اشاره:
گسترش قلمرو روسیه در قرن شانزدهم که در پى جنگهاى گروزى مخوف با دولت عثمانى حاصل گردید، سبب راه یابى روسیه به دریاى خزر شد، از سویى موضع متحد دو کشور ایران و روس در خصومت با امپراطورى عثمانى، باب دوستى این دو همسایه را با هم گشود و سبب برقرارى روابط و مبادله سفیر شد.
مسافران روس
در پى این رفت و آمدها، ایران که بر اثر جنگ طولانى با ترکها و ازبکها احساس ضعف مى کرد موافقت نمود قسمتى از اراضى ساحلى را به دولت روسیه واگذارد و کوشید ترکها را از کرانه هاى دریاى خزر دور کند، بدین جهت شاه ایران از دولت روسیه درخواست کمک کرد و در ازاى آن قول داد نه تنها «دربند» بلکه «باکو» را هم به دولت روسیه واگذارد. و نیز دولت ایران از امپراطورى روسیه خواست که براى پیروزى بر ترکها شهرکهاى مرزى رادر دامنه هاى کوه قفقاز به طرف «اترک » که مرز اصلى کشور روسیه است احداث کند. هر چند ضعف قدرت امپراطورى روسیه مانع از اتخاذ سیاست فعال در جنوب و غرب مى گردید ولى دست کم توانست در مرزهاى جنوب خود، بدون درگیرى با دولت عثمانى، امنیت آنجا را حفظ کند.
در اوایل سده هفدهم جهت کشمکشهایى که بر سر تاج و تخت در روسیه درگرفته بود و نیز به سبب مداخله مسلحانه لهستان مذاکرات ایران و روسیه بى ثمر ماند، فقط گهگاه نمایندگانى جهت ابلاغ پیام میان دو کشور مبادله مى شد.
اما از سال ۱۶۱۳ میلادى میان شاه عباس و میخائیل فدرویچ با تزار روسیه، روابط دو کشور و مبادله سفیر از سر گرفته مى شود.
از سویى بر اساس توافقى که میان انگلیس و روس پدید آمده بود، روسها اجازه یافتند تا از طریق روسیه در ایران عالیت بازرگانى داشته باشند از این رو میان بازرگانان انگلیسى و تجار روس رقابت شدیدى ایجاد شد.
در سال ۱۶۲۳ میلادى آفاناس یویچ کاتف با کالاى دولتى از راه استرخان به ایران فرستاده شد.
کاتف که بى هیچ مانع و مشکلى کالاهاى تزارى را به ایران مى رساند، هنگام عبور از شهرهاى ایران، یادداشتهایى برداشته که بعدها بنیان سفرنامه او به ایران را تشکیل مى دهد.
این بازرگان نکته سنج و فعال روسى شرح مشاهدات خود را از ایران در سالهاى ۱۶۲۴ -۱۶۲۳ میلادى به رشته تحریر درآورده و به یادگار بر صفحات تاریخ این سرزمین کهنسال بر جاى گذاشته است. سفرنامه او یکى از جالب ترین و پرنکته ترین سفرنامه هایى است که به زبان روسى نوشته شده.
کاتف آنچه را در مسیر حرکت خود از مسکو و قفقاز دیده، خیلى فشرده گزارش کرده است او شیوه زندگى، خصوصیات اخلاق تجارت و صنعت مردم سر راه خود را دیده و به قلم آورده و در پایان زندگى پر جنب وجوش پایتخت آن روزگار ایران، یعنى اصفهان را به تفصیل توصیف کرده است. همچنین از جمله شهرهایى که در مسیر اصفهان، از آن عبور کرده ست شهر مقدس قم مى باشد. او در این باره مى نویسد:
«با ورود به قم از راه ساوه قصر زیباى شاهى و کاروانسرایى دیده مى شود. در شهر بازار و کاروانسرا و انواع سبزیهاست. بدین ناحیت شمشیر و زره مى سازند و جوشن ها را دو مرتبه آبدیده مى کنند نان قم خوب و آبش سرد است. از قم با شتر به قلمرو شاهى مولتانیسکى و هند مى روند.»
گزارش زیبا و کوتاه اما منصفانه این بازرگان روسى، نشان از این حقیقت دارد که روسها در آن زمان هنوز به صحنه رقابتهاى سیاسى و طمع ورزیهاى استعمارى خیلى وارد نشده بودند. و گرنه کمى بعد با کسب وحدت و قدرت سیاسى، بویژه از زمان پتر کبیر براى دستیابى به ایران اسلامى با اشکال گوناگون به این سرزمین دست اندازى کردند، که بزرگترین و بدترین شیوه آن تجاوز صریح و آشکار نظامى به مرزهاى شمالى و تصرف بخش مهمى از میهن ما و به دنبال آن پیوسته شاهد حضور مستکبرانه و فزونخواهى روسها بودند، تعدى و تحقیرى که هیچکدام از اتباع روسیه تزارى از ماموران عالى رتبه سیاسى تا بازرگانان و سیاحان و مسافران روسى از آن دریغ نمى ورزیدند. یکى از این افراد، بازرگان معروف، آقاى «بارون دوبد» است که در سال ۱۸۴۰م/۱۲۱۹ ش به ایران آمده است.
«بارون کلمنت اوگوستوس دوبد»، سیاح روسى در محدوده زمانى قتل گریبایدوف، در سمت نایب اولى سفارت روسیه در تهران انجام وظیفه مى کرد. چنین به نظر مى رسد او خانه بدوشى بود که به عشق سیر و سفر در خطه پهناور ایران به سیاحت پرداخته و پیش از سفر به لرستان بزرگ و لرستان کوچک و خوزستان، نواحى کرمانشاهان و خراسان و گرگان و همدان و مناطق دیگر مملکت ما را گشته است. تسلط او به زبان و فرهنگ ایران سبب شده تا ضمن بسط اقوال خود، سنجیده و سفته سخن بگوید.
«بارون دوبد» عضو انجمن سلطنتى جغرافیاى لندن نیز بوده است و چنین پیداست در رشته تاریخ باستانى مشرق زمین، در انگلستان به تحصیلات عالى پرداخته و بعد در عطش یافتن آثار و رد پاى تاریخ ایران باستان، خاصه دولت کهن عیلام، به خاستگاه شکوفایى آن یعنى سرزمین لرستان و خوزستان و بخش سلسله جبال زاگرس که نژاد «لر» است، و سیاحت در آن به علت شرایطخاص سیاسى آن روز با دشواریها و مخاطرات بسیار همراه بوده است، به سیر و سفر و مطالعه احوال مردم آن پرداخته و اثرى جامع پدید آورده است.
او در مسیر تهران، قم، کاشان، اصفهان و شیراز به کازرون مى رود به اجمال آن را شرح مى دهد و تنها به نکات تازه در این مسیر مى پردازد; و سپس از کازرون و بهبهان و باغ ملک و مالمیر و شوشتر و دزفول به خرم آباد و بروجرد مى آید و به قول خود این سرزمین نامکشوف و ناشناخته را با تفصیل مورد جستجو قرار مى دهد.
در عین حال بارون دوبد، نتوانسته حقد و کینه اى را که از ایران به دل دارد مکتوم نگه دارد، به همین جهت به هنگام حرکت از تهران به سوى تخت جمشید، چون از دروازه شهر خارج مى شود، خاطره اى در ذهنش تداعى مى شود که خود اینگونه به تصویرمى کشد:
سیاح روسى در محدوده زمانى قتل گریبایدوف، در سمت نایب اولى سفارت روسیه در تهران انجام وظیفه مى کرد. چنین به نظر مى رسد او خانه بدوشى بود که به عشق سیر و سفر در خطه پهناور ایران به سیاحت پرداخته و پیش از سفر به لرستان بزرگ و لرستان کوچک و خوزستان، نواحى کرمانشاهان و خراسان و گرگان و همدان و مناطق دیگر مملکت ما را گشته است.
«با چرخیدن در امتداد زاویه جنوب خاورى دیوار شهر، به زمین مرتفعى رسیدم که سرازیرى ملایم آن مقابل سراشیب خندق شهر بود. این نقطه یادآورد فاجعه هولناکى است که در سال ۱۸۲۹ م / ۱۲۰۸ ش نصیب هیات نمایندگان امپراطورى روسیه در تهران شد، که در آن نماینده سیاسى روسیه همراه ملازمان و خدمتکاران خود به دست توده بى رحم شهر با وحشى گرى قتل عام شدند.»
روشن است که اشاره بارون دوبد به واقعه قتل الکساندر سرگویچ گریبایدوف نمایشنامه نویس روسى است که در پاییز سال ۱۸۲۸ در ایام سلطنت فتحعلى شاه به عنوان وزیر مختار روسیه، به تهران آمد، او از دولت ایران تقاضاى تسلیم دو زن روسى مقیم ایران را کرد که اسلام آورده بودند، دولت ایران تسلیم فشار روسیه شد و آنها را تحویل داد و مردم نیز به سفارت روسیه حمله کردند و نمایندگان روسیه را کشتند. «بارون دوبد» که از جانب دولت روسیه مامور نبش قبر و انتقال اجساد جنایتکاران هموطن خویش به گورستان ارامنه بوده، مرثیه اى دراز از آن حادثه به زبان آورده است و چنان با احساس و سوز، ماجراى قتل، وضعیت اجساد و دفن مجدد آنها را گزارش کرده است که ممکن است هر غیر ایرانى ناآگاه را متاثر سازد، اما حافظه تاریخى مردم مسلمان، هرگز بانیان این حادثه را فراموش نمى کند، خودکامگى هاى گریبایدوف و ستمى که از کینه توزى آشکار او مایه مى گرفت عقده هاى خشم را در سینه هاى مردم متراکم کرد، تا اینکه عمال روس با خیره سرى به بهانه یافتن اتباع خویش حریم و حرمت مردم را شکستند و به اندرون خانه ها راه یافتند، و با اعمال فشار دو زن مسلمان گرجى را به چنگ آورده و آنها را در سفارت محبوس ساختند و کسانى دیگر را نیز گروگان گرفتند، روسها در پاسخ به تقاضاى مشروع مردم، آتش گلوله بسوى آنان گشودند، و طاقت و امان مردم ایران را ربودند.
در این واقعه فقیه بزرگ میرزا مسیح مجتهد که از شاگردان مرحوم میرزاى قمى بود جسارت گروهى بیگانه را برنتابید و فرمان جهاد صادر کرد که به دنبال آن چونان همیشه تاریخ، ایرانیان مؤمن طومار زورگویان و متجاوزان به حریم خانه و ناموس ملت اسلام را در هم نوردیدند.
آقاى «بارون دوبد» به خاطر این زخمى که در دل دارد جا به جا ایرانیان را تحقیر مى کند، بویژه که عقب ماندگى ایران از کاروان تمدن در آن زمان بهانه خوبى به دست وى داده بود.
به هر حال، این بازرگان روسى در سر راه خود، به قم مى رسد و لحظاتى را در این شهر به سر مى برد، او پس از مشاهده جلال و شکوه مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) چنین مى نویسد:
«سه مکان هست که شیعیان به زیارت آنجا مى روند. شهر مشهد که درجه تقدس آن از دوتاى دیگر کمتر است; کسانى به زیارت مرقد امام رضا(ع) مى روند مشهدى خطاب مى شوند مرتبه بعدى کربلایى است که از حرمت بالاترى برخوردار است; در حالى که فقط کسانى مى توانند مدعى عنوان حاجى باشند که به زیارت کعبه و قبر پیامبر در مکه و مدینه رفته باشند. جالب است گهگاه شاهد منزلتى هستیم که عده اى، خصوصا در میان طبقات پایین تر جامعه، به رجحان این القاب مى دهند، اگر به شخصى که شایسته استفاده از عنوان برتر کربلایى، و یا از آن بالاتر صاحب لقب مطنطن حاجى است. مشهدى خطاب کنید او را آزرده خاطر مى سازید. به این ترتیب مشهدى، کربلایى و حاجى القابى براى امتیاز محسوب مى شود و دارندگان آن غرور کمى هم ندارند و اغلب اوقات به آن اندازه هم نادان هستند که این عناوین را مزیدى بر شایستگى شخصى خود مى پندارند. لیکن به عوض محکوم کردن قضاوت فریب آمیز دیگران موظفیم به خویشتن بنگریم و ببینیم آیا ما نیز توسط انگیزه هاى مشابه و در لواى رنج همان ضعفهاى اسفناک در معزز شمردن تصورات مقام دنیوى و عناوین خودمان سوق داده نمى شویم؟
در شهر مقدس قم که مرقد فاطمه(ع) خواهر یکى از امامهاى بزرگ در آن واقع است فقط مدت کوتاهى آن هم در یک کاروانسراى مخروبه توقف نمودم که حال به چاپارخانه یا جایى که اسبها را در آنجا نگاهدارى مى کنند تبدیل شده است. پست ایران را حکومت اداره مى کند و براى نگاهدارى چاپارخانه یا پست خانه پول یا جنس مى پردازد. اداره آن به دست چاپارچى باشى است که چاپارخانه هاى یک مسیر ارتباطى معین با پایتخت را کلا یا منفردا اجاره مى کند. در همه راههاى عمده منتهى به تهران چاپارخانه وجود دارد ولى شهرهاى دور دست از این مزیت برخوردار نیستند. معهذا پست ایران مانند پست اروپا براى انتقال منظم نامه و بسته هاى پستى دایر نشده; بلکه فقط جهت انتقال احکام مقامات مرکز به والیهاى ولایات مختلف و براى ارسال گزارشهاى کتبى به دربار حکومتى به کار مى رود. در چنین اوقاتى بسته نامه ها را به یک غلام یا نوکر قابل اعتماد مى سپرند و با چاپارى یا همان پست گسیل مى کنند. اشخاصى که براى همان مسیر نامه دارند، از این فرصت سود مى جویند و پاداش ناچیزى به قاصد مى پردازند و او هم مسؤولیت رساندن نامه هایشان را به عهده مى گیرد. معمولا تعداد اسبهاى هر ایستگاه به هفت راس مى رسد ولى به اقتضاى زمان و اهمیت خط ارتباطى، تعداد آنها تفاوت مى کند. سه نقطه مهمى که به نحو دایم با تهران ارتباط دارند عبارتند از تبریز در باختر، اصفهان در جنوب و مشهد در خاور.
به استثناى یک یا دو اسب در هر منزلگاه که گهگاه حال مناسبى دارند، بقیه اسبها در شرایط بسیار مفلوکى به سر مى برند، پیک بداقبال و بیچاره اى که بایستى بر یکى از آنها بنشیند از یابوى پیر خود بیشتر کوفتگى مى بیند تا آنچه لازمه خستگى در یک سفر طولانى است. چنانچه اسب او نخواهد یا نتواند پیش برود، پس از آنکه تمام سعى و کوشش خود را به کار برد و موفق نشد، حق دارد دم او را ببرد و به ضابط ایستگاه بعدى ارائه دهد. این مدرک قانع کننده است زیرا احتمالا او مجبور مى شود با زین اسب بر یک شانه و کیسه نامه بر شانه دیگر نیمى از راه را پیاده طى کند تا به ایستگاه بعدى برسد.
اگر از بقایاى خرابه سن سن، که مى باید زمانى شهرى وسیع بوده اما دوران آبادانى آن محل سؤال و به نظر من هنوز هم نامشخص است درگذریم، جاده قم به کاشان چندان چیز جالبى براى دیدن ندارد.»
هر چند تا زمان مورد بحث، رفت و آمد جهانگردان و بازرگانان روسى به ایران چندان زیاد نبوده است، ولى گروه انگشت شمارى که به دیدار از این سرزمین پرداخته اند، تحقیر و بدبینى را در مشاهد و نگارش و تحلیل خود به کار برده اند. آقاى «موریس دو کوتزبوئه » که در سال ۱۸۱۷ م /۱۲۳۲ ش به ایران سفر کرده است نیز از زمره آنهاست.
شخص نامبرده که جوانى آلمانى الاصل بوده، در پى عهدنامه گلستان به همراه هیاتى سیاسى به ریاست ژنرال یرمولف فرمانده سپاه قفقاز به ایران آمد، تا ایران را علیه عثمانى با روسیه متحد سازند. کوتزبوئه با اجازه سفیر روسیه از مشاهدات سفر خود به ایران گزارشى تهیه کرده است که با نام مسافرت به ایران منتشر شده است. کوتزبوئه همچون همتایان روسى خود، از روى بغض و عناد محاسن سرزمین ایران را نادیده گرفته است و تمام فکرش مصرف خرده گیرى و در پاره اى موارد نیز براى چاپلوسى و تملق از اربابان خود نسبتهاى ناروا و توهین به ایرانیان شده است.
منبع :ماهنامه کوثر،شماره ۷
محمدجواد صاحبى