«ماكسيم رودنسون» اسلام شناس پر آوازه فرانسوى در اواخر ماه مه سال 2004م.ديده بر هم گذاشت.

رودنسون كه عمرى پر فراز و نشيب را از سر گذرانده بود، نقشى مهم در اسلام شناسى دهه هاى گذشته غرب و فرانسه ايفا كرد.

اين شرق شناس بزرگ فرانسوى كه در لحظه مرگ 89 سال داشت با شارل هانرى ژولين و ژاك برك مثلث اسلام شناسى چند نسل فرانسه عرب تبار را تشكيل مى داد و با مرگ وى به جرأت مى توان گفت كه نسلى از شرق شناسى در غرب، روى در نقاب خاك كشيده است.

رودنسون كه در ايران با كتاب هايش درباره پيامبر اسلام و «اسلام و سرمايه دارى» شناخته شده است از مجراى ماركسيسم عبور كرد و با پيشينه اى يهودى نگاهى به ارتباط دين، اقتصاد و جامعه شناسى انداخت.

روشى كه به بررسى اسلام از منظر پديده هاى تاريخى و اجتماعى مى پرداخت بيشتر به وى منسوب بود و گرچه نگاه او به اسلام نوعى نگاه لاييك بود ولى نسلى از روشنفكران عرب را كه البته اغلب گرايشهاى ماركسيستى داشتند مفتون خود كرد.

رودنسون فيلسوف، زبانشناس، جامعه شناس و مورخ در سال 1915 در خانواده اى تهيدست، يهودى و روسى تبار متولد شد.

پدر وى كارگرى يهودى بود كه براى اقامت در پاريس به آن شهر مهاجرت كرد و سپس چنانكه نقل شده به همراه مادر ماكسيم به كوره هاى آدم سوزى نازى ها در «آشويتس» سپرده شد.

دوران تحصيل رودنسون بسيار درخشان سپرى شد و وى توانست در 16 سالگى با پذيرش در كنكور مدرسه زبانهاى شرقى (مدرسه السنه شرقيه سابق) وارد اين حوزه علمى شود.

رودنسون ديپلم پايان تحصيلات اين مدرسه و دوره عملى مطالعات عاليه و دكتراى ادبيات را گرفت و در سال 1936 همزمان وارد مركز ملى تحقيقات علمى «ث.

ان. ار. اس» و حزب كمونيست فرانسه شد.

وى گرچه در سال 1958 از حزب كمونيست فرانسه اخراج شد ولى اين پيشينه بر روش علمى وى تا آخر عمر سايه افكند. خود وى در اين باره گفته است: انسان وقتى در مبارزه است با همان منطق مبارزه نيز پيش مى رود و وقتى انسان به عضويت سازمانى در مى آيد به مسيرى مى افتد كه همان منطق سازمانى بر آن حاكم است.

رودنسون در سالهاى 1940 تا 1946 به سوريه رفت تا به عنوان آموزگار مدرسه فرانسوى دمشق بكار بپردازد و در واقع سالهاى پر خطر يهود ستيزى نازيسم را در خارج از اروپا بسر برد.

وى در سال 1948 با بازگشت به فرانسه وارد كتابخانه ملى شد.

رودنسون در اين سالها زبان اتيوپيايى قديم را در كنار زبانهاى ديگر فرا گرفت و در سال 1955 با انتصاب به سمت مدير تحقيق در مدرسه عملى مطالعات عاليه پاريس به عنوان مدرس، كرسى ادبيات اتيوپيايى كلاسيك را در فاصله سالهاى 1959 تا 1961 در اختيار گرفت. پس از آن ماكسيم رودنسون كتاب «اسلام و سرمايه دارى» خود را در سال 1966 در حالى منتشر كرد كه ناخود آگاه به دليل شرايط روز روشنفكرى اروپا عنوان آن يادآور كتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمايه دارى» ماكس وبر انديشمند آلمانى بود.

رودنسون كه از اين پس نماينده اسلامى با تركيب يهود و ماركسيسم بشمار مى رفت در اصل متفكرى لاييك به حساب مى آمد.

در عين حال پيشينه يهودى وى مانع از اين نشد كه او مخالفت خود را با صهيونيزم علنى نسازد و در سال 1968 در كنار «ژاك برك» اسلام شناس و مترجم فرانسوى قرآن، گروه «عمل و بررسى براى فلسطين» را بنياد نهاد.

در همين سال انتشارات معروف «سوى» در پاريس تحقيق وى را با عنوان «اسراييل و جهان عرب، 65 سال طرد» منتشر كرد.

كتاب بعدى وى نيز در سال 1981 توسط انتشارات «ماسپرو» با عنوان «ملت يهود يا مسأله اى يهودى» منتشر شد كه حاوى نگاهى انتقادى به مسأله يهود بود.

بيطرفى رودنسون در داورى نسبت به اسراييلى ها و قوم يهود نيز در آثارش مشهود بود، با وجود اينكه يهودى ها به مظلوم نمايى خود شهره اند و شيوه مرگ والدين رودنسون نيز مى توانست مورد بهره بردارى تبليغاتى قرار گيرد، ولى او سرنوشت يهوديان را همچون بسيارى ديگر از اقوام دانست و تمايزى تاريخى براى آنان قايل نشد.

وى در جريان جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در سال 1966 موضعى جديد نيز اتخاذ كرد و آن دفاع از حق اسراييل به عنوان يك ملت براى داشتن حاكميتى ملى از سويى و احترام به استقلال و تماميت ارضى فلسطينى ها از سوى ديگر بود.

«ماركسيسم و جهان اسلام» كتاب انتشار يافته وى در سال 1962 و «عربها» اثر ديگر رودنسون توسط انتشارات دانشگاهى فرانسه به سال 1969 ميلادى است.

كتاب «جذابيت اسلام» كه با عنوان «عظمت اسلام» نيز ترجمه عربى شده است در سال 1980 ( باز نشر به سال 1999) منتشر شد، رودنسون در اين كتاب به تحقيقى مقايسه اى ميان اسلام و غرب و رقابت اين دو جبهه دست زده است بدون اينكه متعرض بحث معروف «برخورد تمدنها» شود كه قرنها افكار شرق و غرب را به خود مشغول داشته و پيروان دو دين مسيحيت و اسلام را روياروى هم قرار داده بود.

كتاب «عظمت اسلام» رودنسون برداشت مسيحيت قرون وسطى از اسلام را روايت مى كند و اينكه مسيحيت تا چه حد بر اين برداشت هاى تاريخى از قرون وسطى تا امروز، مصر بوده است.

رودنسون در كتاب «اسلام، سياست و اعتقاد» خود، منتشرشده در سال 1993 نيز تاكيد مى كند كه تا چه ميزان اسلام به عنوان يك دين و اعتقاد ملعبه ايدئولوژيك و دستاويز گروههاى بنياد گراى اسلامى است.

تاثير نگاه رودنسون را بر بخش مهمى از انديشه هاى روشنفكران اصلاح طلب عربى و كشورهاى اسلامى دهه هاى گذشته نمى توان ناديده گرفت.

تفاوت شيوه رودنسون با پيشينيان خود در اين بود كه او در آثارش به جاى بكارگيرى اسلام بيشتر به مسلمانان مى پرداخت.

اين كار وى نشانه آشكار اين باور بود كه در بررسى امروز اسلام، به عناصر تاريخى و اجتماعى حيات مسلمانان بيش از عناصر متنى و قرآنى بايد توجه كرد. به همين جهت رودنسون بيش از اينكه روايتى جديد از قرآن و اصل اسلام بدست دهد، مفسر تعاملات مسلمانان و رويكردهاى تاريخى آنان به متون مقدس بود.

رودنسون مى خواست نشان دهد كه نحوه برداشت، فهم، دريافت و تفسير ناشى از مسائل پيرامونى مسلمانان است كه گونه اى از اسلام را براى آنان رقم مى زند و اين الزاماً ربطى به متن مقدس ندارد.

يكى ديگر از تمايزهاى آثار رودنسون اين بود كه او درعصرى كه به باور سياستمداران، ناسيوناليسم عامل خيزش هاى توده اى مردم قلمداد مى شد، دين را عامل خيزش هاى اجتماعى معرفى كرد.

وى ميراث لاييك به جا مانده از ناپلئون در مصر را خاطر نشان مى ساخت كه چگونه مسلمانان مصرى با خيانتهاى كفار «مسيحى فرانسوى»مقابله مى كردند، در حاليكه همين مقابله با حاكميت تركهاى مسلمان در كشورهاى مسلمان شمال آفريقا از سوى مردم صورت نگرفت.

ماكسيم رودنسون رفت و ميراثى از اسلام شناسى با ويژگيهاى خاص عصر او نيز در اروپا به محاق مى رود، ميراثى كه در رويارويى دو قطب سرمايه دارى و كمونيسم شكل گرفته بود.

رويدادهاى نوين و معاصر با حوادث پيش آمده در سالهاى گذشته شكل خاصى گرفته است و تلاش مى شود تا هر چه بيشتر اسلام به عنوان يك خطر جدى فراروى غربيان قرار گيرد.

عناصر و عوامل اين دوران خود زمينه اى است تا شكل و محتواى نوعى از اسلام شناسى در كشورهاى غربى شكل بگيرد، نوعى از اسلام شناسى كه بر تجربه گذشته استوار است ولى از دريچه تحولات امروز جهان و مقتضيات آن به اين دين حنيف مى نگرد.