محمّدابراهیم احمدى
طلیعه
شناخت و معرّفى «اسوه هاى آسمانى» نقش بسیار تعیین کننده اى در حیات دنیوى و اخروى انسانها دارد. لذا بایسته است به زوایاى گوناگون زندگى و شخصیّت اُسوگان پرداخته و نوع ارتباط و تأثیر آنان با افراد، زمان، مکان و غیره را مورد بررسى قرار دهیم.
بى تردید نخستین عنصر تأثیر گذار و تأثیرپذیر در زندگى انسانها، «مادر» بوده و ارتباط عاطفى و تربیتى «فرزند و مادر» از استحکام بیشتر و بهترى برخوردار است.
در این نوشتار به زندگى مادر ارجمند امام حسن عسکرى علیهالسلام مى پردازیم؛ باشد که مطالعه آن، بر معرفت و بصیرت همگان بی فزاید و رشد و تعالى را به ارمغان آورد.
انشاءاللّه
نام، کنیه و لقب
در منابع تاریخى و روایى براى مادر گران قدر امام حسن عسکرى علیهالسلام چند نام بیان شده، که عبارتند از:
حُدَیْث، حُدَیْثه، حَرْبیّه، سَلیل، سَمانه و سُوسَن.۱*
بنا به نوشته عیون المعجزات: «اسم مادر امام علیهالسلام ، بر اساس آنچه محدّثان بیان نمودهاند، «سلیل» است…»۲
در بخشى از صحیفه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ که اسامى مبارک چهارده معصوم علیهمالسلام در آن ثبت شده ـ آمده است:
«ابومحمّد الحسن بن على الرّفیق (الرّقیق) امّه جاریه اسمها سمانه و تکنّى امّ الحسن؛…؛۳ مادرش کنیز است، نامش سمانه و کنیهاش امّ الحسن.»
تعدّد نام در بین عرب ها رایج بوده، به ویژه براى کنیزان؛ چرا که ورود آنها به سرزمین غیر مادرى یا به خانه مولا و مالک جدید، زمینه نام گذارى و تغییر اسامى را در پى داشته است.۴ لذا موّرخان و محدّثان پیش از معرّفى نام این بانوى جلیل القدر، یادآور شدهاند که: «و امّه امّ ولد یقال لها...؛ و مادر امام عسکرى علیهالسلام کنیز و جاریه بود که نامیده شده به…».
البتّه برخى نیز بر این باورند که بیشتر این اسامى، از القاب ایشان است.
اکنون زیبنده است که از نامهاى فوق، یکى را برگزیده، و صفحات زندگى این بانوى والامقام را مطالعه نماییم.
سوسن علیهاالسلام پس از تولّد فرزندش امام حسن عسکرى علیهالسلام با کنیه «امّ الحسن» و «امّ ابى محمّد» نامیده شد و با تولّد نوه یگانه اش (حضرت مهدى علیهالسلام )، با لقب و عنوان «جدّه» شهرت یافت.
زادگاه
نسب و دودمان سوسن علیهاالسلام چندان مشخّص نیست؛ امّا از تعابیرى چون «امّ ولد» و «حربیّه» مى توان نتیجه گرفت که وى به عنوان «کنیز» در مدینه زندگى مى کرد و شاید همراه خانواده و اقوامش در یکى از جنگهاى عصر حکومت بنى عبّاس به سرزمین مقدّس مدینه آمده است؛ همان گونه که برخى گفته اند: «وى در ولایت و کشور خودش، پادشاهزاده بوده…»۵
زمان ولادت او را با توجّه به تاریخ ولادت امام هادى علیهالسلام (۲۱۲ ق.) و تولّد امام عسکرى علیهالسلام (۲۳۱ ق.) مىتوان این گونه تخمین زد که: سوسن علیهاالسلام در بین سالهاى ۲۱۸ ـ ۲۱۵ ق. به دنیا آمده است.
پیوند زندگى
سوسن علیهاالسلام به جهت ویژگىهاى اخلاقى، به مرحلهاى از شایستگى رسید که به خانه امام هادى علیهالسلام راه پیدا کرد. شاید بتوان گفت که وى در دوره امامت امام جواد علیهالسلام توفیق اقامت در مدینه را پیدا کرده و سرانجام دست تقدیر، او را به همسرى امام دهم علیهالسلام مفتخر ساخت.۶ وى که سالیان سال به عنوان «کنیز» شناخته مىشد، پس از ازدواج با رهبر جهان اسلام و تشیّع، زندگى دوباره و تابناکى را آغاز کرد که هر بانویى لیاقت آن را نداشت. وى بهترین
همسر امام علیهالسلام بوده۷ و نسل «امامت» از دامن پاک و مطهّرش ادامه پیدا مىکند.
آرى، این بانوى بزرگزاده و پاکدامن در حدود سالهاى ۲۲۵ تا ۲۲۹ ق. با خاندان نبوّت و امامت ارتباط و پیوند پیدا کرده و جزو «عروسان بنى هاشم» قرار گرفت. امام عسکرى علیهالسلام خاطره نخستین روز آشنایى و زندگى پدر و مادرش را چنین بیان مىکند:
زمانى که سلیل ـ مادر امام عسکرى علیهالسلام ـ به محضر امام هادى علیهالسلام رسید، آن حضرت (در ستایش و مدح او) فرمود:
«سلیل، مسلولهٌ من الآفات و العاهات و الأرجاس و الأدناس (الأنجاس)؛ سلیل، از بدى ها، پلیدى ها، زشتى ها، ناپاکى ها و آلودگى ها، پاک و عارى است.»
امام هادى علیهالسلام در ادامه چنین بشارت داد:
«سیهب اللّه حجّته على خلقه یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً؛ به زودى خداوند (از دامن و نسل سلیل) حجّت الهى بر خلق خود (مهدى موعود علیهالسلام ) را موهبت و عطا مىکند. او زمین را از عدل و داد پر مى نماید، همان طور که از جور و ستم پرشده باشد.»۸
فرزندان ۹
اگر بپذیریم که سوسن تنها همسر امام هادى علیهالسلام مى باشد، فرزندان آنان عبارتند از:
۱٫ امام حسن علیهالسلام (۲۳۱ ـ ۲۶۰ ق.).
۲٫ سیّد محمّد (متوفّاى حدود ۲۵۲ ق.)؛ مردى جلیل القدر و پارسا که در زمان پدرش رحلت کرد. وى فرزند ارشد خانواده بود.
۳٫ سیّد حسین؛ مردى پرهیزکار و عابد بود که قبل یا بعد از پدرش رحلت کرد.
۴٫ جعفر (۲۲۶ ـ ۲۷۱ ق.)؛ وى به سبب عملکرد منفى اش به «جعفر کذّاب» معروف شد. لذا امام هادى علیهالسلام از ولادت او احساس سرور نکرده و از فتنه وى خبر داد.
۵٫ علّیه (عالیه، عایشه)؛ وى تنها دختر امام هادى علیهالسلام است.
آرامگاه همه فرزندان امام هادى علیهالسلام در کنار قبر مطهّر پدرشان بوده و فقط سیّد محمّد در خارج از شهر سامرّا ـ نزدیک شهر بلد ـ واقع شده است.
مهر مادرى
با فرا رسیدن ماه ربیع سال ۲۳۱ ق. (۲۳۰ یا ۲۳۲ ق.) دگرباره نسیم بهار، زندگى سوسن علیهاالسلام را عطرآگین ساخت؛ چرا که ولادت فرزندش حسن بن على علیهالسلام پیامآور نور و شادمانى بود؛ به گونه اى که آثار خشنودى و سرور در سیماى شوهرش امام هادى علیهالسلام ، بیش از پیش، مشاهده مى شد و مدینه، غرق در شادى بود. سوسن علیهاالسلام آن چنان مورد محبّت امام قرار گرفته بود که بعد از تولّد فرزندش با کنیه «امّالحسن» معروف شد؛ آن هم فرزندى که قرار است در آینده، «رهبرى و امامت» را عهدهدار شده و فرامین الهى را در عرصه زندگى بشریّت به اجرا درآورد.
بى شک بین مادر و فرزند، خاطرات بسیارى وجود دارد؛ امّا متأسّفانه فقط نمونه هایى از این داستانها را مى توان در میان برگه هاى تاریخ جستجو کرد؛ از جمله این که:
یکى از بزرگان شهر سامرّا، به نام «بهلول» در هنگام عبور از کوچه مشاهده مى کند که کودکان مشغول بازى هستند؛ امّا کودک خردسالى (امام حسن عسکرى علیهالسلام ) در گوشهاى ایستاده و گریه مى کند. لذا نزد وى آمده و قول مى دهد که برایش اسباببازى تهیّه کند. آن کودک به بهلول مى فرماید که فلسفه خلقت، بازى و سرگرمى نیست بلکه غرض، فراگیرى دانش و معرفت و سپس عبادت است.
بهلول با گفت و گویى کوتاه، از دانش گسترده کودک آگاه شده؛ لذا از وى تقاضاى موعظه و نصیحت مى کند. امام عسکرى علیهالسلام بعد از سرودن چند بیت شعر، مى فرماید:
«اى بهلول! عاقل باش. همانا من در کنار مادرم بودم؛ او را دیدم که مى خواست براى پختن غذا، چند قطعه هیزم ضخیم را زیر اجاق روشن کند، ولى آنها روشن نمى شد تا آن که مادرم مقدارى هیزم باریک و کوچک را روشن کرد و سپس آن هیزمهاى بزرگ و ضخیم به وسیله آنها روشن گردید.»
و در پایان فرمود:
«گریه من از این جهت است که مبادا ما جزئى از آن هیزم هاى ریز و کوچک دوزخیان قرار گیریم!»۱۰
سکونت اجبارى در سامرّا
هنوز چند سالى از زندگى مشترک وى با امام هادى علیهالسلام نگذشته بود که محبوبیّت روز افزون امام، باعث هراس دستگاه حکومتى شد. لذا براى کنترل رفت و آمد شیعیان و ایجاد محدودیّت در فعّالیت امام دهم علیهالسلام خلیفه عبّاسى ایشان را به پایتخت (سامرّا) فراخواند. آن روز، مردم مدینه با اشک و دعا خانواده حضرت را بدرقه نمودند. تاریخ این نقل و انتقال و اقامت آن حضرت در شهر سامرّا، سال ۲۳۶ ق. (۲۳۳ یا ۲۴۳ ق.) بوده است. بنابراین، امام حسن عسکرى علیهالسلام تا حدود پنج (دو یا دوازده) سالگى همراه والدینش در مدینه اقامت داشت و مراحل دیگر زندگى را در سامرّا گذرانید.۱۱
امام هادى علیهالسلام و خانوادهاش پس از ورود به پایتخت و اسکان در محلّه و منطقه نظامى (عسکر) و تحت مراقبت مأموران، فصل جدیدى از زندگى را شروع کردند. از این رو، سوسن علیهاالسلام هر از چندگاهى، محدودیّت و فشارهاى حکومتى را در زندگى شوهر و فرزندانش حس مى کرد؛ چرا که حکومت هاى غاصب ـ به ویژه بنى عبّاس ـ برنامه ها و سیاست هاى گوناگونى را در حکومت و جامعه اسلامى پیاده مى کردند تا به خیال خود، شجره نورانى «امامت» را ریشه کن سازند.
باران اشک
در طول زندگى سوسن علیهاالسلام حوادث گوناگونى به وجود آمد، همانند رحلت فرزندش سیّد محمّد؛ امّا آنچه که قلب وى را بیشتر نگران کرده بود، توطئه هاى خلیفه عبّاسى و عوامل حکومتى بود؛ چرا که هر از چندگاهى، امام هادى علیهالسلام مورد شکنجه جسمى و روحى قرار مىگرفت و گزارشهاى غم انگیزى، مبنى بر غارت اموال شیعیان، حبس، شکنجه و شهادت اصحاب نیز قلب رئوف امام را به شدّت آزار مى داد.۱۲ بى گمان، سوسن علیهاالسلام به عنوان «شریک زندگى»، با غم هاى شوهرش مى سوخت و هم ناله مى شد.
سرانجام، امام دهم علیهالسلام در سال ۲۵۴ ق. توسّط دشمنان مسموم شده و به شهادت مى رسد و شهر سامرّا در فقدان آن رهبر یگانه و کریم، به سوگ مى نشیند و بنى هاشم، شیعیان و گروه بسیارى از مردم و مقامات کشورى و لشکرى در مراسم تشییع شرکت کرده۱۳ و این مصیبت جانسوز را به بازماندگان حضرت ـ به ویژه همسر مکرّمش ـ تعزیت مى دهند. اما آنچه که باعث تسلاّى دل این بانوى سوگ مند است؛ تلاوت قرآن، دعا، خاطرات شیرین زندگى، زیارت آرامگاه امام و نگریستن به چهره تابناک فرزندش امام حسن عسکرى علیهالسلام مى باشد.
کانون محبّت
با آغاز امامت امام حسن عسکرى علیهالسلام مرحله سرنوشت سازى شکل گرفت؛ زیرا براساس روایات متواتر، جانشین و اوصیاى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم دوازده نفر مى باشند. و اینک یازدهمین حجّت الهى، پیشوایى امّت اسلام را بر عهده دارد. این موضوع، براى «جهان تشیّع» نویدبخشِ تولّد مهدى موعود علیهالسلام بوده و در نقطه مقابل آن، گروه هاى باطل و ستمگر را دچار وحشت نموده است؛ لذا عوامل حکومتى بیش از گذشته به توطئه، مراقبت و جاسوسى مى پردازند.
سیّد بن طاووس در این باره مى گوید:
«سه نفر از پادشاهان زمان حضرت عسکرى علیهالسلام خواستند او را به قتل برسانند، چون شنیده بودند که مهدى علیهالسلام از صلب او خواهد بود و چندین بار او را به زندان انداختند…»۱۴
شیخ عبّاس قمى نیز مى گوید:
«از روایات استفاده مى شود که حضرت عسکرى علیهالسلام بیشتر اوقات، محبوس و از معاشرت، ممنوع بود و پیوسته به عبادت خدا اشتغال داشت.»۱۵
حال، مى توان وضعیّت روحى و ذهنى مادر امام علیهالسلام را به خوبى دریافت که آن بانوى جلیل القدر در این رخدادها، لحظات زندگى را چگونه گذرانده و نسبت به افراد خاندان عسکرى و شیعیان، چه مدیریّت و برنامهاى را به اجرا در آورده است.
موعود آفرینش
براى یک مادر، شیرین ترین خاطره زندگى، مراسم عروسى فرزند و تولّد نوادگان مى باشد. سوسن علیهاالسلام در طول زندگىاش به این آرزوها رسیده بود؛ ولیکن ازدواج بهترین پسرش امام حسن علیهالسلام با دخترى شایسته و ممتاز؛ یعنى نرگس علیهاالسلام بهترین مراسم جشن و سرور بود.
سوسن علیهاالسلام همانند دیگر افراد خاندان بنى هاشم، براى تولّد آخرین حجّت الهى لحظه شمارى مى کرد؛ امّا رفت و آمد مأموران و زنان جاسوس، موجى از نگرانى را در دل هاى بنى هاشم و شیعیان پدیدار ساخته بود. با این وجود، در نیمه شعبان ۲۵۵ ق. زنگ میلاد نواخته شد و «موعود آفرینش» دیده به جهان گشود.
حال، جاى این سؤال است که: آیا سوسن علیهاالسلام در هنگامه ولادت نوه معصومش در شهر سامرّا و در خانه فرزند و عروسش حضور داشت یا نه؟
با بررسى روایات، متوجّه مىشویم که نامى از وى در این ماجرا بیان نشده است و حتّى عمّه امام عسکرى علیهالسلام نیز در پاسخ به برخى از شیعیان ـ پیرامون ولادت حضرت مهدى علیهالسلام ـ بیان نموده است:
«کتب الى امّه یعلمها بولاده القائم علیهالسلام ۱۶؛ امام عسکرى علیهالسلام به مادرش نامه نوشت و او را از ولادت امام مهدى علیهالسلام خبردار نمود.»
یکى از پژوهشگران معاصر مى نویسد:
گاهى از حکیمه خاتون سؤال مى کردند و ایشان نیز خبر ولادت را کاملاً از مادر امام عسکرى علیهالسلام نقل مى کرد و مى گفت: «از او بپرسید، که من هم از او شنیدم.» با اینکه مسلّماً حکیمه خاتون در شب ولادت، حضور داشت… بى تردید این گونه روایات، بیانگر جوّ خفقان و موضوع «استتار و تقیّه» مى باشد.۱۷ آرى، شخصیتى چون عمّه امام نیز براى مخفى نگهداشتن ولادت حضرت مهدى علیهالسلام و مصون ماندن خاندان عسکرى و بنى هاشم از مزاحمت ها و اذیّت هاى دشمنان، تولّد آن حضرت را مستند به شنیدن از سوسن علیهاالسلام مى نماید؛ زیرا موقعیّت زمانى و مکانى را براى بیان تمام حقایق، مناسب نمى بیند. بنابراین، دو احتمال وجود دارد:
الف) سوسن علیهاالسلام در سامرّا و یا در خانه عروسش، به عللى، حضور نداشت.
ب) وى در آن سالها در مدینه یا منقطه اى دیگر، زندگى مى کرد.
به هرحال، از نیمه شعبان ۲۵۵ ق. به کنیه قبلى این بانوى گرامى (امّ الحسن؛ امّ ابى محمّد)، «جدّه» نیز افزوده شد.
تسلاّى دل
از آنجا که هر روز فشارها و تهدیدهاى حکومت بنى عبّاس نسبت به حضرت عسکرى علیهالسلام افزایش پیدا مى کرد، امام نیز حوادث آینده (حبس و شهادت) را براى برخى از افراد خانواده و اصحاب، بیان مىنمود که در این میان، ایجاد آمادگى قلبى «مادر» در اولویّت بوده است. سوسن علیهاالسلام نقل مى کند:
یک روز ابو محمّد به من فرمود: «سال ۲۶۰ (۶۰ ق.) سوزشى در دلم (بر اثر زهر) پدید مى آید، مى ترسم رنج و سختى به من برسد. اما در صورت سالم ماندن، (قضا و قدر الهى) در سال ۲۷۰ (۷۰ ق.) محقّق خواهد شد.»
با شنیدن این پیشگویى، بیتابى کرده و گریستم. در این موقع، به من فرمود:
«لابدّ (لى) من وقوع امر اللّه فلاتجزعى؛ (اى مادر!) بیتابى مکن؛ زیرا از تحقّق امر خداوند، چارهاى نیست.»۱۸
آرى پس از آن، نگریستن به جمال نورانى فرزند و تصوّر حادثه، دل مادر را مىسوزاند و در این میان «عبادت و صبر»، مرهم همیشگى غم هاى او بود.
هم سفر خورشید
امام عسکرى علیهالسلام قبل از فرا رسیدن «سال شهادت»، جهت ایمن ساختن خانواده و استمرار ولایت، امورى را به انجام رسانید. در این باره، صحابى گران قدرش احمد بن اسحاق نقل مى کند که به محضر امام علیهالسلام شرفیاب شده و آن حضرت در خصوص شهادتش، وقوع فتنه ها و استمرار امامت، مطالبى را بیان فرمود. وى در ادامه مى گوید:
آن حضرت در سال ۲۵۹ ق. مادر را به «حجّ» فرستاد و به او خبر داد که در سال ۲۶۰ ق. حادثه (حبس و شهادت) اتّفاق مىافتد. آنگاه امام مهدى علیهالسلام را احضار نمود و ایشان را وصىّ خود گردانید و اسم اعظم، مواریث امامت و سلاح را به وى تسلیم کرد. و مادر امام عسکرى علیهالسلام با حضرت صاحب علیهالسلام همگى به مکّه مشرّف شدند؛ در حالى که «ابوعلى احمد بن محمّد بن مطهّر» عهده دار و متولّى مایحتاج آنها و وکیل حضرت بود.۱۹* *
خانواده امام عسکرى علیهالسلام در یکى از منازل بین راه، توقّف کرده بودند که گروهى از اعراب به آنها رسیده و خبر دادند: «به سبب کمى آب و شدّت خوف، بسیارى از مردم در راه مانده و در حال برگشتن هستند.»۲۰
ابوعلى مطهّرى نقل مى کند:
من از منطقه «قادسیّه» نامه اى براى امام حسن عسکرى علیهالسلام نوشتم، مبنى بر اینکه: کاروان هاى حجّ منصرف شده اند و من نیز به واسطه ترس از عدم دسترسى به آب، رفتن به حجّ را صلاح نمى دانم.
آن حضرت در نامه اش فرموده بود:
«امضوا ولاخوف علیکم انشاءاللّه؛ بروید. چرا که به خواست خداوند، ترس و خطرى متوجّه شما نخواهد بود.»
امام مهدى(ع) را احضار نمود و ایشان را وصىّ خود گردانید و اسم اعظم، مواریث امامت و سلاح را به وى تسلیم کرد. و مادر امام عسکرى(ع) با حضرت صاحب(ع) همگى به مکّه مشرّف شدند.
کاروان حجّ در معیّت خانواده امام ره سپار شده و با سلامتى کامل به مکّه رسیدند.۲۱
به راستى چه دلپذیر و خوشایند است براى مادر بزرگى که عزیزترین کودک را در آغوش گرفته و در حریم امن الهى، به مناسک حجّ مى پردازد!
سوسن علیهاالسلام بر اساس صلاحدید و سفارش فرزندش بعد از اتمام حجّ، به مدینه آمد تا در کنار آرامگاه مقدّس پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم و ائمّه بقیع علیهمالسلام وظائف محوّله را به خوبى انجام دهد…
انتظارى سخت
با فرا رسیدن ماه صفر سال ۲۶۰ ق. اندوهى شدید در قلب این مادر مهربان پدیدار شد؛ آن چنان که آرام نداشت، برمى خاست و مى نشست. لذا از شهر مدینه خارج شده و در مسیر کوهستان، «اخبار سامرّا» را از طریق شیعیان پىگیرى مى کرد. سرانجام خبر دستگیرى و زندانى شدن امام علیهالسلام به مادر حضرت رسید۲۲ و سرشک غم از دیدگان وى سرازیر شد. امّا آنچه که دل محزونش را تسکین مى داد، انجام عبادت، زیارت، دعا و شکیبایى بود.
فصل اشک و فراق
در هشتم ربیع الاوّل ۲۶۰ ق. امام عسکرى علیهالسلام توسّط خلیفه عبّاسى مسموم شده و در ۲۸ (۲۹) سالگى به شهادت رسید. آن روز شهر سامرّا، یکپارچه سوگوار گشته و دسته هاى عزادار به سوى خانه حضرت رهسپار شدند تا در مراسم تشییع شرکت کنند… به ناگاه متوجّه شدند کودکى پیشاپیش نمازگزاران ایستاده و بر پیکر مطهّر حضرت، نماز را اقامه مى کند… طولى نکشید که عوامل حکومتى در یک سازماندهى و عملیّات ضربتى، تمام خانه هاى اطراف را جست و جو کردند تا به خیال خام خود، فرزند و جانشین امام عسکرى علیهالسلام را شناسایى و دستگیر کنند. با وجود تفتیش اتاقها، دستگیرى برخى از افراد و بازجویى از آنان، هیچ نشانى از وى به دست نیاوردند؛ چرا که بستگان و اصحاب حضرت از تولّد فرزند امام، اظهار بى اطلاعى کرده و روش «تقیّه» و «کتمان» را در پیش گرفته بودند.۲۳
طوفان فتنه
بعد از شهادت امام عسکرى علیهالسلام ، فتنه اى سهمگین به وقوع پیوست؛ زیرا جعفر ـ برادر آن حضرت ـ با شگردهاى گوناگون، مدّعى «امامت» شد. در این راستا، برخى از کارگزاران بنى عبّاس و افراد لاابالى و اوباش نیز به ترویج و تبلیغ «رهبرى جعفر» کمک کرده و با ادلّه دروغین و جلسات مستمر، مسأله امامت وى را بسترسازى و تقویت مى کردند…
جعفر کذّاب در مجالس عزادارى، خود را به عنوان وصىّ و جانشین برادرش قلمداد مى نمود و متأسّفانه گروهى از مردم نیز دچار انحراف شده و به شاخه هاى متعدّدى تقسیم شدند.
جعفر کذّاب براى تحقّق آرزوهایش، اموال و میراث امام علیهالسلام را تصاحب کرده و نسبت به افراد خاندان عسکرى و شیعیان، ستمها و محدودیّت هایى روا داشت؛ به گونه اى که بسیارى از آنها پراکنده شده و مخفیانه زندگى مى کردند.۲۴
تدبیرى شجاعانه
هنوز مدّت زمانى از شهادت امام عسکرى علیهالسلام نگذشته بود که این خبر به مردم مدینه رسید و بنى هاشم و شیعیان در شهادت امام خود، سوگوار شده و مصیبت وارده را به مادر آن حضرت تعزیت گفتند…
امّ ابى محمّد براى زیارت قبر مطهّر فرزندش و خاموش کردن فتنه هایى که به وجود آمده بود، فوراً همراه عدّهاى از شیعیان به جانب عراق رهسپار شد. وى بعد از رسیدن به سامرّا و شنیدن تمام وقایع و مشاهده عملکرد منفى جعفر، در یک اقدام شجاعانه اعلام نمود که: «من، وصىّ پسرم حسن بن على هستم و به عنوان وارث، مى خواهم حقّم را بگیرم.»
جعفر و پیروانش براى باطل کردن این ادّعا، از هیچ تلاشى فروگذار نکردند، متقابلاً آن بانوى خردمند و شجاع هم براى اثبات حقّ خود، مدارک کتبى و شفاهى را به دادگاه تقدیم کرده و در نتیجه، قاضى القضات پایتخت نیز به نفع وى حکم صادر نمود.۲۵
آرى با ورود همسر امام هادى علیهالسلام و مادر امام عسکرى علیهالسلام به سامرّا، نور امید در دلهاى شیعیان پرفروغ تر شده و فضاى ابهام آلود و خفقان نیز آرام، آرام، به وضعیّت عادى برمى گشت.
دفاع از جدّه
در جریان «تقسیم میراث»، جعفر از دادن سهم مادرش امتناع مى کرد و خود را تنها وارث امام عسکرى علیهالسلام معرّفى مى نمود؛ در همین هنگام بود که امام مهدى علیهالسلام آشکار شده و خطاب به عمویش فرمود: «اى جعفر! براى چه متعرّض حقوق من مى شوى؟»…۲۶
دست نوازشگر
بعد از ثبوت وصىّ بودن امّ ابى محمّد و صدور حکم قضائى، محبوبیّت و قدرت جعفر نیز دچار کاهش و زوال شد؛ به نحوى که وى تمام دارایى اش را به مصرف رسانده و به فلاکت رسید. در این موقعیت، مادر حکیم و مهربان، چتر حمایتى خود را بر زندگى فرزند مغرور و خطاکارش مى گستراند تا زمینه «بازگشت و توبه» را براى وى فراهم سازد.
شیخ ذبیح اللّه محلاّتى مى نویسد:
«هنگامى که جعفر دستش از مال دنیا تهى شد، جدّه علیهاالسلام متکفّل جمیع مخارج خانواده او گردید؛ زیرا جعفر کارش به جایى رسیده بود که تکّه نانى هم براى رفع گرسنگى نداشت و جدّه علیهاالسلام گندم، آرد، گوشت، پوشاک، مایحتاج و حتّى علوفه حیواناتش را نیز تأمین مى کرد.»۲۷
«جدّه» و «مهدویّت»
بدعت و گمراهى
بعد از شهادت امام عسکرى علیهالسلام مردم به چند گروه تقسیم شدند؛ از جمله اینکه:
۱٫ عدّهاى رحلت حضرت را انکار نموده و ادّعا کردند که او، همان «امام قائم و موعود» مى باشد.
۲٫ برخى شهادت وى را قبول کرده اما مدّعى شدند که او دوباره زنده مى شود و همان «امام منتظر» است.
۳٫ بعضى معتقد شدند که «امامت» بر اساس وصیّت امام علیهالسلام ، در وجود برادرش جعفر تحقّق یافته است.
۴٫ گروهى نیز چنین ترویج کردند که «امامت» از آل محمّد صلى الله علیه وآله وسلم بیرون آمده و به امّت و مردم، واگذار شده است.۲۸
جبهه حقّ و باطل
دشمنان پس از مأیوس شدن از شناسایى و دستگیرى امام مهدى علیهالسلام از اختلافات مذهبى مردم، بهرهبردارى نموده و به تقویّت فرقه هاى جدید و منحرف مى پرداختند. در این میان، مسئولیّت بازماندگان امام عسکرى علیهالسلام و اصحابش بسیار خطیر و سنگین شده بود؛ چرا که «سقیفه»هاى پنهان و آشکار، ضربات سهمگینى بر اسلام و تشیّع وارد مىساخت!
امّ ابى محمّد و حکیمه علیهماالسلام در یک اقدام هماهنگ، مدیریّت این «بحران» را عهدهدار شده و در جلسات پرسش و پاسخ، تولّد و امامت حضرت مهدى علیهالسلام را تبلیغ و ترویج مى کردند.
زینب دوران
احمد بن ابراهیم مى گوید:
من در سال ۲۶۲ (۲۸۲) ق. در مدینه نزد حکیمه (حلیمه یا خدیجه) ـ دختر امام جواد علیهالسلام و خواهر امام هادى علیهالسلام ـ رفتم و از پشت پرده با وى سخن گفتم و سؤالات دینى را پرسیدم. بین من و عمّه امام عسکرى علیهالسلام گفت و گویى صورت گرفت:
ـ برایم بفرمایید که امروزه، شما به امامت چه کسى معتقد هستید؟
ـ پسر حسن بن على علیهماالسلام (سپس نامش را بیان نمود).
ـ خداوند، مرا فداى شما گرداند! آیا شما ایشان را دیدهاید یا خبرش را شنیده اید؟
ـ من شنیدهام؛ چرا که امام عسکرى علیهالسلام در نام هاى به مادرش موضوع ولادت و امامت پسرش را خبر داده است.
ـ اکنون، آن کودک کجاست؟
ـ پنهان مى باشد (؛ زیرا جانش از سوى حکومت عبّاسى، در معرض خطر است).
ـ فَإلى مَنْ تَفْزَعُ الشّیعَهُ؛ پس اکنون شیعیان به چه شخصى پناه ببرند؟
ـ اِلىَ الْجَدَّهِ؛ به مادر بزرگش، مادر امام عسکرى علیهالسلام .
ـ یعنى الآن من باید به کسى (امام مهدى علیهالسلام ) اقتدا کنم که وصىّ او، یک خانم مى باشد؟!
ـ آرى! شما در این شرایط، به شیوه امام حسین علیهالسلام عمل کنید؛ چرا که آن حضرت در ظاهر، خواهرش «زینب» علیهاالسلام را به عنوان «وصىّ» انتخاب کرده بود، در حالى که زینب علیهاالسلام هر آنچه امام سجّاد علیهالسلام از علم الهى بیان مى فرمود، انجام مىداد و گفتار و رفتار وى، مستند به دانش حضرت بود و فلسفه این کار، حفاظت از وجود مقدّس امام سجّاد علیهالسلام بود.
راوى در ادامه مى گوید:
حکیمه علیهاالسلام به من فرمود: همانا تو جزو محدّثان هستى! مگر شما گروه راویان، این حدیث را نقل نمى کنید که: «اِنَّ التّاسِعَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام یُقْسَمُ میراثُهُ وَ هُوَ فِىالْحَیاهِ؛ به درستى نهمین فرزند از نسل امام حسین علیهالسلام (حضرت مهدى علیهالسلام ) میراث و اموالش بین بستگانش تقسیم مى شود، در حالى که وى زنده است.»؟۲۹
پناه گاه تشیّع
شهید مطهّرى درباره شخصیّت والاى این بانوى اندیشمند، مى فرماید:
«… تنها «جدّه بودن» سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیّتى دارد که… بعد از امام عسکرى علیهالسلام «مَفْزَعُ الشّیعه» بود؛ یعنى ملجأ شیعه، این بزرگوار بود. قهراً در آن وقت ـ چون امام عسکرى علیهالسلام ۲۸ ساله بودهاند که از دنیا رفته اند، على القاعده مطابق سنّ امام هادى علیهالسلام هم حساب بکنیم ـ زنى بین پنجاه و شصت بوده است. این قدر زن باجلالت و با کمالى بوده است که «شیعه» هر مشکلى برایش پیش مىآمد، به این زن عرضه مىداشت.»
شهید مطهّرى بعد از نقل فرمایش حکیمه علیهاالسلام مى گوید:
«… وصىّ امام عسکرى علیهالسلام در باطن، این فرزندى است که مخفى است؛ ولى در ظاهر که نمى شد بگوید وصىّ من اوست؛ در ظاهر وصىّ خودش را این زن با جلالت قرار داده است.»۳۰
عروج
در سالهاى آغازینِ «غیبت صغرا» شهر سامرّا و خانه امام عسکرى علیهالسلام مورد توجّه شیفتگان حضرت مهدى علیهالسلام بود؛ به گونهاى که بزرگ بانوى خاندان عسکرى، دستورات نوه گران قدرش را اجرا نموده و موضوع ولادت، غیبت و ظهور امام دوازدهم علیهالسلام را براى برخى از شیعیان بیان مى کرد. امّا چند سالى از شهادت امام عسکرى علیهالسلام سپرى نشده بود که آن بانوى گرامى بیمار گردید و آثار رحلت در وجودش پدیدار شد. از این رو، «وصیّت» نمود کنار آرامگاه شوهر و پسرش، حضرت عسکریّین علیهماالسلام به خاک سپرده شود.
سرانجام سوسن علیهاالسلام چشم از جهان بربست و روح ملکوتى اش در فردوس برین سُکنا گزید؛ آن روز سرزمین «سُرَّمَنْ رَأى» یکبار دیگر سیه پوش شد و امام زمان علیهالسلام در فقدان جدّه ارجمندش داغدار گردید…
هنگام خاکسپارى، به ناگاه جعفر کذّاب حاضر شد و در یک اقدام ناباورانه اعلام کرد: این مکان، خانه من است؛ او را اینجا دفن نکنید.
شیعیان ـ به ویژه بنى هاشم ـ با جعفر به گفت و گو پرداختند؛ امّا وى همچنان مدّعى ملکیّت بود و از دفن پیکر مطهّر مادر امام عسکرى علیهالسلام جلوگیرى مى کرد. در همین هنگام، امام مهدى علیهالسلام از بین جمعیّت تشییع کننده عبور نموده و در مقابل جعفر کذّاب ایستاد و فرمود:«یا جَعْفَر! دارُکَ هِىَ أمْ دارى؛ اى جعفر! آیا اینجا، خانه تو است یا خانه من؟»
آنگاه امام از دید حاضران پنهان شد، در حالى که جعفر و عوامل نفوذى به میان جمعیّت سوگوار رفته تا آن حجّت الهى را دستگیر کنند،۳۱ غافل از آنکه وى هماره در حفاظت خدا خواهد بود.
شایان توجّه اینکه: از بین مادران امامان علیهمالسلام فقط آرامگاه مادر امام عسکرى علیهالسلام و مادر امام مهدى علیهالسلام در شهر سامرّا و مابقى در مدینه منوّره قرار گرفته است.۳۲
بر اساس روایت احمد بن ابراهیم ـ که در سال ۲۶۲ ق. نزد حکیمه خاتون علیهاالسلام آمده و ایشان، پناهگاه شیعه را «جدّه» معرّفى کرده است ـ تاریخ رحلت آن بانوى جلیل القدر، در سال ۲۶۲ ق. یا بعد از آن مى باشد. امّا طبق نقل «کمال الدّین» (تصحیح استاد علىاکبر غفّارى، ص ۵۰۱)، گفت و گوى راوى با عمّه امام علیهالسلام در سال ۲۸۲ ق. بود؛ از این رو، وفات مادر امام عسکرى علیهالسلام در همان سال یا بعد از آن مى باشد.
البته در روایت جعفر بن عمرو نیز ـ بدون اشاره به تاریخ ـ آمده است:
«من به سوى عسکر رفتم، در حالى که امّ ابى محمّد علیهالسلام زنده بود و با من جماعتى بودند… امام زمان علیهالسلام به ما اجازه داد که به پیشگاهش شرفیاب شویم.»۳۳
اسوه عفاف و دانایى
در وصف حضرت سوسن علیهاالسلام مى توان به این گفتار بسنده نمود:
امام هادى علیهالسلام در حقّش فرموده است: «از هرگونه آفات، عیب، آلایش و پلیدى، منزّه و مبرّا است.»۳۴
در زیارت نامه معصومان علیهمالسلام آمده است:
«اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نوراً فىالأصلاب الشّامخه و الأرحام المطهّره…»
آرى، دامن پاک و مطهّر وى، محلّ پرورش امام حسن عسکرى علیهالسلام بوده و امام مهدى علیهالسلام نیز از نسل آن بانوى قُدسى مى باشد.
شیخ صدوق: «این نهایت شرف، جلال، فضل و کرامت است که وى واسطه بین امام (عجّ) و امّت بوده و شایستگى حفظ اسرار امامت و وصیّت را داشته است.»۳۵
حسین بن عبدالوّهاب، نویسنده عیون المعجزات: «وى از عارفات و صالحات زنان اهل بیت علیهمالسلام بود.»۳۶
علاّمه مجلسى: «وى در نهایت ورع، تقوا، عفاف و صلاح بود.»۳۷
شیخ عبّاس قمى: «او از زنان با معرفت و صالحه بود… در فضل او کافى است که پس از شهادت امام عسکرى علیهالسلام پناه شیعیان بود.»۳۸
عمادزاده اصفهانى: «وى از زنان پاک طینت و مربّیان بزرگ به شمار مى رفت و ایمان کاملى به مقام نبوّت و خاندان ولایت داشت.»۳۹
پى نوشتها:
۱٫ الارشاد، ج ۲، ص ۳۰۱؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۳۶ و ۲۳۷؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ابوالقاسم سحاب، ج ۲، ص ۹ و ۱۳؛ مسندالامام العسکرى(ع)، عزیزاللّه عُطاردى، ص ۴۹٫
* در ضمن، اسم مادر امام هادى(ع) «سمانه» بوده و یکى از اسامى مادر امام مهدى(عجّ) نیز «سوسن» مىباشد. (ر.ک: بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۱۷ ـ ۱۱۴ و ج ۵۱، ص ۱۸ ـ ۱۵).
۲٫ همان، ج ۵۰، ص ۲۳۸٫
۳٫ همان، ج ۳۶، ص ۱۹۳ و ۱۹۴؛ کمال الدّین، (اکمال الدّین)، ترجمه کمرهاى، ج ۱، ص ۴۲۳ و ۴۲۴٫
۴٫ ر.ک: ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۴؛ داستان ازدواج معصومین(ع)، ابراهیم بابائى آملى، ص ۲۳۱، نشر نجبا، قم، دوم، ۱۳۸۱ ش.
۵٫ منتهىالآمال، ج ۲، ص ۴۴۹؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۲، ص ۱۳٫
۶٫ زنان مردآفرین تاریخ، محمد محمدى اشتهاردى، ص ۱۸۵٫
۷٫ گویا امام(ع) جز سوسن، همسرى نداشت.
۸٫ اثبات الوصیّه، مسعودى، ص ۲۳۶، انتشارات بصیرتى، قم؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۲، ص ۶؛ محدّثات شیعه، دکتر نهلا غروى نائینى، ص ۲۲۳٫
۹٫ ر.ک: تاریخ سامرّا، شیخ ذبیح اللّه محلاّتى، ج ۱، ص ۲۵۳، ج ۲، ص ۳۰۳ ـ ۲۶۸؛ اعیان الشّیعه، ج ۲، ص ۳۷؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۱، ص ۱۳۳ ـ ۱۲۱؛ منتهىالآمال، ج ۲، ص ۴۴۵ ـ ۴۴۲٫
۱۰٫ حیاهالامام العسکرى(ع)، محمّد جواد طبسى، ص ۱۱۳ و ۱۱۴؛ چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکرى(ع)، عبداللّه صالحى، ص ۱۶ و ۱۷، انتشارات مهدىیار، قم، اوّل، ۱۳۸۱ ش (تلخیص).
۱۱٫ مسند الامام العسکرى(ع)، ص ۱۳؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۲، ص ۷؛ دایرهالمعارف تشیّع، ج ۲، ص ۳۷۰؛ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۴۳۲٫
۱۲٫ منتهىالآمال، ج ۲، ص ۴۳۹ ـ ۴۳۲؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۲، ص ۱۲۱ و ۱۲۲٫
۱۳٫ منتهىالآمال، ج ۲، ص ۴۴۱ ـ ۴۳۹٫
۱۴٫ زندگانى رهبران اسلام (انوار البهیّه)، شیخ عبّاس قمى، ترجمه سیّد محمّد صحفى، اسلامیّه، تهران، ۱۳۶۰ ش، ص ۳۴۸٫
۱۵٫ همان، ص ۳۴۷ و ۳۴۸٫
۱۶٫ کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۷۸٫
۱۷٫ سیماى آفتاب (سیرى در زندگانى حضرت مهدى(عجّ))، حبیب اللّه طاهرى، ص ۱۸۳، نشر مشهور، قم، اوّل، ۱۳۷۸ ش.
۱۸٫ ر.ک: بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۳ و ۳۳۰؛ مسند الامام العسکرى(ع)، ص ۳۵؛ زندگانى رهبران اسلام، ص ۳۶۷ و ۳۶۸٫
۱۹٫ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۳۵ و ۳۳۶؛ اثبات الوصیّه، ص ۲۴۷ و ۲۴۸٫
* *. ابوعلى مطهّرى، کارگزار امور امام عسکرى(ع) بود؛ این مسئله، بیانگر فوق عدالت اوست… (اعیان الشّیعه، ج ۳، ص ۱۵۳ و ۱۵۴٫)
۲۰٫ زندگانى عسکریّین(ع)، ج ۲، ص ۳۲ (با تغییر).
۲۱٫ همان، ص ۳۵ (با تغییر).
۲۲٫ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۳، ۳۳۰ و ۳۳۱؛ مسندالامام العسکرى(ع)، ص ۳۵٫
۲۳٫ ر.ک: زندگانى رهبران اسلام، ص ۳۶۳ و ۳۶۴؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۳۱ و ۳۳۶؛ حیاهالامام العسکرى(ع)، ص ۴۳۵ ـ ۴۳۳٫
۲۴٫ ر.ک: کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۵۲ ـ ۱۴۸؛ حیاهالامام العسکرى(ع)، ص ۴۳۴ و ۴۳۵؛ مهدى موعود، ترجمه على دوانى، ص ۳۹۳٫
۲۵٫ ر.ک: کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۳۱؛ حیاهالامام العسکرى(ع)، ص ۴۳۴ و ۴۳۵٫
۲۶٫ کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۱۵ و ۱۱۶؛ ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۴٫
۲۷٫ ر.ک: ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۵؛ تاریخ سامرّا، ج ۱، ص ۲۵۲٫
۲۸٫ بحارالانوار، ج ۵۰، پاورقى ص ۳۳۶ و ۳۳۷٫
۲۹٫ ر.ک: کمال الدّین، ترجمه کمرهاى، ج ۲، ص ۱۷۸ و تصحیح غفّارى، ص ۵۰۱؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۹ و ۲۰، ج ۵۱، ص ۳۶۴؛ زندگانى رهبران اسلام، ص ۳۳۳ و ۳۳۴٫
۳۰٫ سیرى در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص ۲۴۹ و ۲۵۰٫
۳۱٫ ر.ک: کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۱۵ و ۱۱۶؛ مهدى موعود(ع)، ص ۷۷۴٫
۳۲٫ ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۴٫
۳۳٫ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۳۴٫
۳۴٫ مسندالامام العسکرى(ع)، ص ۱۳٫
۳۵٫ ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۵ (به نقل از اکمال الدّین).
۳۶٫ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص ۲۳۱٫
۳۷٫ ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۲۵ (به نقل از جلاء العیون).
۳۸٫ زندگانى رهبران اسلام، ص ۳۳۳٫
۳۹٫ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص ۲۳۱٫
منبع :کوثر، زمستان ۱۳۸۲، شماره ۶۰