اشاره:

صاحِب بْنِ عَبّاد (۳۲۶-۳۸۵ق)، کاتب و وزیر دولت آل بویه (مؤید الدوله و فخر الدوله)، از دانشمندان شیعه و از ادیبان دو زبان عربی و فارسی. نام وی اسماعیل است؛ اما به «صاحب» مشهور بوده و به «کافی الکفات» نیز ملقب بوده است. مشهورترین کتاب ادبی‌اش «المحیط فی اللغه» است. صاحب به‌ویژه در ری و اصفهان، محافل علمی و ادبی بر پا می‌کرد و دانشمندان به دورش جمع می‌شدند. وی پس از هجده سال و یک ماه وزارت، در ری وفات یافت و در اصفهان به خاک سپرده شد.

زندگی‌نامه

تولد: صاحب بن عبّاد در ذی‌القعده[۱] سال ۳۲۶ق[۲] در طالقان در منطقه دیلم[۳] یا در اصطخر فارس[۴] از خاندان ایرانی[۵] متولد شده است. اسم وی اسماعیل و کنیه‌اش ابوالقاسم است و القابش «صاحب»،[۶] «کافی الکفاه»،[۷] «الکافی الأوحد»[۸] و «امین» بوده است.[۹]

از کتابت تا وزارت: صاحب بن عباد در سال ۳۳۵ق به شهر ری می‌آید؛[۱۰] سالی که رکن الدوله آن را فتح کرده و در محرم ۳۳۵ق وارد آن شده است.[۱۱] صاحب در عنفوان جوانی همکاری‌اش را با ابوالفضل بن عمید، وزیر رکن الدوله آغاز می‌کند.[۱۲] در سال ۳۴۷ق، وقتی رکن الدوله وارد بغداد می‌شود (دوره خلافت المطیع لله)، ابن عمید در مقام وزارت و ابن عباد در مقام کتابت همراه او هستند.[۱۳] رکن الدوله در سال ۳۶۶ق و اندکی قبل از فوت خویش، قلمرو حکومتش را میان دو پسرش، مؤید الدوله (نواحی اصفهان) و فخر الدوله (ری و همدان) به شرط اطاعت از برادر بزرگشان، عضد الدوله دیلمی (مالک فارس و کرمان) واگذار کرد.[۱۴] مؤید الدوله، حاکم شاخه اصفهان آل بویه، پس از قتل وزیرش ابن عمید، در سال ۳۶۷ق (دوره خلافت الطائع لله) به صاحب بن عباد حکم وزارت می‌دهد.[۱۵] طبق گزارش دیگر، صاحب بن عباد در سال ۳۶۸ق وزیر مؤید الدوله شده است.[۱۶] ابن عباد در دوره وزارت مؤید الدوله به همراه وی به بغداد و سپس به اصفهان می‌رود.[۱۷]وقتی در شوال ۳۷۲ق، عضد الدوله در بغداد و بر اثر بیماری صرع فوت می‌کند،[۱۸] مؤید الدوله حاکم تمام عراق عجم، گرگان و طبرستان می‌شود و امور این ممالک را با تدبیر صاحب اداره می‌کند.[۱۹] یک سال پس از فوت عضد الدوله، مؤید الدوله نیز در شعبان ۳۷۳ق در گرگان در سن ۴۳سالگی و در اثر بیماری خناق فوت می‌کند[۲۰] و چون برای خود جانشینی تعیین نکرده بود، با پیشنهاد صاحب بن عباد، بزرگان مملکت فخر الدوله را که در نیشابور بود برای امارت کشور دعوت می‌کنند.[۲۱] وقتی فخر الدوله به حکومت می‌نشیند، صاحب بن عباد را علی رغم میل او به کناره‌گیری، به وزارت ابقاء می‌کند[۲۲] و او را تا روز مرگ صاحب نزد خویش نگاه می‌دارد.[۲۳] صاحب، مجموعاً هجده سال[۲۴]و به قولی هجده ماه و یک ماه وزیر بوده است.[۲۵]

لقب «صاحب»:

ابن عباد را دست‌پرورده ابوالفضل بن عمید (وزیر رکن الدوله) دانسته‌اند[۲۶] و چون همراه و مصاحب ابن عمید بوده است به او لقب «صاحب» داده‌اند و قبل از او کسی ‌به این عنوان ملقب نبود.[۲۷] و از این جهت او نخستین وزیری است که لقب صاحب گرفته است و بعد از او هر کسی را که وزیر می‌شد با همین عنوان می‌نامیدند.[۲۸] برخی نیز این لقب را به دلیل هم‌نشینی او از کودکی با مؤید الدوله دانسته‌اند و به همین دلیل او از کودکی با همین لقب مشهور بوده است.[۲۹]

لقب «کافی الکفاه»: یکی از القاب صاحب بن عباد «کافِی الکُفاه» (کفایت‌کننده / شایسته‌تر از همه) بوده است. علت این نام‌گذاری را به مؤید الدوله نسبت داده‌اند که به دلیل لیاقتی که از او در کتابت دیده بود به وی این لقب را می‌دهد.[۳۰] برخی نیز این لقب را از طرف فخر الدوله دانسته‌اند.[۳۱] در کتب تاریخی از او با عنوان «صاحب کافی» نیز یاد شده است.[۳۲] صاحب بن عباد در سال ۳۷۸ق سکه‌ای به وزن هزار مثقال برای فخر الدوله ضرب می‌کند که علاوه بر القابی برای وی (مانند شاهنشاه) لقب کافی الکفاه خود را نیز روی سکه نقش می‌زند.[۳۳]

مذهب:

حموی می‌گوید که صاحب بن عباد، مذهب اُشنانی را حمایت می‌کرده است.[۳۴] برخی این را نشانه این می‌دانند که صاحب شیعی‌مذهب بوده است.[۳۵] طبق نظر حموی، صاحب در اصول زیدی و در فروع حنفی بوده است.[۳۶] به گزارش کتاب اعیان الشیعه شکی در تشیع و شیعه دوازه امامی بودن صاحب نیست.[۳۷] حموی، ابن عباد را متدین و کسی معرفی می‌کند که برای آخرتش کار می‌کند، برخلاف ابن عمید که برای دنیایش تلاش می‌کرده است.[۳۸] از قاضی عبدالجبار معتزلی که معاصر صاحب بن عباد و به حکم او قاضی ری بوده است[۳۹] نقل شده است که او بعد از فوت صاحب می‌گفته است که صاحب را مشمول رحمت نمی‌داند؛[۴۰] زیرا بدون آن که توبه کند مرده است.[۴۱] به عبدالجبار به دلیل این سخنش نسبت بی‌وفایی داده‌اند.[۴۲]

اخلاق شخصی و سیاسی:

در گزارش‌ها و کتب تاریخی، از ابن عباد شخصی کریم و سخی و بخشنده یاد شده است.[۴۳] حموی می‌نویسد که با وجود سبک‌سری‌های صاحب اما گزارش‌های خوبی درباره مکارم اخلاق وجود دارد.[۴۴] مصحح کتاب «روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات» بیان می‌کند که صاحب بن عباد از نیاکان بزرگوار خود محاسن اخلاق، مکارم اوصاف، نیکوکاری، نوع‌پروری، گشاده‌دستی و خدمت به ‌مردم را ارث برده بوده است و نیز همه درخواست‌کنندگان و نیازمندان را با چهره خندان و آغوشی باز و دستی‌ گشاده می‌پذیرفته است.[۴۵] در «معجم الادباء» به اقتدار صاحب در وزارت، خشم و سخت‌گیری هنگام بازخواست و سرزنش، عدم ترحم و… اشاره شده است.[۴۶] ابوحیان توحیدی که از ابن عمید کینه سختی در دل داشته است کتاب «مثالب الوزیرین» را نوشته و در آن به ذکر قبایح و مثالب او و شاگردش (صاحب) پرداخته است.[۴۷]

پدر:

پدر صاحب (عَبّاد) نیز اهل علم و فضل بوده است.[۴۸] وی دانش‌آموخته علمای بغداد و اصفهان و ری بوده و از مذهب اعتزال دفاع می‌کرده است و صاحب و ابن مردویه اصفهانی از او روایت می‌کرده‌اند.[۴۹] عبّاد در همان سال ۳۸۵ق که فرزندش صاحب می‌میرد از دنیا می‌رود.[۵۰]

وفات:

صاحب بن عباد، در مقام وزارت فخر الدوله و در ۲۴ صفر[۵۱] سال ۳۸۵ق در ری فوت می‌کند[۵۲] و جنازه‌اش به اصفهان منتقل[۵۳] و در بنایی در محله «باب دَریه» اصفهان به خاک سپرده می‌شود.[۵۴] پس از درگذشت صاحب، به دستور فخر الدوله، خانه و اموال صاحب به او منتقل می‌شود.[۵۵]

فرزندان:

از صاحب تنها یک دختر به جای مانده است.[۵۶] نسبت بخشی از سادات همدان، به واسطه دختر صاحب بن عباد، به امام حسن(علیه‌السلام) می‌رسد.[۵۷]

مقام علمی

صاحب بن عباد، دانشمند فوق‌العاده‌ای بوده و به دانش‌های روزگار خودش آگاه و نیز ادیب و اهل‌قلم و نویسندگی بوده است.[۵۸] در زمان حضور صاحب بن عباد در ری و اصفهان، جمع زیادی از اهل علم و بحث و شعر دور او جمع شده بودند.[۵۹] ابن عباد، حافظه قوی داشته و در فصاحت کلام، سرودن شعر و عروض و قافیه توانا بوده است.[۶۰] وی کتاب‌خانه بزرگی داشته است که در آن روزگار برای حمل آن به چهارصد شتر نیاز بوده است.[۶۱] طبق گزارش حموی، تخصص اصلی صاحب، علم کلام بوده، به شیوه معتزله بحث می‌کرده، با اهل حکمت و علوم وابسته به آن مانند هندسه، طب، نجوم، موسیقی، منطق و عدد (حساب) به شدت عناد داشته و از بخش الاهیات حکمت (فلسفه الاهی) بی‌بهره بوده است.[۶۲] ابن رازی ایلاقی، محدث و فقیه شیعی قرن چهارم هجری، همروزگار شیخ صدوق و صاحب بن عباد بود و از هر دو آنان روایت کرده است.[۶۳]

آثار علمی:

طبق گزارش محقق کتاب «المحیط فی اللغه»، محمدحسین آل یاسین، متقدمان برای صاحب هجده کتاب و متأخران ۳۰ تا ۳۷ کتاب نام‌ برده‌اند.[۶۴] وی چهارده کتاب از صاحب را که منتشر شده است، با ذکر محقق، محل و سال نشر فهرست کرده است.[۶۵] طبق گزارش این محقق، آثار مکتوب صاحب بن عباد از این قرار است:[۶۶]

۱. الإبانه عن مذهب أهل العدل.

۲. الإِقناع فی العروض و تخریج القوافی.

۳. الأمثال السائره من شعر المتنبی.

۴. التذکره فی الأصول الخمسه.

۵. دیوان الصاحب بن عباد.

۶. رساله فی أحوال عبد العظیم الحسنی.

۷. رساله فی الطب.

۸. رساله فی الهدایه و الضلاله.

۹. الروزنامجه. (دفتری که صاحب تمام کارهای روزانه دیوانی را در آن یادداشت می‌کرده است[۶۷]).

۱۰. عنوان المعارف و ذکر الخلائف.

۱۱. الفرق بین الضاد و الظاء.

۱۲. الفصول الأدبیه.

۱۳. الکشف عن مساوئ شعر المتنبی.

۱۴. المحیط فی اللغه (معجم به روش خلیلی در کتاب «العین»).

۱۵. المختار من رسائل الصاحب بن عباد.

۱۶. جوهره الجمهره (مختصر کتاب «الجمهره» ابن درید) (نسخه خطی).

۱۷. کتاب الحجر (اسامی هفتادگانه حجر) (نسخه خطی).

در کتاب اعیان الشیعه اسامی سی کتاب صاحب آمده است.[۶۸]طبق گزارش مصحح کتاب «روضات الجنات»، کتاب‌های «کتاب الاعیاد و فضائل النوروز» و «کتاب الامامه و تفضیل علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) و تصحیح امامه من تقدمه» نیز برای صاحب بن عباد شمرده شده است.[۶۹]

خدمات علمی

در روزگار صاحب بن عباد، علما و ادبا و دانشمندان از هر طبقه و صنفی به طرف ری که بزرگ‌ترین شهرهای مرکزی و غربی ایران و پایتخت سیاسی و علمی و مذهبی در آن روزگار بوده است وارد میشدند.[۷۰]

رابطه با علمای شیعه:

سلاطین آل بویه و وزرایش مروج مذهب تشیع بوده و از علمای شیعه حمایت و سرپرستی می‌کردند.[۷۱] از جمله شیخ صدوق به درخواست رکن الدوله از قم به ری مسافرت می‌کند[۷۲] و کتاب عیون اخبار الرضا را برای قدردانی از دو قصیده صاحب بن عباد در مدح امام رضا(علیه‌السلام) به صاحب تقدیم می‌کند و در مقدمه کتاب به این موضوع اشاره می‌کند.[۷۳] شیخ صدوق در مجالس علمی رکن الدوله و صاحب بن عباد حضور داشته و بحث و مناظره می‌کرده است.[۷۴] برخی از این مناظرات را قاضی نورالله شوشتری در کتاب «مجالس المؤمنین» نقل کرده است.[۷۵] برادر شیخ صدوق (حسین بن علی) نیز کتاب «نفی التشبیه» را به صاحب بن عبّاد تقدیم کرده و صاحب نیز همواره به او احترام می‌گذاشته و جای او را بالای مجلس قرار می‌داده است.[۷۶]

تأثیر در شعر فارسی:

صاحب را از بلغای معروف زبان عربی و رقیب هم‌عصر خودش شمس المعالی قابوس برشمرده‌اند.[۷۷] و نیز او را جزو شاعران ذو اللسانین می‌دانند که به دو زبان عربی و فارسی شعر می‌سرایند.[۷۸] در دربار آل‌بویه ادبیات عرب حضور پر رنگ داشته است و شاهان آل‌ بویه بیشتر به شعر عربی توجه می‌کرده‌اند اما به همت صاحب بن عباد در آن دوره شاعران فارسی هم ظهور کرده‌اند: مانند منصور بن علی رازی (متخلص به منطقی)، بندار و محمد بن علی سرخسی (متخلص به خسروی).[۷۹] زمانی که صاحب، وزارت مؤید الدوله را بر عهده داشته و در اصفهان بوده است به بسط و گسترش ادبیات و شعر همت می‌گمارد.[۸۰] به‌رسم آن روزگار، ابومنصور ثعالبی نیشابوری کتاب «لطائف المعارف» را به اسماعیل بن عباد هدیه داده است.[۸۱] در مقابل این نظر، مصحح کتاب «روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات»، معتقد است صاحب بن عباد از مروجان متعصب زبان عربی در ایران و از مخالفان زبان پارسی و از دشمنان سرسخت عناصر ملی بوده است.[۸۲] سید محسن امین می‌نویسد که هرچند اصالت صاحب فارسی است اما دین و ادبش عربی است و تمایلش به اسلام و آگاهی‌اش از علوم دینی و بلاغتش در ادبیات عربی، بر تعصب بر اصالتش غلبه داشته است و البته عرب را دوست می‌داشته و از شعوبیت بی‌زار بوده و این موضوع در اشعارش منعکس شده است.[۸۳]

خدمات عمرانی

دوره آل بویه از نظر تحول و تکامل ایران با اهمیت بوده است؛ چرا که برخلاف دوران قبل که بغداد به ایران حکومت می‌کرد، در این دوره مناطق عربنشین اطراف فرات و دجله تا حدودی تحت نفوذ ایران بوده‌اند و بر اساس همزیستی دو کشور در تحت حکومت یک دولت واحد، ایران از لحاظ فرهنگی و اداری و اقتصادی رشد کرده است.[۸۴] صاحب نیز در مقام وزارت دولت آل بویه، در این امر کوشا بوده است. نویسنده کتاب «تاریخ قم» با صاحب هم‌عصر بوده است و در کتابش از دو مورد تدبیر و دخالتش در قم می‌نویسد: حل مشکل بی‌آبی قم و اصلاح قنات‌ها؛[۸۵] خراج قم.[۸۶] در نمونه دیگر، شاردن می‌نویسد که در سال ۳۶۴ قمری که بخش زیادی از حصار شهر قزوین ویران شده بود، اسماعیل بن عباد که صدراعظم فخر الدوله بوده است، دستور می‌دهد آن را از نو بسازند.[۸۷]

پی نوشت:

۱.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱.

۲.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱؛‌ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۸، ص۳۵۲.

۳.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۶۸؛ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲۹.

۴.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲۹.

۵.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۶.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۶۸.

۷.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۶۸.

۸.ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۷، ص۳۰۹

۹.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۰.

۱۰.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۱۱.ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۶، ص۱۳۹.

۱۲.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱؛ لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۱۳.ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۶، ص۲۰۷.

۱۴.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۷۸.

۱۵.مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۴۱۷؛ حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۲ و نیز نگاه کنید به: سجادی، تاریخ جامع ایران، ۱۳۹۴ش، ج۸، ص۳۴.

۱۶.حسینی خاتون‌آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ۱۳۵۲ش، ص۲۳۷.

۱۷.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۱۸.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۱۳۹.

۱۹.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۷۹.

۲۰.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۱۴۶.

۲۱.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۶۸ و ۱۷۹؛ و نیز نگاه کنید به: فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ۱۳۸۶ش، ص۲۹؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۹، ص۲۶؛ عتبی، الیمینی، ۱۴۲۴ق، ص۷۰؛ سجادی، تاریخ جامع ایران، ۱۳۹۴ش، ج۷، ص۷۱۴.

۲۲.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۷۹؛ و نیز نگاه کنید به: فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ۱۳۸۶ش، ص۲۹.

۲۳.اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۱۸۴.

۲۴.حسینی خاتون‌آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ۱۳۵۲ش، ص۲۳۷.

۲۵.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱.

۲۶.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۷۹.

۲۷.حسینی منشی، ریاض الفردوس خانی، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۸ و ۱۲۹.

۲۸.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۲۹.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲۹؛ لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۳۰.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱؛ لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۳۱.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۳۲.فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ۱۳۸۶ش، ص۴۶؛‌ حسینی فسایی، فارس نامه ناصری، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۲۴۱.

۳۳.سجادی، تاریخ جامع ایران، ۱۳۹۴ش، ج۸، ص۴۰.

۳۴.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۰.

۳۵.حموی، معجم الأدباء، مترجم: عبدالمحمد آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۶ (پاورقی شماره ۴).

۳۶.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۴؛ حموی، معجم الأدباء، مترجم: عبدالمحمد آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۸.

۳۷.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۳۷ (و نیز برای اطلاع از دیدگاه‌های مختلف درباره مذهب صاحب، ص۳۳۸و۳۳۹ را بخوانید).

۳۸.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۰.

۳۹.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۶.

۴۰.حسینی خاتون‌آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ۱۳۵۲ش، ص۲۵۰.

۴۱.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۶.

۴۲.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۶.

۴۳.یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۱۶۹؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۹، ص۱۱۰؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۵.

۴۴.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۳؛ حموی، معجم الأدباء، ترجمه آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۸.

۴۵.زمچی، روضات الجنات، ۱۳۳۸ش، ج۱، ص۵۳۲.

۴۶.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۴و۱۷۵؛ حموی، معجم الأدباء، ترجمه آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۸.

۴۷.سجادی، تاریخ جامع ایران، ۱۳۹۴ش، ج۸، ص۳۱؛ برای اطلاع بیشتر از مدح و ذم‌ها و نظر ابوحیان نگاه کنید به: امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۳۰-۳۳۷ (و نیز درباره حلم و کرم و سخاوتش، ص۳۴۷و۳۴۸ را بخوانید).

۴۸.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۲.

۴۹.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱.

۵۰.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۲.

۵۱.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۱ (به استناد به گزارش ابونعیم الحافظ).

۵۲.چلپی، ترجمه تقویم التواریخ، ۱۳۷۶ش، ص۸۲؛ گردیزی، زین الاخبار، ۱۳۶۳ش، ص۳۷۲؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۷، ص۳۰۹؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۹، ص۱۱۰؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۵.

۵۳.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۶.

۵۴.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲۹.

۵۵.ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۵.

۵۶.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲۹.

۵۷.نواده مهلب، مجمل التواریخ و القصص، [بی‌تا]، ص۴۵۹.

۵۸.ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۹، ص۱۱۰؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۵؛ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۱۶۹.

۵۹.پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ۱۳۸۰ش، ص۱۷۹.

۶۰.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۴؛ حموی، معجم الأدباء، مترجم: عبدالمحمد آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۸.

۶۱.ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۹، ص۱۱۰؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۲۲۵؛ خوند میر، مآثر الملوک، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۸؛ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۴.

۶۲.حموی، معجم الأدباء، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۱۷۴و۱۷۵؛ حموی، معجم الأدباء، مترجم: عبدالمحمد آیتی، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۲۹۸.

۶۳.بروجردی، جامع أحادیث الشیعه، ۱۳۸۶ش، ج۲۵، ص۲۳.

۶۴.صاحب، المحیط فی اللغه، ۱۴۱۴ق، ج۱، مقدمه، ص۱۲.

۶۵.صاحب، المحیط فی اللغه، ۱۴۱۴ق، ج۱، مقدمه، ص۱۲۱۴.

۶۶.صاحب، المحیط فی اللغه، ۱۴۱۴ق، ج۱، مقدمه، ص۱۲۱۶.

۶۷.ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ۱۳۷۹ش، ج۶، ص۲۵۶.

۶۸.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۵۱و۳۵۲.

۶۹.زمچی، روضات الجنات، ۱۳۳۸ش، ج۱، ص۵۳۵ و ۵۳۶.

۷۰.شیخ صدوق، کتاب المواعظ، [بی‌تا]، مقدمه، ص۱۰.

۷۱.شیخ صدوق، کتاب المواعظ، [بی‌تا]، مقدمه، ص۱۰.

۷۲.شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۲۰.

۷۳.شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۱۹ ۲۳.

۷۴.شیخ صدوق (۳۸۱ق)، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گیلانی، ۱۳۶۲ش، ج۱، مقدمه، ص۶.

۷۵.شیخ صدوق (۳۸۱ق)، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گیلانی، ۱۳۶۲ش، ج۱، مقدمه، ص۶.

۷۶.شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ترجمه: غفاری، ۱۳۶۷ش، مقدمه، ج۱، ص۱۹.

۷۷.یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۱۷۹.

۷۸.یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۴.

۷۹.یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ۱۳۸۱ش، ص۱۶۹؛ براون، تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۱۳۴.

۸۰.لغت‌نامه دهخدا، «صاحب بن عباد».

۸۱.براون، تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۱۴۵.

۸۲.زمچی، روضات الجنات، ۱۳۳۸ش، ج۱، ص۵۳۴.

۸۳.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۳۷.

۸۴.اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۱۷۰ و ۱۷۱.

۸۵.قمی، تاریخ قم، ۱۳۸۵ش، ص۳۱.

۸۶.قمی، تاریخ قم، ۱۳۸۵ش، ص۳۶۹.

۸۷.شاردن، سفرنامه شاردن، ۱۳۷۲ش، ص۵۰۹ و ۵۱۰.

منابع

۱.ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت:‌دار الصادر، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م.

۲.ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلی، ابو القاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.

۳.ابن مسکویه (۴۲۱ق)، احمد بن علی، تجارب الامم، مصحح: ابو القاسم امامی، تهران: سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.

۴.اشپولر (۱۹۹۰م)، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه: جواد فلاطوری و مریم میر احمدی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ش.

۵.اشپولر (۱۹۹۰م)، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه: جواد فلاطوری و مریم میر احمدی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ش.

۶.امین (۱۳۷۱ق)، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین،‌بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج۳، ۱۴۰۶ق.

۷.براون (۱۹۲۶م)، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی، ترجمه: فتح الله مجتبائی و غلام حسین صدری افشار، تهران: مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.

۸.بروجردی (۱۳۸۰ق)، آقاحسین، جامع أحادیث الشیعه، مصحح: جمعی از محققان، تهران، فرهنگ سبز، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.

۹.پیرنیا، حسن (۱۳۱۴ش) و عباس اقبال آشتیانی (۱۳۳۴ش)، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، تهران: خیام، چاپ نهم، ۱۳۸۰ش.

منبع: ویکی شیعه