معناى هر قيامى قبل از قائم باطل و هر بيعتى حيله و نيرنگ است. (امام باقر يا امام صادق(ع)) چيست ؟
پاسخ:
تفسير صحيح اين روايت و رواياتى در ادامه سوالات بدانها اشاره كرده ايد با چند مطلب چنين است:
1- اگر روايات مذكور به معناى ظاهرى آنها كه برخى خيال كرده اند، گرفته شود، معناى آن و جوب سكوت در برابر همه ظلم ها و طاغوت ها و بى عدالتى ها است و اين مخالفت نص صريح قرآن و روايات مكرر اهل بيت عليهم السلام است كه اسلام دين عدالت است و مردم را به عدالت و زندگى عادلانه دعوت كرده و سكوت در برابر اهل ظلم و كفر را جايز ندانسته است. بنابراين قيام امام حسين عليه السلام تنها براى ايشان جايز بود و عملى نيست كه بشود از آن پيروى كرد و كلام امام حسين عليه السلام خطاب به كوفيان كه فرمود «فلكم فى اسوه» همانا من براى شما الگو هستم،[1] لغو مى گردد و ما تنها موظفيم براى امام حسين عزادارى كنيم و پيروى از سنت و روش ايشان براى ما جايز نيست. ضمن اينكه قيام عليه طاغوت و ظلم مقدمه تشكيل حكومت عدل است و اگر ما پيش از ظهور دعوت به سكوت شده باشيم به آياتى كه دلالت بر جامعيت اسلام دارد[2] و همچنين روايات متعددى كه بر اين واقعيت دلالت دارند لغو مى گردند. بنابراين معناى روايات چيز ديگرى غير از آن است كه برخى از آنها با وجوب سكوت برداشت كرده اند.
پاسخى كه مى توان در تفسير اين روايات داد چنين است:
الف- اين روايات چنانچه از محتوا و علت هايى كه در روايات آمده است روشن مى شود، نظر به خلافت بنى اميه و بنى عباس و ديگر فتنه ها و مصيبت هايى كه در آن زمان اتفاق مى افتاده دارند.
ب- در آن زمان – و حتى زمان هاى بعدى – افرادى در مقابل حكومت هاى ظالم و باطل مردم را به اطاعت خويش فرا مى خوانند، ائمه شيعيان را از پيوستن به اين گروه نهى فرمودند تا به ظلم كمك نشود. امادر مقابل كسى كه مردم را به اقامه حق و بازگرداندن حكومت به اهلش دعوت كند مورد حمايت ائمه بوده اند.
ج- بسيارى از روايات در قضاياى مشخص و شخصى بيان شده است و فرد يا افراد خاصى را از قيام منع مى كردند كه نشان مى دهد كه در آن زمان خصوصيت و ويژگى اش بوده است كه قيام آن افراد به ثمر نمى رسيده با اين كه قيام او دعوت به خود بوده نه حق. در مقابل دليل عقلى و نقلى قائم است كه قيام و تشكيل حكومت در هر زمانى مطلوب است.
روايتى كه شما در اين پرسش نقل كرديد هم از همين دسته روايات است. زيرا در آن تأييد دارد كه قيامها حيله و نيرنگ است و روشن است كه پيوستن به چنين قيامى صحيح نيست و از آن نهى شده است. اما اگر قيام لله باشد آيا آن نيز نيرنگ و حيله است ؟ مسلما چنين نيست. آقاى منتظرى 17 روايت در نهى از قيام را بررسى كرده و به همه پاسخ داده اند.[3]
2- دلايل متعدد عقلى و نقلى بر اين امر قائم است كه لازم است در هر زمانى حكومت اسلامى تشكيل شود تا احكام اسلامى پياده شود و مقدمه تشكيل حكومت قيام عليه ظلم و طاغوت است.
اما دليل عقلى: احكام اسلام، براى يك زمانى خاص نيست. اسلام دين جهانى است كه در همه زمان ها و مكان ها، برنامه براى هدايت و رستگارى و اقامه عدل دارد. در عين حال از ضرورى ترين امور زندگانى بشر، وجود نظام اجتماعى و حكومتى است كه پاسدار حقوق جامعه باشد. هيچ جامعه اى نمى تواند از تشكيل حكومت بى نياز باشد. حال يا حكومت ظالمانه باشد يا عادلانه.
اما روشن است كه حكومت عادلانه هدف اصلى زندگى بشرى است و انسان ها بايد تلاش كنند كه حكومت عادلانه تشكيل دهند.
پس اولا: احكام اسلامى براى همه زمان ها و همه مكان هاست، حتى زمان غيبت نيز جارى و قابل اجرا است.
ثانيا: اسلام داراى احكام حكومتى است، چنانچه داراى احكام عبادى است و چنانچه لازم است احكام عبادى آن – چون نماز و روزه – پياده شود و در هيچ زمان تعطيل نمى شود احكام حكومتى آن نيز در هيچ زمانى تعطيل بردار نيست.
ثالثا: در زمان حضور امام عليه السلام، احكام حكومتى را او اجرا مى كند. اما در زمان غيبت كسانى كه از جانب امام اجازه دارند بايد جامعه را اداره كنند (مگر اين كه زمينه تشكيل حكومت موجود نباشد).
اما دلايل نقلى: روايات متعددى كه فقها را بر مردم حاكم مى داند و تشكيل حكومت بدون درگيرى و قيام معنى ندارد. همچنين اين روايات صفات ويژه اى (چون عقل و درايت، ايمان، عدالت، علم و فقاهت، قدرت و تدبير رهبرى، آلوده نبودن به خصلت هاى ناپسند، مرد بودن، پاكزادى، …) براى رهبر جامعه اسلامى و فقيهى كه بنا است رهبرى جامعه و قيام عليه طاغوت را بر عهده بگيرد بيان مى فرمايد تا قيام وى بر اساس عدل و داد باشد نه حيله و نيرنگ دعوت به خود. ما چند روايت را كه فقها را با عنوان حاكم معرفى مى كند براى نمونه ذكر مى كنيم:
1) «… فانى قد جعلته عليكم حاكما» من او (فقيه) را بر شما حاكم قرار دادم.[4] اين روايت كه از امام صادق عليه السلام است و به طور مطلق فقها را حاكم مى داند و نصب عام امام براى همه زمانها جارى است. امام در ادامه مى فرمايد: پس آنگاه كه به حكم ما حكم داد و از وى نپذيرفتند، بى گمان حكم خدا را سبك شمرده اند و به ما پشت كرده اند و كسى كه به ما پشت كند به خداوند پشت كرده و اين در حد شرك به خداوند است.
و يكى از احكام چنين فقيهى -همانند امام خمينى- قيام عليه ظلم و طاغوت است و بر طبق اين روايت نمى توان از آن سرپيچى كرد. بنابراين روايتى كه شما نقل كرديد اشاره به قيام براى خود و بر اساس حيله و نيرنگ است كه شركت در آن حرام است، اما قيام بر پشت سر فقيه جامع الشرايط، عمل به دستور صريح امام است و شركت در چنين قيامى واجب است.
2) «ان المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينه لها» مؤمنان فقيه دژهاى اسلام هستند همانند دژ اطراف شهر براى شهر.[5] اين روايت از امام كاظم عليه السلام است و آن را با روايت امام صادق عليه السلام از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يك جا بياوريم معنائى كه ما مى خواهيم در مى آيد. زيرا بهترين مفسر كلام معصومان خود آنها هستند. «الفقهاء امناء الرسول ما لم يدخلوا فى دنيا. قيل يا رسول الله و ما دخلو هم فى الدنيا؟ قال اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دينكم» فقها مادامى كه در دنيا وارد نشده اند امين پيامبران هستند. پرسيده شد: ورود آنها به دنيا چگونه است؟ فرمود: با پيروى از سلطان، هرگاه اينگونه شدند از آنها نسبت به دينتان برحذر باشيد.[6]
روشن است كه عدم تبعيت از سلطان، در بسيارى از موارد موجب درگيرى مى شود و لازم است چنين فقيهى در مقابل زورگوئى هاى سلطان قيام كند، چنانكه در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده است.
احاديث از اين دست بسيار است و نقل همه آنها ضرورى نيست. گذشته از اينها روايات متعددى درباره آخر الزمان و علائم ظهور است كه اشاره دارد پيش از قيام و ظهور مقدس حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه، در ايران و بين حكومت هاى شيعى و مورد تأييد امام تشكيل مى شود و در دنياى پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت مى كنند. در اين روايات به قيام ايرانيان و حكومت آنها تأييد بسيارى شده است. آقاى على كورانى از علماء لبنانى مقيم ايران، روايات مربوطه را جمع آورى و دسته بندى كرده اند و با توضيحاتى جامع درباره اين روايات توضيح داده است.[7]
پس نه تنها حكومت جمهورى اسلامى، مصداق رواياتى كه نهى از قيام و احيانا تشكيل حكومت مى كند نيست، بلكه به دليل عقل و نقل مصداق واقعى حكومت زمينه ساز حكومت جهانى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه است و همين امر نشان مى دهد رواياتى كه نهى از قيام مى كنند بررسى دقيق ترى شوند و درباره آنها بيشتر انديشه شود. حداقل اينكه اين روايات قيامهاى برحق و مطابق برنامه ائمه را شامل نمى شوند.
پاورقی:
[1] . تحف العقول، ص505.
[2] . مائده، 33-38؛ نور، 2؛ حجرات، 9؛ انفال، 39-60
[3] . منتظرى، حسينعلى، مبانى فقهى حكومت اسلامى، ترجمه: محمود صلواتى، ج1 ص333-397
[4] . اصول كافى، ج1 ص67.
[5] . اصول كافى، ج1 ص67.
[6] . كافى، ج1 ص46.
[7] . كورانى على، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، ص 217 – 275، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوم 1379، تهران.