شاید مهمترین و راهبردیترین فراز و بخش سفر رهبر انقلاب اسلامی به استان خراسان شمالی، طرح بحث جدید، جذاب و جالب شاخصههای «سبک زندگی اسلامی» و «سبک زندگی غربی» از سوی ایشان باشد. پس از کلیدواژههای «تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی»، «عبرتهای عاشورا و بحث خواص و عوام»، «جنبش نرمافزاری، تولید علم و نهضت آزاد اندیشی» و … اکنون در آستانه دهه پیشرفت و عدالت و در آغاز ورود به مرحله چهارم از مراحل پنجگانه ۱- انقلاب اسلامی ۲- نظام اسلامی ۳- دولت اسلامی ۴- جامعه اسلامی و ۵- دنیا و تمدن نوین و شکوهمند اسلامی، رهبر حکیم و دوراندیش انقلاب در قامت یک نظریهپرداز مسلط به واقعیات کشور، بحث تئوریک، انتقادی و دقیقی را با عنوان «سبک و فرهنگ زندگی» کلید زدند.
«سبک زندگی» چیست؟
مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعهشناسی و مردمشناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکهای بودن عوامل متعددی که در شیوههای زندگی یا اقلیمهای زیستن انسان تأثیر میگذارند، به وجود آمده است.
تقریباً در اکثر تعریفهای سبک زندگی، میتوان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است و در واقع هر دو مفهوم هم، به واژه «سبک» باز میگردد: اول، مفهوم وحدت و جامعیت و دوم، مفهوم تمایز و تفارق. به این معنی که سبک زندگی، حاکی از مجموعه عوامل و عناصری است که کم و بیش به طور نظاممند با هم ارتباط داشته و یک شاکله کلی فرهنگی و اجتماعی را پدید میآورند. همین پیوستگی، اتحاد و نظاممندی این کُل را از کُلهای دیگر متمایز میکند. وجود کلماتی همچون الگو، نظاممندی، کلیت، هویت و تمایز در بیانات اخیر رهبر فرزانه انقلاب نیز حاکی از همین مطلب است و به همین دلیل است که امروز از دو مدل و الگوی متمایز و متفاوت سبک زندگی اسلامی و غربی سخن میگوییم. واژگان مترادف سبک زندگی اسلامی: سبک زندگی شیعی، ارزشی، ایدئولوژیک، جهادی، انقلابی، دینی و تعابیر معادل سبک زندگی غربی: سبک زندگی اروپایی، مسیحی، آمریکایی و وسترنیزه میباشد اما آنچه در تعریفهای سبک زندگی، جلوهگر میشود آن است که این تعریف قرابت بسیاری با مفهوم هویت پیدا میکند اما با این تفاوت که علاوه بر هویت، مناسبات و رفتارهای عینی و واقعی زندگی را نیز شامل میشود و میتوان مثالها و مصداقهایی از زندگی واقعی را شاهد آورد که رهبر انقلاب نیز به بیش از بیست مورد از آنها اشاره کردند.
مفهومشناسی سبک زندگی
مفهوم سبک زندگی(Life style) از زمره مفاهیمی است که پژوهشگران حوزه جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پارهای از واقعیتهای فرهنگی جامعه آن را مطرح و به کار میبرند و دامنه به کارگیری آن در ادبیات علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی رواج زیادی یافته است تا حدی که بعضی معتقدند که این مفهوم قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و میتواند به نحو دقیقتری، گویای واقعیت پیچیده رفتارها و حتی نگرشهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه امروز ما باشد و حتی برخی اندیشمندان به کارگیری آن به جای مفاهیم فراگیری چون قومیت و ملیت را مطرح کردهاند. سبک زندگی در رشته مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق میشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشاندهنده کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه میباشد. به عبارتی سبک زندگی، دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.
مسائل خرد مقدمه فهم استراتژیک/ روش رهبر انقلاب: از استقراء به استنتاج
از منظری که سبک زندگی و بررسی ابعاد و وجوه آن، حوزه بسیار تخصصی و حرفهای در مطالعات فرهنگی به خود اختصاص میدهد، مقوله بسیار تعیینکننده و محوری در مطالعات و بررسیهای کلان استراتژیک و طراحی چشماندازهای یک فرهنگ نیز میباشد. اصولاً باید دانست حوزه مطالعات استراتژیک بر خلاف بار لغوی آن که همواره نوعی نگاه کلان را مطرح میسازد، در حوزه فرهنگ تنها بر پایه مطالعات و بررسیهای جزیی امکانپذیر است. به عبارتی در مطالعات و بررسیهای راهبردی، از لحاظ متدولوژیک و روششناختی، بایستی بر مبنای مشاهدات و تحلیلهای جزیی، کوچک (و استقرایی) حرکت کرد تا به تحلیل و توصیف و تبیین کلان نزدیک شد و پس از آن به حوزه پیشبینی، آیندهپژوهی و آیندهنگری، که اساس مباحث راهبردی بر آن استوار است، نزدیک شد. بنابراین مجموعه توصیفهای ریز و جزیی مبنای تحلیلهای راهبردی محسوب میشوند و پس از آن متغیرهای کلان یا ساختاری را بایستی در این گونه بررسیها وارد و اعمال نمود. چرا که واقعیتهای موجود و پراکنده که امکان بررسی و سنجش تجربی و ملاحظه عینی داشته باشند میتوانند پایه نتیجه گیریهای کلان و راهبردهای آیندهنگرانه باشد. در واقع با به کارگیری مفهوم سبک زندگی و ژرفاندیشی و تعمیق درباره مفهوم آن، میتوان از هنجارهای پنهان که در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه قابل مشاهده است، سر درآورد و از جهتگیریها و الگوهای موجود یا در حال شکلگیری آتی جامعه، به نحو واقعبینانهای تفسیر به دست داد.
از این روست که رهبر انقلاب اسلامی در بحث سبک زندگی، به مصادیق و سؤالات دقیق و جزیی و عینی و ریز شده روی آوردند و خردهگیری برخی افراد که به ورود به مصادیق جزیی توسط رهبر عالی رتبه نظام اشکال میکنند نشان میدهد که این افراد با روشهای مدیریت استراتژیک نظام و نیز با متدهای اصلاح سبک زندگی آشنا نیستند. رهبر انقلاب با درک دقیق و درست اندیشی که از واقعیات جامعه ایران دارند مسیر استقراء جهت استنتاجات خود انتخاب نمودهاند و این مسیری است که غرب را منفعل خواهد کرد. در ادامه خواهیم گفت که چرا.
فضای مفهومی «سبک زندگی»
هر اصطلاح از اصطلاحات علوم اجتماعی، مانند سایر علوم در فضای مفهومی (Context) آن قابل درک است. «سبک زندگی» نیز به عنوان یکی از اصطلاحات علوم اجتماعی، پیوند مستقیم و وثیقی با مجموعهای از مفاهیم دارد؛ مفاهیمی مانند: عینیت و ذهنیت، فرهنگ و جامعه، فرهنگ عینی و ذهنی، صورت (شکل، فرمت، قالب و ظرف) و مظروف و محتوا، رفتار و معنا(نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق و ایدئولوژی، سنت و نوگرایی(تجدد)، شخصیت و هویت(فردی و جمعی)، وراثت و محیط، فردیت و عمومیت (تفرّد و تعمیم)، خلاقیت و بازتولید، تولید و مصرف، طبقه و قشر(بندی) اجتماعی، زیباییشناسی(سلیقه) و نیاز، مقبولیت و مشروعیت و قس علی هذا.
بدون شناخت این روابط متکثر و متنوع، درک درستی از «سبک زندگی» و نظریههای مربوط به آن به دست نخواهد آمد. بدین لحاظ، هر محققی که میخواهد در این حوزه به مطالعه بپردازد، موظف به روشن کردن معنای «سبک زندگی» است که آن را در نظر دارد؛ معنایی که حداقل رابطه «سبک زندگی» را با سایر پدیدهها و مفاهیم همجوار نشان میدهد. در بیانات رهبر انقلاب نشانههای زیادی از این رمزگشایی و روشن کردن معنایی مییابیم. برای رهایی از تعقید و گرهگشایی از مفهوم چند وجهی سبک زندگی مثالهای ایشان رهنمود خوبی است.
آیا واژه و مفهوم «سبک زندگی» اصطلاح دقیقی در علوم اجتماعی است یا اصطلاحی خاص و ترکیبی از معنای دو واژه «زندگی» و «سبک»است؟ آیا این واژه دو کلمهای، موصوف و صفت است یا مضاف و مضافالیه؟ آیا یک ترکیب وصفی است یا یک ترکیب اضافی؟ آیا کسانی که از این ترکیب بهره بردهاند، همگی معنای واحدی را از آن ارائه کردهاند؟
لازمه پاسخ به این سؤال، بحث واژهشناسی و ترمینولوژی سبک زندگی است اما اجمالاً و فعلاً بر سر این مفهوم توافق میکنیم که شیوه زندگی یا سبک زیستن منعکسکننده گرایشها، تمایلات، رفتارها، عقاید و ارزشهای یک فرد یا جامعه است و مجموعهای از طرز تلقیها، عادتها، نگرشها، سلیقهها، معیارهای اخلاقی و سطح اقتصادی، در کنار یکدیگر طرز زندگی کردن فرد یا گروهی را میسازند. با عنایت به تعریف دقیق چند سال گذشته رهبر حکیم انقلاب از واژه «فرهنگ» که آن را «باورها» و «رفتارهای برخاسته از باورها» تعریف نمودند، مشخص میشود که چرا ایشان دو واژه فرهنگ و سبک زندگی را در کنار هم اصطیاد و استفاده مینمایند.
ضرورت عبرتپژوهی تاریخی و بررسی تاریخی مقوله «سبک زندگی»
در هم تنیدگی فلسفه علم و تاریخ علم ایجاب میکند در تحلیل دقیق یک مقوله، تاریخ آن را بکاویم. بیشک مواجهه فرهنگ و جامعه ایرانی با فرهنگ و نگرش غربی و مدرن، سبب تحول در سبک زندگی ایرانی شده است و یک زندگی شبه مدرن را که بارقه هایی از سنت نیز در آن وجود دارد، برای جامعه ایرانی رقم زده است. با چند دقیقه نظاره و قدم زدن در محیطهای اجتماعی و شهری این هویت مونتاژی و میکسی و هلو انجیری را مشاهده مینمائید.
از پایان دوره صفویه و مخصوصاً از دوران قاجاریه تا به امروز، مسأله مواجهه با عالمی جدید و ساحتی نوین به نام غرب و مدرنیته، کم کم در ایران رخ نموده است. غالباً این مواجهه چند جانبه بوده است اما در هر دوره وجهی از آن بر وجوه دیگر غلبه داشته است: این مواجهه ابتدا به صورت سلطه جغرافیایی محدود بود. مانند حضور پرتغالیها در جنوب ایران. پس از قوت صفویه، این مواجهه، به عرصه کلام قدم میگذارد و این مسیونرهای مسیحی هستند که حامل پیام غرب نوین و اروپای متجدد در ایران هستند. اولین مدارس جدید را همین مسیونرها بنا میکنند.(به ویژه در دوره قاجار) پس از این، از دوران پس از صفویه تا استقرار قاجار و حتی تا زمانه تحریم تنباکو، مواجهه ما بیشتر شکل اقتصادی استعماری دارد.
جنگهای ایران و روس و حضور استعماری انگلیس در ایران و منطقه، سخن از مواجهه نظامی را مطرح ساخت. از اواسط دوره قاجار غرب و غربزدگی و مواجهه ما با این پدیده، شکلی جدید به خود گرفت. این نحوه مواجهه جدید، در حوزه اندیشه و تفکر و علم و فرهنگ بوده و غربزدگی گسترده فرهنگی و علمی را پدیدار کرد. بدین سبب طبقه روشنفکران غیر دینی و فراماسونرها در این دوره آن هم تحت نظارت و حمایت و هدایت انگلیس و روسیه و بعدها آمریکا شکل گرفت و بر اساس این شیوه مواجهه است که کم کم سبک زندگی ایرانی دستخوش تغییرات میشود؛ تغییراتی که هرچه زمان برایش جلوتر میرفت، سرعت این تغییرات نیز سریعتر میشد و واکنش آگاهان، روشنفکران دینی، خواص سیاسی و علما را باعث میگشت.
این در حالی بود که سبک زندگی سنتی – دینی با مایهها و جوهره شیعی و گرایشات اهل بیتی مردم ایران از استحکام دیرینه و با پشتوانهای برخوردار بود و جامعه ایرانی را به چاره واداشت که چگونه نه این را وانهد و نه آن را رد نماید. پرسشی که هنوز در دوران گذار برای پاسخ به آن هستیم و به سؤال «چه باید کرد» در برابر هجوم اندیشه غربی صدها پاسخ داده شده است. هر چند همگان متفقند جوهره شیعی و اسلامی مردم و جوانان ایران اسلامی لیبرالیزه نمیشود اما سبک زندگی در صد سال اخیر دچار تحولات عمیق و ریشهداری شده است و همواره مسأله تماس، برخورد، پذیرش، طرد، مقابله و یا همزیستی میان فرهنگ سنتی– اسلامی ایرانی و ورود فرهنگ غربی و اروپایی که حامل تجدد و مدرنیته به معنای دقیق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم این موضوع در قلب تحولات فکری فرهنگی جامعه قرار دارد. این مسأله برای آگاهان و خواص، آشکار، و برای عموم مردم، مسأله رایج و مبتلابهی است که عامه مردم نسبت به آن تا کنون غفلت معرفتی را ترجیح دادهاند و رهبر انقلاب اخیراً اهتمام ویژهای به غفلتزدایی در این ساحت نمودهاند.
سبک زندگی کنونی ما در مواجهه با غرب مدرن
غرب فرهنگی و فلسفی با تفکری که در آن انسان میخواهد جای خدا را بگیرد و به صورت موجودی صاحب علم و اراده و قدرت و در جایگاه تشریع ظاهر شود و میبایست همه چیز را در تصرف و تملک خود درآورد، پدید آمد. غرب آن چنان که بسیاری از متفکران غربی نیز به آن اذعان کردهاند، کوشیده است تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای انسان رقم بزند. امثال نیچه، هایدگر، هانری کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هر کدام به نحوی به این تعارض اشاره داشتهاند.
از آنجا که جامعه ایران یک جامعه دیندار، دینمحور و خدامحور است و در آن، پایبندی به دین و سنت تا حدود زیادی یافت میشود با ورود نگرشها و اندیشههای غربی و جلوههای مدرنیته توسط افرادی چون میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده که از پیشروان آشنایی با تجدد بودند، این تضاد و چالش بین این دو فرهنگ کاملاً متفاوت، بروز پیدا کرد و هنوز این چالش ادامه یافته است.
عدهای که به جریان روشنفکری غیر دینی شهرت یافتهاند با نام پیشرفت و توسعه و نفی عقبماندگی تاریخی، سعی در القای اندیشههای غربی و تجدد حاصل از رشد و گسترش بینش غربی بودند. عدهای دیگر کوشیدند راههای میانه را مطرح کنند و عدهای دیگر به نفی مدرنیته و نقد آن روی آوردند. البته هیچ کدام از ایشان به راهکار و راهبردی در خور برای این دوران گذار، دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاد اکتفا کردند. (در مقاله کدام غرب، کدام علم، کدام نرم افزار؟ در ویژه نامه انقلاب ناتمام ۹دی به تفصیل در این باره سخن گفتیم)
تاریخ و سنت اسلامی ایرانی ما سودایی دیگر و نگاهی متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل این است که در عصر حاضر، تاریخ غربی تمام تاریخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طور کلی با موازین غربی حکم میشود. اکنون در نگاه غربزدگان عالم دو بخش دارد: یک بخش متجدد و یک بخش درگیر شده با سودای تجدد.
متأسفانه جامعه ایرانی علی رغم مقاومتهای آگاهانه روحانیت اصیل و مردم دینمدار با بسیاری از سنن خویش و امور هویتی و اشکال و قالبهای سبک زندگی دینیاش وداع کرد و عرصه را برای غربزدگی فراهم نمود که منجر به تعریف جدیدی از هویت، زندگی، عالم، علم و دین و دینداری گشت.
باید این نظریه انتقادی رهبر شجاع انقلاب را درک کنیم که مواجهه تمدن ایرانی اسلامی با فرهنگ و تمدن غرب که امروزه بر تمام جهان سیطره یافته است، سبب تحولات بسیاری در تمام شئونات جامعه ایرانی شد و «چرا»هایی که ایشان مطرح میکنند نیاز به ریشهیابی معرفتی دارد.
ایرانیان همان طور که در برخی هویت و ارزشها، دچار بحران شدهاند، در سبک زندگی نیز در ۱۰۰ ساله اخیر به ویژه از دوران روی کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش، دچار تشتت و تذبذب بسیار در نگرشها و گرایشها، آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعی، باورها و حتی باورهای دینی خود گشته و سبک زندگی اسلامی ایرانی دچار تضادها و تناقضهای بسیار شده است، به نحوی که از جامعه ما یک جامعه شبه مدرن ساخته است که نه میتوان آن را سنتی و اسلامی نامید و نه میتوان بر آن نام مدرن نهاد. باید از این تذبذب هویتی نگران بود. نگرانی در کلام انتقادی ولی امر مسلمین، کاملاً قابل درک است.
رهبر انقلاب اسلامی میکوشند تا این فرضیه کلان را اثبات نمایند که زیستن ایرانی در زمانه کنونی، برآمده از مواجهه و نزاع دو سبک زندگی غربی و اسلامی است.
زمینههای فلسفی و فکری سبک زندگی غربی کدام است؟
تجدد و مدرنیسم، یک گفتمان فلسفی و تاریخی است که آغاز آن را باید در عصر رنسانس یعنی قرنهای ۱۵و ۱۶ سراغ گرفت. این گفتمان تاریخی، سبب تحول در تمام ساحتهای تفکر و زیستن بشر غربی گردید و تاکنون نیز این تحول هم در جغرافیای کشورهای غربی و هم در عالم شرق، ادامه دارد. هسته و دال مرکزی این مفهوم را میتوان مفاهیم در هم تنیده خودبنیادی تفکر بشر، انسانگرایی (اومانیسم و هیومنیسم)، قدسیتزدایی و تقدسزدایی مادهگرا (ماتریالیسم)، تکنیکزدگی افراطی، غیبستیزی و شریعتستیزی و وحیستیزی و متنگریزی دانست.
این تفکر مرکزی، سبب پدیدار شدنِ هنر و ادبیات مدرن (رمانتیسم، کلاسیسیزم، رئالیسم، ناتورالیسم، اکسپرسیونیزم، کوبیزم و دادائیسم)، علم مدرن (آمپریسم، ساینتیسم، نگرش تکنیکی و…)، دین مدرن (پوزیتیویسم و دین پراگمات و…)، نظام سیاسی و شهروندی مدرن (ماکیاولیسم و سکولاریسم و شهروندی به جای مفهوم اخوت و برادری)، نظام اقتصادی مدرن (بورژوازی و سوسیالیسم و…)، تفکر مدرن (سوبژکتیویسم، پوزیتیویسم منطقی و…)، نظام اجتماعی مدرن (طبقات اجتماعی مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فردیت اجتماعی و…) گردید.
تمامی اینها سبب شدند که سبک زندگیِ بشر زیستکننده در بستر مدرنیسم دگرگون شود و با سبک زندگی پیشین خود و همچنین با سبک زندگی سنتی و دینی فاصله بگیرد. همینجا خوب است منظورمان از واژه سنت را بیان کنیم:
سنت در سادهترین تعریفش، به امور متعلق به گذشته تعبیر شده است. آن گاه که یک فرهنگ تاریخی میشود و درون مایهها و بن مایههای یک تمدن میگردد، تاریخی شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پدیداری سنت به شمار میآیند. سنت را باید یک کلان فرهنگ تاریخی دانست که به انسان و زمانهاش هویت میبخشد. سنت اسلامی از منظر ما از آبشخور وحی و قرآن و نهجالبلاغه و روایات سیراب میشود و امریست قدسی و آسمانی و ملکوتی که مرزهای شفاف و روشنی با خرافهگرایی و تحجر دارد.
به لطف حاکمیت فرهنگ ائمه معصومین(علیهم السلام) بخش عظیمی از تاریخ ما و همچنین فرهنگ جاری ما، متأثر از دین و برآمده از دین است و دین شکلدهنده و پدیدارکننده سنت خاص در جامعه ایران بوده است. ضعف آشکار بسیاری از پژوهشها و تحلیلها پیرامون سبک زندگی، غفلت از جایگاه دین اسلام و مکتب شیعه در سنت و تاریخ و هویت جامعه ایرانی است، به نظر میرسد به این دلیل در مانیفست و منشور ارائه شده از سوی مقام معظم رهبری، تمامی مؤلفههای سبک زندگی اعم از: هویت (فهم از خود، فهم از جامعه، فهم از تاریخ و…)، ارزشها (هم صفات آرمانی و هم انسانهای آرمانی)، معماری شهری و خانگی، نظام آموزش، زبان و ادبیات، هنر، خانواده (نظام و نقش)، روابط اجتماعی، ساختار اجتماعی، دینداری فردی و اجتماعی، نظام اقتصادی فردی و خانواده، نظام تغذیه و طب فردی و خانواده، رسانه، تکنولوژی، نحوه نگرش به عالم، نگرش به نظام سیاسی اجتماعی با مباحث دینی و اسلامی پیوند خورده است.
عالم دیگر، آدمی دیگر
همان طور که اشاره شد از یک جهت سبک و شیوه زندگی در دوران جهانی شدن مصرف! که من از آن به گلوبالیزیشن مصرفگرایی یاد میکنم از جمله مهمترین مسایل در علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی است اما غلبه و شیوه و سبک زندگی مصرفی کنونی صرفاً یک مسئله قابل بحث و تحقیق در مراکز علمی – فرهنگی نیست؛ بلکه خطر بزرگی برای آینده فرهنگها و سست شدن بنیاد انسانیت و سرایت آشوب در همه چیز و همه جا و حتی در شیوه زندگی گسترش یافته کنونی است. یعنی وقتی شیوه زندگی را بدون باطن و هسته آن در نظر آوریم، در حقیقت یک مسئله خطیر انقلاب اسلامی سهل انگاشته میشود که با بعضی دستورالعملهای ساده میتوان از گسترش سبک زندگی غربی و جهانی جلوگیری کرد. این سبک و شیوه مصرف جهانی و این شبه مدرنیته تهوّع آور و لذتگرایی علم زده و یأسزدگی مفرط و ذهنزدگی پست مدرن و پوچگرایی جنگ زده با هیچ ملاک اخلاقی و دینی و عقلی نمیسازد اما اگر بگوییم بسیار خوب آن را هم میپذیریم و در کنار آن سبک و شیوه دیگری وضع میکنیم، دچار پندار اشتباه شدهایم.
این پندار، کمتر از شیوهی مصرفی خطرناک کنونی نیست و شاید خطرناکتر باشد. زیرا ممکن است گمان کنیم که مشکل با بعضی تغییرات جزیی در شیوه زندگی شخص حل شده و خطر استیلای حرص مصرفی، دیگر وجود ندارد. مشکل اینست که قائلان به جمع سبک زندگی غربی و اسلامی نمیدانند مرادشان از سبک زندگی چیست؛ و این سبک زندگی از لوازم تجدد و جلوهی جهان جدید، بلکه عین آن است.
سبک زندگی غربی، ظاهر و پوسته جهان متجدد و مدرن و اروپایی است. آیا میخواهیم ظاهر و پوسته را بیتوجه به باطن و هسته آن تغییر دهیم؟ یا آن را به جای باطن بگذاریم؟ و میپنداریم که با تغییر ظاهر، آن هم سطحیترین تغییرها، میتوان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پیدا کرد؟ رفتارهای فرهنگی، برخاسته از باورها و عقاید و ذهنیتهایی است که منشأ و مصدر آن رفتارها و نمادها هستند.
تجمل ستیزی و سادهزیستی که در عالم دینی و در اخلاق اسلامی و در فرهنگ نهجالبلاغه جایگاه رفیع و ممتاز دارد، در شهری که قوانین مکانیک و تکنیک و الکترونیک بر تمام شئون آن حاکم است عملی نمیشود. در این وضع میتوان گفت که چه فایده دارد که آدم لباس ساده بپوشد و غذای ساده بخورد اما ناگزیر و به ضرورت، آخرین دستاوردهای تکنولوژی را مصرف کند؟! وقتی از سادهزیستی میگوییم باید بیندیشیم که چرا سادهزیستی از یاد رفته است و موانع آن چیست و چگونه میتوانیم به آن بازگردیم بدون این تذکر ضروری اگر در مورد هر رفتار ممدوح و پسندیدهای غلو شود چه بسا که کار به اشتباههای بزرگ بیانجامد. همان طور که توسعه و سازندگی بعد از جنگ با شعار رفاه برای همه به نفی ارزشهای جهادی و انقلابی و سادهزیستی انجامید.
عادات و سبک زندگی مردم، امر مهمی است و امروز اندیشمندان غربی هم از شیوه زندگی غربی دفاع نمیکنند و آراستگی به فضائل انسانی و زندگی پرهیزکارانه نیز در نظر همه کس شرط کمال و صورتی از آن است. پس یکی از مشکلات ما مقایسه و انتخاب میان دو صورت و شیوه زندگی نیست، بلکه در شرایط امکان تحقق آنهاست. برای پاسخ به سؤالات رهبر انقلاب باید به این فرضیه نیز توجه جدی کرد که شیوه زندگی غربی در پناه قدرت تکنیک پدید آمده و در سراسر روی زمین بسط یافته است. حکمرانی این قدرتها اقتضای شیوه زندگی خاص دارد و بسیار بعید به نظر میآید که معنای اخلاقی و دینی فضیلت و پارسایی بتواند در پناه آن دوام بیاورد. اینجا قصد تکنیک ستیزی نداریم بلکه بحث ما توجه به تأثیرات ملزومات قطعی زندگی تکنولوژی زده بر سبک زندگی است. همین جا خوب است به فطانت و زیرکی رهبر عزیزمان برای هزارمین بار تبریک بگوییم که بحث «تولید علم و جنبش نرمافزاری» را در لاینی موازی مقوله «سبک زندگی» پیش میبرند. حکمت کلمات این حکیم وارسته همین جا آشکار میشود که ایشان لوازم تحقق سبک زندگی اسلامی را نیز پیشبینی نمودهاند.
پارسایی به عالمی تعلق دارد و در عالمی میشکفد که اسماء حق در حجابهای غلیظ و ضخیم پوشیده نشده باشد. پس باید به فکر آن حجابها بود. شیوه زندگی کنونی وقتی از هم میپاشد و راهش بسته میشود که سرچشمه پدید آمدنش پیدا آید. پس به فکر باطن این شیوه زندگی باشیم و اصل و فرع و ظاهر و باطن را با هم در نیامیزیم.
اگر شیوه زندگی ظاهر است و هر باطنی ظاهری دارد پس قدر مسلم این است که شیوه پارسایی و پرهیزکاری و اخلاقمداری شیوه غالب و ظاهر عالم متجدد و مدرن خداستیز نمیتواند باشد. البته باید دانست که اولاً آداب و عادات دیگران همواره و ضرورتاً از سنخ رذایل نیست و برخی صفات اجتماعی غربیان همچون ریسکپذیری و خطر کردن، کار جمعی در فعالیتهای تحقیقاتی و علمی، رعایت برخی قوانین اجتماعی قابل احترام است؛ ثانیاً جهان را با تغییر ظواهر آداب و عادات دگرگون نمیتوان کرد. پیامبران هم قبل از تعلیم شریعت، جان مردمان را مهذّب و آماده قبول دستور کردند و بسیاری از مخالفتها نه منشأ عقلی بلکه منشأ نفسانی دارد (و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و غلوا).
برای این که جهان کنونی و شیوه زندگیش دگرگون شود، باید به فکر عالمی دیگر و آدمی دیگر و جهانبینی متفاوت بود؛ یعنی باید جهانی دیگر با انسانی دیگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشمانداز است که شاید شیوه زندگی مردمان به تدریج، بیتکلف و بدون زحمت تغییر کند. در جهانی که اکنون دایر است، شرایط پارسایی فراهم نیست و کسانی که همه آن شرایط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان بسیار اندک است. پس در کنار این که نگران طرز خور و خواب مردمان باشیم، باید نگران فکر و فرهنگ در این جهان باشیم؛ در این صورت میتوان شیوهای از زندگی تازهای در پیش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستی بر دروغ، و اعتماد بر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کینهتوزی، و رعایت انصاف بر تعدّی و اجحاف، و همدلی و هم زبانی بر تحکّم، و ادای وظیفه بر رفع تکلیف، مقدم باشد.
سرّ وصیت همزمان امیرالمومنین(علیه السلام) به تقوا و نظم
همینجا خوب است از یکی از فرمایشات کلیدی امیرالمومنین(علیه السلام) رمزگشایی نمائیم. با توضیحات مبسوط قبل مشخص شد تغییر در سبک زندگی، اگر تغییر در ظاهر حیات مردمان است صد البته تغییر در ظواهر حیات بدون تغییر بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراین در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگی باید به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را آباد کرد که اگر چنین شد، سبک زندگی نیز آباد خواهد شد.
درست است که حیات، ظاهری دارد و باطنی، اما هیچ گاه ظاهر حیات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر این همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مؤمن است) به مثابه اولین قدم طهارت باطن و نفس، چیزی جز معنای یگانگی این دو را میرساند؟
این تفکیک اگر هم در مأثورات دینی ما وجود دارد، جز برای نشان دادن هدف غایی حیات دنیوی که قرب الی الله است، نمیباشد، پس کوشش در فربه نمودن حیات دنیوی با گرایشات ماتریالیستی نتیجهای جز خسران نخواهد داشت! در این میان، برقرار کردن تناظر دیالکتیک میان باطن و ظاهر که در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر گذارند و هم از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ راهگشاست. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول آن دیگری و تحول آن، تغییر این است. مثال بارز این ارتباط دو سویه، تأکید بر رعایت احکام شرعی و تأثیر طهارت جسم بر نحوه و نتیجه تعقل است. اساساً شریعت ما، کجا با طریقت جدایی داشته و کی این دو از حقیقت مجزا بودهاند؟ معنویت، عرفان و طریقت جز در اتحاد با شریعت حتی مشروع نیست!
تقوی که اولین و آخرین توصیه تمام انبیاء و ائمه(علیهم السلام) و اولیاء الهی بوده است، در مراتب عالیه که سرشار از وجوه معنوی و باطنی است، باز هم با عمل و زندگی تنیده است و پر واضح است که حتی همان وجوه باطنی نیز، پایی در فکر ما و پایی در ذکر ما دارند. اینجاست که یکی از کلیدیترین درسهای سبک زندگی از نهجالبلاغه امیرالمومنین استنباط میشود؛ توصیه همزمان و همردیف به تقوا و نظم، تجلی این معناست که نظم در زندگی و رعایت نظامات اسلامی از تقوا و پرهیزگاری منشأ مییابد؛ آیا حرفی در تحلیل سبک زندگی شیعی و اسلامی بهتر از فرمایش مولا علی سراغ دارید؟ توقع تحول رحمانی در نفسانیت نفس اماره که حیات روزمرهاش در گرو تعلقات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نمودهاند، اما این تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ ظاهر و باطن با هم تحول میپذیرند و بر هم اثر میگذارند؛ بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان نتیجهای جز تغییر نسبتهای نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهری از تقوای باطنی میآید و این کلید واژه کلیدی و هدیه نهجالبلاغه به جامعه تشنه نظم و اخلاق و ارامش و آسایش است.
و اما نقشه راه…
در تکمله سؤالاتی که رهبر انقلاب طرح فرمودند و به عنوان شروع بحثی که در آینده در ۹دی به آن خواهیم پرداخت، سؤالات زیر نیز قابل بحث است:
۱- چرا رویکرد کارکردگرایانه سبک زندگی مسیحی و غربی در برابر القای نگاه انتزاعی و غیرکاربردی از سبک زندگی اسلامی در برخی بخشها موفق جلوه کرده است؟
۲- تغییر در جامعه از کجا شروع میشود؟ لایه عینی و سطحی؟ سبک زندگی، نگرش، اندیشه، اخلاق، یا اعتقادات، کدام یک؟
۳- سبک زندگی در تحول سایر ابعاد حیات اجتماعی هم چون اندیشه، اعتقاد و دانش چه نقشی دارد؟
۴- آیا سبک زندگی مستقلاً قابل تغییر است؟ مقصود استقلال در مقابل اخلاق، اعتقاد، اندیشه و نظریات علوم اجتماعی و نظامهای اجتماعی است.
۵- مفروض بر آن که پاسخ سوال قبل مثبت باشد، آیا در راستای دینی کردن جامعه بر این تغییر فایدهای مترتب است؟ مقصود آن است که آیا آغاز کردن از سبک زندگی برای تغییر ماهیت جامعه با مقصد دینی، آغاز درستی است؟
۶- عوامل اصلی تعیینکننده سبک زندگی کدامند؟
۷- آیا اندیشیدن به راهی برای تغییر سبک زندگی که بتواند بر عوامل اصلی کنونی غلبه کند و یا آن را دور بزند عقلانی است؟
۸- از منظر دین، محور و عامل اصل تغییر در سبک زندگی چیست؟
۹- آیا میتوان مدلهای مختلف سبک زندگی را با هم جمع نمود؟
برای طرح صحیح پرسشهای دیگر، باید فهم دقیق و کلانی از آنچه هستیم داشته باشیم. گاه در خیابانهای شهری بزرگ میچرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف مییابیم. در موضوعی نظیر سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آن قدر زیاد است که اگر عمری را هم در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر، چرخیدن در خیابانها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر در نقشه شهر در سر میپروراند، نمیتواند عمر خود را صرف خیابانگردی کند. او به فهم و طرحی کلان از شهر محتاج است.
در بین کوچه و پس کوچههای بیشمار سبک زندگی، باید بتوانیم گذرگاههای اصلی و گلوگاههای شهر را تشخیص دهیم. اینها را گفتیم تا وقتی میپرسیم سبک زندگی را کدام عوامل تعیین میکنند از فهرست کردن هزاران عامل خودداری کنیم. در میان هزاران نیرویی که در جهتهای مختلف بر یک نقطه وارد میشود، چند نیروی محوری وجود دارد که برآیندشان جهت اصلی را تعیین میکند و رفته رفته ریزنیروها را با خود هم جهت میسازد. این از نظر فیزیکی درست نیست اما نیروهای جوامع انسانی را حکمی دیگر است. این نیروها کدامند؟ نقشه راه ترسیمی از سوی رهبر حکیم انقلاب، مبنای کار ما خواهد بود. در این باب مفصل سخن خواهیم گفت.
منبع: سایت فرهنگی شهید آوینی