يكى از آرزوهاى ديرينه بشر گسترش عدالت به معناى واقعى در سرتاسر گيتى است؛ و اين اميد و آرزو به شكل نوعى اعتقاد در اديان الهى تجلى نموده است. در طول تاريخ كسانى كه مدعى تحقق اين ايده شدند، طرحها ريختند و چاره ها انديشيدند، ولى، نتوانستند بشر خسته دل را اميدى بخشند.
آرى انديشه ظهور مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تنها چراغ فروزانى است كه می تواند تاريكيها و غبار خستگى را از انسان دور كند.
روزى كه او مى آيد و حكومت واحد جهانى تشكيل مى د هد، انحراف و بى عدالتيها را محو مى سازد و ابرهاى خود خواهى و نفاق را كنار مى زند تا بشر لذت و زيبايى زندگى واقعى را در سايه حكومت اهل بيت(ع) و پياده شدن همه احكام الهى با تمام وجود احساس كند.
در آستانه اين ظهور نورانى، حوادث شگفت انگيزى اتفاق میافتد كه يكى از آنها بازگشت گروهى از مؤمنان واقعى براى درك و تماشاى عظمت و شوكت جهانى اسلام خواهد بود.
البته عده اى از كافران بدطينت نيز در اين ميان پيش از آخرت به دنيا بر می گردند تا به سزاى پاره اى از اعمال ننگين خويش برسند. بازگشت گروهى از مؤمنان خالص و كافران ستمگر به اين جهان پيش از قيامت رجعت ناميده مى شود.
اعتقاد به رجعت يكى از اعتقادات مسلم «شيعه» است و ساير مذاهب اسلامى به چنين امرى اعتقاد ندارند. از اين روى پيوسته رجعت يكى از موضوعات كلامى مورد اختلاف شيعه و سنى بوده است.
انديشمندان اسلامى كتب و مقالاتى گرانمايه در اين موضوع نگاشته اند، كه هر يك از سبكى ويژه برخوردار است. برخى به سبك روايى محض ، برخى ديگر در پاسخ به شبهات و دلائل مخالفان و …
معناى لغوى
الفاظ مختلفی براى بيان اين اصل اعتقادى در قرآن مجيد و روايات اسلامی به كار رفته است، مانند: رجعت، اياب، كره، رد، حشر ، كه همه در معناى بازگشت مشتركند ولى در ميان همه اين الفاظ ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مره است» (1) و بيانگر «يكبار بازگشت» است، چنانچه در «لسان العرب» (2) آمده است:
«رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.»
در «اقرب الموارد» (3) در توضيح واژه رجعت ذكر شده:
«رجع الرجل رجوعا و مرجعا ، و معه انصرف … هو يومن بالرجعةاى بالرجوع الى الدنيا بعدالموت» . يعنى رجوع به معناى بازگشت است و فلانى به رجعت ايمان دارد يعنى او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد، پس واژه رجعت در لغت به معناى «يكبار بازگشت» است.
معانى اصطلاحى
رجعت همانند بسيارى از واژه ها علاوه بر معناى لغوى، در علوم مختلف در معانى گوناگونى به كار رفته، و با توجه به اين معانى است كه می توانيم تصوير و شناخت صحيحى از معناى مورد بحث داشته باشيم. لغتنامه دهخدا معانى اصطلاحى مختلفى براى رجعت بر شمرده است، كه به اختصار آنها را نقل می كنيم:
1- اصطلاح فقهى: بازگرديدن مرد به سوى زن مطلقه خود در مدت قانونى و شرعى .
2- اصطلاح نجومى: رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبارتست از حركتى غير از حركت كوكب متحيره به سوى خلاف توالى بروج و آن را رجوع و عكس نيز مى نامند.
3- اصطلاح عرفانى: نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و كال و نكال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، يا متكلم گفتارى سخيف از اقوال . (4)
4- اصطلاح جامعه شناسى:برخى جامعه شناسان به هنگام بحث از قانون مندى جامعه و تاريخ ،معتقدند كه قوانين تطورات تاريخى در همه جوامع مشترك است و تاريخ سه مرحله ربانى و قهرمانى و انسانى را طى می كند و هميشه اين ادوار تكرار می شوند و آنان اين حركت تاريخ را «ادوار و اكوار» و «رجعت» گويند. (5)
روشن است كه هيچكدام از معانى چهارگانه مذكور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح كلامى است.
5 – اصطلاح كلامى: شيخ حر عاملى در بيان تعريف اصطلاحى رجعت می فرمايد:
«بدان كه رجعت در اينجا [كلام] همان حيات و زندگى بعد از مرگ و قبل از قيامت است، و اين معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت می جويد، و همين معناست كه مورد تصريح علما بوده كه از موارد به كارگيرى آن و نيز از احاديث استفاده می شود». (6)
اين تعريف بيانگر معناى كامل اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قيامت ، نمايانگر معناى اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا (همانطور كه خواهد آمد) قرآن ماجراى عده اى را بيان مى كند كه پس از مرگ زنده شدند.
مثل جريان زنده شدن عده اى از ياران حضرت موسى كه می خواستند خدا را ببينندو … روشن است كه رجعت در اصطلاح كلام شيعه چنين رجوعى نخواهد بود (زنده شدن عده اى از مؤمنان خالص و كافران فاجر در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) افزون بر اينكه معناى لغوى رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است، چرا كه رجعت به معناى بازگشت به دنيا پس از مرگ است نه زنده شدن ، به هر حال اين تعريف گوياى معناى اصطلاحى رجعت نيست.
تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است. كه گوياى معناى واقعى رجعت بوده و داراى نواقص تعريف نخست نيست. ايشان در تبيين معناى اصطلاحى (كلامى) رجعت چنين می نويسد:
«ان الله يرد قوما من الاموات الى الدنيا فى صورهم التى كانواعليها فيعز فريقا و يذل فريقا و المحقين من المبطلين و المظلومين منهم من الظالمين و ذلك عند قيام مهدى آل محمد عليهم السلام» (7)
«خداوند گروهى از اموات را به همان صورتى كه در گذشته بودند، به دنيا بر می گرداند، و گروهى را عزيز و گروهى ديگر را ذليل مى كند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه می دهد، اين واقعه هنگام ظهور ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) رخ خواهد داد».
شرح تعريف
تعبير «يرد» بسيار ظريف است و دقيقا انعكاس دهنده معناى لغوى رجعت و بازگشت است، بر خلاف «الحيوة بعد الممات» كه در تعريف نخست آمده است. و نيز قيد «قوما من الاموات» بيانگر اين مطلب است كه رجعت مختص به گروه خاصى بوده و عمومى نخواهد بود، كما اينكه در احاديثبدان اشاره خواهد شد، و آن گروه ، مؤمنان كامل و كافران بدطينت هستند.
تعبير «فى صورهم التى كانواعليها» بيان می كند كه افرادى كه رجوع میكنند، به همان صورت دنيوى و داراى جسم و خواص ماده خواهند بود. پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بيت(ع) و امر و نهى آنها نيست ، بلكه رجوع اشخاص است ، كما اينكه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت.
جمله «فيغز فريقا … الظالمين» اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مؤمنان و ذلت ظالمان است ، و بالاخره «عند قيام مهدى (عجل الله تعالى )» هم زمان رجعت را بطور اجمالى مشخص می كند كه قبل از قيامت و در هنگام ظهور حضرت مهدى آل محمد(ص) خواهد بود. انشاءالله تعالى .
جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت، پيش از قيامت، به دنيا ، از ويژگى خاصى برخوردار است و در منابع اسلامى اهميت آن با بيانات گوناگونى مطرح شده است. در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد، برشمرده اند.
«عن ابى عبداله عليه السلام قال: ايامالله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الكره و يومالقيامة» (8)
امام صادق(ع) فرمودند: روزهاى الهى سه تاست: روزى كه قائم آل محمد(ع) قيام خواهد كرد، و روز رجعت و روز قيامت .
منظور از «روزهاى خدا» چيست؟ مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه می فرمايد:
«اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده مى شود با اينكه همه روزها متعلق به خداست ، نكته اش اين است كه در آن روزهاى خاص، امر خدا چنان ظهورى مى يابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمى شود.
مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تاثير گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز می كند.
ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير «ايام الله» بيان میكند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى يابند ، كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهيم(ع) از آتش.
پس منظور از «ايام الله» روزهايى است كه امر الهى اعم ازنعمت يا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام می يابد. (9)
آرى رجعت و بازگشت انسانهايى كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مى شود (معناى اول) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و غلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا بر می گرداند ، و از طرفى هم با بازگشت كافران از سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم).
امام صادق(ع) يكى از ويژگيهاى شيعه بودن را اعتقاد به رجعت شمرده و مى فرمايد: « ليس منا من لم يؤمن بكرتنا و لم يستحل متعتنا» (10)
يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار ، رجعت يكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب می شد، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد می كردند.
امام صادق(ع) در حديث ديگرى ، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و می فرمايند:
«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منها الايمان بالرجعة» (11)
«هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد ، مؤمن است، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند».
لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل مي شود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و … ، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد. بر اين اساس بر هر شيعه اى اين اعتقاد ضرورى است، از سوى ديگر اين اميد را در دل خويش زنده نگه می دارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت ، به دنيا بر می گرداند.
حال سؤال اين است كه:اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب؟
قبل از پاسخ دادن به اين سؤال مى بايست نخست مفهوم و تصوير روشنى از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.
همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم می شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان می شود، و فروع دين منظور احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان می كند.
به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسى ترين و زيربنايى ترين امور اعتقادى است، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارت اند از:
توحيد ، نبوت و معاد – كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركند – كه اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤالات فكرى انسانند. و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است.
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب كه در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركند برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند، كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين میشود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب – با حفظ اصول و وجوه اشتراك – را اصول مذهب می گويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمی شود ، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشتخاص می شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است .
از اين روست كه می بينيم مذاهب مختلفى پديد آمده همچون شيعه و سنى كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نيست ، بلكه از اصول مذهب اماميه است.
بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران ، به دنيا پيش از قيامت ، ضرورى است . هر چند كه باور داشتن جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مى افتد لازم و ضرورى نيست.
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره می گويد:
اصل رجعت حق است ، و شبه هاى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مى شود.
چرا كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده و رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضرورى است، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مساله رجعت ، ضررى به اصل آن نمی زند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيهاى صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمی سازد» (13)
آنگاه ايشان ادامه می دهند كه ايمان به رجعت بطور كلى واجب و لازم است.
نتيجه آنكه مساله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است، كه اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضرورى است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينكه چه كسانى رجعت می كنند و يازمان آن چه موقعى است و … لازم نيست.
ولى بايد توجه داشت كه اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در كتاب الشيعه والرجعة ، نويسنده خواسته است با استناد به يك حديث، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارند ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند:
«فالذين لايومنون بالاخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرة» . (13)
آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثى را از امام باقر(ع) نقل میكند كه فرمودند: «فى قوله: الذين لايومنون بالاخرة، يعنى انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قلوبهم منكرة) يعنى انها كافرة (و هم مستكبرون). (14)
اين كلام خداوندكه مى فرمايد: «كسانی كه به آخرت ايمان ندارند» معنايش اين است كه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارند ومرادازاين جمله كه می فرمايد: «قلبهاى آنهاانكاركنند هست»اين است كه«آنهاكافرهستند»
وى در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان می كند:«معتقد نبودن به رجعت كفر است» آنگاه در جايگاه بحث يادشده ، به آن حديث استناد می كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه همچنانكه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و هم تراز با توحيد و نبوت و معاد، می بايستى به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت ، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص می گردد، ولى چنانچه منظور آن باشد، كسانيكه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند، يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «كفر» را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است. و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.
احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر می رسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است ، اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و آثار و احكام كفار بر آنها مترتب می شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شده اند.
رجعت يك پيشگويى تاريخى است يا يك مساله اعتقادى؟
يكى از انديشمندان معاصر تصور كرده كه رجعت نه يك مساله اعتقادى ، بلكه از قضاياى مسلم تاريخى است، در نتيجه اعتقاد و انكار آن هيچ خدشه اى در ايمان انسان وارد نمی سازد.
وى می گويد: «قضيه رجعتى كه برخى از آيات قرآنى و احاديث از آن سخن گفته اند، از آنچه شيعه از بين امت اسلامى به آن قائل است، بدين معنى نيست كه اصل رجعت ، به عنوان يكى از اصول دين مطرح و در مرتبه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد باشد، بلكه از مسلمات قطعيه محسوب می شود و شان آن در اين مورد هم شان بسيارى از قضاياى فقهى و تاريخى است كه راهى به انكار آنها نيست ، مثلا همه فقها در حرمت مال غصبى اتفاق دارند يا با دلايل محكم تاريخى ثابت شده كه جنگ بدر در سال دوم از هجرت واقع شده است. قضيه اول، قضيهاى فقهى و قضيه دوم، قضيه اى تاريخى است و با اين حال هر دو از اصول دين محسوب نمی شوند و رجعت نيز چنين است؟ (1)
در اين سخن دو احتمال به نظر می رسد ، يكى آنكه اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست كه انكار آن موجب كفر گردد، هر چند خود از امور اعتقادى محسوب مى شود. اين سخن صحيح و قابل قبول است.
احتمال ديگر آنكه رجعت از سنخ امور اعتقادى نيست بلكه صرفا يك پيشگويى تاريخى در مورد آينده بشرى است، همانند قضاياى تاريخى و فقهى كه هر چند قطعى است، ولى اعتقاد به آن ضرورى نيست.
اين سخن بر خلاف مفاد ادعيه و روايات و سخنان علماى كلام است، در زيارت امام حسين(ع) می خوانيم:
«انى من المؤمنين برجعتكم» (2)
من به بازگشتشما اهل بيت(ع) ايمان و اعتقاد دارم .
يا در زيارت حضرت ابوالفضل (ع) آمده:
«انی بكم وبايابكم من المؤمنين» (3)
من به شما و بازگشتتان معتقدم
در روايتى كه قبلا بيان شد، امام صادق(ع) مى فرمايند:
«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منهاالايمان بالرجعة» (4)
هر كس به هفت چيز معتقد باشد، مؤمن است و از ميان هفت چيز ايمان به رجعت را بيان فرمود.
در سخنان بسيارى از انديشمندان كلامى، رجعت به عنوان يك امر اعتقادى مطرح شده بطورى كه اعتقاد به آن را ضرورى شمرده اند ، به عنوان نمونه: مرحوم شبر می فرمايد:
«پس اعتقاد به اصل رجعت به طور اجمالى واجب است … هر چند كه تفاصيل آن موكو ل به ائمه اهل البيت: می شود.» (5)
بنابراين در تمامى روايات مذكور و روايات متعدد ديگر، رجعت به عنوان يك مساله اعتقادى مطرح شده است، كه خود گوياى آنست كه رجعت از زمره امور اعتقادى است نه صرفا يك قضيه مسلم تاريخى.
شاهد ديگر آنكه پيوسته علماى كلام موضوع رجعت را در كنار ساير مباحث اعتقادى بحث كردهاند، و اين خود شاهد تلقى اعتقادى بودن رجعت است. نكته ديگر آنكه آيا صرف تحقق آن در آينده موجب پيشگويى تاريخى بودن آن می شود؟ اگر چنين است، معاد هم كه در آينده محقق می شود، پس صرفا يك قضيه تاريخى است، آيا نويسنده به آن ملتزم می شود؟
رابطه رجعت با بعضى از امور اعتقادى
تفكيك مفاهيم و واژه هايى كه بيانگر اعتقادات و باورهاى دينى است از اهميت زيادى برخوردار است. و گاهى كم توجهى در اين راستا مشكلاتى را به همراه داشته و باعث گرديده است تا اشتباهات بزرگى رخ دهد، و شايد يكى از عوامل آن شباهت معنايى زياد اين دو واژه در فرهنگ مردم باشد.
از اين روى در لغتنامه دهخدا (6) از ظهور امام عصر (ع) و نزول حضرت عيسى(ع) به رجعت تعبير شده است كه از جهت لغوى چنين كاربردى ممكن است صحيح باشد، اما از نظر اصطلاح علماى كلام غلطى فاحش است…، به هر صورت در اين فصل تفاوتهاى محتوايى رجعت با ساير مفاهيم مشابه بدقت بررسى مى شود تا جايگاه واقعى كاربرد آن مفاهيم روشن گردد.
ممكن است از توضيحاتى كه در مورد رجعت ذكر شد، چنين برداشت شود كه رجعت همان معاد است، چرا كه مؤمنان و كافران هر كدام به پاداش و سزاى عمل خويش خواهند رسيد و معناى معاد چيزى جز اين نيست و اساسا انتقام الهى از مشركين و يا پاداش به مؤمنان و نيز آن اتفاقات غير عادى كه در رجعت اتفاق می افتد – همانند سلطنت طولانى اهل بيت(ع) ، زنده شدن برخى مردگان و … – تحققش در دنيا ممكن نيست، لذا مطالبى كه در مورد رجعت گفته می شود، در حقيقت بخشى از حوادث معاد است و همين تلقى و دريافت از رجعت سبب شده تا برخى از اهل سنت گمان كنند كه اعتقاد به رجعت مستلزم بطلان رستاخيز خواهد شد.
زيرا وقتى كه در رجعت، مؤمنان به پاداش و كافران به سزاى عمل خويش برسند، نيازى به رستاخيز نخواهد بود … پس در هر صورت مى بايست تفاوتهاى اين دو امر اعتقادى بدقت تببين شود.
تفاوتهاى متعددى بين رجعت و معاد وجود دارد كه از آن ميان به چهار فرق اساسى اشاره مى كنيم:
1. رجعت در اين جهان مادى با همه مشخصات و عوارض ، محقق می گردد و همانطور كه در تعريف رجعت آمد، مردمان در همان شكل و صورتى كه در گذشته بودند، بر می گردند ، اما معاد در جهان ديگر اتفاق می افتد، در جهانى كه از عوارض مادى خبرى نيست.
2. در معاد همه خلايق براى حسابرسى محشور مى گردند، در حاليكه رجعت اختصاص به كافران و مؤمنان خالص دارد.
3. انكار اصلى از اصول دين موجب كفر می شود، بر خلاف انكار اصول مذهب ، از اين روى انكار معاد موجب خروج از دين می گردد، لكن در مورد رجعت چنين نيست .
4. بازگشت كنندگان به دنيا در زمان رجعت دوباره خواهند مرد يا كشته خواهند شد ، اما در معاد ديگر مرگ و ارتحالى نخواهد بود، چرا كه آنجا سراى ابدى است.
ر جعت و ظهور
رجعت همانگونه كه گذشت آنست كه گروهى از مؤمنان خالص و سردمداران كافر كه از دنيا رفته اند، به دنيا برمی گردند، تا گروه اول به عزت نائل شوند و گروه دوم به ذلت دنيوى برسند، اين معنا با ظهور امام دوازدهم (ع) متفاوت است، چرا كه «ظهور» در فرهنگ شيعه آن است كه امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسكرى (ع)، پس از غيبت بسيار طولانى آنگاه كه جهان پر از ظلم و ستم شود، ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
رجعت و ظهور در يك جهت اشتراك دارند و آن اينكه هر دو در آخرالزمان و قبل از قيامت اتفاق می افتند ، اما فرقشان اين است كه خداوند براى برچيدن ريشههاى ظلم و ستم و ايجاد عدالت در روى زمين ، ولى خويش را پس از غيبتى طولانى، آشكار می سازد.
ولى رجعت آن است كه در هنگام ظهور، براى يارى حضرتش و نيز استمرار حاكميت حق بعد از برقرارى عدالت، خداوند گروهى از مؤمنان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا باز می گرداند تا براى يارى وى بشتابند. مؤمنانى كه ساليان درازى انتظار فرجش را می كشيدند ، ولى قبل از ظهور و رؤيت حضرتش ، ديده از جهان فرو بستند. (7)
رجعت يكى از وقايع مهمى است كه در آستانه ظهور رخ مى دهد و زمان آن هنگام ظهور است، نه قبل و نه بعد ظهور، بلكه در همان هنگام است كه برخى پيامبران الهى و ائمه اطهار:
و مؤمنان صالح به دنيا بر می گردند تا شاهد اعتلاى كلمه اسلام در روى زمين باشند. اما نبايد چنين تصور كرد كه رجعت همان ظهور است، رجعت يعنى بازگشت عده اى از مؤمنان و كفار، ولى ظهور به معناى آشكار شدن و قيام دوازدهمين ذخيره الهى پس از غيبت طولانى است. در نتيجه نزديكى زمان اتفاق آن دو واقعه نبايد موجب شود كه آنها را يكى تلقى كنيم.
شايد اين مطلب در مورد رجعت از روايات و كلمات علما به دست بيايد، آنجا كه شيخ مفيد 1 فرمود:
«ذلك عند قيام مهدى آل محمد(ع)» (8)
رجعت هنگام قيام مهدى آل محمد(ع) خواهد بود.
و نيز سيد مرتضى از علماى بزرگ اسلام در مورد رجعت می گويد:
«آنچه كه شيعه به آن اعتقاد دارد اين است كه، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان مهدى(ع) گروهى از شيعيان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا بر می گرداند.» (9)
پس با اين بيان روشن شد كه رجعت هرگز به معناى ظهور حضرت ولى عصر (ع) نيست.يكى از مستشرقين به نام «دويت نلسون» در كتاب «عقيدةالشيعة» از ظهور امام زمان(ع) به رجعت تعبير میكند، كه اين خلاف معناى رجعت در اصطلاح كلام شيعه است.
اين چنين اشتباهاتى گاهى سبب شده تا كسانى به غلط تصور كنند كه واقعيت رجعت نيز همان ظهور امام عصر (ع) است. از اين رو صاحب كتاب «الدعوةالاسلامية»می نويسد: (10)
«اگر منظور از رجعت ، ظهور حضرت ولى عصر(ع) باشد، اين حرف قابل قبول نيست، ولى اگر منظور بازگشت عدهاى به جهان ، قبل از قيامت است، اين باطل است و اخبارش با آن همه كثرت فايده اى نداشته و مطلبى را اثبات نمی كند.»
سپس می گويد:
«اگر منظور رجوع به دنيا قبل از قيامت باشد، بايد توجه داشت كه مفهوم لفظ ظهور با مفهوم لفظ رجعت بسيار متفاوت است، واژه اول در جايى به كار میرود كه چيزى يا كسى بوده ولى پنهان شده و در زمان خاصى آشكار می شود ولى از رجعت چنين به ذهن می آيد كه چيزى يا كسى به جاى خاصى رفته باشد، بعد از مدتى به همان جا برگردد. مضافا اين كه در عرف شيعه بين معانى اصطلاح آن دو نيز تفاوت بسيارى وجود دارد.»
از اين رو اخبارى كه در مورد رجعت به دست ما رسيده است، بخوبى گوياى بازگشت گروهى از مؤمنان به دنيا پيش از قيامت است، و در برخى روايات نام تعدادى از آنان را بيان مى كند و يا برخى وقايع آن را بر مى شمارد، به طورى كه نمى توان آن را همان ظهور امام عصر (ع) دانست.
مرحوم شيخ حر عاملى قدس سره دوازده فرق بين واژه رجعت و ظهور ذكر كرده كه به خاطر طولانى نشدن بحث از ذكر همه آنها خوددارى كرده و تنها به ذكر اين نكته اكتفا می كنيم كه تنها در يك روايت در مورد وقايع حضرت ولى عصر (ع) به رجعت تعبير شده است. و آن روايتى است كه در كتاب غيبت نعمانى ذكر شده است:
«اخبرنامحمدبن سعيد قال حدثنا احمد بن محمد الدينورى قال: حدثنا على بن الحسن الكوفى قال: حدثتنا عميرة بنت اوس قالت:
حدثنى جدى الحصين بن عبدالرحمن ، عن عبدالله بن صخره عن كع بالاحبار انه قال:…انالقائم من ولد على(ع) له غيبة كغيبة يوسف و رجعة كرجعة عيسى بن مريم، ثم يظهر بعد غيبته مع طلوع النجم الاحمر و خراب الزوراء و هی الرى و خسف المزورة و هى بغداد و خروج السفيانى…» (11)
… حضرت قائم(ع) از فرزندان حضرت على(ع) داراى غيبتى مانند غيبت يوسف(ع) و رجعت و بازگشتى مانند رجعت عيسى بن مريم(ع) دارد، آن حضرت زمانى ظهور خواهد نمود كه وقايع زير به وقوع بپيوندد:
طلوع ستاره قرمز، خراب شدن زوراء (رى) در زمين فرو رفتن مزورة (بغداد)، خروج سفيانى و …
بررسى روايت:
در مورد اين روايت بايد گفت كه:
اولا: سند حديث به دو جهت مخدوش است. يكى آنكه روايت مضمره است يعنى كعب الاحبار روايت را به پيامبر(ص) نسبت نداده است و اينگونه احاديث حجت نيستند و ديگر آنكه راوى آن كعبالاحبار معروف است كه يهودى بود و احاديث بسيارى از يهوديت وارد كرده است، البته بايد توجه داشت كه احاديث مهدى(ع) تواترشان ثابت شده است و اينكه يك مورد از كعب الاحبار در مورد امام مهدى(ع) نقل شود دليل نمی شود كه او اين عقيده را وارد مذهب شيعه كرده است.
نكته ديگر آنكه منظور از رجعت در اين حديث، رجعت اصطلاحى نيست، زيرا همانطور كه گفته شد رجعت ، رجوع به دنيا پس از مرگ است در حالى كه در مورد حضرت ولى عصر(ع) چنين نيست كه وى از دنيا رفته باشد و پس از ساليانى به اين جهان برگردد، بلكه منظور رجعت لغوى است،به خصوص با توجه به اينكه آن رابه رجعت حضرت عيسى(ع) و غيبتش را به غيبت حضرت يوسف(ع) تشبيه میكند، درصدد رفع استبعاد و بيان مقام والاى امام عصر(ع)مى باشد.
ثانيا: اگر خوب دقت كنيم درمى يابيم كه از غيبت به رجعت تعبير نشده، بلكه گفته شده است كه حضرت علاوه بر غيبت داراى رجعتى نيز هست و در اين حديث رجعت و غيبت كنار هم ذكر شده است و لذا كيفيت غيبت حضرت را از نوع غيبت حضرت يوسف(ع) و رجعت حضرت را همانند رجعت حضرت عيسى(ع) بيان می كند. خلاصه سخن آنكه حديث تمام نيست و بر فرض قبول سند، جهت دلالتى آن مخدوش است.
بديهى است كه زمان دقيق رجعت را با ذكر سال و ماه و روز همانند زمان ظهور و معاد نمی توان معلوم كرد، اما به طور كلى مى توان گفت كه رجعت در هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) رخ خواهد داد. چنانكه در برخى از كلمات علما از زمان رجعت به «بعد ظهوره» تعبير شده است، يعنى بعد از ظهور ولى عصر (ع) رجعت اتفاق خواهد افتاد. و نيز در دو روايت به اين مطلب تصريح شده است. از جابر جعفى نقل شده كه گفت از امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود:
«والله ليملكن رجل منا اهل البيت الارض بعد موته ثلاثمائة سنة، و يزداد تسعا ، قلت: فمتى ذلك؟ قال: بعد موت القائم. قال قلت: وكم يقوم القائم فى عالمه حتى يموت؟ قال:
تسع عشرة سنة من يوم قيامه الى يوم موته . قال قلت: فيكون بعد موته هرج؟ قال نعم ، خمسين سنة ، قال: ثم يخرج المنصور الى الدنيا و فيطلب بدمه و دم اصحابه فيقتل و يسبى حتى يخرج السفاح و هو اميرالمؤمنين» (12)
به خدا سوگند كه او مردى از اهل بيت ما را پس از سيصد و نه سال از وفاتش قدرت می دهد. جابر گفت: پرسيدم اين واقعه چه زمانى خواهد بود؟ فرمودند: بعد از رحلت قائم(ع).
تا هنگام مرگش چند سال در جهان حكومت می كند؟ فرمود: نوزده سال از هنگام قيامش تا وقت مرگش به طول می انجامد. پرسيدم:
آيا بعد از او جهان دچار آشوب می شود؟ فرمودند: بله مدت پنجاه سال و اضافه كردند و بعد از آن منصور [امام حسين(ع)] به دنيا برمی گردد تا انتقام خون خود و يارانش را بگيرد. تااينكه سفاح قيام كند، كه همان اميرالمؤمنين على(ع) است.
حديث ديگرى از على بن مهزيار نقل شده است، وى میگويد:
«در خواب ديدم كسى می گويد: امسال حج انجام بده تا صاحب زمان(ع) را زيارت كنى … بعد او با حضرت سخن می گويد و ايشان وقايع ظهور را بيان می كنند و مى فرمايد:
«احجب الناس حجةالاسلام واجیء الى يثرب … قلت: يا سيدى مايكون بعد ذلك؟ قال: الكرة الكرة الرجعة الرجعة» (13)
حج را با مردم به جا مى آورم و به سوى يثرب عازم مى شوم… عرض كردم: آقاى من بعد از آن چه رخ خواهد داد .فرمودند: برگشت برگشت رجعت رجعت
چنانچه مشاهده می شود در هر دو حديث تصريح می شود كه رجعت بعد از ظهور خواهد بود، روشن است كه منظور از «بعد از ظهور» اين نيست كه وقتى ظهور تمام شد، رجعت اتفاق میافتد ، بلكه مقصود آن است كه اندكى پس از ظهور حضرت، مردمانى نيكو همچون برخى انبيا و صلحا براى يارى حضرت به دنيا بر می گردند. و رجعت به صورت تدريجى خواهد بود.
يعنى برخى از افراد همانند اميرالمؤمنين(ع) و پيامبر(ص) و برخى ديگر رجعت شان تقريبا همزمان با ظهور است و رواياتى در مورد اين مطلب داريم كه آنان حضرت ولى عصر (ع) را يارى مى دهند و اين طبعا با همزمانى رجعت آنان با ظهور سازگارى دارد.
و نيز در برخى روايات داريم كه وقتى حضرت ظهور مى كند، به بعضى از مؤمنين در قبر خطاب مى شود كه حضرت ظهور كرده اگر مايليد ، می توانيد امروز حضرتش را يارى دهيد (14) . البته بعضى از ائمه ممكن است رجعتشان مدتى بعد از ظهور باشد.
خلاصه سخن آنكه رجعت يكى از وقايع همزمان با ظهور است و نبايد آنها را دو نام براى يك واقعيت پنداشت.
تاريخچه رجعت
معمولا در كتابهايى كه پيرامون رجعت نگارش شده است، توجهى به تاريخچه و سير تحول و تطور اين عقيده ننموده اند، در صورتى كه مطالعه تاريخى در مورد يك پديده مى تواند تصوير روشنى از آن در ذهن ايجاد كند و بسيارى از كج انديشي هاى موجود را پاسخ دهد. از اين رو با توجه به مستندات تاريخى می توان سه دوره براى اين عقيده در بستر تاريخ در نظر گرفت:
1. پيدايش (از عصر رسالت تا سنه 95 ق شهادت امام سجاد(ع)). در اين دوره كه دوره تكون و پيدايش اين عقيده است ، رجعت براى اولين بار توسط پيامبر گرامى اسلام(ص) تحت عنوان «خروج» مطرح گرديد. و در زمان حضرت على(ع) از آن به رجعت تعبير شد. در اين عصر رجعت به عنوان يكى از اسرارى كه در آينده اتفاق خواهد افتاد، به اصحاب خاص ائمه:
2. گفته مى شد، و كم كم آن را شيوع دادند، و مدتى طول كشيد تا اذهان عامه با آن انس گرفت. از اين رو در اين مرحله از استدلال و نقد و رد آن خبرى نيست و عمده مطالب طرح شده پيرامون رجعت كنندگان بوده است.
جن بنده خدا
رجعت يكى از امور اعتقادى است كه از صدر اسلام مورد توجه ويژه پيامبر گرامى اسلام(ص) بوده و به مناسبتهاى مختلف آن را بيان می كرده است. در روايتى كه در ذيل مى آيد حضرت به بازگشت اميرالمؤمنين(ع) در آخرالزمان به دنيا اشاره كرده و براى تبيين آن از آيات قرآنى استفاده می كنند.
در حديثى امام صادق(ع) مى فرمايد:
«انتهى رسول الله(ص) الى اميرالمؤمنين و هو نائم فى المسجد ، قد جمع رملا و وضع راسه عليه فحركه برجله ثم قال: قم يا دابةالله فقال رجل من اصحابه:
يا رسول الله ان سمى بعضنا بعضا بهذاالاسم؟ فقال: لا، والله ما هوالا له خاصة و هو دابة التى ذكرالله فی كتابه و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم انالناس كانوا باياتنا لا يوقنون» ثم قال: يا على اذا كان آخرالزمان اخرجك الله فى احسن صورة و معك ميسم تسم به اعدائك» (15)
روزى رسول خدا(ص) به سوى اميرالمؤمنين على(ع) آمد در حالى كه وى در مسجد خوابيده بود و مقدارى شن را به عنوان بالش زير سر گذاشته بود، او را با پا حركت داد و فرمود:
اى دابةالله (جنبنده خدا) برخيز، يكى از اصحاب عرض كرد:
اى رسول گرامى آيا ما مجازيم اين اسم را به ديگران نسبت دهيم؟ حضرت فرمود: خير ، به خدا سوگند كه آن نام مخصوص او (حضرت على(ع)) است .
و او همان دابه و جن بنده اى است كه خداوند در كتابش فرمود: «هنگامى كه قول بر آنان واقع گردد ، براى آنها دابهاى از زمين خارج می كنيم كه با آنان سخن مى گويد و يا ايشان را مجروح مى كند در صورتى كه («تكلمهم» را بدون تشديد بخوانيم) به درستى كه مردم به آيات و نشانه هاى ما يقين نمی كنند.» سپس اضافه كردند:
اى على هنگامی كه آخرالزمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترين صورت از زمين خارج می سازد، در حالى كه به همراه تو عصايى است، كه با آن دشمنانت را مشخص می كنى.
پيامبر گرامى اسلام در مورد بازگشت حضرت على(ع) در آخرالزمان، تعبير به اخراج (از زمين) مى كند، كه دقيقا مفهوم رجعت را بيان می كند.
پی نوشتها:
1. سبحانى ، جعفر، الالهيات على هدى الكتاب والسنة والعقل، قم ، مكتبة الاعلام الاسلامى، ج 2 ، ص787.
2 . القمى ، ابوالقاسم جعفر بن محمدبن قولويه ، كامل الزيارات ، صص257 – 218 ، نجف ، المطبعةالمرتضوية فیالنجف الاشرف .
3. همان جا
4. المجلسى ، بحارالانوار ، ج53 ، ص 92 ، 121.
5. حقاليقين ، ج 2 ، ص 35 .
6. لغتنامه دهخدا، حرف راء ، انتشارات دانشگاه تهران، صص 295- 294.
7. از امام صادق(ع) منقول است كه هر كه چهل صبح اين عهد (دعاى عهد امام زمان(ع)) را بخواند از ياوران قائم « ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خدا او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد، قمى، شيخ عباس ، مفاتيحالجنان، قدس، ص 892
8. رجوع شود به تعريف رجعت ، شماره قبل موعود، صص49- 48 .
9. به نقل از بحارالانوار، ج53، ص 128 .
10. الخنيزى ، شيخ علیابوالحسن بن حسن بن مهدى، الدعوة الاسلامية ، بيروت، ج 2 ، ص 94 .
11. المجلسى ،بحارالانوار، ج 52 ، ص226- 225، با اندكى تفاوت ، مؤسسه المعارفالاسلامية – بهمن ، چاپ اول سال 1411 ق، 52 ، ص226-225، معجمالاحاديث الامام المهدى(ع)،ج3، صص33-329
12. بحارالانوار، ج53 ، صص 104 -103.
13. همان جا، ج 52 ، ص9 و 42.
14. همان جا، ص 92 .
15. همان جا، ص 52. رجعت