آل امين در گذشته‎هاى دور قبيلة «قشاقش» يا «قشاقيش» شهرت داشت و در حله روزگار مي‎گذراند. دست سرنوشت اين مردم سخت كوش را به «حبل عامل» كوچاند مدتى پس از مهاجرت، ستاره‎اى به نام سيد محمد امين در آسمان رياست قبيله درخشيد و بدين ترتيب «امين» زيور جاويدان اين خاندان شد. خاندانى كه از وابستگان اهل بيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به شمار مي‎آمد و نسب به امام على بن الحسين مي‎رساند.
عبدالكريم فرزند رئيس سيد على و نوة سيد محمد امين بود. از پيوند اين نيك مرد عابد با دختر شيخ محمد حسين فلحه – دانشور پاك نهاد جبل عامل – گوهرى پديد آمد كه سيد محسن نام گرفت، روستاي «شقرا» را شهرتى جاودان بخشيد و سال 1284 ق. را به عنوان سال ميلاد خويش، تاريخى به ياد ماندنى ساخت.
سيد محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسب دوانى را به يارى پدر، مادر و خويشاوندان آموخت. چون به 6 سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنويسى روي آورد و از محضر دانشوران قبيله كامياب شد. در 1297 ق. به روستاى «عيثاالزط» شتافت و از سيد جواد مرتضى دانشمند آن سامان بهره گرفت.
توقف در «عيثاالزط» تا حدود 1300 ق. به درازا كشيد و با هجرت سيد جواد به عراق پايان پذيرفت. سيد محسن در اين روستا با پرهيزگارى به نام شيخ محمد دبوق آشنا شد. مردى هوشمند، پارسا، شيفتة‌ دانش و اديب كه سيد محسن آشنايى با او را نعمتى الهي مي‎دانست. شرح قطر، صرف، شرح ابن ناظم بر الفيه، شرح جاربردى بر كافيه و مغنى از اندوخته‎هاى فرزند عبدالكريم در «عيثاالزط» بود.
با مهاجرت سيد جواد نوجوان «شقرا» در پى استادى ديگر برآمد، سرانجام در 1301 ق. به بنت جبيل رفت و هماره شيخ محمد دبوق از محضر سيد نجيب فضل الله حسنى عيناثى و شيخ موسى شراره بهره برد. در اين سالها دوست صميمي‎اش شيخ محمد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سيد محسن ديگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبيل تا 1304 ادامه يافت. در اين سال شيخ موسى شراره ديده از جهان فرو بست و فرزند عبدالكريم كه تا بحث استصحاب معالم پيش رفته بود. ناگزير در جستجوى استادى ديگر برآمد. استادى كه هرگز نيافت و چون توان مالي نداشت، هواى جنوب از سر برون كرده به گوشه‎نشيني، تدريس و مطالعه روى آورد. ولى دريغ كه سرنوشت آسودگى بروى نمي‎پسنديد. ستارة «شقرا» به خدمت نظام فرا خوانده شد و براى گريز از اين امر سفرى دراز آغاز كرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پيكر برون سازد، ولى با بيمارى مرگ مادر روبرو شد.
سالهاى تاريك
بي‎ترديد مرگ مادر براى دانشجوى جوان «شقرا» بسيار دشوار بود ولي هنوز اميد به آموختن و پيشرفت در وجودش شعله مي‎كشيد. اميدى كه با درد ديدگان پدر و نابينايى وى به نوميدى گراييد. سرپرستي دو خواهر و پدر پير، تنگدستى و ناداري، جوان «شقرا» را به كارهاي مادي، كه هيچ تجربه‎اى در آن نداشت، كشيد. البته در كنار همة اين نامراديها فراخوانى دوباره به خدمت نظام نيز به فشار روانى فرزند عبدالكريم مي‎افزود. مشكلى كه سرانجام به يارى شيخ ابوالخير خطيب دمشقي، قاضى صور، از ميان برداشته شد. او مدرسة‌ حيدرية «عيثاالزط» را به صورت مدرسه‎اى معتبر و رسمى در آورد و دانشجويان شركت كننده در آزمون سالانه را از گواهى تحصيلي برخوردار ساخت.
از رنجهاى سرپرستى خانواده و دورى از استادان دانشور كه بگذريم در اين روزگار خبرى دانشجوى جوان جبل عامل را شادمان ساخت. سرانجام تلاشهاى بزرگان بنت جبيل به بار نشست و سيد مهدى حكيم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شيخ موسى شراره ديگر بار به مدرسة‌ آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سيد محسن نيز همراه همسرش به بنت جبيل روى آورد، ولى دريغ كه روش استاد فرزانة‌ جديد با شيخ موسي تفاوت داشت. او همة توانش را در ارشاد مردم به كار مي‎گرفت و اندك اندك سيد محسن دريافت كه هر چند بنت جبيل فقيهى شايسته يافته، ولى روزگار طلايى درس ديگر تكرار نخواهد شد؛ پس به «شقرا» بازگشت.
در اين هنگام گروهى از دانش‎آموزان جبل عامل و حمص، كه آوازة شهرت گوهر «شقرا» بدانها رسيده بود، به آستان وي روى آوردند تا از خرمن اندوخته‎هايش بهره گيرند. سيد محسن در كنار تدريس از مطالعه و پژوهش غافل نبود و در اين سالها شرح نهج‎البلاغه ابن ابى الحديد را، كه ارمغان يكى از سفرهاى پدرش به شمار مي‎آمد، مورد بررسى و مطالعة عميق قرار داد. او بدين شيوه از زندگى خو گرفته بود كه ديدار يك دوست همه چيز را دگرگون ساخت.
ديدار سبز
در يكى از روزهاى سال 1208 ق. شيخ حسين مغنيه به ديدار سيد محسن شتافته، تصميم گروهى از دانشجويان جبل عامل را با وى ميان نهاد. او گفت: ما برآنيم كه سمت عراق رويم، تو نيز بيا!
سيد محسن كه سالها در انتظار چنين فرصتى بود، نوميدانه پاسخ داد: بدين سفر شوقي شگفت دارم، ولى حال پدرم را مشاهده مي‎كني، با او در اين باره گفتگو كن!
پدر كه بيش از هر چيز به نيكبختى فرزند مي‎انديشيد، پسر را به استخاره فرا خواند. استخاره سفر را نيك نماياند و بدين ترتيب سيد محسن در واپسين روزهاى رمضان 1308، بي‎هيچ درهمي، رهسپار عراق شد.
به سوى دريا
كاروان عامليان پس از چند ماه به نجف رسيد. سيد محسن در نخستين فرصت خانه‎اى در محل «حويش» اجاره كرد و در درس بزرگان حوزه حضور يافت. سيد علي بن سيد محمود عاملي، سيد احمد كربلايي، شيخ محمدباقر نجم ‎آبادي، شيخ الشريعه اصفهانى گروهى از استادان نجف شمرده مي‎شدند كه ستارة‌ «شقرا» را در آموختن كتابهاى شرح لمعه، قوانين و رسائل يارى دادند. سيد محسن سپس در درس خارج اصول شيخ محمدكاظم خراسانى شركت جسته، يك دروه اصول فقه از آن بزرگمرد بهره برد و در كنار آن از درس فقه حاج آقا رضا همدانى و شيخ محمد طه نجف نيز كامياب شد.
هر چند ستاره جبل عامل دانشجويى تهيدست بود و حتى نان خويش را از نيك مردي به نام حاج احمد نسيه مي‎خريد ولى پاكدلى و اخلاص در دانش اندوزى را با هيچ ثروتى عوض نمي‎كرد. بنابراين هنگامى كه برخى از آشنايان از وى خواستند تا در درس استادى كه توانايى مادى بسيار داشت حضور يابد، بي‎درنگ گفت: هر چند آن استاد دانشوري گرانقدر است ولى نمي‎توانم خود را راضى كرده، در درسى حاضر شوم كه بهره‎مندى از ثروت استاد مي‎تواند يكى از انگيزه‎هاى آن شمرده شود.
روزهاى دشوار
سالهاى زندگي سيد محسن در نجف، سالهايى دشوار بود. تنگدستى جانگزا، درگيرى دو قبيلة‌ مهم شهر با يكديگر و از همه مهم‎تر انتشار بيمارى واگير و در پى آن خشكسالى هر يك به گونه‎اى خاص، دانش پژوهان را آزرده ساخته، آنها را از دانش اندوزى باز مي‎داشت. بيمارى واگير كه با تب شديد همراه بود،‌ بسيارى از ساكنان شهر را گرفتار ساخت. در اين شرايط سيد محسن، شيخ موسى قبلان را به يارى خواند و رسيدگى به اوضاع دانشجويان بيمار جبل عامل را وظيفة خود قرار داد. اين كار بسيار دشوار و توانفرسا بود. ستارة ‌جبل عامل براى آنكه شيخ موسى خسته نگردد و در نتيجه از ادامة اين امر مهم چشم نپوشد. كارهاى دشوارى چون شستن ظرفها، پاكيزه ساختن اتاق بيمار، آماده سازى و خوراندن دارو را خود به عهده مي‎گرفت و مردگان را به يارى شيخ موسى به گورستان رساخره، دفن مي‎كرد. در اين گردباد مرگ بسيارى از ساكنان حريم آسمانى امير مؤمنان به ديار جاودانگي شتافتند سيد جواد عاملي، از نوادگان صاحب مفتاح الكرامه و خويشاوندان نزديك سيد محسن، نيز در شمار آنها جاى داشت. فرزند «شقرا» در سوگ سيد جواد بسيار اندوهگين شده، مرثيه‎اى غمبار سرود.
چون تب بيمارى واگير فرو نشست، رنجورى همسر، دانش پژوه خستة‌ جبل عامل را در نگرانى فرو برد. او اينك علاوه بر كارهاي روزانة‌ خويش بايد به تيمار نوزاد و همسر بيمارش نيز مي‎پرداخت. هر چند سرانجام توفان دردها و ناتوانيها فرو نشست، ولى نگرانى و اندوه دانشور «شقرا» پايان نيافت. نامة عبدالكريم كهنسال كه در آن سيد محسن را به گزينش يكى از دو كار زندگي در «شقرا» و يا انتقال پدر به نجف ناگزير ساخته بود، پژوهشگر تهيدست جبل عامل را در غمى جانكاه فرو برد.
او نه ياراي دل بريدن از نجف داشت و نه توان مالى انتقال پدر، ناگزير به حرم امير مؤمنان على ـ عليه السلام ـ پناه برد، امام را به يارى فرا خواند. اين توسل سرانجام مؤثر افتاد، نامه ديگرى از «شقرا» رسيد و عبدالكريم، فرزند را به تلاش در دانش اندوزى و فراموش كردن دشواريهاى زندگى پدر فرا خواند. البته كرامت علوى بدين نامه محدود نبود چند سال بعد سيد عبدالكريم بي‎آنكه هزينه‎اى بر فرزند تحميل كند، همراه گروهى از نيكان سمت نجف رهسپار شد.
مسافران جبل عامل چنان عبدالكريم كهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند كه او بعدها به فرزندش گفت:‌ اگر گروهى از فرزندان همراهم بودند، هرگز اينگونه به من خدمت نمي‎كردند و اسباب آسايشم را فراهم نمي‎آورند.
سرنوشت چنان تدبير كرده بود كه روشندل سالخوردة جبل عامل به اميد زندگى بهتر به عراق گام نهد و در روزهاى پايان عمر به تجربة دشوار خشكسالى عراق نشيند.
خشكسالي شگفتى كه به فروش كتابهاى سيد محسن و زيور اندك همسرش انجاميد. همزمان با پايان آن سالهاى سخت سيد عبدالكريم زندگى را وداع گفت و به سفارش خود در صحن حضرت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ به خاك سپرده شد.
البته ستارة جبل عامل در كنار همة مشكلات نجف لحظه‎هاى زيبايى نيز داشت. لحظه‎هايى كه پياده تا كربلا راه سپردن، سفرهاى زيارتى به جايگاههاى مقدس و نشست با دوستان صميمى را بايد در شمار آنها جاى داد.
هجرت به كوير
نامه‎هاى فراوانى كه شيعيان دمشق سمت نجف فرستادند، سرانجام سودمند واقع شد و دانشور بزرگ خاندان امين را به خدمت در آن سامان مشتاق ساخت. بنابراين در واپسين روزهاى جمادى الثانى سال 1319 ق. نجف را پس از دو سال و نيم اقامت – ترك گفته، رهسپار دمشق شد و در روزهاى پايانى شعبان بدان شهر رسيد.
آفتاب «شقرا» كه به چيزى جز نيكبختى مسلمانان نمي‎انديشيد با همة توان براي از ميان برداشتن سه عامل تيره روزى مؤمنان ناآگاهي، تفرقه و كژروي‎ها به نورافشانى پرداخت ايجاد مدرسه‎هايى براى آموزش و پرورش دختران و پسران، وقف زمين و ساختمانهايى براى پيشبرد اهداف آموزشى و چاپ و انتشار كتابهاى ويژة اين آموزشگاهها بخشى از تلاشهاى دانشور بيدار جبل عامل در زدودن زنگار ناآگاهى و جهل از جامعة‌ اسلامى به شمار مي‎آيد.
نگارش كتاب «لواعج الاشجان» دربارة شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ و نيز مجموعة پرارزش «المجالس السنيه» در مناقب و مصايب معصومان پاك ـ عليهم السلام ـ گوشه‎اى از كوششهاى وى در از ميان برداشتن كژروي‎هاى موجود در برگزارى عزاى پيشوايان پاك بويژه حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ شمرده مي‎شود. البته آن بزرگوار بدين بسنده نكرده، با نوشتن رسالة «التنزيه» ضربه‎اى اساسى به پيكر كژانديشان ناآگاه وارد ساخت. در پى انتشار اين اثر، كه با هدف پاكسازي گردهمايى مذهبى را از بدعتها و گمراهيها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، كه برخى از دوستانش خطر «انقلاب عوام» را به وى گوشزد كردند. آفتات درخشان دمشق خود در اين باره مي‎گويد:
در برابر اين رساله برخى از مردم برخاسته، هياهو برپا ساختند و ناآگاهان را به هيجان آوردند… آنها در ميان بخش گستردة ناآگاه جامعه چنين پخش كردند كه فلانى (سيد محسن امين) برپا داشتن عزاى امام حسين ـ عليه السلام ـ را حرام كرده و علاوه بر اين مرا به خروج از دين متهم ساختند.
تبليغات فراگير دربارة انديشمند مصلح دمشق چنان مؤثر افتاد كه حتى گروهى از گويندگان مذهبى در مسجدها به بيان گمراهيهايش پرداختند و برخي از مردم با گرو نهادن خانة‌ خود و به دست آوردن اندكى پول، در جهاد نامقدس ضد سيد محسن شركت جستند.
مرجع وحدت و استقلال
با فروكش كردن شعله‎هاى نبرد جهانى و اشغال سرزمينهاى اسلامى از سوى فرانسه و انگليس، آفتات «شقرا» به عنوان مرجع مؤمنان منطقه به تأييد، تقويت و هدايت نيروهاي استقلال طلب پرداخت. فرانسويان در نخستين اقدام پاشيدن بذرهاى تفرقه را تنها راه مقابله با مسلمانان يافتند.
البته اين امر با مهارتى ويژه انجام مي‎شد. براى مثال قانون ضد اسلامى وضع مي‎كردند و چون با مخالفت دانشمندان دينى و مردم روبرو مي‎شدند اهل سنت را از اجراي آن معاف مي‎ساختند. بدين ترتيب راه دو گروه مسلمان از يكديگر جدا مي‎شد. سيد محسن در برابر اين نقشة پليد ايستادگي كرده، با اقدامهاى خويش آن را بي‎اثر ساخت. او براى اينكه نشان دهد ميان شيعه و سنى فاصله‎اى نيست در مدرسه علويه، كه خود بنياد نهاده بود، از استادان شيعه و سنى يكسان بهره مي‎برد. وحدت در اين مدرسه چنان بود كه على قضمانى – دانش‎آموز اهل سنت – به عنوان مؤذن انتخاب شده، هر روز به روش برادران اهل سنت در مدرسه اذن مي‎گفت. مرجع كهنسال شيعه خود را پدر مهربان براى همة مسلمانان و بلكه همة انسانها به شمار مي‎آورد و درگيرى و نبرد ميان آنان را شايستة مقام انسانيت نمي‎دانست روزى يكى از برادران اهل سنت نزدش شتافته، گفت: مي‎خواهم شيعه شوم.
سيد فرمود: فرقى ميان شيعه و سنى نيست. هر وقت خواستي مي‎توانى به نظرات مجتهدان شيعه عمل كني.
مرد كه هرگز گمان نمي‎كرد بدين سادگى در جمع شيعيان جاي گيرد، همچنان از سيد مي‎خواست او را شيعه كند. مرجع مسلمانان نگاهى مهرآميز به وى افكنده، فرمود:
بگو لااله الا الله، محمّد ـ صلى الله عليه و آله ـ رسول الله.
چون اين مرد اين كلمات را بر زبان راند، سيد فرمود: اينك شيعة جعفرى شدي.
مرد شگفت زده و ناباورانه مجلس را ترك گفت.
كردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبل عامل سبب شد كه استعمار هرگز نتواند نقشة اختلاف ميان برادران مسلمان را پياده كند.
البته آن مرد الهى تنها بدين مقدار بسنده نكرده، با سخنان روشنگرانة خويش مردم را به سوى استقلال و رهايى از بند بيگانگان فرا مي‎خواند. كارگزاران فرانسوي كه وجود دانشمند پرنفوذى چون سيد محسن را در صفوف مردم به سود خويش نمي‎ديدند بر آن شدند تا با سپردن مقام «رئيس علماى شيعه در سوريه و لبنان» بدان بزرگوار، وى را به خويش نزديك ساخته، فعاليتهايش را تحت كنترل قرار دهند. آفتات «شقرا» از پذيرش پيشنهاد افسر فرانسوي سرباز زده، فرمود:
من از سوي خداوند وظيفه‎اى كه يادآورى كرديد، به عهده دارم و كسى كه از سوى پروردگار وظيفه‎اى را به عهده گرفته، ممكن نيست از سوي فرمانده شما نيز بدان گمارده شود. پس به خاطر اعتمادى كه فرمانده به من نشان داد، تشكرم را به وى ابلاغ كن و بگو خداوند به يارى قناعت مرا از خانة خوب، اتومبيل ويژه، مقام والا و همة آنچه پيشنهاد كرديد، بي‎نياز ساخته است.
البته مرجع بزرگ مسلمانان و سوريه هرگز به نجات كشور و مردمى خاص نمي‎انديشيد. در نگاه آسماني وى همة كشورهاى اسلامى وطن شمرده مي‎شدند و همة ساكنان آن برادران يكديگر به شمار مي‎آمدند. بنابراين هنگامى كه فلسطين به وسيلة‌ بريتانيا اشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به ميدان مبارزه گام نهاد و مردم را به دفاع از آن فرا خواند.
ناگفته پيداست كه تلاشهاى خستگى ناپذير آفتاب «شقرا» در از ميان برداشتن اختلافها و پيشگيرى از تفرقة مسلمانان به زمانى خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس از استقلال نيز بر وحدت ارج بسيار مي‎نهاد و هيچ چيز را با اين گوهر رهايي بخش معاوضه نمي‎كرد. براى مثال هنگامى كه دولت سوريه قانون انتخابات را تصويب كرد، در اطلاعيه‎اى اعلام داشت كه تعدادى از كرسيهاى مجلس را در اختيار اهل سنت و بقيه را در اختيار اقليتهاى مذهبى قرار داده است. مرجع بزرگ شيعه در برابر اين قانون كه آشكارا شيعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته، در گروه اقليتها قرار مي‎داد، ايستادگي كردو در نامه‎اى به سران دمشق يادآور شد كه شيعه مسلمانان را يك گروه مي‎داند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمي‎شمارد.
بدين ترتيب حكومت قانون را اصلاح كرد و شيعه و سنى را در يك گروه جاى داد. مجموعه تلاشهاى آن فقيه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوريه دولت را بر آن داشت كه نام محلة زندگى آن آفتاب بي‏‎غروب را به محلة‌ امين تغيير دهد.
آن بزرگوار در 1352 ق. فرصت يافت تا ديگر بار به عراق شتابد و از زيارت پاكان آن ديار بهره‎مند شود. سيد پارسايان لبنان و سوريه پس از توقفى اندك در عراق راه ايران پيش گرفت. او در بهار 1352 ق. بدان سرزمين گام نهاد و ضمن زيارت امام هشتم، على بن موسى الرضا بخشهايى از كتاب نفيس اعيان الشيعه را نيز به پايان رساند.
وفات
سرانجام رجب 1371 ق. فرا رسيد و سرور دانشوران لبنان پس از مدتى بيماري، سرانجام براى هميشه ديده از جهان فرو بست.مؤمنان پيكر پاكش را تا زينبية دمشق همراهى كردند و چنانكه سفارش كرده بود، همراه ادوات، عينك و قلمهايش به خاك سپردند.از آن بزرگ مرد علاوه بر شاگردان فرزانه، حدود 100 جلد كتاب و رساله بر جاى مانده است. كتابهاى گرانقدرى كه بايد اعيان الشيعه، تاريخ جبل عامل، البحر الزخار فى شرح احاديث الائمة الاطهار، حذف القتول عن علم الاصول، حاشه بر عروة الوثقي، المجالس السنيه فى مناقب و مصائب العترة النبويه و لواعج الاشجان را از مهم‎ترين آنها به شمار آورد.
منابع
1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 10.
2. الامام السيد محسن الامين.
3. دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه، حسن امين، ج 3.
4. معجم المؤلفين، تراجم مصنفى الكتب العربية، عمررضا كحالة، ج 4.