اشاره:

انقلاب اسلامى ایران که در فوریه‏۱۹۷۹ به رهبرى داهیانه حضرت امام خمینى (قدس سره) پیروز شد، یگانه انقلابى در تاریخ بشرى است که به خاطر دورانساز بودن و نیز همزمانى با توسعه شتابان و انفجار گونه ابزار متنوع اطلاع رسانى، در زیر ذره‏‌بین‌هاى گوناگون ارباب تفکر، قلم و سیاست قرار گرفت و به قول نویسنده کتاب پرآوازه «اندیشه جدید شیعه در سیاست و دولت‏»، آثار تحقیقى پیرامون انقلاب اسلامى به صورت «سیل آسا» جهان را فرا گرفت.

از جمله گروه‌هاى متعدد پژوهشگر در علوم انسانى، خاورشناسان، بویژه اسلام شناسان، ایران شناسان، عرب شناسان و ترک شناسان، برجسته‌‏ترین مجموعه را تشکیل مى ‏دهند که از زمان بروز آثار پیروزى انقلاب اسلامى به تحقیق، تحلیل، تفسیر و مشاهده تطبیقى پیرامون فلسفه، رهبرى، علل ظهور، عوامل پیروزى، روند تکامل، دستاوردها و آینده آن پرداخته‌‏اند. اکثریت قریب باتفاق آنان اعتراف کرده‏اند که از ظهور و پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، مانند کلیه نهادها و مراکز مطالعات سیاسى، فرهنگى، جامعه‏‌شناسى، نظامى و اطلاعاتى مهم جهانى «شگفت زده‏» و «غافلگیر» شده‌‏اند. این «اعتراف‏» در رابطه با خاورشناسان دو نتیجه را به بار آورده است:

الف) خاورشناسان نامدارى نظیر ماکسیم رودینسون، در کتاب «جاذبه‏ هاى اسلام‏» خود روشهاى علمى متداول و سنتى شرق شناسى، بویژه اسلام شناسى را مورد نقد جدى و ارزیابى مجدد قرار داد و برخى دیگر نیز زمزمه‌‏هایى مبنى بر تجدید نظر کلى در روش‌ها و شیوه‌‏هاى کارى مستشرقان آغاز کردند.

ب) برخى دیگر، نسبت ‏به شناخت علمى ابعاد گوناگون بارز و مستتر انقلاب اسلامى ابراز تردید نمودند، زیرا آنچه که بدست آوردند، بیشتر پیشداورى‌هاى غیر منطبق با واقعیت‌هاى عینى انقلاب اسلامى و الزاما دینامیزم و روند تکاملى آینده اسلام و نقش مسلمانان در سیاست جهان بود.

بنابراین،مطالعه نسبى سنخ‌‏شناسى آراى مهم‌ترین چهره‌‏هاى خاورشناسى که طى‏۱۹ سال ازحیات پر جاذبه انقلاب اسلامى بیان شده‏اند، شاخص‌هاى کارآمدى را از ناتوانى‌ها و بیراهه رفتن‌هاى خاورشناسان در عرصه مشکل‏‌گذار شناخت انقلاب اسلامى و بررسى تبعات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آن بدست مى ‏دهند.

آنچه در مجموعه این آرا به عنوان «مخرج مشترک‏» مشخص مى‏‌شود، برخورد احساساتى و اغلب معاندان‌ه‏اى است که با لعابى از اصطلاحات به اصطلاح علمى با انقلاب اسلامى صورت گرفته و توجیهى جز نا آشنایى، کم اطلاعى، بد اطلاعى و داورى‌هاى برخاسته از تداوم بیهوده کج اندیشى نسبت‏به کل اسلام و هر چه «اسلامى‏» است، ندارد.

اما بیان بخشى از حقایق انقلاب اسلامى که بین دو قطب کمترین و بیشترین مقدار در این آرا در نوسان است، خود مظهر این امیدوارى است که با گذشت زمان، فرونشستن التهابات واکنشى، اتخاذ روش‌هاى جدید و دقیق پژوهش‌هاى علمى (چنان‌که برخى از بزرگان خاورشناسى براى شناخت اسلام به عنوان دین، فرهنگ و سیاست پیشنهاد کرده‏‌اند) و بالاخره آشنایى بدون حب و بغض ارباب تحقیق و تفحص با زمینه‌‏سازى‌هاى انقلاب اسلامى براى خلاقیت‌هاى فرهنگى، جاذبه‏‌هاى حیات اجتماعى و مشکل‏‌گشایى‏ هاى سیاسى، حقایق این پدیده پویا و جهان شمول، بهتر و بیشتر شناخته خواهد شد و دوران نامطمئن پیشداورى‌هاى ذهن‌گرایانه، احساساتى و عجولانه در این زمینه پایان خواهد یافت.

در سنخ‌‏شناسى آراى خاورشناسان درباره انقلاب اسلامى، اگر از سنخ «برخورد کاملا معاندانه‏» و سنخ «ذهنى گرایى اشتباه‏‌آمیز بر پایه مقایسه با انقلاب‌هاى فرانسه، روسیه، کوبا و غیره‏» به خاطر نادرست‏ بودن آنها بگذریم، سنخ «انقلاب اسلامى به عنوان یک انقلاب فرهنگى جامع علیه ارزش‌هاى مادى‏گرایانه حاکم بر غرب‏» قابل تامل است، ولى سنخ چهارم، مجموعه جالبى را به میان مى‌‏آورد که آمیخته‏‌اى از اعترافات محتاطانه و ستایش ضمنى از انقلاب اسلامى است. در این سلسله اعترافات، انقلاب اسلامى به عنوان یگانه انقلاب موفق بر پایه تعلیم دینى بویژه تعالیم اسلامى معرفى شده است. چنانکه خواهیم خواند، انقلاب اسلامى، با ضمانت مهمترین انقلاب در قرن بیستم، انقلاب وحدت‌‏بخش براى امت اسلام، آغازگر دوران جدید رنسانس اسلامى، آغازگر احیاى تفکر دینى، داراى تاثیر جهانى و متبلور کننده فلسفه سیاسى اسلام در تاسیس و استقرار نظام جمهورى اسلامى در ایران توصیف شده است.

پروفسور دکتر برنارد لوئیس، سرشناس‌ترین خاورشناس انگلیسى – آمریکایى که آثارش به‏۲۳ زبان انگلیسى ترجمه شده است، در کتاب «زبان سیاسى اسلام‏» مى‏‌نویسد:

«در سال‏۱۹۷۹ در ایران سلسله حوادثى روى داد که نه تنها تغییراتى بنیادین و عمیق در نظام سیاسى، بلکه در کل جامعه ایران پدید آورد و اثرگذارى‌هاى این تحولات از مرزهاى ایران نیز بسیار فراتر رفت. کسانى که چنین تحولات را رهبرى نمودند، به این مجموعه از رویدادها عنوان «انقلاب » را دادند و اغلب کسانى که در بیرون قرار داشتند، على رغم مقاومت‌هاى اولیه، سرانجام این انقلاب را تصدیق کردند.

انقلاب‌ها به شیوه‏ هاى بسیار متفاوتى خود را معرفى مى‏ کنند. هر انقلابى انتقاد خویش به گذشته و انتظارات خود از آینده را به شیوه ویژه خویش بیان مى‏کند. انقلاب فرانسه که زمینه ایدئولوژیک آن بر جنبش روشنفکرى سده هجدهم قرار داشت، آرمان خود را به صورت فرمول آزادى، مساوات و برادرى بیان کرد. انقلاب روسیه با زمین‌ه‏اى که از سوسیالیسم سده‏۱۹ داشت، آینده خود را به وسیله مفاهیمى مربوط به یک جامعه بدون طبقه که از طریق دیکتاتورى پرولتاریا قابل دستیابى بود، طرح نمود. انقلاب ایران خود را در چهارچوب اسلام قرار داد و این بدین مفهوم است که انقلاب ایران خود را به عنوان یک جنبش دینى، با یک رهبرى دینى، با یک شیوه انتقاد از نظم کهن به زبان دینى و طرح‌هایى براى آینده که بر مبناى براهین دینى قرار دارند، مى‏  شناسد.

… انقلابیون مسلمان، ظهور اسلام را به عنوان الگوى خویش مى‌‏شناختند.آنان خود را برانگیخته شده مى‏‌دانستند تا علیه کفر و ظلم مبارزه کنند و به حاکمیت‏‌برسند تا نظم واقعى اسلامى را مستقر سازند یا آن را بار دیگر ایجاد نمایند».

پروفسور لوئیس که معمولا مواضعى بسیار منفى نسبت‏ به اسلام و انقلاب اسلامى دارد، در بخش دیگر همین بحث‏‌خود در زمینه گستره جغرافیایى پذیرش پیام انقلاب اسلامى، از دلباختگى قشرهاى جوان مسلمان به انقلاب اسلامى در نقاط مختلف گیتى، به ویژه در جنوب شرق آسیا، غرب آفریقا و در میان ملت‌هاى مسلمان یوگسلاوى سابق، تاکید مى‌‏کند که:

«انقلاب ایران، در کلیه مناطق جهان اثر گذارى نیرومندى داشت که با یک فرهنگ عمومى و فرهنگ سیاسى توأم بود. این فرهنگ به وسیله اسلام قابل تعریف و تبیین است‏.»

پروفسور لودویگ هاگه من ، استاد کرسى «علم کلام مسیحى‏» در دانشگاه ورتسبورگ آلمان، طى مقاله‌‏اى در شماره ۲۱ و ۲۲ ژوئن ۱۹۹۲ روزنامه کثیرالانتشار «نویه زوریخر تسایتونگ‏» چاپ سوئیس، ضمن تحلیل تاریخى نهضت‌هاى اسلامى سده‏هاى‏۱۹ و ۲۰، سه اصل احیاى تفکر دینى اسلامى را به عنوان رنسانس برمى‏ شمارد:

۱- اسلام باید بار دیگر با ویژگى وحدت دیانت و سیاست مطرح شود.

۲- اسلام باید بار دیگر بدون استثنا کلیه بخش‌هاى حیات انسان را در برگیرد.

۳- حکومت دینى اسلامى باید بار دیگر عنصر تعیین کننده شکل دولت‏‌بود.

وى سپس درباره نقش انقلاب اسلامى در این زمینه مى‏ نویسد:

«ایجاد نظام جمهورى اسلامى در ایران توسط آیت الله خمینى براى تحقق این آرمان یگانه، مثال برازنده و روشن است. رهبران انقلاب اسلامى در ایران على‌رغم اینکه شیعه هستند و شیعیان صرفا ۱۵ درصد جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل مى‏ دهند، هیچ گاه جاى تردیدى باقى نگذاشتند که انقلاب آنان نه یک انقلاب شیعى و نه یک انقلاب ایرانى است، بلکه انقلاب امت اسلام مى‏باشد. اصولگرایى اسلامى به طور کلى، اعم از تشیع و تسنن، یک حرکت وحدت امت اسلامى است‏.»

پروفسور هاگه من در مورد پیوند امام و امت مى‌نویسد:

« توده هاى عظیم مردم ایران لقب عالى امام را به مسیحا نفسى دادند که رهبر آینده آنان هنوز در حال تبعید در فرانسه بسر مى‌برد.»

پروفسور گوتفرید شایبر ، خاورشناس، فیلسوف، محقق و استاد کرسى اصول الهیات مسیحى، در کتاب «پاسخ‌هاى صریح» که با همکارى تعدادى از دانشمندان بزرگ مسیحى در اتریش منتشر شده است، درباره نفوذ انقلاب اسلامى در میان جوانان مسلمان عرب مى‌نویسد:

«واکنش‌هاى اعراب در قبال انقلاب اسلامى ایران در سال۱۹۷۹ در دو جلوه شناسایى و تایید آن صورت گرفت. براى آنان از سویى انقلاب اسلامى به عنوان پیش درآمدى براى تحقق اندیشه یک نظام سیاسى آرمانى امت اسلام بود و از سویى دیگر، اقدامى سیاسى جهت‌بهره‌بردارى براى اتحاد اسلامى (پان اسلامیسم) بود. در همان سال۱۹۷۹، «انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه قاهره» در رسالهاى تحت عنوان «درس‌هایى از ایران»، هدف خویش را چنین تعریف کرده بودند؛ این انقلاب براى ما سزاوار مطالعه عمیق است تا از آن درس بگیریم، انگیزه‌ها را پدید آوریم و از پرداختن به آن سود ببریم.»

دکتر شایبر سپس با تحلیل بیشتر متن رساله مذکور تاکید مى کند:

«دانشجویان، جدایى دولت و دین یعنى سکولاریسم را «یک خطاى وارداتى» نامیدند و در عوض، از نظام دینى جانبدارى کردند. نتیجه‌گیرى عملى که مى‌توان از مطالب این رساله گرفت، براى مسلمانان اهل تسنن شگفت‌انگیز بود، زیرا دانشجویان مصرى از نقش رهبرى سیاسى علماى دینى طرفدارى کردند وبدین منوال، الگوى قانون اساسى ایران را که «ولایت فقیه» بود، پذیرفتند.»

پروفسور دکتر کلاوس کینتسلر، استاد اصول الهیات مسیحى در دانشگاه اوگسبورگ آلمان، در مقاله‌اى که در کتاب «بنیادگرایى نوین» که توسط پنج تن از اساتید اسلام شناس، فیلسوف، جامعه شناس و حقوقدان در سال ۱۹۹۰ منتشر شد، مى نویسد:

«تحولات دراماتیکى که در ایران به وسیله انقلاب اسلامى پدید آمد، افکار عمومى جهانى را معطوف به اهمیت فوق العاده پدیده‌اى کرد که به عنوان بنیادگرایى، مرزهاى دولت ایران و حدود گستره آیین اسلام را بسیار فراتر در نوردیده است.»

پروفسور فرانسوا توال استاد کرسى استراتژى در دانشگاه نظامى فرانسه، در کتاب «ژئوپولتیک شیعه» مى‌نویسد:

«پیروزى انقلاب (امام) خمینى در ایران، یکى از پر اهمیت‌ترین وقایع و انقلاب‌هاى نیمه دوم قرن بیستم بوده، در حقیقت، مهمترین واقعه در طول تاریخ شیعه مى باشد.

پروفسور هاینتس هلم اسلام شناس، ایران شناس، سامى شناس و مؤلف کتب زیادى در تاریخ شیعه، در کتاب «اسلام تشیع» منتشره سال ۱۹۹۴ که در آن بسیارى از تئوریهاى نادرست‌خاورشناسان را در مورد اصل و تاریخ شیعه باطل کرده است، درباره نقش انقلاب اسلامى در معرفى مجدد تشیع مى نویسد:

«پانزده سال قبل (۱۵ سال قبل از چاپ کتابش) بدون تردید، حتى نمىشد یک اروپایى را یافت که کلمه «آیت الله » رایکبار هم شنیده باشد. با کلمه «شیعه» نیز صرفا محدودى مى‌توانستند چیزى را آغاز کنند. براى نخستین بار، هنگامى که (حضرت امام) خمینى، انقلابى ایرانى، از تبعیدگاه عراق به نوفل شاتو در حومه پاریس رحل اقامت افکند تا مبارزه علیه شاه را ادامه دهد، هر شب در صفحه تلویزیون‌هاى ما دیده مى‌شد و در اذهان ما موجودیت و زنده بودن شیعیان را متبادر مىساخت. تصویر شیعیان و اسلام تشیع در رسانه‌هاى غربى به گونه‌اى بود که انتظار مى‌رفت.»

«فرهنگ سیاست جهان در قرن بیستم» که در سال۱۹۹۶ توسط عده‌اى از شخصیت‌هاى علمى اروپایى در آلمان چاپ شده است، ضمن بررسى انقلاب‌هاى چین، مکزیک، روسیه و کوبا در ذیل اصطلاح «انقلاب با انگیزه دینى در قرن بیستم» چنین مى نویسد:

«با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران که طى آن آیت الله روح الله موسوى خمینى در سال۱۹۷۹ به سلطنت‌شاه محمدرضا پهلوى پایان داد و دولت الهى اسلامى را مستقر ساخت، نخستین انقلاب با یک انگیزه دینى در قرن بیستم به پیروزى رسید. در سال‌هاى دهه ۸۰ و ۹۰ نیروهاى بنیادگرا سعى کردند دامنه انقلاب اسلامى را در چند کشور دیگر عربى نیز بگسترانند.»

این فرهنگ، نقش انقلاب اسلامى را به عنوان یک انقلاب مهم با انگیزه دینى، پس از پایان مخاصمات ایدئولوژیک بین دولت‌هاى سوسیالیستى و کاپیتالیستى در سیاست جهانى ذکر مىکند.

هلموت ال مولر از نویسندگان برجسته اتریشى در روزنامه سالزبرگر نخریشتن ، درباره انقلاب اسلامى نوشت:

«نهضت موفقیت‌آمیز (امام) خمینى بر ضد رژیم شاه، در ذات خود یک انقلاب فرهنگى جامع و فراگیر علیه غرب و ارزش‌هاى آن را در برداشت. مثال ایران، مجددا نشان داد که تصورات غرب مبنى بر اینکه فرهنگ‌هاى خارج از جغرافیاى اروپا و آمریکا با ماشین، تکنیک و آسمان خراش، ارزش‌هاى غربى را نیز خواهند پذیرفت، باطل و گمراه کننده بود.

آیت الله خمینى با نوشته‌هاى خویش سنگ بناى نظرى جمهورى اسلامى ایران را گذاشت. بر مبناى آن، اصل «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» مناسبات ایران با سایر جهان را دست کم تا سال ۹۱ /۱۹۸۹ که پایان مخاصمات شرق و غرب بود، برقرار ساخت. این مناسبات عالى‌ترین هدف سیاست‌خارجى ایران را تشکیل مى دهد.»

وى در بخش دیگر مقاله خود تاکید مى کند:

«که دولت جمهورى اسلامى ایران از سال۱۹۷۹، نه تنها حیات جامعه را با قرار دادن احکام شریعت اسلامى در حیطه تحولات خویش، به سوى اسلام بازگرداند، بلکه اتحاد امت اسلام (پان اسلامیسم) را نیز در دستور کار خود قرار داد.»

این بود چند نمونه از آراى خاورشناسان، جامعه شناسان و نویسندگان غربى که از میان انبوهى، برگزیده شده بود. اگر اطاله کلام مانع نمى‌شد، گفتنى‌هاى زیادى از زبان و قلم آنان را باز مى‌گفتم، ولى یکبار دیگر به این امید پافشارى مى‌کنم که با گذشت زمان درباره انقلابى که بخش عمده جهان را تکان داده است و پیام آن هر روز رساتر مى‌شود، عادلانه، علمى و بىطرفانه قضاوت گردد.

پدیدآورنده: دکتر میر محمد حسین هدى

منابع:

Maxim Rodinson – 1

Prof. Dr. Ludwig Hagemann- 2

۳- Prof. Dr. Gottfried W.Scheiber

Prof. Francois Thual-4

Prof. Dr. Heinz Holm -5

۶-Helmut L.Moller

۷- سالزبرگر نخریشتن شماره ،۱ ماه مى سال۱۹۹۳

منبع:مجله اسلام و غرب، شماره ۳۰و۳۱