اشاره:

درباره اخلاق، علوم گوناگونى پدید آمده است که هر کدام به جنبه خاصى در باره آن مى‌پردازد؛ مثل علم اخلاق، اخلاق وصفى، فلسفه اخلاق و …فلسفه اخلاق به مبادى تصورى و تصدیقى علم اخلاق مى‌پردازد و مى‌توان مباحث آن را به شکل ذیل تنظیم کرد:

 

۱. مبادى تصویرى همچون مفاد باید و نباید، حسن و قبح، مسؤولیت، ارزش، الزام.

۲. مبادى تصدیقى همچون ماهیت قضایاى اخلاقى، مدرک قضایاى اخلاقى، معیارهاى قضایاى اخلاقى، کلیت قضایاى اخلاقى، رابطه باید و هست.

۳. نظام اخلاق اسلام و مبانى آن

بایسته‌هاى فلسفه اسلامى عبارتند از: ارائه نظام اخلاقى با همه تفاصیل، استخراج یک فلسفه اخلاق از آیات و روایات، بیان نتایج دور و نزدیک نظام اخلاقى اسلام.

در باب اخلاق، علوم گوناگونى پدید آمده است که هر کدام به جنبه خاصى در باب آن مى‌پردازند. علوم مذکور عبارتند از:

۱. علم اخلاق؛

۲. اخلاق وصفی؛

۳. تعلیم و تربیت؛

۴. فلسفه علم اخلاق؛

۵. فلسفه اخلاق.

علم اخلاق به صفات و افعال خوب و بد و آثار و نتایج آن‌ها مى‌پردازد. صفات اخلاقى کدامند؟ چه آثار و فوایدى دارند؟ چه صفاتى را باید کسب کرد. از چه صفاتى باید به‌ دور بود.

حاصل آن که شناخت خوب و بد افعال و صفات، آثار آن‌ها و شیوه آراستگى به صفات افعال خوب و پرهیز از افعال و صفات بد، محتواى علم اخلاق است (نراقی: ۱۳۸۳: ج۱، ص۴-۹).

اخلاق وصفى به اخلاق مکاتب، اقوام، ملل و اشخاص مى‌پردازد؛ مثل اخلاقیات اسلام، مسیحیت، اخلاق سرخپوستان، سیاه پوستان، اخلاق هیتلر، اخلاق گاندى وامثال آن. تعلیم و تربیت به شیوه کسب فضایل و دفع رذایل مى‌پردازد و سیر و سلوک عرفانى را مى‌توان در آن جاى داد. فلسفه علم اخلاق به رئوس ثمانیه “علم اخلاق” مى‌پردازد؛ یعنى به تعریف علم اخلاق، موضوع و مسائل. روش و هدف و ضرورت و بزرگان و تحولات آن. در واقع این علم، علم درجه دوم است، علمى در باب علمى دیگر است.

فلسفه اخلاق علمى است که به مبادى تصورى و تصدیقى و معیارهاى کلى خوب و بد در اخلاق مى‌پردازد.

توضیح آن‌که، سوال‌هایى در باب اخلاق مطرح است که در هیچ یک از علوم مربوط به اخلاق (علم اخلاق، اخلاق وصفى، تعلیم و تربیت. فلسفه علم اخلاق بررسى نمى‌شوند که عبارتند از:

۱. مفاد باید و نباید اخلاقى چیست؟

۲. مفاد حسن و قبح چیست؟

۳. مفاد مسؤولیت، ارزش، وظیفه الزام چیست؟

۴. مفاهیمى همچون عدالت، ظلم، خوب و بد و خیر آیا بدیهى هستند یا نیازمند به تعریف؟

۵. قضایاى اخلاقى اخبارى هستند یا انشایی؟

۶. اگر انشایى هستند، انشاى محض هستند یا انشاى مبتنى بر واقع؟

۷. اگر اخبارى هستند، چه نوع اخبارى هستند؟

۸. آیا عقل مدرک اخلاق، عقلى غیر از عقل نظرى است؟

۹. آیا باید و نباید‌هاى اخلاقى و هست و نیست رابطه دارند؟

۱۰. معیار و ملاک خوب و بد اخلاق کدام است؟

۱۱. قضایاى کلى اخلاق بدیهى هستند یا نظری؟

۱۲. قضایاى اخلاقى فطرى هستند یا اکتسابی؟

فلسفه اخلاق علمى است که به این سوال‌ها پاسخ مى‌دهد و مى‌توان گفت فلسفه اخلاق به مبادى تصور و تصدیقى اخلاقى مى‌پردازد و مبادى تصدیقى اصل و مبادى تصورى مقدمات آن‌ها را فراهم مى‌کند.

در فلسفه وکلام اسلامى و علم اصول و علم اخلاق مى‌توان به صورت پراکنده، مباحث مذکور را دنبال کرد؛ ولى مباحث مذکور بعد ازعلامه طباطبایى و شهید مطهرى و به‌وسیله این دو فیلسوف بزرگ انسجام یافت کرد و هم اکنون با مباحث فراوانى در این باب مواجه هستیم که ریشه اکثر آن‌ها یا عین آن‌ها در کلمات حتى فارابى و ابن سینا یافت مى‌شود.

عقل علمى و نظرى و مباحث مربوط به حسن و قبح و نیز سعادت و شقاوت نفس انسانى در کلمات فارابى و ابن سینا، ملاصدرا و دیگر فیلسوفان و مباحث حسن و قبح عقلى و شرعى در مباحث متکلمان و نیز مفاد باید و نباید و حسن و قبح و بحث در باب مصالح و مفاسد در اصول و معیارهاى کلى و جزئى خوب و بد در اخلاق اسلامى، همه گویاى وجود این مباحث در فرهنگ و اندیشه اسلامى اندیشه‌وران مسلمان است و انسجام آن‌ها به‌وسیله علامه طباطبایى و شهید مطهرى و دیگر بزرگان تأکید بر آن و کتاب‌هاى فراوانى که هم اکنون در این باب به‌وسیله محققان مسلمان به نگارش درآمده، ظهور و بروز این حقیقت است. با توجه به کتاب‌هاى مختلف در این باب شاید بتوان مباحث فلسفه اخلاق اسلامى را به این صورت عنوان کرد:

۱. مفاد باید و نباید و حسن و قبح

۲. مفاد وظیفه، الزام، تکلیف، مسؤولیت، ارزش

۳. عقل عملى و نظرى و ادراکات آن‌ها

۴. اخبار یا انشانى بودن قضایاى اخلاقى

۵. کلیت قواعد اخلاقى

۶. معیارهاى کلى خوب و بد و حسن و قبح ؟

۷. رابطه باید و هست در فلسفه اخلاقى اسلامى

۸. مبانى براى نظام اخلاقى اسلام

مى‌توان مباحث مذکور را در عناوین کلى‌تر جاى‌ داد که عبارتند از:

۱. مبادى تصورى

۱ـ۱. مفاد باید و نباید؛

۱ـ۲. مفاد حسن و قبح؛

۱ـ۳. مفاد مسؤولیت، ارزش،وظیفه، الزام و . . . ؛

۱ـ۴. انشایى یا اخبارى بودن قضایاى اخلاقی.

۲. مبادى تصدیقى و معیارها

۲ـ۱. نوع قضایاى اخلاقی؛

۲ـ۲. مدرک قضایاى اخلاقى چیست؟

۲ـ۳. معیار قضایاى اخلاقی؛

۲ـ۴. کلیت قضایاى اخلاقی؛

۲ـ۵. رابطه باید و هست.

۳. نظام اخلاق اسلام ( مبادى و نتانج)

۳ـ۱. مبانى فلسفی؛

۳ـ۲. مبادى کلامى ؛

۳ـ۳. نتایج این مبانی؛

۳ـ۴. غایت و مطلوب نهایى در اخلاق اسلامی.

توصیح اختصارى مباحث مذکور و نحوه ارتباط آن‌ها با همدیگر چنین است:

الف) در بحث مفاد باید و نباید نظریات گوناگونى مطرح مى‌شود که عبارتند از:

۱. باید و نباید‌ها، صورت مجازى حسن و قبح هستند. عقل باید و نباید ندارد، بلکه این که گفته مى‌شود “عقل مى‌گوید باید از شرع اطاعت کرد” یا “عقل مى‌گوید از ظلم باید پرهیز کرد”، همه مسامحه است و معناى آن این است که عقل فاعل این امور را مدح یا ذم مى‌کند و در واقع مفاد آن‌ها این است که “اطاعت از شرع حسن است” و‌”ظم قبیح است” (محقق اصفحانى، بى‌تا، ج۲، ص۳).

۲. مفاد باید و نباید، ضرورت ادعایى است؛ ضرورتى که از ضرورت تکوینى بین علت و معلول گرفته شده است.

توضیح: رابطه بین انسان و افعال او به دلیل اختیار، رابطه امکانى است، یعنى صدور فعل از انسان ضرورت ندارد. از طرف دیگر انسان براى رسیدن به پاره‌اى از اهداف و غایات خود باید افعال خاصى را انجام دهد؛ به‌طور مثال، براى تأمین نیاز بدن و سیر شدن باید غذا بخورد؛ پس ضرورت دارد رابطه امکانى بین انسان و افعال اختیارى او از حالت امکانى به حالت ضرورت تبدیل شود تا انسان فعل را انجام دهد. اینجا است که انسان به یک جعل و قرار داد دست مى‌زند؛ یعنى رابطه بین خود و افعال خود را که رابطه امکانى است، با جعل و ضرورت به رابطه ضرور تبدیل مى‌کند و جعل یک ضرورت مى‌کند و به تعبیر دیگر رابطه امکانى بین خود و فعل خود را (مثل غذا خوردن) مجازاً مصداق رابطه ضرور قرار مى‌دهد؛ چنان‌که “انسان شجاع” را که مصداق واقعى انسان است، به طور مجازى، مصداق شیر قرار مى‌دهد؛

پس “باید به عدالت رفتار کرد”، مساوى است با” ضرورت دارد عمل به عدالت”؛ آن‌هم یک “ضرورت جعلى و قراردادى و مجازی” و این کار مجازى و قراردادى باید صورت بگیرد تا انسان به اهداف و غایات مطلوب خود برسد.

روشن است که لازمه این مبنا این است که قضایاى اخلاق را انشائى بدانیم نه اخباری؛ ولى نه انشاى محض و بدون ملاک واقعی؛ بلکه انشاى مبتنى بر واقع؛ زیرا این انشاى و جعل و قرار داد بر اساس رابطه حقیقى بین افعال و نتایج آن صورت مى‌گیرد؛ به‌طور مثال، از آن‌جا که بین “غذا خوردن” و “سیر شدن و رفع نیازمندى‌هاى بدن” رابطه على و معلولى وجود دارد، انسان براى این‌که غذا بخورد تا سیر شود، بین خود و فعل غذا خوردن رابطه ضرور جعل مى‌کند.

۳. نظریه ضرورت بالغیر: مفاد “باید و نباید” ضرورت بالغیر است. فاعل مختار با اراده و خواست خود به فعلى که تا قبل از این خواست و اراده ممکن بود، وجوب و ضرورت مى‌بخشد و این ضرورت و وجوب بالغیر است: وقتى مى‌گوید “باید این کار را انجام داد”، در واقع یعنى “تحقیق این فعل مورد اراده باست”. این ضرورت، ضرورت تحقق و واقعى است که از ناحیه انسان و اراده او به فعل تعلق مى‌گیرد (حائرى، ۱۳۶۱: ص۱۰۲-۱۰۴).

۴. نظریه الزامات نفسانی: مفاد “باید و نباید” ضروت و الزام است؛ ولى نه ضرورت اعتبارى و نه ضرورت بالغیر؛ بلکه ضرورت و لزومى که انسان درون خود به علم حضورى مى‌یابد. باید و نباید‌هاى اخلاقى بیانگر این الزام‌هاى نفسانى و درونى هستند و به‌طور مثال، “باید به عدالت رفتار کرد”، بیانگر الزام درونى انسانى به عدالت است، پس باید و نباید‌ها حاکى از الزام‌هاى درون نفس هستند (لاریجانى، بى‌تا، ص۶۴ و۶۵).

۵. نظریه ضروت بالقیاس: مفاید “باید و نباید” ضرورت بالقیاس الى الغیر است؛ همچون ضرورتى بین غذا خوردن و سیر شدن که علت و معلول هستند و بین هر علت و معلولى ضرورت بالقیاس الى الغیر برقرار است؛ یعنى بالقیاس به معلول علت ضرورى الوجود و بالقیاس به وجود علت، معلول ضرورت وجود دارد؛ پس باید به عدالت رفتار کرد، بیانگر این است که بالقیاس به رسیدن به کمال مطلوب عدالت ضرورت دارد یا “باید مجرم را مجازات کرد”، بیانگر این جمله است که “بالقیاس به امنیت اجتماعى مجازات مجرم ضرورت دارد” (مصباح، ۱۳۶۶: ج۱، ص۱۸۰).

در این نظریه، ضرورت جعل نمى‌شود بلکه کشف مى‌شود و فهم باید و نباید‌ها فهم واقعیت‌ها است .

۶. نظر ضرورت بالقیاس و بالغیر: مفاد باید و نبایدها‌ ضرورت بالقیاس است؛ ولى ضرورتى که از ضرورت بالقیاس دیگر استنتاج شده است. توضیح: بین فعل و نتیجه آن رابطه علّى و معلولى برقرار است؛ ولى فعل دو حیث دارد: حیث فى نفسه و حیث صدور از فاعل، و رابطه علّى بین فعل (با حیث فى نفسه) و نتیجه باعث رابطه علّى بین فعل از حیث صدور از فاعل و نتیجه مى‌شود و این ضرورت بالقیاس دوم مفاد باید و نباید است؛ به‌طور مثال مى‌توان گفت:

غذا خوردن باعث سیر شدن است ( تامین نیازمندى‌هاى بدن)

تامین نیازمندى‌هاى بدن مطلوب انسان است

غذاخوردن باعث به‌دست آمدن مطلوب انسان است.

پس اگر کسى به دنبال مطلوب خود است، باید غذا بخورد. “باید غذا بخورد” که در نتیجه قرار دارد، غیر از مقدمه‌اى است که عبارت است از”غذا خوردن موجب سیر شدن است”؛ بلکه قضیه‌اى است که از آن قضیه و قضایاى دیگر استنتاج شده است؛ پس بر خلاف نظریه شماره ۵ که مفاد باید و نباید را ضرورت بالقیاس بین فعل و نتیجه مى‌دانست، در این نظریه مفاد باید و نباید ضرورت بالقیاسى است که از آن مقدمه استنتاج شده و به همین دلیل بالقیاس و بالغیر است (معلمى، ۱۳۸۵: ص۲۲۳-۲۲۵).

ب) در بخش حسن و قبح نیز نظریات مطرح عبارتند از:

۱. ملائمت و منافرت با طبع یا قوه عاقله و قوه مدرکه یا کمال مطلوب.

۲. نقصان و کمال: به‌طور مثال، “عدل حسن است” یعنى “عدل کمال یا باعث کمال است” (مظفر، ۱۴۰۵ق: ج۱، ص۲۰۳).

۳. صحت مدح و ذمّ یا ثواب و عقاب و یا موجب مدح، و ذمّ یا عقاب و ثواب: به‌طور مثال “عدل حسن است” این معنا را دارد که “عدل سبب ثواب ‌مى‌شود و فاعل آن سزاوار مدح است” (محقق اصفحانى، همان: ص ۱۲۵؛ مظفز، همان: ص۲۰۲).

۴. تناسب و عدم تناسب اجزا یا تناسب وعدم تناسب با کمال مطلوب: به‌طور مثال “عدل حسن است”، یعنى متناسب الاجزا یا متناسب با کمال مطلوب انسان است. (طباطبایى، ۱۹۷۳م: ج۵، ص۹ و۱۰؛ مطهرى، ۱۳۶۷: ص۲۷- ۳۸).

۵. حسن و قبح مفاهیمى بدیهى هستند و معادل مفهومى ندارند و مفاهیم بیان شده در نظریات قبل یا ملاک حسن و قبح یا نتیجه و آثار آن است و مشکل معیار و حقیقت قضایاى اخلاقى را مى‌توان با مفاد باید و نباید‌ها مرتفع کرد و به کاوش از زاویه حسن و قبح نیازى نیست (فارابى، ۱۴۰۷ق: ص۶۳ و۶۴؛ جاهمو، ۱۳۷۶ش: ص۳۲ و ۳۳؛ همو، ۱۴۰۵ق: ص۸۹).

ج) نظریات در باب عقل عملى و نظرى

در باب عقل نظرى و عملى سه نظریه کلى وجود دارد:

عقل نظرى مدرک کلیات مربوط به غیر افعال اختیارى وعقل عملى مدرک امور کلى مربوط به فعل اختیارى انسان (معلمى، همان: ص ۲۳۳ و۲۳۴).

عقل نظرى مدرک کلیات (مربوط به فعل اختیارى و غیر آن) و عقل عملى مدرک امور جزئى و مربوط به افعال اختیارى (ابن سینا، ۱۴۰۳: ج۲، ص۳۵۲ و ۳۵۳؛ همو، بى‌تا: ص۸۷ و ۸۸)

عقل نظرى مدرک ( کلى و جزئى و افعال و غیر افعال) و عقل عملى محرک است (بهمنیر،۱۳۴۹ش: ص ۷۸۹- ۷۹۰؛ نراقى، همان: ص۵۷).

در باب نظریه اول نیز دو دیدگاه مطرح مى‌شود:

۱. عقل عملى و نظرى دو قوه مستقل هستند؛

۲. یک قوه است با دو نوع ادراک.

و نیز تقسیم مهم‌تر در این دیدگاه وجود دارد که بسیار سرنوشت ساز است آن این‌که :

۱. ادراکات عقل عملى و نظرى تفاوت ماهوى ندارد( فارابى، محقق طوسى، استاد مصباح)؛

۲. اداراکات عقل عملى و نظرى تفاوت ماهوى دارند( استاد علامه و شهید مطهری).

مرحوم علامه و شهید مطهرى به دلیل نظریه اعتباریات در باب مفاد باید و نباید در بحث ادارکات عقل عملى و نظرى معتقدند که ادراکات عقل نظرى اخبارى و در باب هست و نیست است و ادراکات عقل عملى انشایى و در باب باید و نباید است؛ پس ادراکات عقل عملى از ادراکات عقل نظرى قابل استنتاج منطقى نیستند؛ بلکه بر آن‌ها مبتنى‌ هستند؛ ولى بر اساس نظریه استاد مصباح و نظریه ضرورت بالقیاس و بالغیر، ادراکات عقل عملى و نظرى ماهیت واحدى دارند و هر دو اخبارى و گزارشگر از واقع هستند و ادارکات عقلى عملى قابل استنتاج از ادراکات عقل نظرى هستند.نکته قابل توجه این است که در دو دیدگاه مذکور، باید و نبایدهاى اخلاقى ناظر به واقع و مبتنى بر واقع هستند و هر دو در فلسفه اخلاق جزء نظریات واقع گرا هستند.

د) کلیت قواعد اخلاقى

بحث دیگرى که اهمیت ویژه‌اى در فلسفه اخلاق دارد، کلیت قواعد اخلاقى است بدین معنا که قواعد اخلاقى به مکان و زمان و گروه خاصى از مردم اختصاص ندارند؛ بلکه عام و داراى شمول هستند و این کلیت با شرایط داشتن افعال و صفات اخلاقى براى اتصاف به حسن و قبح منافات ندارد.اندیشه‌وران مسلمان، نیازهاى ثابت و متغیر، نیازهاى انسانى انسان، من علوى و سفلى (اخلاق مقتضاى من علوى انسان است) و مصالح و مفاسد مرتب بر افعال و رابطه علّى بین افعال و نتایج را دلایل و شواهد بر کلیت اخلاق قلمداد مى‌کنند.

هـ) رابطه باید و هست

چنان‌که گذشت، یکى از مباحث در فلسفه اخلاق، اخبارى یا انشایى ‌بودن قضایاى اخلاقى و به تبع آن واقع نمایى یا ناظر به واقع بودن آن‌ها است و نباید تصور شود هر کسى که گزاره‌هاى اخلاقى را انشایى مى‌داند، هرگونه رابطه بین اخلاق و واقع را نفى مى‌کند؛ بلکه انشا در باب اخلاق دو گونه تصور دارد:

۱. انشاى محص؛

۲. انشاى مبتنى بر واقع.

انشاى محص همچون اشاعره در اندیشه‌وران مسلمان و حس گرایى و جامعه گرایى در غرب که انشاى‌هاى اخلاقى یا به امر حضرت حق باز مى‌گردند و هیچ ملاک واقعى و نفس الامرى ندارد و یا به احساسات و علایق اشخاص یا به آداب و سنن اجتماعى ارجاع داده مى‌شود (ر.ک: معلمى، همان).انشاى ‌مبتنى بر واقع را مى‌توان به اکثر اصولیان مسلمان و علامه طباطبایى و شهید مطهرى نسبت داد؛ یعنى گر چه قضایا از سنخ انشا هستند و گزارشى از واقع ندارند، انشاهاى لغو و بى فایده و بدون ملاک نیستند؛ بلکه جعل و قراردادهایى بر اساس رابطه علّى بین افعال و نتایج آن‌ها هستند (ر.ک: همان).

و) نظام اخلاقى اسلام

در اندیشه متفکران اسلامى، نظام اخلاقى اسلام دو گونه تصویر شده است:

۱. در اندیشه اشاعره؛

۲. در اندیشه شیعه و متعزله.

در اندیشه اشاعره نظام اخلاقى به اراده، تشریع صرف حضرت حق باز مى‌گردد و در این نظام هیچ رابطه علّى و معلولى بین افعال و نتایج ملاحظه نشده است؛ بلکه صرفآً اراده حضرت حق که ما نمى‌دانیم بر چه اساسى است، این نظام را ایجاد کرده است.

نکته قابل توجه این است که دو گونه مى‌توان اراده الاهى را در نظام اخلاقى موثر و عامل اصلى قلمداد کرد:

۱. به‌صورت کاشف از نظام اخلاقى صحیح؛

۲. به‌صورت جاعل نظام اخلاقى مشروع.

شیعه و متعزله اراده الاهى و اخلاق دینى را کاشف نظام اخلاقى صحیح مى‌دانند و معتقدند که عقل به تنهایى فقط کلیات اخلاق را کشف مى‌کند وادارک روابط پیچده بین افعال و صفات و نتایج از توانایى عقل بیرون است و انسان به وحى نیاز دارد؛ ولى اشاعره اراده الاهى را جاعل نظام اخلاقى مى‌دانند؛ به گونه‌اى که اگر خداوند کذب را خوب و صدق را بد قلمداد، مى‌کرد همان نظام اخلاقى صحیح بود؛ از این رو در تفکر شیعه و معتزله مى‌توان نظام معقولى را براى اخلاق در کلیات ارائه داد و با مباحث دین آن را به صورت تفضیلى ارائه کرد و همین مباحث مطرح در فلسفه اخلاق از یک طرف و مباحث مربوط به خداشناسى نفس فلسفى از طرف دیگر، پاره‌اى از مبانى کلامى،پایه‌هاى فکرى آن نظام خواهند شد؛ به‌طور مثال، امور ذیل در تشکیل یک نوع نظام اخلاقى مى‌تواند موثر باشد:

۱. بین وجود افعال اختیارى انسان و وجود نتایج حاصله از آن‌ها رابطه علّى و معلولى بر قرار است؛

۲. به دلیل بند اول، بین ایجاد افعال و نتایج نیز همین رابطه علّى برقرار است؛

۳. پس ضرورتى بالقیاس بین وجود افعال و نتانج وجود دارد؛

۴. و ضرورتى بالقیاس نیز بین ایجاد افعال و نتایج استنتاج مى‌شود؛

۵. به دلیل بند ۴ بین باید و نباید‌هاى اخلاقى و واقعیات رابطه وجود دارد؛

۶. به دلیل بند۵، قواعد اخلاقى از واقعیت‌ها قابل استنتاج هستند؛

۷. نفس انسانى به دلیل حرکت جوهرى قابل اشتداد و تکامل است؛

۸. افعال و صفات نفسانى در تکامل نفس نقش موثرى دارند؛

۹. هر فعلى به کمال انسانى نمى‌انجامد بلکه افعال خاصى این ویژگى را دارند.

۱۰. نظام اخلاقى مطلوب نظامى است که در آن،انسان به کمالات لایق خود که قرب الاهى و اتصاف به صفات و اسما الاهى است برسد.

ز) ارزش اخلاق

از مباحث مهم در اخلاق، بحث در باب ارزش اخلاقى است؛ یعنى پرداختن به این نکته که اولاً ارزش در اخلاق به چه معنا است و ثانیاً ملاک ارزش چیست؛ در بخش مفاد، بدیهى خواندن آن و نیافتن معادل مفهومى یک نظریه است.

و در بخش ملاک، مطلوبیت، کمال، محبوب بودن، سودمندى و آثار مترتب، زیبایى، … درجایگاه ملاک مطلق ارزش و هماهنگى با فطرت الاهى، هماهنگى با من برتر (من علوی) سازگارى و همانگى با عاطفه بشرى، تجلى اسما و صفات الاهى در انسان وعبودیت و بندگى،‌به صورت معیار براى ارزش اخلاقى مطرح است.

بین دو مطلب در ارزش اخلاقى باید فرق گذاشت:

۱. چرا مردم اخلاق را با ارزش مى‌دانند (علت یابی)؛

۲. به چه دلیل و ملاک اخلاق و اخلاقیات ارزشمند هستند (دلیل یابى و توجیه منطقی).

ضرورت و هدف فلسفه اخلاق اسلامى

با توجه به نگاهى کلى به اهم مباحث فلسفه اخلاق اسلامى، ضرورت آن به خوبى روشن مى‌شود؛ به خصوص اگر از شبهات، مکاتب متضاد در فلسفه اخلاق غرب مطلع باشیم که در بعضى از مکاتب همچون مکتب قدرت گرایى نیچه اخلاق ویران و در بعضى دیگر بدون ملاک و مبنایى معقول مى‌شود “همچون حس گرایی”. و از این رو ارائه یک نظام اخلاقى معقول و قابل دفاع عقلانى اهمیت ویژه‌اى دارد.

از طرف دیگر، در قرآن و سنت بر حکمت باید و نباید‌هاى دینى و اخلاقى تأکید (ر.ک: معلمی: ۱۳۸۴) و در مواردى فلسفه و حکمت احکام الاهى بیان شده و همین نکته مؤید آن است که قرآن و سنت نیز بر معقول و مقبول کردن باید و نبایدهاى دینى تأکید فراوانى دارند؛ زیرا با این روند، پذیرش آن آسان‌تر خواهد بود.

هدف فلسفه اخلاق نیز با این توضیح روشن مى‌شود؛ یعنى معقول سازى نظام اخلاق دینى که نظام حق، ومطابق با فطرت الاهى انسان است.

دیدگاه‌هاى گوناگون در فلسفه اخلاق اسلامی( تضاد یا تعاضد؟)

نکته مهم در فلسفه اخلاقى اسلامى این است که نظریات مختلف در فلسفه اخلاق اسلامى تضاد صدرصد ندارند (البته به جز دیدگاه اشاعره که اساساً عقلى نیست) و نظریه فیلسوفان و اندیشه‌وران مسلمان در باب اخلاق ودر بخش کلیت و رابطه هست و نیست و نظام اخلاقى اختلاف ندارند؛ بلکه در باب مفاد باید و نباید و ادراکات عقل عملى و نظرى و رابطه باید و نباید ها و واقع، اختلافاهایى وجود دارد که به بحث کلیت و اصل رابطه بین باید و نباید‌ها و واقع و نظام اخلاقى ضربه نمى‌زند؛ زیرا چنان‌که گذشت، در نظریه اعتباریات علامه طباطبایى نیز اخلاق و گزاره‌هاى اخلاقى ناظر به واقع هستند.

فلسفه اخلاق همچون علم در فرهنگ اسلامى

فلسفه اخلاقى ابتدا در غرب به صورت علم، و به دنبال آن در فرهنگ اسلامى نیز مطرح شد؛ ولى مباحث آن بدون عنوان فلسفه اخلاق، بلکه تحت عنوان حسن و قبح عقلى و استلزام‌هاى عقلى در علم کلام و علم اصول مورد بحث قرار گرفت تا این‌که از زمان مرحوم علامه طباطبایى به بعد کم کم به سمت علم مستقل حرکت کرد تا این‌که نخستین کسى که بعد از وى تحت این عنوان کتابى به نگارش درآورد، استاد شهید مطهرى بود و در پى آن، استاد مصباح و استاد سبحانى و به‌دنبال آن کتاب‌هاى دیگرى به نگارش درآمد و هم اکنون با حجم فراوانى از کتاب‌ها و مقالات در این باب روبه‌رو هستیم.

رابطه فلسفه اخلاقى با علوم دیگر

فلسفه اخلاق در پاره‌اى از مبانى خود به فلسفه نیازمند است و با آن رابطه دارد؛ همچون بحث عقل عملى و نظرى، ادراکات این دو عقل، ضرورت بالقیاس و بالغیر یا ضرورت ادعایى و امثال آن و در مواردى به مبانى کلام و اصول نیازمند است یا با مباحث این دو علم ارتباط دارد و در ایجاد نظام اخلاقى وصحیح و جامع به تفسیر و حدیث نیازمند است. در بخش نفس و تکامل نفس و میزان تاثیر اعمال و نیات و صفات در تکامل به مباحث فلسفى نفس و مباحث انسانى کامل در عرفان نیاز دارد یا با آن در ارتباط است.

نقد مکاتب گوناگون در فلسفه اخلاق غرب

یکى از بخش‌هاى مهم کتاب‌هاى فلسفه اخلاق اسلامى، بحث نقد مکاتب غربى در این باب است؛ نقد مکاتبى همچون مکتب لذت گرایى، قدرت گرایى، حس گرایى، هدایت گرایى،‌عاطفه گرایى، وجدان گرایى، سود گرایى، مکتب سعادت و کمال، وجدان‌گرایى، تکامل گرایى، و امثال آن. روشن است که در این مکاتب، جهات مثبت و منفى وجود دارد و صفات مثبت پاره‌اى از مکاتب همچون سعادت و کمال، وجدان گرایى، عاطفه گرایى، قابل انکار فیلسوفان و اندیشه‌وران مسلمان نیست.

بایسته‌هاى فلسفه اخلاق اسلامى

به نظر مى‌رسد در فلسفه اخلاق اسلامى چند کار مهم باید صورت بگیرد تا این علم در مسیر رشد و تکامل قرار گیرد:

۱. ارائه نظام اخلاقى با همه تفاصیل و جزئیات؛

۲. استخراج فلسفه اخلاق از آیات و روایات یا دست‌کم ارائه مبانى معقول و ارائه شواهد قرآنى و روایى براى آن؛

۳. ارائه نتایج و لوازم دور و نزدیک هر یک از مبانى مذکور در فلسفه اخلاق اسلامی؛

۴. ارائه دقیق روابط کلى و جزیى بین فلسفه اخلاق و معرفت شناسى، فلسفه، کلام؛ تفسیر و حدیث و علم النفس فلسفى و روان‌شناسى و علوم دیگر مربوط به اخلاق.

منابع و مآخذ:

۱. مصباح یزدى, محمدتقى, فلسفه اخلاق/ ۴۶.

۱.ابن سینا، اشارات، دفتر نشر کتاب، دوم، ۱۴۰۳، ج ۲،.

۲.ابن سینا، الرسائل (الحدود)، قم، انتشارات بیدار، بى‌تا.

۳.آخوند خراسانى، حاشیه بر فرائد الاحصول، تهران، موسسه الطبع و النشر التابقه لوزاره الثقافه و الارشاد الاسلامى، اول، ۱۴۱۰ ق.

۴.ادواردز پل، فلسفه اخلاق، انشا الله رحمتى، تهران، انتشارزات تبیان، ۱۳۷۸.

۵.بهمنیار، التحصیل، تصحیح و تعلیق مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات دانشکده الاهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ش.

۶.حائرى سید مهدى، کاوش‌هاى عقل عملى، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۶۱ش.

۷.طباطبایى سید محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، مرکز بررسى‌هاى اسلامى، ۱۳۵۶.

۸.طباطبایى سید محمدحسین، المیزان، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، سوم، ۳۳۹ش. ۱۹۷۳م ، ج ۵.

۹.طباطبایى سید محمدحسین، بررسى‌هاى اسلامى، به کوشش هادى خسروشاهى، قم، مرکز انتشارات دارالتبلیغ، ۱۳۹۶ ش.

۱۰.طوسى، نقد المحصل، تهران، دانشگاه تهران و مک گیل، ۱۳۵۹ ش.

۱۱.فارابى، التنبیه على سبیل السعاده، تحقیق جعفر آل یس، بیروت، دارالمناط، ۱۴۰۷ ق، ۱۹۸۷ م.

۱۲.فارابى، السیاسه المدینه، ترجمه و شرح حسن ملکشاهى، تهران، سروش، اول، ۱۳۷۶.

۱۳.فارابى، الفصول المنتزعه، تحقیق فوزى نجّار، تهران، انتشارات الزهرا ƒ، اول، ۱۴۰۵ق.

۱۴.فرانکنا ویلیلم، فلسفه اخلاق، هادى صادقى، قم، موسسه فرهنگى طه، اول، ۱۳۷۶.

۱۵.لاریجانى صادق، جزوه درسى، تربیت مدرس، قم، بى‌تا.

۱۶.محقق اصفهانى، نهایه الدرایه، انتشارات مهدوى، اصفهان، بى‌تا، ج۲.

۱۷.مصباح محمدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، معاونت فرهنگى، دوم، ۱۳۶۶ش، ج۱.

۱۸.مطهرى مرتضى، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چهارم، ۱۳۶۸ش.

۱۹مطهرى مرتضى، تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات الزهرا ƒ، ۱۳۶۲ش.

۲۰.مطهرى مرتضى، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۷ش.

۲۱.مطهرى مرتضى، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، دوم، ۱۳۷۲، ج۷

۲۲.مطهرى مرتضى، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، سوم، ۱۳۷۲، ج۱

۲۳.مطهرى مرتضى، نقدى و بر مارکسیم، تهران، انتشارات صدرا، اول، ۱۴۰۴ ق.

۲۴.مظفر محمد رضا، اصول الفقه، نشر دانش اسلامى، ۱۴۰۵ ق، ج۱

۲۵.معلمى حسن، رابطه هست‌ها و بایدها، تهران، کانون اندیشه جوان، سوم، ۱۳۸۴.

۲۶.معلمى حسن، مبانى اخلاق، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، اول، ۱۳۸۰

۲۷.نراقى ملامحمدمهدى، قم، جامع‌السعادات، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، سوم، ۱۳۸۳ق.

منبع: فصلنامه قبسات ،‌ شماره ۳۹

حسن معلمى