مرحوم شیخ حرّ عاملى رضوان اللّه تعالى علیه ، به نقل از کتاب شریف مشارق اءنوار الیقین آورده است :

دو نفر از اهالى شهر قم – به نام داوود قمّى و محمّد طلحى – حکایت کرده اند:

مقدار قابل توجّهى وجوهات ، نذورات ، هدایا و نیز جواهرات و دیگر اشیاء نفیس قیمتى توسّط مؤ منین قم و اهالى آن ، نزد اینجانبان جمع شده بود تا براى حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام ارسال نمائیم .

و چون موقعیّتى مناسب فرا رسید، بار سفر را بستیم و به سوى شهر سامراء حرکت کردیم .

نار ما آمد و اظهار داشت : حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام دستور داد که بازگردید و به شهر خود مراجعت کنید، چون الا ن موقعیّت و فرصت مناسبى نیست ؛ و نمى توانید با ما دیدار و ملاقات داشته باشید، به دلیل آن که مأ مورین حکومتى مانع رفت و آمد افراد هستند.

پس به ناچار به سوى شهر قم مراجعت کردیم و کلیّه اموال و جواهرات را در جاى مناسبى مخفى و نگهدارى نمودیم .

مدّتى از این جریان گذشت و پیامى از جانب حضرت بدین مضمون رسید: اینک تعدادى شتر فرستاده ایم تا اموال و آنچه را که از ما نزد شما است ، بر آن شترها حمل کنید و آن ها را رها نمائید؛ و کارى به آن ها نداشته باشید.

لذا طبق پیام و دستور حضرت سلام اللّه علیه تمامى اموال و جواهرات را بر آن شترها حمل نموده و آزادشان گذاشتیم و آن ها حرکت کردند و رفتند.

و از آن شترها خبرى نداشتیم تا آن که یک سال بعد، جهت ملاقات و زیارت امام علیه السلام به سامراء رفتیم و به منزل حضرت وارد شدیم .

و چون در محضر مبارک آن حضرت نشستیم ، پس از احوال پرسى و مختصرى صحبت ، فرمود: آیا مایل هستید آن اموال و جواهراتى را که براى ما فرستاده اید، مشاهده کنید؟

عرضه داشتیم : بلى ، لذا حضرت نظر ما را به گوشه اى از منزل خویش متوجّه نمود، هنگامى که نظر افکندیم ، تمامى آنچه را که فرستاده بودیم ، تماما موجود بود.(۱)

۱- إ ثبات الهداه : ج ۳، ص ۳۸۰، ح ۵۰،