ابو هاشم جعفرى مى گوید: وقتى که آن حضرت از مأمون جدا شد و با همسرش ام فضل از بغداد به سوى مدینه مى رفت، با همراهان خود هنگام غروب در راه کوفه به دارالمسیب رسید و در آنجا داخل مسجدى شد.

در صحن مسجد درختى بود که همواره خشک و بى ثمر بود. امام مقدارى آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را در آن مسجد با جماعت برگزار نمود. حضرت در رکعت اول پس از حمد، سوره «نصر» را قرائت کرد، در رکعت دوم پس از حمد، سوره توحید را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و دعا کرد و رکعت سوم را نیز خوانده و تشهد گفت. او پس از نماز اندکى نشست و به ذکر خدا، بدون انجام تعقیبات پرداخت و چهار رکعت نافله بجا آورد و بعد از تعقیب نماز، دو سجده شکر نموده و از مسجد خارج شد.

حضرت وقتى به کنار آن درخت رسید، مردم با شگفتى تمام مشاهده کردند که درخت سبز شده و میوه هاى شیرین و بى دانه در شاخه هایش ظاهر گردیده است. آنان از آن میوه ها خورده و بسیار تعجب کردند. ابن شهر آشوب مى گوید: فقیه بزرگ شیعه جناب شیخ مفید نیز از میوه آن درخت در مسیر بغداد – کوفه خورده است.(۱) در همانجا بدرقه کنندگان با امام وداع کردند و حضرت در همان لحظه رهسپار مدینه گردید. امام همچنان در مدینه بود و مردم از وجودش به نحو شایسته اى بهره مى بردند تا اینکه خلافت به معتصم عباسى رسید. او امام جواد علیه السلام را دوباره از مدینه به بغداد احضار کرد و تا هنگام شهادت، امام را در آن شهر نگاه داشت.(۲)

۱. المناقب، محمد ابن شهر آشوب مازندرانى، نشر علّامه، ۱۳۷۹ ش، ج ۴، ص ۳۹۰.
۲. ارشاد مفید، نشر اسلامیه، تهران، ۱۳۸۰ ش، ص ۶۲۸.