مولی محمد صالح مازندرانی(ره) که از خانواده ی تهی دستی بود، از مازندران به اصفهان سفر کرد و تحصیلات خود را در این شهر آغاز کرد. بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به درس علّامه محمّد تقی مجلسی(متوفی ۱۰۷۰ قمری) راه یافت. در مجلسِ درسِ علّامه چنان ترقّی کرد که همتای علمای بزرگ شد و در اندک زمانی، بر اغلب آنها فایق آمد.
علامه محمّد تقی مجلسی نیز نسبت به او علاقه ی بسیاری پیدا کرد و در مسایل علمی به نظرات او تکیه می کرد. مدّتی گذشت؛ تا این که علّامه دریافت محمّد صالح، تمایل به ازدواج دارد. خود، این موضوع را با او در میان گذاشت و از او اجازه خواست تا همسری برایش انتخاب کند. عرق شرم، بر پیشانی محمّد صالح نشست. با خجالت به استاد جواب مثبت داد.
استاد به خانه رفت و دختر فاضلهاش، آمنه بیگم، را که در آن زمان در حد کمالِ علمی بود را به نزد خود فراخواند. به او گفت: «همسری برایت در نظر گرفتهام که در نهایت فقر ولی در منتهای فضل و کمال و شایستگی است. البته این امر به رضایت تو بستگی دارد».
آن بانوی صالحه پاسخ داد: «فقر بر مردان عیب نیست». و بدین گونه رضایت خود را اعلام کرد.
سرانجام مراسمِ ازدواج برگزار شد.
(منبع: گلشن مهر؛ رسول قلیچ؛ ص ۴۳)