اشاره:

خداوند متعال پیروی و اطاعت بی­ چون و چرای رسول الله(صلی‌الله علیه و آله) و امامان اهل بیت(علیهم‌السلام) را در کنار اطاعت خود بر همگان واجب فرموده (نساء، ۵۹) و رسول گرامی اش نیز در حدیث گران قدر ثقلین و احادیث دیگر وجوب پیروی از عترت را در کنار کتاب خدا اعلام نموده و فقط پیروی از آنها را مایه نجات از گمراهی و راه حصول کمالات انسانی و سعادت ابدی معرفی نموده است؛ لکن در تصوف بر خلاف معیار­های روشن شرعی و عقلی، فرهنگ مراد و مریدی را ترویج و آداب خاصّی را برای آن تدوین نموده‌اند.

صوفیه در پیروی و اطاعت از انسان­های غیر معصوم چونان راه افراط را در پیش گرفته اند که حتی مثل آن در مورد انسان های معصوم نیز جعل نشده است. صوفیان  باور دارند که با اعمال نفوس و اراده­ی مرشد به نحو هدایت تکوینی مریدان به کمال مطلوب و مقام فناء و بقاء می‌رسند. چنانکه در باره شیخ نجم الدین کبری نقل شده که بازرگانی بی­اعتقاد بر سبیل تفرّج به خانقاه شیخ آمد و شیخ در حالت غلبات شوق بود نظرش بر آن بازرگان افتاد، «ولی» شد.[۱]

     از دیدگاه صوفیه ارشاد مرید توسط مراد با تصرف تکوینی مراد در مرید انجام می­گیرد. مجدالدین بغدادی قطب می­ گوید: مریدی که طالب حق و جهان دیگر است به کسی گفته می­شود که اثر کلام شیخ در ذات او هویدا گردد و در او موثّر واقع شود و در نتیجه­ آن ازدواجی بین مرید و مراد به وقوع بپیوندد. این شیخ صوفیه در ادامه می گوید که مرید باید به کمال قبول برسد که بتواند خود را تسلیم کند و تصرّفات شیخ را که بسته به همت اوست بپیذیرد و از خود اراده­ای نداشته باشد بلکه اراده او فانی در اراده مراد باشد، این موقع است که صلاحیت تصرّف همت شیخ را بدست می­آورد و همین است نتیجه­ی ارتباطی که حقیقت سرّ سالک را ایجاد می­کند… و هم چنان که ظهور جنین در رحم مادر بدون ازدواج زن و مرد و جفت گیری نر و ماده به وقوع نمی پیوندد … همچنین ظهور کمال در شخص مرید بدون آنکه خدمت مراد کرده باشد غیر متوقع خواهد بود … برای اینکه حقیقت سالک به وضوح بپیوندد ارتباط مرید و مراد لازم است و سنت ازدواج فیما بین آنها باید صورت خارجی به خود بگیرد و این سنت ویژه­ مرید و مراد نبوده بلکه همانند آن را در نخل خرما و تلقیحی که به آن می­شود ملاحظه می­نماییم … هنگامی­که دست اتصال مرید به دامن مراد برسد و پیمان ارادت او را که با وی بر قرار ساخته استوار نماید و آثار تصرف مراد در او به ظهور پیوندد، همان تصرف ایجاب می­کند تا مرید از عالم طبیعت بیرون آمده و به جهان عبودیت که آیینه ربوبیت است هدایت گردد.[۲]

مجدالدین بغدادی با سیلقه­ی شاعرانه و عاری از هر گونه دلیل عقلی و نقلی می­گوید: عبودیت منحصر به تصرّف و تربیت شیخ است، شیخ است که با نیروی باطنی خود می­تواند مرید را از خواص مفردات اجزائش جدا کند و مشام جان او را به عطر تصرّفات خویش معطّر سازد … پس هرگاه تصرفات نیرومندانه شیخ جنین عبودیت را از زهدان ارادت و رحم اتصال بیرون آورد و این گوهر را از کان باطن مرید استخراج کند، حکم ابوت و بنوت ( پدر و فرزندی) ثابت می­گردد.[۳]

سؤال ما این است که آیا بدون اراده می توان به کمال رسید؟ چگونه مراد و قطب می تواند کسی را که هیچ اراده ای ندارد به عالم فنا برساند؟ ایا این یک نوع سؤاستفاده از وجود مرید نمی تواند باشد؟

پی نوشت:

[۱] . محمدمعصوم شیرازی، طرائق الحقایق ، ج۲، ص۱۰۴.

[۲] . مجدالدین بغدادی، ﺗﺤﻓﺔ البرره فی مسائل العشره، ص۱۰۲-۱۰۴.

[۳] . مجدالدین بغدادی، تحفه البرره، ص۱۰۶.