنظیم دهد.

در این مرحله هویت یابى، نقش «آگاهى و بینش» بسیار مؤثر و کارساز بوده، بر «رفتار و عمل» پیشى دارد، در این دوران، ممکن است سرگردانى در هویت سبب گردد که جوان نسبت به کیستى خود و نقش اجتماعى خود دچار تردید گردد و این شک ضمن برهم زدن هماهنگى و تعادل روانى، او را به «بحران هویت» بکشاند، بحرانى که جوان به پیرامون اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهاى رفاقت، رفتار و تمایل جنسى، تشخیص مذهبى، ارزشهای اخلافى و تعهد گروهى با تردید و شک خواهد نگریست.

در شکل‌دهى هویت، «معرفت دینی» نقش مهمى را ایفا می کند و در واقع، دین می تواند تکیه گاه جوان و رهایى دهنده او از این بحران باشد؛ البته «دانش»، «کار و تلاش» نیز در ساماندهی هویت او کارساز است.(۶)

بنابراین، جوان باید رنگ خدایى گیرد تا هویتش خدایى گردد، «دین» همان «رنگ خدا» است که همگان را بدان دعوت می کنند: (صبغه الله و من احسن من الله صبغه)(۷)؛ رنگ خدایى(بپذیرید!) و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟ امام صادق(علیه السلام) درباره آیه فوق می فرماید:

«مقصود از رنگ خدایى، همان دین اسلام است.»(۸)

دین، به انگیزه جوان، در بنا و آراستن هویت او پاسخ می دهد، چراکه آدمى داراى عطشى است که فقط با پیمودن راه خدا فرومی نشنید(۹)؛ از این رو امام صادق(علیه السلام)، یادگیرى بایدها و نبایدها و اندیشه هاى سبز دین را از ویژگی هاى دوران جوانى می داند(۱۰) و گاه نسبت به آن دسته از جوانانى که «علم دین» نمی دانند و د رپی آن نمی روند، رنجیده خاطر می گردد.(۱۱)

قرائت معتبر دین

دین اسلام، همان روش زندگى است که میان زندگى اجتماعى و پرستش خداى متعال پیوند می دهد و در همه اعمال فردى و اجتماعى برای انسان، مسوولیت خدایى ایجاد می کند، که این مجموعه عقاید و دستورهاى علمى، اخلاقى، سبب خوشبختى انسان در این سرا و سعادت جاوید در جهان دیگر می شود.

فهم از دین چگونه است و جوان دین خود را از که بجوید؟!

آیا هر کس می تواند به فهمى از دین برسد؟!

آیا هر فهمى از دین، صواب و پسندیده است؟!

آیا «فهم دینی»، فهم نسبى است و هیچ فهم ثابتى وجودندارد؟!(۱۲)

و یا آن که یک تفسیر و قرائت رسمى از دین وجود دارد.

پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان «ثقل اصغر» در جایگاه تبیین حقیقى دین خوش درخشید، و لیکن افراد و گروههایى نیز به عللی!! در برابر این اندیشه قرار گرفته، با طرح «قرائت مختلف از دین» به مقابله با معارف معصومان(علیهم السلام) پرداختند و مع الاسف تاریخ فرهنگ و معارف اسلامى ما همیشه شاهد عرصه گردانى و فریب افکار عمومى از سوی خالقان دیدگاههاى دینى بود.

در عصر امام صادق(علیه السلام) فراى از رواج مکاتب الحادى و هجوم اندیشه هاى یونانى و ایجاد نهضت ترجمه، دیدگاهها و نظریات گوناگونى در چارچوب «قرائتهاى دینی» طرح گردید، حتى برخى از ارباب فرق که خود مدتى در محضر پیشواى ششم شاگردى کرده بودند، به طرح دیدگاه خویش و عنوان دیدگاه برتر و صواب پرداختند و در مقابل منادى، احیاگر و متولى قرائت حقیقى دین، امام صادق(علیه السلام)، ایستادگى کردند و گروهى را به سمت خود کشاندند.

امام در برخورد با این دیدگاه‌ها، خود به افشاى آنها پرداخت و از سویى به تربیت شاگردان همت گمارد تا آنان در عرصه هاى مناظره و گفتگو به بافته هاى ایشان پاسخ گویند.

نکته اى که بسیار دل امام را می آزرد، توطئه جذب جوانان از سوی این فرقه هاى منحرف، اما مدعى اسلام بود، به عنوان نمونه، امام صادق(علیه السلام) جوانان را از گرایش به دو فرقه مطرح آن عصر، مرجئه(۱۳) و غلاه(۱۴) بر حذر می داشت. امام می فرمود:

«بر جوانانتان از غلات بر حذر باشید که آن ها را به فساد نکشانند؛ زیرا غلات، پست ترین خلق خدا هستند، اینان عظمت خداى را کوچک می کنند و ادعاى ربوبیت و خدایى را براى بندگان او قائل هستند.»(۱۵)

امام با اصل قرار دادن پیشگیرى، ارائه دقیق دین حقیقى و برگرفته از مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، به جوانان توصیه می کردند تا راه را بر رهزنان اندیشه جوانان سد نمایند، حضرت می فرمود:

«جوانان را دریابید! به آنان حدیث و دین بیاموزید، پیش از آن که مرجئه بر شما پیشی گیرند.»(۱۶)

امام صادق(علیه السلام) همچنین جوانان را مخاطب خود ساخته می فرماید:

«یا معشرالاحداث! اتقواالله و لاتاءتوا الروساء، دعوهم حتی یصیروا اذنابا لا تتخذوا الرجال ولائج من دون الله، انا و الله خیر لکم منهم»(۱۷)

اى گروه جوانان! از خدا پروا کنید و نزد روسا(ى منحرف) نروید، واگذاریدشان تا(از جایگاه بافتنى خود بیفتند و) به دنباله رو تبدیل شوند، آنان را به جاى خدا همدم خود نگیرید، به خدا سوگند که من براى شما از ایشان بهترم.

آنگاه با دست خود، به سینه اش زد.

رسم رفاقت

دوست خوب، یکى از سرمایه هاى بزرگ زندگى و از عوامل خوشبختى آدمی است و انسان در انس با دوست، احساس مسرت می کند و شادمانى و نشاط را در گرو همنشین با رفیق می داند.

«رفیق شایسته»، براى جوان جایگاه خاص خویش را دارد و اهمیت آن به گونه اى است که در شکل دهى شخصیت او، نقش بزرگى ایفا کرده، اولین احساسات واقعى نوع دوستى را در وى ایجاد می کند.

جوان از یک سو به کشش طبیعى و خواهش دل، عاشق دوستى و رفاقت است و به ایجاد عمیق‌ترین روابط دوستانه با یک یا چند نفر از همسالان خود هست و از طرف دیگر بر اثر احساسات ناسنجیده و عدم نگرش عقلانى ممکن است در دام رفاقت با دوستان نادان و تبهکار افتد(۱۸)؛ از این رو خطر وجود دوستان بد و ناپاک، این نگرانی را در جوان ایجاد می کند که «چگونه یک دوست خوب و یکدل را انتخاب کنم؟»

امام صادق(علیه السلام) رفقا را سه نوع می داند:

۱- کسى که مانند غذا به آن نیاز هست و آن «رفیق عاقل» است.

۲- کسى که وجود او براى انسان به منزله بیمارى مزاحم و رنج آور است و آن «رفیق احمق» است.

۳- کسى که وجودش به منزله داروى شفا بخش است و آن «رفیق روشن بین و اهل خرد» است.(۱۹)

شیوه انتخاب دوست در نگاه پیشواى ششم، این گونه است:

«رفاقت، حدودى دارد، کسى که تمام آن حدود را دارا نیست، کامل نیست، و آن کس که داراى هیچ یک از آن حدود نیست، اساسا دوست نیست:

۱- ظاهر و باطن رفیق، نسبت به تو یکسان باشد.

۲- زیبایى و آبروى تو را جمال خود بیند و نازیبایى تو را نازیبایى خود بداند.

۳- دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.

۴- در زمینه رفاقت، از آنچه در اختیار دارد، نسبت به تو مضایقه ننماید.

۵- تو را در مواقع گرفتارى و مصیبت ترک نگوید.»(۲۰)

«دوست، آینه تمام نماى دوست» است و دو دوست مثل دو دست اند که آلایش یکدیگر را می شویند و به فرموده امام صادق(علیه السلام): «کسى که بیند دوستش روش ناپسندى دارد و او را بازنگرداند، با آنکه توان آن را دارد، به او خیانت کرده است.»(۲۱)

امام صادق(علیه السلام) ضمن تاکید فراوان به انتخاب دوست خوب و پایداری در این دوستى، جوانان را از رفاقت با نادان و احمق پرهیز می دهد:

«کسى که از رفاقت با احمق پرهیز نکند، تحت تاثیر کارهای احمقانه وى قرار می گیرد و اخلاقش همانند اخلاق ناپسند او می شود.»(۲۲)

در فرهنگ نورانى حدیثى ما، جوانان را از رفاقت با «بدنامان» برحذر داشته،(۲۳) آنان را به دورى از دوستان خائن و متجاوز و سخن چین ترغیب می سازند، امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«از سه طائفه مردم، کناره گیرى کن و هرگز طرح دوستى و رفاقت باآن مریز؛ خائن، ستمکار و سخن چین. زیرا کسى که براى تو به دیگرى خیانت کند، روزى نیز به تو خیانت خواهد کرد و کسى که براى تو به دیگران ظلم و تجاوز کند، به تو نیز ظلم خواهد کرد و کسى که از دیگران نزد تو سخن چینى کند، علیه تو نیز نزد دیگران نمامى خواهد نمود.»(۲۴)

راه و «رسم رفاقت» در ثبات و پایدارى دوستى مؤثر است، گوشه ای از شیوه آن را در کلام امام صادق(علیه السلام) می نگریم:

«کمترین حق آن است که: دوست بدارى براى او چیزى که براى خود دوست می داری. کراهت داشته باشى در حق او، از آن چه براى خود کراهت داری. از خشم او بپرهیزى، به دنبال رضا و خشنودى او باشی. با جان و مال و زبان و دست و پایت او را کمک کنی. مراقب و راهنماى او و آیینه او باشی. سوگندش را قبول کنى، دعوتش را اجابت نمایى، هرگاه بیمار شد، به عیادتش بروى و هرگاه فهمیدى حاجتى دارد، قبل از این که بگوید، آن را انجام دهى، و وى را ناگزیر نکنى که انجام کار را از تو درخواست کند…»(۲۵)

خاتمه

سخنان و گفته هاى نغز امام صادق(علیه السلام) روح و جان را قوت بخشیده، منشور دستورهاى زندگى و سعادتمندى آن است. امید است جامعه جوان و پرنشاط، هندسه شخصیت و هویت خود را در پرتو معارف این امام(علیه السلام) ترسیم کرده، خود و جامعه را در سیره و منش، در مسیر تحقق آرمان جامعه دینى و مدینه آرمانى اهل بیت(علیهم السلام)، سمت و سو بخشند.

پی‌نوشت‌ها

۱- بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۳۶.

۲- کتاب شباب قریش ،ص۱

۳- محمدبن على بن نعمان، معروف به «احول» و «مؤمن طاق» ازبزرگان شیعه و از یاران دانشمند امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام)بوده است. خاطره مناظرات او با ابوحنیفه، زیبا و ماندگار است. همچنین امام صادق(علیه السلام) او را دوست می داشت.(رجال الشیخ، شیخ طوسى، انتشارات جامعه مدرسین، ص ۲۹۶؛ منتهى المقال، ابوعلی حائرى، انتشارات آل البیت، قم، ج ۶، ص ۱۳۵ و۱۳۶.)

۴- بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۳۶ و۲۳۷.

۵- همان، ج ۷۸، ص ۲۶۸.

۶- روانشناسى نوجوان، اسماعیل بیابانگرد، ص ۱۳۳ و۱۲۳؛ روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همکارى حوزه ودانشگاه، ج ۲، ص ۹۹۸ ۹۹۲؛ جوان و رسالت حوزه، تعریف جوانى، میرباقرى، کانون اندیشه جوان، ص ۳۰.

۷- بقره، آیه ۱۳۸.

۸- اصول کافى، ج ۲، ص ۱۴.

۹- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه ۱۲۴، ص ۱۲۲.

۱۰- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «الغلام یلعب سبع سنین، یتعلم سبع سنین، یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین»؛ فرزند، در هفت سال نخست بازى نماید، در هفت سال دوم آموزش یابد و در هفت سال سوم(جوانى) حرام و حلال را فراگیرد.(وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۴.)

۱۱- امام می فرماید: «لو اتیت بشاب من شاب الشیعه لایتفقه لادبته»؛ تحف العقول، حرانى، ص ۳۰۲.

۱۲- امروزه «بحث قرائت هاى مختلف از دین» ریشه در نگاه نسبی گرایى به دین دارد که همان منشا هر منوتیکى است. یعنی بنابراین که در تفسیر متون و یا در کل فهم آدمى به نسبیت قائل شوند؛ در نتیجه هیچ فهم ثابت وجود نخواهد داشت و هرکس بدون ابزار و متد اجتهاد خود را در فهم از دین توانا خواهد دانست!

۱۳- مرجئه در عصر امویان و با کمک آنان شکل گرفت. این فرقه نیت را اصل شمرده و گفتار و کردار را بی اهمیت دانستند، معتقد بودند همان گونه که عبادت کردن با کفر سودى ندارد، گناه کردن هم چیزى از ایمان نمی کاهد و خلیفه را هرچند که مرتکب گناه کبیره بود، واجب الطاعه می انگاشتند.(فرهنگ فرق اسلامى، جواد مشکور، ص ۴۰۶ ۴۰۱)

۱۴- «غلات» فرقه‌هایى هستند که در باره ائمه اطهار(علیهم السلام) گزافه گویى کرده، آنان را به خدایى رسانیده و یا به «حلول» جوهر نورانى الهى در امامان خود قائل شدند و یا به تناسخ و حلول روح خدایى به کالبد ائمه قائل شدند، ائمه اطهار(علیهم السلام) گزافه گویى این طایفه شیاد را منع و از ایشان بیزارى می جستند.(همان، ص ۳۴۴۳۴۷. )

۱۵- سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۲۴.

۱۶- المحاسن، برقى، ص ۶۰۵.

۱۷- نورالثقلین، حویزى، ج ۲، ص ۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۲۴۶.

۱۸- رابطه دوستى و محبت، احمد مطهرى، ص ۵۸.

۱۹- تحف العقول، ص ۲۲۳.

۲۰- الامالى، شیخ صدوق، ص ۳۹۷.

۲۱- سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۹.

۲۲- مستدرک الوسایل، نورى، ج ۲، ص ۶۴.

۲۳- وسایل الشیعه، ج ۳، ص ۲۰۶.

۲۴- تحف العقول، ص ۳۲۶.

۲۵- اصول کافى، ج ۲، ص ۱۶۹.

منبع: ماهنامه کوثر؛ شماره ۴۰ تیر ۱۳۷۹