(متوفاى 1349 ش.)
ميلاد نور[1]
هزار و سيصد و بيست سال از هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، از مكه به مدينه مى گذشت که ستارهای در شهر تبریز، در خانهای سرشار از علم و تقوا بدرخشید. فرزند را ((عبدالحسین)) نامیدند تا همواره سینهاش سرشار از عشق اهلبیت علیهم السلام باشد؛ پیوسته در مسیر ایشان گام بردارد و همچون مولایش امام حسین علیهالسلام، شمیم روح افزای ولایت را پراكنده سازد. آری، عبدالحسین به دنیا آمد و الغدیر با او جان گرفت.
سوره تربيت
روزها گذشت . فرزند به دوره اى از زندگى رسيد كه مى توانست تعاليم پدر را به جان بپذيرد. او ديگر به بازى كم توجه شده بود و در عالم دیگری سير مى نمود. او مى خواست بداند بياموزد و در هستى انديشه كند. نخست آموزه هاى مادر را فراگرفت . آيات قرآن و سوره هاى كوتاهى كه با اوزان مخصوص جان او را صيقل مى داد. تا اینکه نوبت به تعاليم پدر شد.
پدرش آقا ميرزا احمد از دانشمندان نامى تبريز بود. از سال 1304 براى ادامه تحصيل به شهر آمده و بعد از فراگيرى مقدمات ، در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج ميرزااسدالله حضور يافت . و به مرتبه اى از دانش پژوهى رسيد كه صلاحيت علمى آن بزرگ از طرف زعيم بزرگوار حضرت آية الله ميرزا على آقاى شيرازى و فقيه برجسته حاج ميرزا على ايروانى مورد تاءييد واقع گردید.
علم و عمل از وى شخصيتى برجسته ساخته بود. حسن سيرت ، آراستگى طبيعت و پرهيزكارى وى زبانزد خاص و عام بود.[2]وى اكنون تربيت فرزند خويش را بر عهده مى گرفت تا به نيكى به بار آيد و با دين محمدى و آئين علوى آشنا گردد. عبدالحسين به چنين پدرى افتخار مى كرد و خداى را سپاس مى گفت كه در خانه علم و تقوا تولد يافته و تربيت مى شود.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طى سالها آموزش ادبيات فارسى و عربى ، منطق ، فقه و اصول انجام گرفت . عبدالحسين همانگونه كه دروس متداول حوزه هاى علميه را فرامى گرفت و به حفظ اشعارى چون ((الفيه ابن مالك )) در علم نحو مى پرداخت ، در سايه هدايت پدر، اشعارى هم از بزرگان دين حفظ كرد.
از اولين شعرهايى كه پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشويق كرد، شعرى از حضرت على عليه السلام بود.[3]او مى دانست همانگونه كه براى علم نحو ابياتى قرار داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانى در دست باشد، بايد اصول اعتقادات را هم از اين طريق به شاگردان مكتب توحيد آموخت .
عبدالحسين كتابهاى مختلفى در حديث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد. و مسايل مشكل را با استاد در ميان نهاد و به حل آنها پرداخت . اهتمام به قرآن و حديث ، به خصوص به نهج البلاغه ، وى را عاشق امام على عليه السلام ساخته بود. چه نيك به خاطر داشت آن سخن گرانمايه را كه : ((هيچ آيه اى در قرآن كريم نيست كه اول آن ((يا ايها الذين آمنوا)) باشد، مگر آنكه على ابن ابيطالب عليه السلام سردار مخاطبان آن آيه و امير و شريف و اول ايشان است )).[4]
قرآن و نهج البلاغه دو كتاب گرانقدر براى اين محصل جوان بود. وى اين دو كتاب را بارها مطالعه كرده و در معانى آن دقيق شده بود. گاهى به هنگام قرائت اين دو كتاب مى گريست و نم نم اشك برگونه هایش جارى مى شد و چون درى گرانمايه در سينه وى نهان مى گرديد. جد وى ((مولى نجفعلى )) مشهور به ((امين الشرع )) از اهالى آذربايجان بود كه سال 1275 هجرى قمرى متولد شده و خويشتن را به علم و ادب و پاك و پرهيزكارى آراسته بود. آن بزرگ شيفته جمع آثار ائمه اطهار عليه السلام بود. از آنجا كه از ادب فارسى و تركى بهره وافر برده بود، قصايدى چند به اين دو زبان داشت . خانواده عبدالحسين به مناسبت شهرت جدش به ((امينى )) معروف شده بود.[5]عبدالحسين هم راهى را در پيش گرفته بود كه امين شرع و مدافع اسلام ناب محمدى و علوى باشد.
قيام سرو
عبدالحسين چهارده ساله بود كه شيخ محمد خيابانى بر ضد استعمار شوم انگلستان قيام نمود. پيش از نهضت خيابانى ، انقلاب مشروطه روى داده بود، انقلابى كه مردم تبريز در آن نقش مهمى داشتند . اينك خيابانى به پاس حرمت خون شهيدان ، با قيامى ديگر مى خواست با كج روى ها مقابله نمايد. لذا شانزدهم رجب 1338 هجرى قمرى برابر هفدهم فروردين 1299 هجرى شمسى بر ضد دولت ارتجاعى وثوق الدوله و امپرياليستهاى انگليسى قيام كرد. اين قيام به شهرهاى ديگر آذربايجان هم سرايت نمود و ادارات دولتى يكى پس از ديگرى به تصرف انقلابيون در آمد. شش ماه اداره شهر بر عهده كميته ملى به رهبرى خيابانى بود. مبارزى كه با انگليس ، روس ، آلمان و عثمانى مقابله كرده و از استقلال موضع برخوردار بود.
با سقوط وثوق الدوله ، مشيرالدوله پيرنيا به نخست وزيرى رسيد و حاجى مخبرالسلطنه هدايت را به تبريز فرستاد تا آن مجاهد خستگى ناپذير را دفع نمايد. عصر بيست و هشتم ذيحجة الحرام مركز انقلابيون از بين رفت و بعد از سه روز وى را در خانه شيخ حسن ميانجى به شهادت رساندند. عبدالحسين كه با سخنان شيخ و انديشه و افكار متعالى وى آشنايى داشت ، چون ديگر دوستدارانش عزا گرفت و از پدر آموخت كه بايد پس از قيام و شهادت با مكتب دعاء فرهنگ سياسى اجتماعى اسلام را در جامعه نشر داد.
هجرت عشق
سال 1342 هجرى بود. عبدالحسين بيست و دو سال در كنار پدر با نشست و برخاست او و درسهاى علمى و عملى اش ، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان ديگرى چون جناب حاج سيد محمد مؤلف ((مصباح السالكين )) مشهور به ((مولانا)) و جناب حاج سيد مرتضى خسروشاهى صاحب ((اهداء الحقير در معنى حديث غدير)) و جناب شيخ حسين مؤ لف ((هدية الانام )) بهره هاى علمى برده بود. عشق به امام على عليه السلام و علاقه به تحصيلات عالى وى را به كوى عشق هدايت كرد. ((نجف اشرف )) شهرى كه سابقه تاريخى آن بر همگان روشن است . حوزه علميه نجف از دير باز جايگاهى براى رشد و تعالى دانشجويان علوم اسلامى بود و اينك مسافر عاشق مى خواست به شهر علم وارد شود.
عبدالحسين داستان هجرت را با پدر در ميان نهاد. پدر بر قامت برومند نظرى انداخت و با ديدگانى اشكبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت داد. پدر از نداى امام آگاه بود و از جاذبه على عليه السلام حكايات فراوانى به خاطر داشت . چگونه مى توانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟لذا لذت ديدار و همنوايى با فرزندش را از دامن شست و وى را به مولای خود على عليه السلام بخشيد.
امينى هواخواه على عليه السلام بود و خود مى دانست كه على عليه السلام او را به شهر خويش فرا خوانده است از اينرو ملامت سرزنشگران و كوردلان را به هيچ انگاشت و زير لب زمزمه مى نمود:
ملك در سجده آدم ، زمين بوس تو نيت كرد*** كه در حصن تو لطفى ديد بيش از حدّ انسانى.
شهر نجف با سابقه ديرينه از عصر شيخ طوسى مهد علم و تقوى و فضيلت بود و بزرگ دانشگاه عالم تشيع محسوب مى گشت و با آشفته بازارى كه در ايران – در – آغاز كودتا و سپس سلطنت رضاخان – به وجود آمده ، محل مناسبى براى تحصيل به شمار مى رفت . و امينى در صدد بود با تحصيل در عتبات به جهاد علمى پردازد، عالمى فريادگر شود و مسير حق را تداوم بخشد. وى با هجرت به نجف در صدر تكميل معارف الهى بود. از اينرو در مكتب درس حضرات آيات سيد محمد فيروز آبادى – متوفى 1345 هجرى قمرى – و سيد ابوتراب خوانسارى – متوفى 1346 هجرى قمرى – حاضر شد.
سپاه شقايق
امينى در روزگارى به شهر على ابن ابيطالب عليه السلام وارد شده بود كه با از هم پاشيدن امپراطورى عثمانى ، عراق به دست انگليسهاى ناپاك افتاده بود.
وى هنوز شهداى انقلاب مشروطيت را به خاطر داشت كه با مظلوميتى ديگر مواجه شد و در صدد برآمد تا ياد شهيدان راه فضيلت ، امت متفرق اسلامى را به وحدت و اخوت اسلامى دعوت نمايد. چرا كه خون شهيدان رايج ترين سكه تاريخ بشريت در راه آزادى و استقلال و امت اسلامى است . و اين سكه طلايى نه در ضرابخانه هاى آزاديخواهان ، بلكه در ضرابخانه هاى مستبدان به نفع امت اسلام زده شده است .
علامه امينى زندگى شهداى راه حق و فضيلت را اولين تاليف خويش قرار داد تا با جمع آورى گلهاى بوستان فضيلت، امت اسلامى را به بزرگ آرمان الهى سوق دهد. آرمان والايى كه براى تحقق آن رادمردان بسيارى وضوى خون ساخته بودند و در محراب عشق به نماز ايستادند.
علامه امينى در اولين تاليف خويش، ابداع و ابتكارى به كار برد كه پيش از آن كسى به انجامش موفق نشده بود. با تاليف گرانبهاى ((شهداء الفضيله )) گوى سبقت را از همگان ربوده و بر گذشتگان و معاصران خويش برترى يافت . از كتابهاى قديمى كه در معرض نابودى و فراموشى بود گزارشاتى درباره علماى گذشته و قريب العهد فراهم آورده و به جاودانگى رساند.
بدين منظور بار سفر بسته و كشورها پيموده تا با رنج بسيار، كه براى هر كس تحمل پذير نيست ، اين مجموعه از شرح حال را گرد آورد. كتابخانه هاى ايران و عراق را زير پا گذاشته و در كتابهاى خطى كمياب به دنبال مردانى گشته كه به راه حق شهيد گشته اند، وى پس از صرف سالها و ماهها اين مهم را به انجام رساند[6] و پس از اين تاليف به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص و عام شد.
برخى از دانشمندان اسلامى كه با تقريظهاى خود اين اثر جاودانه را ستودند عبات اند از:
1 – بزرگ مرجع شيعه آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى
2 – آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى .
3 – آية الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى .
4 – علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى .
به اين ترتيب علامه امينى ، با ((شهداء الفضيله )) مواضع صد و سى تن از علماى دين و پيروان على عليه السلام و آل على عليه السلام را از قرن چهارم تا چهاردهم به رشته تحرير در آورد. تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار در مقابل فتنه هاى دشمنان ايستادگى نمايند.
زمانى كه استعمارگران با ترتيب دادن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند تا ملل اسلامى را مورد تجاوز قرار داده و جزو مستعمرات خويش در آورند. امينى با تاليف كتاب شريف شهداءالفضيلة بزرگ اسوه هاى شجاعت و ايثار را در مقابل مردم غيور مسلمان سامان داد و آنان را به پايدارى و استقامت فرا خواند.
در اين دوره است كه مجتهد مجاهد تبريز، آقا ميرزا صادق تبريزى (1274 – 1351) عليه فساد و استبداد رضاخانى نهضت را شكل مى دهد و آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى (1282 – 1366) نهضت خراسان را رهبرى مى نمايد[7]و آية الله كاشانى كه تازه از عراق و جبهه جنگ عليه انگليس به ايران آمده است ، حركت سياسى خود را در مقابل استبداد رضا خانى آغاز نموده است .
غواص بحر معانى
علامه امينى به عنوان محدث ، مفسر، فيلسوف و متكلم و فقيه دست به تحقيقات دامنه دارى مى زند. شيخ بزرگوار در صدد است فلسفه سياسى اسلام را در هر صورت ممكن براى مردم كوچه و بازار هم قابل فهم نمايد. هر چه كه بعضى از بزرگان علم هم از آن غافل مانده اند.
با تحقيق و تعليق بر كتاب ((كامل الزيارات )) ابن قولويه قمى كه از مشايخ شيعه محسوب مى گردد، معتبرترين متون زيارات را در اختيار امت اسلامى قرار مى دهد و با تاليف ((ادب الزائر لمن يمم الحائر)) كه شرح آداب زيارت حضرت امام حسين عليه السلام است ، فلسفه زيارت را بيان مى دارد.
در اين باره شيخ مصلح ، عبدالحسين امينى سالهاست كه در پاى مكتب درس اساتيد بزرگى نشسته و فقه و اصول و فلسفه و كلام اسلامى را فراگرفته است . از اين رو ((ثمرات الاسفار)) را در دو جلد فراهم مى آورد و بر ((رسائل )) و ((مكاسب )) شيخ اعظم انصارى حاشيه مى نويسد.
همچنين رساله اى درباره ((نيت )) مى نگارد و رساله اى در بيان ((حقيقت زيارت ))، تا به علماى پاكستان پاسخ داده باشد و ((رساله اى در علم دراية الحديث )).
علامه امينى با تاليفات گرانقدر خويش بنيه علمى و نهاد وقّاد خود را در معرض معاصران قرار مى دهد و از حضرت آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و حضرت آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى و حضرت آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى و حضرت آية الله شيخ محمد حسين كمپانى اصفهانى ، اجازه اجتهاد دريافت مى دارد. و به زادگاه خويش تبريز باز مى گردد تا امين الشرع ديار خويش باشد. اما دل او ديگربار آهنگ نجف مى كند.
اينك او رو به قرآن كريم آورده است تا برنامه زندگى بشر و سعادت و خوشبختى و كام روائى وى را از كتاب الهى استخراج نمايد. شاگرد مكتب وحى آياتى از كتاب مبين را بر مى گزيند و به تفسير آن مى نشيند.
– سوره اعراف ، آية 172، ((ميثاق الاول ))
– سوره اعراف ، آية 180
– سوره واقعه ، آية 7
– سوره مؤ من ، آية 11
آنگاه ((العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز)) را مى نگارد و حق اولويت و مولويت خاندان رسالت را تبيين مى نمايد.
شهر آرمانى غدير
تاليف رسالات گوناگون ، جان شيفته وى را خوشنود نساخت . لذا بر آن شد، مدينه فاضله اسلامى را به صورت منقحى به امت اسلامى عرضه دارد و داستان سال دهم هجرت را در خاطره ها زنده كند و آن زمانى است كه استعمارگران با حيله هاى خاص خود امپراطورى عثمانى را از بين برده اند و در عرصه عقيدتى دولت سنى مذهبى را كه به عنوان حكومت اسلامى بر سرزمين پهناورى حكومت مى كرد، از صحنه خارج ساخته اند. علامه امينى به عنوان آسيب شناس اجتماعى ، اينگونه تشخيص داد كه با زوال دولت عثمانى نبايد به دولتهاى استعمارگر اجازه داد، تا جايگزين دولت و لو ظاهر اسلامى شوند.
از ديدگاه او، امت اسلام كه با زوال دولت 623 ساله عثمانى روبرو گشته است ، و تلخى هاى بسيار چشيده ، بهتر است ، نظام مدينه فاضله اسلامى را كه در آن اصل بنيادى غدير مطرح است ، تجربه نمايد. نظامى كه پيامبر جز به آن سفارش نفرموده است .
علامه امينى با تاليف ((الغدير)) خاطرات عصر نبوى را تجديد مى كند، عصرى كه سرورى از آن امت قرآنى است و رسول اكرم صلى الله عليه و آله رهبرى آن را بر عهده دارد و بعد از خود، ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را معرفى كرده است .
امينى ، احياگر سنت نبوى ، با ((الغدير)) جلوه هاى شوكت و عظمت امت اسلامى را در خاطره ها زنده مى دارد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى ، جريان غدير خم را يادآور مى شود.
امينى در عصرى زندگى مى كند كه شكست دولت عثمانى روى داده است . شكستى كه اگر ((اصل غدير)) و رهبرى امت آنگونه كه پيامبر اسلام و قرآن كريم فرموده ، اجرا مى گرديد، روى نمى داد انگليس را جرات آن نبود كه عراق را جزء مستعمرات خويش درآورد.
آيه تبليغ ،[8] آيه اكمال دين[9] آيات سوره معارج[10] آيه ولايت [11]سوره هل اتى . همچنين احاديث نبوى و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را با آميختگى شگرفى در آغاز و انجام سخن و يا در مقام استدلال و تاييد و تضمين يادآور مى شود كه بعضى از اين احاديث به قرار زير مى باشند:
حديث غدير و ولايت ، حديث اخاء، حديث منزلت ، حديث ثقلين ، حديث على مع الحق و الحق مع على ، حديث تبليغ ، حديث انذار العشيرة ، حديث ان عليا اول من اسلم و آمن و صلى ، حديث ردالشمس ، حديث سد الابواب ، و صدها حديث ديگر كه در فضل و بزرگى وصى بر حق حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، بر زبان پيامبر اسلام جارى گشته است .
دكتر سيد جعفر شهيدى كه خود در نجف و تهران از ياران آن فرزانه بود، نقل مى كند كه روزى علامه امينى به من گفت :
((براى تاليف ((الغدير)) ده هزار جلد كتاب خوانده ام )).
وى در ادامه سخن مى گويد:
((او مردى گزافه گو نبود. وقتى مى گفت كتابى را خوانده ام ، بدرستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود)).[12]
علامه نستوه پس از بررسى اسناد حديث غدير و اثبات واقعه مهم عصر نبوى ، شاعران چهارده قرن را كه از سفره قرآن توشه برداشته بودند، به شهادت آورد. تا هم يادى از نام آوران و مبارزان مكتب ارجمند علوى كرده باشد و هم فضايل امام على عليه السلام ، وصى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را به اثبات رساند. وى ادب متعهد شيعى را يكى ديگر از حجتهاى واقعه غدير دانست و براى فراهم آوردن شعر بزرگ مردان فضيلت سالها تلاش پيگير نمود. تا علاوه بر گردآورى شعر حماسه سرايان غدير، اشتباهات عمدى محققين مغرض را بر ملا سازد.
سال 1364 / 1324 چاپ اول كتاب الغدير در نجف آغاز مى شود و تا نه جلد آن به طبع رسيده و در سراسر ممالك اسلامى و غير آن منتشر مى گردد. با انتشار كتاب گرانمايه ((الغدير)) سيل نامه ها و ستايشها به دانشمند فرزانه و علامه خبير ارسال مى شود. اين تقريظها گاه از دانشمندان بزرگ شيعه و اهل سنت است و گاه از پادشاهان كشورهاى اسلامى .
نكته واحدى كه در تمام ستايشها به چشم مى خورد. پذيرش غدير است به عنوان محور حركت اسلامى و بنيان حكومت دينى و مذهبى اسلام . پادشاهان فرصت طلب درصدد هستند تا اين جنبش دينى را به نفع خود به پايان رسانند ولى دانشمندان از جايگاهى بى غرضانه به مساله مى انديشند و در حقيقت زنجير متصل به وحى را بعد از قرنها به راهنمايى مصلح بزرگ حضرت علامه امينى مى يابند.
شيخ محمد سعيد دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت ((اريحا)) از نواحى حلب نامه اى اديبانه به مؤ لف ((الغدير)) نگاشته و در آن اينگونه مى گويد:
((آقاى من ، كتاب ، ((الغدير)) را دريافت كردم و آنرا مورد مطالعه قرار دادم … قبل از آنكه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نيروى فكر و انديشه ام در آن شناور گشت و شمه اى از آن را با ذائقه روحى خويش چشيدم . احساس نمودم كه اين همان يگانه سرچشمه و منبع آب گوارائى است كه هرگز دگرگون نشود. اين منبع جوشان معانى از آب باران صاف تر و گواراتر و از مشك خوشبوتر است …)).[13]
بوستان هدايت
صاحب الغدير سال 1373 هجرى قمرى ، هشت سال پس از انتشار نخستين جلد ((الغدير)) به تاسيس كتابخانه اى اقدام نمود كه نام آن را ((مكتبة الامام اميرالمؤ منين عليه السلام )) نهاد و در روز عيد غدير افتتاح كرد.
آغاز فعاليت اين كتابخانه يا 42000 جلد كتاب خطى و چاپى بود. در تاسيس اين كتابخانه نسخه هاى خطى از كتابخانه هاى معتبرى تهيه شد كه شمارى از آنها به قرار زير مى باشند.
كتابخانه ناصريه ، 000/30 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه مدرسة الواعظين ، 000/20 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه سلطان المدارس ، 000/5 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه معتازالعلماء، 000/18 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه فرنگى محل ، 000/9 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه ندوة العلماء، 000/60 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه اميرالدولة ، 000/110 جلد كتاب ، لكنهو
كتابخانه دانشگاه اسلامى عليگره ، 000/500 جلد كتاب ، عليگره
كتابخانه عمومى رظلا، رامپو
كتابخانه خدابخش ، 000/50 جلد كتاب ، پتنه
كتابخانه عمومى دانشگاه عثمانى ، 000/111 جلد كتاب ، حيدرآباد
كتابخانه عمومى آصفيه ، 000/125 جلد كتاب ، حيدرآباد
كتابخانه سالار جنگ ، 000/52 جلد كتاب ، حيدرآباد
و اين غير از آن كتابخانه هاى خصوصى و عمومى است كه در ايران و عراق ديده و استفاده شده بود.
بايست هاى جهان تشيع
علامه مصلح در طى سالهاى متمادى با جهان تشيع و تاريخ پرفراز و نشيب آن آشنائى كامل داشت . او به مقدار هر حرفى از كتاب الغدير تجربه اندوخته بود و نانوشته هايى داشت كه بايد در جامعه پياده مى شد، تا نظام اجتماعى ، نظام الهى گردد.
زمانى كه علامه امينى از- دارالتبليغ قم – ديدن كرد و برنامه هاى آن مؤسسه در اختيار ايشان قرار گرفت ، فرمودند:
((بايد درسى تحت عنوان ((ولايت )) غير از آنچه كه در تدريس علم كلام و اعتقادات مطرح مى شود، به طلاب آموزش داده شود)).[14] اين جز از ژرف نگرى مصلح اجتماعى چيز ديگرى نيست . علامه امينى براى احياى بنيان فلسفه سياسى اسلام تدريس مبحث ولايت را امرى ضرورى تشخيص داده بود و آموزش آن در محدوده كتب كلامى و اعتقادى را كافى و وافى نمى دانست .
وى با مشكلات تاليف و نشر كتاب آشنا بود و در اين انديشه بود تا با تاسيس ((دارالتاليف )) – خانه نويسندگان – رفاه مورد نياز محققين را در اين مكان فراهم آورده و نويسندگان بدون هيچ آشفتگى خيال به تحقيق و تاليف مشغول شوند.
از طرفى ديگر در طى تاليف الغدير به نشريات بسيارى در اقصى نقاط جهان برخورد نموده بود كه درباره اسلام سخنى داشتند. علامه در صدد بود مجمعى تاسيس نمايد تا اين نشريات گردآورى شده و مورد ارزيابى قرار گيرند. مباحثى كه درباره اسلام ، فرق اسلام ، تاريخ ، جغرافيا، فلسفه ، كلام ادبيات ، اخلاق ، حقوق ، اقتصاد، تفسير قرآن كريم ، سياست و حكومت و ديگر علوم و صنايع اسلامى و… مى شود به دقت مورد مطالعه قرار گيرد و سره از ناسره شناخته گردد.
حضرت علامه امينى با مطرح نمودن ولايت و امامت و بحثهاى عميق علمى و كاوشگرانه پيرامون آن از نخستين متفكران اسلامى بود كه به ((ولايت فقيه )) در عصر غيبت رسيد و بحث و درس اختصاصى پيرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست . حكومت را از آن ولى فقيه به حساب آورد و گفت :
((ديگران غاصبند و اين مقام ، حق مسلم آن فريادگر است .))[15]
و در جاى ديگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت :
((الامام الخمينى ذخيره الله للشيعة )).
((امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است .))
چه او از طلوع فجر صادق خبر داشت و رسالتى كه بر دوش مجدد قرن نهاده شده بود. از اين رو شاگردى تربيت كرد چونان حضرت نواب صفوى تا حكومت علوى را فرياد زند وبا ياران خويش پايه هاى حكومت غاصبان را به لرزه افكند.
نماز آخر
تلاش بى پايان ، معمار مدينه غدير را دچار فتور جسمى كرد و بيمار شد. بيمارى اندك اندك رو به فزونى گرفت . وى از كار باز ماند. كتاب از جلو ديدگانش دور شد و قلم از حركت ايستاد. بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد تا اينكه آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت و مجاهدى نستوه روز جمعه 12 تيرماه 1349 برابر 28 ربيع الثانى 1390 هجرى قمرى نزديك ظهر بدرود جهان گفت . وى كه همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى كعبه و خدمت به مولود آن كارى ديگر نداشت ، در شصت و هشت سالگى از دنيا رفت و جهانى را در غم ارتحال خويش فرو برد.
الغدير وى چراغ خانه دلهاى باصفا شد و مشعل هدايت امت اسلامى .
[1] . مقاله سيد على رضا سيد كبارى، برگرفته از کتاب گلشن ابرار، ج2، ص726، با تغییرات.
[2].ر. ك : همان ، ج 2، ص 25؛ ترجمه ج 3، ص 43 – 44.
[3]. اعتقادات ، شيخ صدوق ، ص 110.
[4]. الغدير، ج 1، ص 154 ترجمه ؛ شهداء الفضيلة ، علامه امينى ، ص 7.
[5]. الغدير، علامه امينى ، ج 1، ص 156، ترجمه ، مقدمه .
[6] .((شهداء الفيضيه )) مقدمه ، استاد دانشمند شيخ محمد خليل الزين عاملى ، ص 4.
[7] . انديشه اصلاحى در نهضتهاى اسلامى ، محمد جواد صاحبى ، ص 209 – 208.
[8]. مائده ، 67.
[9]. مائده ، 5.
[10] .معارج ، 3 – 1.
[11]. مائده ، 55.
[12] .حماسه غدير، محمد رضا حكيمى ، ص 480.
[13]. الغدير، ج 1، ترجمه ص 16 و 17
[14]. به نقل از استاد جواد محدثى از حضرت آية الله مكارم شيرازى.
[15] . فرياد روزها، محمد رضا حكيمى ، ص 24.