اشاره:

روزه از فروع دین اسلام و به معنای، خودداری از انجام برخی کارها از جمله خوردن و آشامیدن از اذان صبح تا اذان مغرب است. منابع دینی، برای روزه آثار اخلاقی و معنوی متعددی بر شمرده‌اند. روزه از نظر فقهی، بر چهار قسم واجب، مستحب، مکروه و حرام است. روزه ماه رمضان بر مسلمانان واجب است.

روز اول ماه مسجد النبى (ص) دچار آتش سوزى شد

روز اول ماه رمضان بنا به نقل «سمهودى مورخ عامه‏» در سال ۶۵۴ هجرى، مسجد النبى (صلى الله علیه و آله) و حجرات مقدسه آن دچار آتش سوزى شد، و به قدرى شعله‏هاى آتش دامنه‏دار شد، که سقف و دیوارها را فرا گرفته و فرو ریخت این زمان مصادف با حکومت معتصم عباسى بود، وى دستور داد، بنیان مسجد را دوباره به پاى داشتند (۱) .

ولایتعهدى امام رضا (ع) در اول ماه رمضان

ایضا از وقایع روز اول ماه رمضان «بنا به نقل شیخ مفید در مسار الشیعه‏» روز بیعت- به ولایتعهدى حضرت رضا علیه‏السلام است، و این عمل از طرف مامون عباسى فقط یک نقشه سیاسى براى فرو نشاندن انقلابات داخلى مخصوصا جلوگیرى از خروج و قیام شیعیان ایران (که در اوائل خلافت مامون گرداننده خلافت او بودند) انجام گرفت. و دیگر ترس قیام اولاد على ( علیه‏السلام) از جمله عوامل ولایتعهدى حضرت رضا ( علیه‏السلام) از طرف مامون به شمار مى‏آید. (۲)

غزوه تبوک یا فاضحه در روز سوم ماه رمضان

غزوه تبوک یا فاضحه از جنگهاى حساس بین مسلمانان و رومیان که در سال نهم هجرى بر پا شد و به صلح انجامید نیز در روز سوم ماه مبارک رمضان واقع گشت، و علت ایجاد این جنگ چنین بود که جاسوسان، به دربار امپراطور روم (هراقلیوس) (هرقل) گزارش دادند، که پیامبر اسلام از دار دنیا رفت، امپراطور شوراى نظامى تشکیل داد، و تمامى حاضران موقع را مناسب بسیج لشکر روم علیه حجاز دیدند و به سرپرستى مردى به نام یوحنا، یا (باغباد) ، به سوى حجاز رهسپار، و در تبوک (محلى میان حجر و شام) با سپاه اسلام تلاقى کردند، و سپاه اسلام در تبوک کناره چشمه آبى تمرکز یافتند، و اینکه چرا این جنگ را فاضحه مى‏نامند بدان علت است که منافقان از حضور در جنگ تخلف ورزیدند، و رسوا شدند، و این جنگ را «ذو العسره‏» نامند زیرا که مسلمانان از نظر آذوقه و مرکب و مهمات بسیار در عسرت و سختى بسر بردند. (۳)

وفات حضرت ابو طالب (ع) در روز هفتم

روز هفتم ماه رمضان بنا به نقل شیخ مفید قدس سره سال دهم بعثت‏حضرت ابو طالب عم و یار با وفاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) وفات یافت.

همان مرد بزرگوارى که در تمام نشیب و فرازهاى دوران رسالت و قبل از سالت‏برادر زاده عزیزش را یارى کرد و شر قریش را از او بازداشت و قلب نازنین پیامبر (صلى الله علیه و آله) را در تبلیغات و رسالت الهى خوشحال و مسرور نمود، و با کلماتى نظیر: «اذهب یابن اخى فقل ما احببت فو الله لا اسلمک لشى‏ء ابدا» اى پسر برادرم برو و هر چه دوست مى‏دارى بگو (با مشرکین و قریش) به خدا سوگند تو را در هیچ پیش آمدى وا نمى‏گذارم، (نوازش مى‏نمود) و از او پشتیبانى مى‏کرد.

کفه ایمان ابو طالب از کفه ایمان همه خلق سنگین‏تر است

آرى به این بزرگوار تهمت‏بى ایمانى مى‏زنند، حضرت باقر ( علیه‏السلام) فرمود: اگر ایمان ابى طالب را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان این خلق را در کفه دیگر، ایمان او سنگین‏تر است. (۴) آرى ابو طالب چهل و دو سال، در نهایت وفا و صمیمیت و فداکارى به کفالت و حمایت پیامبر (صلى الله علیه و آله) پرداخت، که او مانند پدرى مهربان و همسرش فاطمه بنت اسد همچون مادرى او را خدمت و حفاظت و پرستارى نمودند. و مرگ ابو طالب پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به شدت متاثر ساخت، چرا که حضرت یگانه حامى و پناه‏گاه خود را بعد از خدا از دست داد، که دشمن پس از او بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) جرى و گستاخ گشتند. و مدفن آن حضرت در مکه قبرستان ابو طالب که به نام آنجناب نامیده شده قرار گرفت، «تغمده الله ببحبوحات جنانه‏» (۵)

وفات حضرت خدیجه ماه رمضان سال دهم بعثت

در ماه مبارک رمضان سال دهم بعثت‏خدیجه بانوى فداکار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنج‏سالگى از دنیا رفت، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) او را با دست مبارک خویش در حجون مکه (قبرستان ابو طالب) به خاک سپرد، و حزن در گذشت او پیامبر (صلى الله علیه و آله) را بسیار محزون ساخت که پیامبر (صلى الله علیه و آله) سال درگذشت‏حضرت خدیجه را «عام الحزن‏» سال اندوه نام نهاده، بلى خدیجه همسر بى همتاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بانوئى که از ثروت او اسلام رونق یافت و پشت پیامبر (صلى الله علیه و آله) راست‏شد، باید سال درگذشتش را «عام الحزن‏» نام نهاد و مصیبت پیامبر (صلى الله علیه و آله) شدت گرفت، زیرا که پیامبر (صلى الله علیه و آله) مادر شایسته دخترش زهراى مرضیه را از دست داده و یارى همچون خدیجه را هرگز به دست نخواهد آورد. (۶)

به خدا سوگند بهتر از خدیجه را خدا به من عوض نداده

عایشه گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه بیرون نمى‏رفت مگر آنکه خدیجه سلام الله علیها را یاد مى‏کرد، و بر او به خوبى و نیکى مدح و ثنا مى‏نمود، روزى از روزها غیرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پیره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است، پیامبر (صلى الله علیه و آله) غضبناک شد، به طورى که موى جلوى سرش از غضب تکان مى‏خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من ایمان آورد هنگامى که مردم کافر بودند، و تصدیق کرد مرا، هنگامى که مردم مرا تکذیب مى‏کردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتى مردم مرا محروم ساختند، و از او فرزندانى خدا روزى من کرد که از زنان دیگر محروم فرمود، «یعنى خدا فاطمه را از او به من عنایت فرمود» (۷)

دوازدهم حدیث مواخاه و عقد برادرى در اسلام

در دوازدهم رمضان، پیامبر (صلى الله علیه و آله) بین اصحاب عقد برادرى خواند، و بین خود و على ( علیه‏السلام) نیز برادرى قرار داد، و با این عقد اخوت، برادرى و مساوات و برابرى را در اسلام بنیان گذاشت اهل جهان را یک عائله و افراد بشر را عضو یک خانواده شمرد، و براى همیشه نژاد پرستى و امتیازات مادى و قبیلگى و رنگ و پوست را از ساخت مقدس اسلام پاک نموده وا اسف از استعمار و استثمار فرهنگى و سیاسى دنیاى استکبار که مانع از اجراى این اصل در روى زمین است.

ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون (۸)

این آئین شما آئین یگانه‏اى است «مشترک همه ادیان من است‏» و من پروردگار شمایم، پس مرا بندگى کنید» .

قل یا ایها الناس انى رسول الله الیکم جمیعا (۹)

بگو: اى مردم من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم، ولى این بینات و براهین ساطعات براى یهود و نصاراى آن روز همچنین براى صهیونیست و امپریالیست این زمان خوش آیند نبوده و نیست، چون آنان با این مساواتها و برابریها نمى‏توانند تفوق و برترى خود را بر جهان مستضعفین محکم سازند و جلو استحمارشان از خلق، گرفته مى‏شود!!.

بجرم سخن ناروایم چهره‏ام را پایمال کن

وقتى ابوذر غفارى در محضر رسول الله (صلى الله علیه و آله) با «غلام سیاهى‏» در محاکمه‏اى مى‏گوید: «یابن السوداء» اى پسر سیاهپوست، پیامبر عزیز اسلام ناراحت و خشمگین شده فرمود: «طف الصاع طف الصاع لیس لابنى البیضاء على ابن السوداء فضل الا بالتقوى او بعمل صالح‏» همانند هم هستید و هیچ برترى بر یکدیگر ندارید مگر به تقوى یا عمل صالح، «فوضع ابوذر خده على الارض و قال للاسود قم فطا على خدى تکفیرا له عن قوله‏» ابوذر به کفاره این سخنى که گفت چهره خود را به روى زمین گذارد، و به آن سیاهپوست گفت: بر خد و چهره من به کفاره گناهم پاى به مال (و عفوم کن) (۱۰) این مکتب مکتبى مترقى و قابل رشد در جهان است اگر دشمن بگذارد.

این است مفهوم مساوات و برابرى

و این سخن رئیس مذهب تشیع حضرت صادق ( علیه‏السلام) است که فرمود: «المسلم اخ المسلم، و حق المسلم على اخیه المسلم ان لا یشبع و یجوع اخوه، و لا یروى و یعطش اخوه، و لا یکتسى و یعرى اخوه فما اعظم حق المسلم على اخیه المسلم‏» (۱۱) مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادرش این است که او سیر نگردد و برادرش گرسنه باشد و او سیراب نگردد، در حالى که برادرش تشنه است، و او پوشیده نباشد که برادرش عریان باشد آنگاه حضرت فرمود چه بزرگ است‏حق مسلمان بر برادر مسلمانش، (سیاه باد روى آن دولتهاى مسلمانى که حقوق مسلمین مستضعف را به جیب اربابان خود و کارتلهاى نفتى در جهان مى‏ریزند در حالى که برادران و خواهران مسلمان آنان در کشورهاى خود و قاره آفریقا و سایر بلاد، گرسنه و فرزندانشان از سوء تغذیه و کمبود مواد غذائى مى‏میرند و لباس به تن ندارند و خانه و کاشانه ندارند و زیر آسمان زندگى مى‏کنند که سقفى بر آنان سایه نمى‏افکند)

چه کسى جز على (ع) لیاقت‏ برادرى پیامبر (ص) را داشت؟

آرى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بین افراد صحابه با قرین و همرتبه خود، برادرى ایجاد کرد، و بر این اساس هم باید براى خویش برادرى انتخاب کند لذا کسى را لایق بر این مقام جز على ( علیه‏السلام) ندید او را به برادرى برگزید، که خداوند ضمن وحى که به جبرئیل و میکائیل کرد فرمود:

افلا کنتما مثل على بن ابیطالب آخیت‏بینه و بین محمد (۱۲)

آیا شما مانند على بن ابى طالب نیستید؟ (و از فداکارى او درس نمى‏گیرید؟) به این دلیل من بین او و محمد (صلى الله علیهما) برادرى برقرار کردم و این سخن در شان حضرت به مناسبت لیله المبیت «که على ( علیه‏السلام) در جاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) خوابید» آمده است.

تعریف اخوت و برادرى از پیامبر (ص)

درباره اخوت و برادرى مؤمنین با یکدیگر، پیامبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «انما المؤمنون فى تراحمهم و تعاطفهم بمنزله الجسد الواحد اذا اشتکى منه عضو واحد تداعى له سائر الجسد بالحمى و السهر» (سفینه البحار، جلد ۱، ص ۱۳) .

مؤمنین در ترحم و عواطف انسانى البته به منزله یک جسد هستند، به هنگام احساس درد از یک عضو بدن سائر اعضاء و جوارح بدن به سبب تب و بیدارى تداعى نموده و به درد مى‏آید.

یعنى اگر یک انسان مسلمان و مؤمن در قاره آفریقا و یا آسیا و دیگر نقاط جهان از گرسنگى و درد فقر، به جان آید و یا از بین برود، ما مسلمانان باید احساس مسؤولیت نموده و آن درد را به جان احساس کنیم، واى بر ما که اگر در کشور خود افراد گرسنه و محروم داشته باشیم و خم به ابرو نیاوریم، زیرا که اسلام مرز نمى‏شناسد، تمامى مسلمین در جهان به منزله یک پیکر و یک جسد هستند که باید شریک دردهاى همدیگر بوده و غمخوار هم باشیم.

ولادت امام مجتبى سبط اکبر (ع) در روز پانزدهم

پانزدهم ماه رمضان (بنا به نقل شیخ مفید و شیخ بهائى در توضیح المقاصد) روز ولادت موفور السعادت حضرت سبط اکبر، امام حسن مجتبى ( علیه‏السلام) است، و این در سال سوم هجرت واقع شده است، وقتى مژده ولادت این نور پاک را به پیامبر(صلى الله علیه و آله) دادند، امواج سرور و شادمانى دل مبارک حضرت را فرا گرفت و مشتاقانه و با شتاب به خانه دخترش و محبوبه‏اش سیده زنان عالم رفت، فرمود: «یا اسماء هاتینى ابنى‏» ، پسرم را به من بده اسماء نوزاد مبارک را به جد بزرگوارش داد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه فرمود: (که نخستین صدائى که گوش نوزاد با او آشنا شد، صداى حق جدش خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله) بود، صداى توحید، صداى تکبیر، صداى تهلیل، و صداى تصدیق به نبوت پیامبر (صلى الله علیه و آله) جد گرامش. که خداى توفیق این سنت‏سنیه را به امتش و به شیعیان حضرت مجتبى ( علیه‏السلام) در مورد نوزادان عنایت فرماید. پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «یا على هل سمیت الولید المبارک؟» آیا این نوزاد مبارک را نام گذارده‏اى؟عرض کرد: «ما کنت لاسبقک یا رسول الله؟» بر شما سبقت نمى‏گیرم، هنوز لحظاتى نگذشته بود که بشیر وحى جبرئیل نازل شد، و فرمان خدا را به پیامبر (صلى الله علیه و آله) رسانید، یا رسول الله «سمه حسنا» او را حسن نام گذار، پیامبر (صلى الله علیه و آله) شخصا براى حسن ( علیه‏السلام) عقیقه کرد، و بسم الله گفت و دعا کرد.

صلح امام حسن (ع) یک تکلیف الهى بود

بسیارى از مردم شخصیت‏حضرت مجتبى ( علیه‏السلام) و تاثیر بسیار حساس و فوق العاده صلح آن حضرت را در حفظ اسلام آن طور که باید نمى‏شناسند، و قدر و ارزش روش و سیره آن حضرت نزد بسیارى مجهول مانده است، در حالى که صلح امام حسن ( علیه‏السلام) یک تکلیف خدائى و وظیفه شرعى بود که در آن شرائط و احوال، امام ( علیه‏السلام) ناگزیر از تحمل آن شد، یا به عبارت دیگر اوضاع، آن را بر آن حضرت تحمیل کرد، و بر حسب حدیث مشهور و مسلم از طریق اهل سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آن را خبر داده و او را بسیادت و آقائى و اصلاح طلبى معرفى فرمود، ولى آنچه مورد وفاق همه هست (در بین روایات در این رابطه) این مضمون است «ان ابنى هذا سید یصلح الله به بین فئتین (او بین فئتین عظیمتین) » پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: براستى این فرزندم (امام حسن علیه‏السلام) آقائى است که خداوند به سبب او بین دو گروه عظیم صلح ایجاد مى‏کند، که در بعضى از نقلها «من المسلمین‏» دارد، که مورد اتفاق نیست، و به احتمال قوى جعل طرفداران بنى امیه و معاویه است، زیرا به عقیده امامیه کسى که با امام زمان خود اعلان جنگ نماید، و زیر بار بیعت‏با او نرود کافر است، و این درست نیست که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرموده باشد که به وسیله فرزندم بین دو گروه مسلمان صلح برقرار مى‏گردد، معنایش این است که پیامبر (صلى الله علیه و آله) معاویه را مسلمان و خروج او علیه فرزندش امام مجتبى ( علیه‏السلام) را مشروع مى‏داند. (۱۳)

به روایتى ولادت امام جواد (ع) در پانزدهم واقع شد

بنا به نقل شیخ مفید (رضوان الله علیه) در «مسار الشیعه‏» ولادت با سعادت حضرت امام محمد تقى ( علیه‏السلام) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۹۵ هجرى اتفاق افتاده، که شیخ کلینى در کافى تولد آن حضرت را در ماه رمضان ۱۹۵ مى‏داند، و بعضى معتقدند در هفدهم و نوزدهم این ماه واقع شده.

محدثان بزرگ و علماء عالیقدر، افتخار کسب علوم از آن حضرت را داشته و در غامض‏ترین مسائل علمى او را حلال مشکلات مى‏یافتند، که پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر حسب روایات متواتره حضرت جواد ( علیه‏السلام) را به امامت معرفى و امت را به رهبرى وجود مبارک امام جواد ( علیه‏السلام) بشارت داده است. (۱۴)

دلائل امامت‏ حضرت جواد (ع) در حال صغرسن

مساله مهم از امام جواد ( علیه‏السلام) امامت آن حضرت در سنین صباوت و صغرسن است، که در اینجا لازم به تذکر است امامت و پیشوائى پیش از سن بلوغ اگر چه تا آن زمان بطور رسمى سابقه نداشت، و در بین امامان پیش از آن حضرت کسى در چنین سنى بر مسند امامت ننشسته بود.

حضرات عیسى و یحیى در سنین کودکى پیامبر شدند

ولى این موضوع در بین سائر حجج‏خدا و انبیاء و پیغمبران سابقه‏دار است، و حضرت عیسى و حضرت یحیى (ع) در کودکى به مقام نبوت رسیدند و قرآن درباره حضرت عیسى ( علیه‏السلام) مى‏گوید، که در گهواره گفت:

انى عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا» (۱۵) من بنده خدا هستم، که خداوند به من کتاب داد (انجیل) و مرا نبى و پیامبر قرار داد، و در مورد حضرت یحیى خدا مى‏فرماید:

و آتیناه الحکم صبیا (۱۶)

و فرمان (نبوت) را در حالى که کودکى بیش نبود به او دادیم.

این مساله که علوم و دانشهاى امامان و قوت فهم و کثرت معارف آن به تعلم و آموختنى و رشد جسمانى نیست، همواره مقبول خواص و عوام بوده است. ابو حنیفه از حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) وقتى در سن هفت‏سالگى بود مسائل فقهى مى‏پرسید و پاسخ مى‏شنید.

خداوند مى‏فرماید:

ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا (۱۷)

پس کتاب (قرآن) را به بندگانى که آنها را برگزیدیم به ارث دادیم، امامان هر یک بنده برگزیده خدا بودند، که خدا کتاب و علم کتاب را به ایشان عطا فرمود، بنابر این امام جواد ( علیه‏السلام) با این دلائل و هزارها دلیل دیگر مى‏تواند در صغر سن امام و پیشواى شیعیان باشد. زیرا یکى از دلائل محکم و قابل قبول همه این است که علم اوصیاء پیامبر (صلى الله علیه و آله) از ناحیه خدا و به ارث از جدشان پیامبر (صلى الله علیه و آله) بوده و در نزد استادى غیر خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله) تلمذ و تعلم نکردند.

وقوع غزوه بدر در ۱۷ یا ۱۹ ماه رمضان

در هفدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، غزوه بدر واقع شد، (۱۸) این غزوه، نخستین مقابله سپاه اسلام با کفر، و نبرد اهل توحید با اهل شرک بود، در این غزوه مشرکان از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمات بر مسلمانان برترى داشتند، و نفرات و افراد آنها تقریبا سه برابر سپاه اسلام بود. همچون جنگ ایران با صدام ملعون که از حیث‏ساز و برگ بر ملت ایران برترى دارد، زیرا که از نظر سلاحهاى مدرن و از نظر اقتصادى و تبلیغاتى و تمام جهات، زیر پوشش حامیانى چون آمریکاى خون آشام و شوروى پلید و فرانسه و انگلیس، حتى کشورهاى اسلامى چون مصر و عربستان و کویت و مراکش و اردن و بسیارى از کشورهاى دیگر قرار گرفته و با ایران جنگ و ستیز دارد، در حقیقت کفر محض با ایمان محض به جنگ و ستیز مشغول است که ایران فقط زیر پوشش ایمان به خدا و در کنف رحمت‏حضرت بقیه الله امام زمان ( علیه‏السلام) و با رهبرى خردمند و آگاه و نستوه و سازش ناپذیرى چون امام خمینى جنگ با جهان استکبار پیروزى چشمگیرى به دست آورده و با ملتى به پا خواسته که با اراده پولادین خویش به جنگ مشغول و پوزه استکبار ابر جنایتکاران را تا به حال به خاک مالیده و ازین پس نیز به مدد الهى به زباله دانى تاریخ خواهد سپرد.

اثرات جهانى جنگ بدر براى اسلام و مسلمین

جنگ بدر براى توحید کلمه و کلمه توحید و آئین جهانى اسلام ارزش حیاتى داشت، و فتحى که در آن نصیب مسلمانان شد، پایه و اساس تمام فتوحات آینده اسلام شد، اهمیت آن از اینجا معلوم مى‏گردد، که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به درگاه الهى دست‏به دعا برداشته و عرض مى‏نماید:

«اللهم هذه قریش قد اقبلت‏بخیلائها و فخرها تحادک و تکذب رسولک، اللهم فنصرک الذى وعدتنى اللهم احسنهم الغداه‏» (۱۹)

خدایا این قبیله قریشند که به علت تکبر و تفاخر با تو به مبارزه برخاسته و پیامبرت را تکذیب مى‏نمایند. خدایا نصرى را که به من وعده فرموده بودى کجا است؟ خدایا صبحگاهان نیکى و هدایت‏خویش را به آنان برسان.

خدایا اگر این امت هلاک گردند تو دیگر پرستش نخواهى شد

حضرت کثرت عدد مشرکین، و قلت عدد مسلمانان را دید، روى به قبله کرد و عرض کرد:

«اللهم انجز لى ما وعدتنى، اللهم ان تهلک هذه العصابه لا تعبد فى الارض‏»

خدایا آنچه را که به من وعده فرمودى به انجام رسان، که اگر این گروه هلاک شوند، دیگر در روى زمین پرستش نخواهى شد، آن قدر پیامبر اکرم دستهایش را به دعا بلند نگاهداشت که ردایش از دوش مبارک افتاد، در این غزوه مسلمانان با صبر و استقامت جهاد کردند، و صدق نیات و راستى ایمان و اسلام خود را آشکار ساختند و خدا آنان را یارى کرد، و در جنگ بر دشمنان پیروز شدند و دین خدا را یارى نمودند و معلوم شد که مى‏توانند دعوت اسلام را به جهانیان برسانند و در هنگام فداکارى و جانبازى، اسلام را از اموال و اولاد و جانهاى خود گرامى‏تر مى‏دارند. (۲۰)

شما برترید اگر مؤمن باشید

خداوند هم مى‏فرماید:

و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین (۲۱)

سست نشوید و غمگین نباشید، که اگر ایمان داشته باشید برتر و والاتر از همه خواهید بود.

فتح مکه در سال هشتم هجرى و بیستم ماه رمضان

انا فتحنا لک فتحا مبینا (۲۲)

براستى ما براى تو پیروزى روشن و آشکارى ایجاد و مقرر نمودیم، طبق نقل کتابهاى (۲۳) معتبر فتح مکه در بیستم ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت اتفاق افتاد.

تا سال هشتم هجرت با فتوحات پى در پى و پیروزیهائى که نصیب اسلام شد شهر مکه، مرکز شبه جزیره و معبد همگان، و مسجد الحرام، و کعبه معظمه و قبله اسلام و مسلمین، همچنان در تصرف بت پرستان و مشرکان باقیمانده و بت پرستى و فساد و انحطاط اخلاقى و استثمار و استعباد انسانها در آنجا رائج‏بود، و سیصد و شصت‏بت‏بر کعبه نصب بود که مورد پرستش بت پرستان و قریش قرار مى‏گرفت، که وقتى مکه را پیامبر (صلى الله علیه و آله) فتح کرد و در کنار خانه خدا پیاده شد، و بى امان به شکستن بتها پرداخت، بزرگ بتها، «هبل‏» بود که پیامبر (صلى الله علیه و آله) با چوبى به آنها اشاره مى‏کرد، یا گوشه کمان در چشم آنها مى‏خلانید، و این آیه را مى‏خواند،

قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا (۲۴)

(پیامبر) بگو که حق آمد و باطل نابود شد که هر آینه باطل نابود شدنى است، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از على (علیه‏السلام) مشتى سنگریزه گرفت و بر آنها زد، و آیه

قل جاء الحق. . .

را قرائت نمود همه بتها برو افتادند سپس همه را از مسجد بیرون بردند و شکستند.

پاى على (ع) بر دوش پیامبر (ص) جهت‏شکستن بتها

براى انداختن چند بت‏بزرگ از فراز دیوار کعبه، به فرمان پیغمبر (صلى الله علیه و آله) امیر المؤمنین على ( علیه‏السلام) پا بر کتف مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله) گذاشت و بتها را بزیر افکند، و با پیامبر (صلى الله علیه و آله) با این وضع شکوهمند و افتخار آمیز همکارى کرد. و شعراى عجم و عرب این را به نظم درآورده‏اند.

محبت على (ع) آتش سوزان را خاموش مى‏کند

ابر دوش پیغمبر پاک راى

خدا دست‏سود و خداوند پاى

قیل لى قل لعلى مدحا

حبه (۲۵) یخمد نارا مؤصده

قلت هل امدح من فى فضله

صار ذو اللب الى ان اعبده

و النبى المصطفى قال لنا

لیله المعراج لما صعده

وضع الله على ظهرى یدا

فارانى القلب ان قد برده

و على واضع رجلیه لى

بمکان وضع الله یده

شاعر مى‏گوید به من گفتند در مدح على ( علیه‏السلام) شعرى بگو، زیرا که محبت على ( علیه‏السلام) آتش سوزان بى سابقه را خاموش مى‏کند، گفتم که آیا مدح کسى را بگویم که صاحبان عقل از زیادى فضلش به پرستش او رسیده و پیامبر (صلى الله علیه و آله) برگزیده، به ما گفت که در شب معراج وقتى به آسمان رفتم خداوند بر پشت من دستى گذاشت که در اثر آن قلب من خنک شده و على ( علیه‏السلام) دو پایش را در همان مکان گذاشت که خداوند دستش را در همانجا گذارده بود. (۲۶)

عفو تاریخى و بى نظیر پیامبر (ص) در فتح مکه

بر همه مردم جهان پیداست، که مردم مکه تا چه حد پیامبر و یارانش را آزار دادند، و از استهزاء و تمسخر، و تکذیب و جسارت و از بى ادبیهاى فراوان کوتاهى نکردند، او را با یارانش در شعب ابى طالب محصور، و در فشار اقتصادى و منع آذوقه گذاردند، و گروهى از مؤمنان ناچار هجرت کردند و به حبشه رفتند، و در لیله المبیت تصمیم قتل پیامبر (صلى الله علیه و آله) گرفته و به حضرت حمله نمودند، که حضرت على ( علیه‏السلام) آن شب به جاى رسول الله (صلى الله علیه و آله) خوابیده، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) از مکه به مدینه فرار کرد، و ترک وطن نمود و به یثرب هجرت فرمود، باز هم دست از اذیت آن حضرت برنداشتند، و لشگر به سوى او کشیدند، اینک پیامبر (صلى الله علیه و آله) این شهر را فتح مى‏کند، خانه و دیار و همه چیزشان در اختیار سپاه اسلام درآمده هر فرمانى درباره آنها بدهد فورا بدون چون و چرا اجرا مى‏شود.

امروز، روز مرحمت است نه روز ملحمه

اگر بفرماید «القتل‏» همه اهل مکه کشته مى‏شوند، اگر بفرماید: «النهب‏» تمام- اموالشان به غارت مى‏رود، و اگر بفرماید «الاسر» همه را اسیر مى‏سازند، ولى آن معدن حلم و گذشت و عفو و رحمت وقتى شنید «سعد» مى‏گوید: «الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه‏» امروز روز خون ریختن و کشتار است، امروز حرمت اهل مکه حلال مى‏گردد. پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود:

«بل الیوم یوم المرحمه‏»:

امروز روز مهر و رحمت و ملاطفت است‏به على ( علیه‏السلام) فرمود: سعد را دریاب و پرچم و لواء را از او بگیر، و با رفق و مدارا وارد مکه شو. هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وارد مکه شد، بزرگان قریش گمان مى‏کردند شمشیر از آنها برداشته نخواهد شد، و همه قتل عام مى‏شوند. ولى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر در خانه کعبه معظمه ایستاد، و گفت: «لا اله الا الله وحده وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و اعز جنده و هزم الاحزاب وحده‏» نیست معبودى جز خداى یکتاى یگانه، آنکه وعده‏اش را انجام داد، و بنده‏اش را یارى کرد، و سپاهش را عزت بخشید، و دیگر گروهها را نابود ساخت. سپس خطاب به آنها فرمود: «ماذا تقولون، و ماذا تظنون؟چه مى‏گوئید و چه گمان مى‏برید؟» سهیل بن عمر عرض کرد: «نقول خیرا و نظن خیرا، اخ کریم و ابن اخ کریم قد قدرت‏» .

سخن به خیر مى‏گوئیم، و گمان خیر و نیکوئى مى‏بریم، برادرى کریم و پسر برادر کریمى، که بر ما قدرت یافته‏اى، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از این سخنان رقت فرمود. و دیدگانش اشک آلود شد مردم مکه که پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به این حال دیدند صدایشان به گریه بلند شد و زار زار مى‏گریستند.

کلمه تاریخى «انتم الطلقاء» از پیامبر بود

آنگاه حضرت فرمود: من آن گویم، که برادرم حضرت یوسف گفت: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین، اذهبوا و انتم الطلقاء» امروز بر شما ملامتى نیست، خدا شما را بیامرزد، او رحم کننده‏ترین رحم کنندگان است، بروید همه‏تان آزادید. (۲۷)

شهادت حضرت امیر المؤمنین (ع) در بیست و یکم ماه رمضان

یکى از حوادث بزرگ ماه رمضان شهادت مولاى متقیان على ( علیه‏السلام) است، او از یاران با وفاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) و وصى و وزیر و ابن عم و دامان آن حضرت بوده که پیامبر (صلى الله علیه و آله) در حق پسر عمش فرمود: «ان هذا اخى و وصیى و وزیرى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعوا» ، همانا على ( علیه‏السلام) برادر و وصى و وزیر و خلیفه من است در میان شما از او بشنوید و او را اطاعت کنید. (۲۸)

مطلب جالب و قابل تذکر این است که آن حضرت مساله شهادت خویش را خبر داد، صاحب کشف الغمه از کرامات حضرت على ( علیه‏السلام) نقل مى‏نماید: وقتى حضرت از قتال خوارج نهروان به کوفه برگشت، در ماه مبارک رمضان داخل مسجد شد، پس از دو رکعت نماز به منبر تشریف برد، خطبه بسیار زیبائى قرائت فرمود: «فخطب خطبه حسناء» آنگاه رو به فرزندش حضرت مجتبى ( علیه‏السلام) کرد، فرمود یا ابا محمد چقدر از ماه رمضان رفته؟عرض کرد سیزده روز یا امیر المؤمنین، سپس از امام حسین ( علیه‏السلام) پرسید یا ابا عبد الله چقدر از این ماه مانده، عرض کرد هفده روز یا امیر المؤمنین، آنگاه امام ( علیه‏السلام) دست مبارک خویش را به محاسن شریف خویش گذاشت که در آن حال سفید بود فرمود: این محاسنم به خونم خضاب خواهد شد، سپس این بیت را در مورد قاتلش فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلى

خلیلى من عذیرى من مراد (۲۹)

من خواستار حیات و زندگى او هستم و او قصد جانم مى‏کند، کسى که مورد علاقه من بود و او ابن ملجم مرادى است.

«ثم قال: هذا و الله قاتلى‏» ، سپس اشاره به او فرمود: این قاتلم مى‏باشد، گفتند یا امیر المؤمنین آیا او را نمى‏کشى، فرمود: او که هنوز با من کارى نکرده است. (۳۰)

عبد الرحمان بن ملجم مرادى لعنه الله علیه وقتى این کلمات را شنید سخت ترسید و خاموش نشست تا آن حضرت از منبر فرود آمد، پس آن ملعون برخاست‏به عجله در برابر آن حضرت بایستاد و عرض کرد یا امیر المؤمنین من حاضرم و در خدمت‏شما هستم، این دست راست و چپ من است که در مقابل شما است، قطع کن دستهایم را و یا من را به قتل برسان، امام فرمود: چگونه تو را بکشم و حال آنکه جرمى از تو بر من واقع نشده است و اگر هم بدانم تو قاتل من هستى تو را نخواهم کشت، لکن بگو آیا از جهودان زنى حاضنه داشتى؟و روزى از روزها به تو خطاب کرد: «اى برادر کشنده شتر ثمود؟» عرض کرد چنین بود یا امیر المؤمنین، حضرت دیگر سخن نگفت (۳۱)

جنگ نهروان جنگ با مقدس مآبهاى خوارج

جنگ نهروان: عاملین جنگ نهروان یک عده مقدس مآب و متظاهر به اسلام بودند، «که در زمان جمهورى اسلامى هم زیاد به چشم مى‏خورند» از نظر ظاهر آنان به همه دستورات اسلامى عمل مى‏کردند، و ظاهر آراسته و عوام پسندى داشتند، ولى متاسفانه گرفتار یک نوع انحراف در مساله رهبرى شده بودند، و مى‏خواستند فهم انحرافى خود را به مقام رهبرى و امام معصوم تحمیل کنند، امام على ( علیه‏السلام) در مقابل آشوبهاى آنان تحمل و بردبارى نشان داد، نصیحت و ارشاد نمود، ولى آنها از این بردبارى و عطوفت على ( علیه‏السلام) سوء استفاده کردند، وقتى که امام ( علیه‏السلام) از هدایت و ارشاد آنها مایوس شد، با قاطعیت مخصوص به خود براى سرکوبى این انگلهاى مزاحم نیروى خود را بسیج کرد، و چندین هزار نفر از آنان را در سرزمین نهروان به هلاکت رسانید. امام على ( علیه‏السلام) با این عمل شجاعانه خود خط اسلام را مشخص کرد که هر کس تحت هر عنوان گرفتار انحراف شود باید هلاک گردد، خواه طلحه و زبیر دو صحابه پیامبر (صلى الله علیه و آله) و خواه معاویه و خواه مقدس مآبهاى خوارج، انحراف از خط مستقیم اسلام راستین گمراه کننده و اختلاف آفرین است و باید سرکوب شود، آنها را عفو نکرد، تا بمانند و متشکل شوند، و بیشتر فتنه کنند. (۳۲)

و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه

و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه و یکون الدین لله (۳۳)

بکشید آنان را تا آنکه فتنه‏اى نباشد و دین مال خدا باشد.

شب بیست و سوم از وقایع مهم ماه رمضان و لیله القدر است

از اسحاق بن عمار روایت است، گفت‏شنیدم از حضرت صادق ( علیه‏السلام) که فرمود: بعد از آنکه مردم پرسیدند ارزاق در نیمه شعبان قسمت مى‏شود، فرمود سوگند به خدا که این گونه نیست، مگر در شب نوزدهم از ماه رمضان و بیست و یکم و بیست و سیم، که در شب نوزدهم، «یلتقى الجمعان‏» ، و در شب بیست و یکم «یفرق کل امر حکیم‏» و در بیست و سوم «یمضى ما اراد الله جل جلاله ذلک و هى لیله القدر التى قال الله تعالى خیر من الف شهر» .

اسحاق بن عمار گفت عرض کردم، معنى «یلتقى الجمعان‏» چیست، فرمود: «یجمع الله فیها ما اراد من تقدیمه و تاخیره و ارادته و قضائه‏» ، جمع مى‏فرماید در این شب (نوزدهم) آنچه اراده فرموده از تقدیم و تاخیر لیله القدر و مشیت و قضاء الهى تعلق گرفته، عرض کردم معنى «یمضیه فى لیله ثلث و عشرین‏» چه چیز است، فرمود: خداوند در شب بیست و یکم تفریق مى‏فرماید،

و یکون له فیه البداء

که ممکن است‏براى ذات اقدس احدیت‏بداء حاصل شود «که تغییر و تحولى در زمان لیله القدر برایش به وجود آید» و چون شب بیست و سیم مى‏شود. «امضاه فیکون من المحتوم الذى لا یبدوله فیه تبارک و تعالى لیله القدر» و محتومیت او را امضاء مى‏فرماید، و دیگر بدائى از جانب حق جل و علا در آن امر از براى بندگان ظاهر نمى‏شود. (۳۴)

نزول قرآن در شب قدر واقع شد

شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن (۳۵)

ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل گردیده است.

قال الصادق ( علیه‏السلام) : «نزل القرآن فى اول لیله من شهر رمضان و استقبل الشهر بالقرآن‏» (۳۶) امام فرمود: قرآن در اول شب ماه رمضان نازل گردیده است، و ماه رمضان را با قرآن استقبال کن «که در حین رؤیت هلال رمضان، مستحب است نگریستن به قرآن مجید» روایت‏بالا حاکى از این است که قرآن در اول شب رمضان نازل شده، یعنى ابتداى شب نه شب اول رمضان، و لذا در نص صریح قرآن است که خدا مى‏فرماید:

حم، و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیله مبارکه انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم (۳۷)

و در سوره قدر مى‏فرماید:

انا انزلناه فى لیله القدر (۳۸)

روز قدر از نظر منزلت چون شب قدر است

براستى ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، آیا روز قدر همچنان شب قدر است؟هشام بن حکم روایت مى‏کند از ابى عبد الله ( علیه‏السلام) قال: «لیله القدر فى کل سنه و یومها مثل لیلتها» (۳۹) فرمود: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شبش مى‏باشد.

آنچه از آیات سوره بقره و دخان، و قدر و بعضى دیگر از سور قرآن استفاده مى‏گردد، قرآن در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است، و دفعه واحده آن هم در شب بیست و سوم ماه رمضان طبق روایات موجوده نازل شده است، و مؤید نزول دفعى و یک جاى قرآن، کلمه انزل است که دلالت‏بر نزول دفعى دارد، و فرق بین انزال و تنزیل همان نزول دفعى و نزول تدریجى است، که انزال نزول دفعى و تنزیل نزول تدریجى را گویند، گروهى از مفسرین همین قول را تایید کرده‏اند، (۴۰) بنابر این هر جا آیه انزال در قرآن بچشم مى‏خورد نزول دفعى است، و هر جا تنزیل به چشم مى‏خورد، نزول تدریجى را مى‏رساند، و این هر دو به جا و منافاتى با هم ندارد، زیرا قرآن ابتدا در شب قدر یکجا به بیت المعمور نازل شد، و در طول سالهاى بعثت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به طور تدریجى به آن حضرت نازل گشت و روایت‏حضرت صادق ( علیه‏السلام) هم شاهد و مؤید همین معنى است که مفسرین مى‏گویند و بلکه بیان امام برهان مفسرین است.

نزول قرآن از نظر دفعى یا تدریجى

از امام صادق ( علیه‏السلام) سؤال شد در ماه رمضان قرآن چگونه نازل شد؟در حالى که قرآن در طول بیست‏سال به تدریج نازل شده است، فقال ( علیه‏السلام) : «نزل القرآن جمله واحده فى شهر رمضان الى البیت المعمور، ثم انزل من البیت المعمور فى طول عشرین سنه‏» امام فرمود: قرآن به طور یک جا در ماه رمضان به بیت المعمور نازل گردید، سپس از بیت المعمور در طول بیست‏سال به تدریج‏بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) نازل گردیده است. مرحوم علامه طباطبائى مى‏فرماید: که قرآن یک نزول اجمالى داشته و یک نزول تدریجى و تفصیلى، و نزول اجمالى حقیقتى است متعالى که از دسترس افکار بشرى خارج است که قبلا بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) نازل گردیده است، اما تفصیل آن به طور تدریج‏بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) عرضه گردیده است. (۴۱)

نظر مبارک امام صادق (ع) در کیفیت نزول قرآن

در تفسیر برهان از حضرت صادق ( علیه‏السلام) آمده است که فرمود:

«ان الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتاب الله یوم خلق السموات و الارض، فعزه الشهور شهر الله عز ذکره و هو شهر رمضان، و قلب شهر رمضان لیله القدر و نزل القرآن فى اول لیله من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن‏» (۴۲)

براستى ماهها در نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است از روزى که آسمان و زمین آفریده شد، پس عزیزترین ماه نزد خدا ماه رمضان است گرامى باد یادش، و قلب ماه رمضان، شب قدر است، که قرآن اول شب ماه رمضان نازل گردیده پس دیدن ماه شب اول رمضان را با قرآن آغاز کنید که مستلزم ثواب است.

نزول کتب آسمانى در ماه رمضان

مرحوم کلینى رحمه الله علیه در کافى از جعفر بن غیاث روایت مى‏کند، که گفت از ابى عبد الله ( علیه‏السلام) از قول خداى تعالى:

شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن

و اینکه به طور حتم قرآن در بیست‏سال از اولش تا آخرش نازل شده است، پرسیدم؟ فقال ( علیه‏السلام) :

«نزل القرآن جمله واحده فى شهر رمضان الى البیت المعمور، ثم نزل فى طول عشرین سنه ثم قال: قال النبى صلى الله علیه و آله نزلت صحف ابراهیم فى اول لیله من شهر رمضان، و انزلت التوریه لست مضین من شهر رمضان، و انزل الانجیل لثلث عشره خلت من شهر رمضان، و انزل الزبور لثمان عشره خلون من شهر رمضان، و انزل القرآن فى لیله ثلث و عشرین من شهر رمضان‏» (۴۳) .

امام فرمود: قرآن جمله واحده و یکجا در ماه رمضان، به بیت المعمور نازل شد، از آن پس در طول بیست‏سال به تدریج نازل گشت، سپس فرمود: که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: صحف ابراهیم در شب اول رمضان نازل گردید، و تورات، در ششم، و انجیل سیزدهم، و زبور داود ( علیه‏السلام) در هجدهم ماه مبارک رمضان و قرآن در بیست و سوم رمضان المبارک نازل گردیده است.

فتح اندلس توسط طارق بن زیاد

در رمضان سنه ۹۲ فتح اندلس به دست مسلمین به رهبرى طارق بن زیاد صورت گرفت و خداوند او را بر «ملک لذریق‏» در کنار نهر (لکه) به پیروزى رسانید. (۴۴) مسلمانان عرب و بربرهاى شمال آفریقا در سال ۹۲ هجرى تحت فرماندهى سردار نامى طارق بن زیاد که خود از قوم سلحشور بربر و یکى از افسران لایق موسى بن نضیر فرمانرواى آفریقا بود با ۱۲ هزار سپاهى از تنگه میان مراکش، و اسپانیا، (که امروز به نام این سردار نامى جبل الطارق نامیده شده) گذشت، و در اندک زمانى سراسر اسپانیا که شامل کشور پرتقال کنونى هم بود فتح کرد، دکتر گوستاولوبون مى‏نویسد: این فتح با نهایت‏سرعت انجام گرفت، تمام شهرهاى بزرگ دروازه‏ها را به روى این سپاه گشودند، و مانند قرطبه، مالقه، غرناطه، طلیطله، و شهرهائى دیگر بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمین درآمد و در طلیطله که پایتخت مسیحیان بود، بیست و پنج تاج از سلاطین «گت‏» به دست مسلمانان افتاد. (۴۵)

اشعار ادیب الممالک فراهانى در ولادت رسول خدا (ص)

برخیز شتر بانا بربند کجاوه

کز چرخ همى گشت عیان رایت کاوه

در شاخ شجر برخاست آواى چکاوه (۴۶)

و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه

بگذر به شتاب اندر از رود سماوه (۴۷)

در دیده من بنگر دریاچه ساوه (۴۸)

و ز سینه‏ام آتشکده پارس نمودار (۴۹)

از رود سماوه زره نجد و یمامه (۵۰)

بشتاب و گذر کن به سوى ارض تهامه (۵۱)

بردار پس آنگه گهر افشان سر خامه

این واقعه را زود نما نقش به نامه

در ملک عجم بفرست‏با پرحمامه (۵۲)

تا جمله ز سرگیرند دستار

جوشند چو بلبل به چمن، کبک به کهسار

بنویس یکى نامه به شاپور ذو الاکتاف

کز این عربان دست مبرنایژه (۵۳) مشکاف

هشدار که سلطان عرب داور انصاف

گسترده به پهناى زمین دامن الطاف

بگرفته همه دهر ز قاف اندر تا قاف

اینک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف

آن را که درد نامه‏اش از عجب و ز پندار

زى کشور قسطنطین (۵۴) یک راه بپوئید

و ز طاق ایا صوفیه آثار بجوئید

با پطرک و مطران به قسیس بگوئید (۵۵)

کز نامه انگلیون اوراق بشوئید (۵۶)

مانند گیا بر سر هر خاک مروئید

و ز باغ نبوت گل توحید ببوئید

چونان که ببوئید مسیحى به سردار

در چین و ختن و لوله از هیبت ما بود

در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود

در اندلس و روم عیان قدرت ما بود

غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود

صقلیه نهان در کنف رایت ما بود

فرمان همایون قضا آیت ما بود

جارى به زمین و فلک و ثابت و سیار

خاک عرب از مشرق اقصى گذراندیم

و ز ناحیه غرب به افریقیه راندیم

دریاى شمالى را بر شرق نشاندیم

و ز بحر جنوبى به فلک گرد فشاندیم

هند از کف هندو و ختن از ترک ستاندیم

نام هنر و رسم کرم را بسزاوار

اى مقصد ایجاد سر از خاک بدر کن

و ز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن

از مغز خرد نشئه تریاک به در کن

این جوق شغالان را از تاک به در کن

زین پاک زمین مردم نا پاک بدر کن

از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن

روز قدس روز مقابله مستضعفین علیه مستکبرین آخرین جمعه ماه رمضان

یکى از وقایع تاریخى که بسیار حائز اهمیت است در اوائل پیروزى انقلاب اسلامى ایران که به دست زعیم و رهبر کبیر مسلمین جهان حضرت امام خمینى مد ظله العالى دائر شده، «روز جهانى قدس است‏» که از روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان ۱۳۹۹ قمرى (۱۳۵۸ شمسى) شروع و مقرر گشت و هر ساله در چنین روزى تمام مسلمین جهان راهپیمایى کنند.

اینک قسمتى از پیام امام خمینى دامت‏برکاته به مناسبت روز جهانى قدس از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد:

روز قدس، جهانى است، و روزى نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملتهائى است که در زیر فشار ظلم آمریکا و غیر آمریکا بودند، روزى است که باید مستضعفین مجهز بشوند، در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند، روزى است که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد، متعهدین امروز را روز قدس مى‏دانند و عمل مى‏کنند به آنچه که باید بکنند، و منافقین و آنهائى که با ابر قدرتها در زیر پرده آشنائى دارند، و با اسرائیل دوستى دارند در این روز بى تفاوت نیستند، و یا ملتها را نمى‏گذارند که تظاهرات کنند.

روز قدس، روزى است که باید سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود، باید ملتهاى مستضعف در مقابل مستکبرین اعلان وجود بکنند، باید همانطورى که ایران قیام کرد، و دماغ مستکبرین را به خاک مالید، و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند، و این جرثومه‏هاى فساد را به زباله‏دانها بریزند.

روز قدس، روزى است که باید همت کنند و همت کنیم که قدس را نجات بدهیم، روز قدس روزى است، که باید به این روشنفکرانى، که در زیر پرده با آمریکا و عمال آمریکا روابط دارند هشدار داد، هشدار به اینکه اگر از فضولى دست‏برندارند سرکوب خواهند شد.

روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است، و روز حکومت اسلامى است. (۵۷)

سخنرانى امام خمینى مدظله العالى در روز قدس با محتوى و ابعاد وسیعى که دارد، اهم نکاتش بر تجمع و اتحاد مسلمین براى سرکوبى دشمنان اسلام تکیه شده، و اگر مسلمانان نیرومند جهان ید واحده شوند و اختلاف عقیده و اختلاف مذهب را کنار بگذارند، و براى دفاع از حریم اسلام، و قرآن، و کعبه، که مشترک بین همه اقشار مسلمین عالم است‏بکوشند، هرگز اجازه تجاوز کفار و منافقین را به حریم اسلام و مقدسات آن نخواهند داد، تا جائى که چند میلیون صهیونیست قبله اول مسلمین (بیت المقدس) را اشغال نموده، و در بین مسلمین تفرقه و جدائى بیندازند، و اینها هستند که شیعه را از سنى، و سنى را از شیعه جدا مى‏نمایند، وحدت مسلمین را به هم مى‏زنند، تا کمر مسلمین را بشکنند و از تفرقه آنان بهره‏هاى خود را ببرند. در این رابطه که دشمن بین مسلمانان تفرقه‏اندازى مى‏کند تا بر آنان مسلط شود و اتحاد مسلمین را به دسیسه‏اى شکسته که تا مسلمین را جداى از همدیگر متلاشى نمایند، مولوى مى‏گوید:

جدا کردن باغبان، صوفى و فقیه و علوى را از هم :

باغبانى چون نظر در باغ کرد

دید چون دزدان بباغ خود سه مرد

یک فقیه و یک شریف و صوفئى

هر یکى شوخى فضولى یوفئى (۵۸)

گفت‏با اینها مرا صد حجت است

لبک جمعند و جماعت رحمت است

بر نیایم یک تنه با سه نفر

پس ببرم شان نخست از یکدیگر

هر یکى را من بسوئى افکنم

چونکه شد تنها سبالش بر کنم

حیله کرد و کرد صوفى را به راه

تا کند یارانش را با او تباه

گفت صوفى را برو سوى وثاق (۵۹)

یک گلیم آور براى این رفاق

رفت صوفى گفت‏خلوت با دو یار

توفقیهى وین شریف نامدار

ما بفتواى تو نانى مى‏خوریم

ما بپر دانش تو مى‏پریم

وین دگر شهزاده سلطان ما است

سید است و خاندان مصطفا است

کیست آن صوفى شکمخوار خسیس

تا بود با چون شما شاهان جلیس

چون بیاید مرو را پینه کنید

هفته‏اى بر باغ و راغ من تنید

باغ چبود جان من آن شما است

اى شما بوده مرا چون چشم راست

وسوسه کرد و مر ایشان را فریفت

آه کز یاران نمى‏باید شگیفت

چون بره کردند صوفى را و رفت

خصم شد اندر پیش با چوب زفت

گفت اى سگ صوفئى کو از ستیز

اندر آید باغ مردم تیز تیز

این جنیدت ره نمود و با یزید

از کدامین شیخ و پیرت این رسید

کوفت صوفى را چو تنها یافتش

نیم کشتش کرد سر بشکافتش

گفت صوفى آن من بگذشت لیک

اى رفیقان پاس خود دارید نیک

مر مرا اغیار دانستید هان

نیستم اغیارتر زین قلتبان

آنچه من خوردم شما را خورد نیست

این چنین ضربت جزاى هر دنیست

رفت‏بر من بر شما هم رفتنى است