اشاره:

خداوند در آیه یک صد و شصت و یکم سوره دوم فرموده است «و کسانى که ایمان آورده‏اند، سخت‏ترند در دوست داشتن براى خدا.» و خداوند متعال در آیه بیست و هشتم سوره آل عمران فرموده است «نباید گروندگان کافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگیرند و هر کس این کار را بکند، از خداوند در چیزى نیست مگر آنکه بپرهیزید از ایشان پرهیز کردنى (از ایشان در تقیه باشید).» و در آیه پنجاه و هفتم سوره پنجم (مائده) فرموده است «اى آن کسان که گرویدید، یهودیان و مسیحیان را دوستان خود مگیرید. برخى از ایشان دوستان برخى دیگرند و هر کس از شما ایشان را دوست بگیرد، همانا او از ایشان است. همانا و بدرستى که خداوند قوم ستمگران را هدایت نمى‏کند.»

  در آیه بیست و سوم سوره نهم (توبه) فرموده است «اى کسانى که ایمان آورده‏اید. پدران و برادرانتان را در صورتى که کفر را بر ایمان برگزیده‏اند، دوستان خود مگیرید.» و در آیه ۲۳ سوره پنجاه و هشتم (مجادله) فرموده است «نیابى گروهى را که ایمان آورده‏اند به خدا و روز قیامت که دوست بدارند کسى را که مخالفت و ستیزه کرده است با خدا و رسولش، هر چند پدران یا پسران یا برادرانشان باشند.» و در آیه اول سوره شصت و یکم (ممتحنه) چنین فرموده است «اى کسانى که ایمان آورده‏اید دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگیرید.» و در آیه پنجاه و نهم سوره پنجم (مائده) فرموده است «اى کسانى که ایمان آورده‏اید هر کس از شما از دینش برگردد، زود باشد که خداوند گروهى را بیاورد که آنان را دوست مى‏دارد و آنان هم خدا را دوست مى‏دارند.» تا آنجا که فرموده است «همانا حزب خدا غالبانند.» و خداوند متعال در آیه ۶۷ سوره چهل و سوم فرموده است «دوستان در آن روز برخى دشمن برخى هستند مگر پرهیزگاران.» امام صادق (علیه السّلام) فرموده است، مگر دین چیزى جز محبت و دوست داشتن است؟ خداوند متعال مى‏فرماید «اگر شما خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدایتان دوست بدارد[۱].» همان حضرت فرموده است، مردم خدا را با سه حالت پرستش مى‏کنند، طبقه‏یى او را با آرزو و رغبت در پاداش مى‏پرستند که این پرستش آزمندان است و طمع شمرده مى‏شود. گروهى دیگر از بیم آتش و دوزخ او را مى‏پرستند، این هم پرستشى چون پرستش بردگان و آمیخته با بیم است. ولى من خدا را به سبب محبت به او مى‏پرستم و این پرستش افراد گرامى و موجب زینهارى و امان است. زیرا خداوند متعال مى‏فرماید «و آنان امروز از بیم در امانند.» (بخشى از آیه نود و یکم سوره بیست و هفتم) و نیز خداوند متعال مى‏فرماید «اگر شما خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدایتان دوست بدارد و گناهان شما را براى شما ببخشاید.» (بخشى از آیه سى و یکم سوره سوم)، و هر کس به خداوند محبت بورزد، خداوند به او محبت مى‏ورزد و هر کس که خداى عز و جل به او محبت ورزد، از کسانى است که در امان و زینهارى است‏[۲].

همان حضرت فرموده است، زنى از جن بنام عفراء به حضور پیامبر (صلّى الله علیه و آله) مى‏آمد و سخنان ایشان را مى‏شنید و سپس نزد جنیان صالح و نیکوکار مى‏رفت و آنان بدست او مسلمان مى‏شدند. چند روزى نیامد، پیامبر (صلّى الله علیه و آله) از جبریل (علیه السّلام) در باره او پرسیدند، گفت: به دیدار یکى از خواهران خود رفته است که او را براى خدا دوست مى‏دارد.

پیامبر فرمودند: خوشا به حال کسانى که یک دیگر را براى خدا و در راه خدا دوست مى‏دارند. بدرستى که خداوند متعال در بهشت ستونى از یاقوت سرخ برافراشته که بر آن هفتاد هزار کاخ و در هر کاخ هفتاد هزار غرفه است که آنها را براى کسانى که در راه خدا یک دیگر را دوست دارند و زیارت مى‏کنند، آفریده است.

رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) روزى به یکى از یاران خود فرمود: اى بنده خدا! در راه خدا دوست بدار و در راه خدا دشمن بدار و در راه خدا مهرورزى کن و براى خدا بى‏مهرى کن که دوستى و ولایت خدا جز با این بدست نمى‏آید و هیچ کس مزه ایمان‏ را بدون این کار نمى‏چشد، هر چند نماز و روزه‏اش بسیار باشد و حال آنکه برادرى‏ها و دوستى‏هاى مردم در این روزگار شما بیشتر بر پایه دنیاست. براى آن یک دیگر را دوست دارند یا نسبت به یک دیگر کینه مى‏ورزند و این براى آنان در پیشگاه خداوند کارى نمى‏سازد. آن مرد گفت: چگونه بدانم که در راه خدا دوست مى‏دارم و کینه مى‏ورزم و ولى و دوست خداوند کیست که او را دوست بدارم و دشمن خداوند کیست که از او دورى و با او ستیز کنم؟ پیامبر (صلّى الله علیه و آله) براى او به على (علیه السّلام) اشاره کردند و فرمودند آیا این را مى‏بینى؟ گفت: آرى، فرمودند: دوستدار این مرد دوست خداست، او را دوست بدار و دشمن این مرد دشمن خداست، او را دشمن بدار. و این مرد را دوست بدار، هر چند پدر و پسرت را بکشد و دشمن این را دشمن بدار، هر چند پدر یا پسرت باشد[۳].

امام صادق (علیه السّلام) فرموده است، هر کس با کسى که عیب ما را مى‏گوید، همنشینى کند یا کسى را که از ما بریده است، مدح گوید یا با کسى که حقوق ما را قطع کرده است، پیوستگى داشته باشد، یا از کسى که با ما پیوسته است، بگسلد یا دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن بدارد، به کسى که فاتحه الکتاب و قرآن عظیم را نازل فرموده است، کافر شده است‏[۴].

على (علیه السّلام) فرموده است، براى انسان مؤمن سه دوست است، دوستى که مى‏گوید در حال زندگى و مرگ همراه تو هستم و آن عمل شخص است و دوستى که مى‏گوید من همراه تو هستم تا هنگامى که بمیرى و آن مال شخص است و چون مرد، آن مال از وارثانش مى‏شود و دوستى که مى‏گوید من تا کنار گورت با تو هستم و سپس رهایت مى‏کنم و آن فرزند اوست. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرموده‏اند: هر کس ما را دوست بدارد، روز قیامت همراه ما خواهد بود و اگر انسان سنگى را دوست داشته باشد، خدایش با آن محشور مى‏فرماید[۵].

امام صادق (علیه السّلام) فرموده است، از محکم‏ترین دستگیره‏هاى ایمان این است که در راه خدا دوستى کنى و کینه‏ورزى و در راه و براى خدا بخشش کنى و نکنى و هر کس کافرى را دوست بدارد، خدا را دشمن داشته و هر کس کافرى را دشمن بدارد، خدا را دوست مى‏دارد که دوست دشمن خدا، دشمن خداوند است‏[۶].

پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرموده‏اند: سه چیز است که در هر کس باشد مزه ایمان را مى‏یابد، کسى که خدا و رسولش در نظرش از هر چیز دیگر محبوب‏تر باشد و هر کس که مرگ را دوست مى‏دارد فقط در راه خدا دوست بدارد و آن کس که افتادن در آتش در این جهان براى او محبوب‏تر از آن است که به کفر برگردد، پس از آنکه خدایش از آن نجات داده است‏[۷].

همان حضرت فرموده‏اند: سوگند به کسى که جان من در دست اوست، هرگز وارد بهشت نمى‏شوید تا آنکه ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد تا آنکه محبت بورزید، آیا شما را به کارى راهنمایى کنم که چون آن را انجام دهید، مهرورزى کرده‏اید؟

میان خود سلام دادن را آشکار کنید و فرموده است هنگامى که مردم تظاهر به علم کنند و عمل را ضایع سازند و زبانى اظهار محبت و در دل کینه‏توزى کنند و قطع صله رحم کنند، در آن حال خدایشان لعنت و کر و کورشان مى‏فرماید[۸].

شاعرى چنین سروده و امام صادق (علیه السّلام) هم به آن تمثل مى‏جسته است. «خدا را عصیان مى‏کنى و حال آنکه تظاهر به دوستى او مى‏نمایى، سوگند به جان خودت که این در کارها عجیب است. اگر محبت تو صادق باشد، او را فرمانبردارى، زیرا دوستدار، مطیع کسى است که او را دوست مى‏دارد.»[۹] «تو را در دل خود همسخن خویش قرار دادم و هر کس مى‏خواهد با من نشیند، تن من با او خواهد بود، (من خود میان جمع و دلم جاى دیگر است) تن من، انیس و همنشین من است. ولى انیس واقعى من در روانم، حبیب دل من است.»[۱۰]

دیگرى سروده است:

«نفس دوستدار خدا، نفس زبونى است و کدام دوستدار و عاشق است که زبون نباشد و چون نفس دوستدار به پروردگارش پیوسته شود، محال است که چیز دیگرى را به جاى او بخواهد.» و سروده شده است:

«به من مى‏گویند تو را به خدا سوگند آیا عاشقى؟ مى‏گویم مگر یک روز بوده است که از عشق خالى باشم؟! از جام عشق در گهواره جرعه‏یى نوشیدم که شیرینى آن همچنان در سینه و گلوى من پایدار است.» دیگرى سروده است:

«بر حذر باش که با احمق دوستى کنى که احمق همچون جامه پوسیده است، هر گاه یک جاى آن را وصله زنى، همین که باد حرکتش دهد، جاى دیگرش دریده مى‏شود.

و همچون شکاف بزرگ در شیشه است و آیا دیده‏اى شکاف و شکستگى شیشه به هم بر آید؟ یا چون خر چموشى است که اگر سیرش کنى به مردم لگد مى‏پراند و چون گرسنه شود، عرعر مى‏کند. یا چون برده بد کاره است که اگر گرسنه‏اش دارى از همسایه دزدى مى‏کند و چون سیر شود، تبهکارى مى‏کند.»

پی نوشت:

[۱] . نظیر این روایت با توضیحى در آغاز آن، ذیل شماره ۵ در اصول کافى مترجم، ص ۱۹۰، ج ۳، آمده است. و به نقل از محاسن برقى، در مشکاه الانوار طبرسى، ص ۱۲۰، از حضرت باقر نقل شده است. م.

[۲] . این روایت در خصال صدوق، ص ۱۸۷، ج ۱، همراه با ترجمه آقاى کمره‏یى آمده است. م.

[۳] . به نقل از تفسیر امام عسکرى( علیه السّلام) و معانى الاخبار و عیون اخبار الرضا و علل الشرائع صدوق( رضی الله عنه)، در بحار الانوار، ص ۵۴، ج ۲۷، آمده است. م.

[۴] . به نقل از امالى صدوق، صفحات ۳۵ و ۳۴، در بحار الانوار، ص ۵۳، ج ۲۷، آمده است. م.

[۵] . نظیر این روایت در همان جلد بحار الانوار، صفحات ۷۹ و ۹۵، آمده است. م.

[۶] . در اصول کافى مترجم، ص ۱۸۹، ج ۳، آمده است. م.

[۷] . در مشکاه الانوار طبرسى، ص ۱۲۳ هم آمده است. م.

[۸] . در مشکاه الانوار طبرسى، ص ۱۲۳ هم آمده است. م.

[۹] . این دو بیت هم در مناقب ابن شهر آشوب، ص ۲۷۵، ج ۴، و به نقل از آن در بحار الانوار، ص ۲۴، ج ۴۷، به حضرت صادق( علیه السّلام) نسبت داده شده است و ظاهرا حق با فتال است که مى‏گوید، امام صادق( علیه السّلام) به آن تمثل جسته‏اند و در مصباح الهدایه، ص ۴۰۹ این دو بیت را از رابعه عدویه دانسته است. م.

[۱۰] . این دو بیت لطیف هم از رابعه عدویه است و در مصباح الهدایه، عز الدین محمود کاشى، ص ۲۶۲ و ۴۲۳، چاپ استاد فقید جلال الدین همایى، با ذکر این نکته که از رابعه است، آمده است و براى اطلاع از شرح حال رابعه به حاشیه مرحوم همایى در صفحات ۲۶۲ و ۲۶۳ همان کتاب مراجعه فرمایید. م.