اشاره:
حَمزه بن عَبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و از شهدای اُحُد. حمزه از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بود و گفتهاند که او حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش، از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) کاسته شد. او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سال سوم هجری به شهادت رسید.
حمزه
حمزه بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و از شهدای اُحُد. کنیهاش ابوعُماره و ابویعْلی[۱] و مادرش هاله بنت اُهَیب (وُهَیب) بن عبدمَناف بن زُهره بود.[۲] واژه حمزه را نیز به معنای شیر[۳] یا تیزفهم[۴] دانستهاند.
وی را اسداللّه و اسد رسول اللّه لقب دادهاند.[۵] این لقب، پس از شهادت حمزه، توسط جبرئیل به پیامبر اسلام گفته شد.[۶] یکی دیگر از القاب مهم حمزه سیدالشهداء میباشد.[۷]
زمان تولد
بر اساس روایاتی که میگویند ثُوَیبه، کنیز ابولهب، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حمزه شیر داده است[۸] و نیز تأکید پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر اینکه حمزه برادر رضاعی اوست، [۹] حمزه حداکثر دو سال از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بزرگتر بوده است. عدهای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانستهاند[۱۰] که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر، [۱۱] ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است.
پیش از اسلام
حمزه در جنگهای فِجار و در پیمان حلف الفضول شرکت داشته است. وی با ابوطالب و دیگر عموهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خواستگاری خدیجه نیز حاضر بوده است؛ حتی برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم او با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خواندن خطبه ازدواج توسط ابوطالب، در ماجرای خواستگاری خدیجه فقط از حمزه نام بردهاند.[۱۲]
در سالی که قُرَیش به قحطی و خشکسالی سختی گرفتار شده بود، در پی پیشنهاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای کمک به ابوطالب که فردی عیال وار بود، حمزه سرپرستی جعفر را به عهده گرفت[۱۳] [یادداشت ۱]
حمزه شکارچی بود و به شکار میپرداخت.[۱۴] او در روزگار جاهلیت، از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که در قریش ریاست یافتند و چنان جایگاهی داشت که بعضی با او پیمان میبستند.[۱۵]
پس از اسلام
ایمان آوردن حمزه به اسلام و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.
ایمان آوردن حمزه به اسلام و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.
روزی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گردآورد (یوم الإنذار)، حمزه نیز حضور داشت.[۱۶] حمزه حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، همچون ابوطالب، از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. طبق برخی از نقلهای تاریخی، حمزه توهینهای ابولهب و سایر مشرکان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تلافی میکرد.[۱۷]
مسلمان شدن
روزی ابوجهل نزدیک کوه صَفا به پیامبر(صلی الله علیه و آله) برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به مکه بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، کعبه را طواف میکرد، سپس به انجمنهای قریش میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردیهایش دوست میداشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزادهات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در مسجدالحرام در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم ». بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، لکن وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، قریش چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. [۱۸]
براساس روایتی از امام سجاد(ع)، عامل اسلام آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) انداختند.[۱۹] با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.[۲۰]
اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم بعثت و قبل از مسلمان شدن ابوذر دانستهاند.[۲۱] مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.[۲۲]
آگاهی ما از زندگی حمزه، پس از اسلام آوردن تا هجرت، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنی پرداخت.[۲۳] وی در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) ماند و به حبشه مهاجرت نکرد.[۲۴] در سه سالی که مشرکان بنی هاشم را در شعب ابی طالب محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود.[۲۵] در دومین بیعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم مدینه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیمان بستند، حمزه همراه علی(ع) حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.[۲۶]
حضور در مدینه
حمزه در پیمان برادری مسلمانان در مکه با زید بن حارثه برادر شده و در روز اُحُد هم او را وصی خود کرد. [۲۷] در پیمان برادری مدینه، پیش از بدر، حمزه با کلثوم بن هدم برادر شد.[۲۸]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نخستین پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت برای حمزه بست تا سریهای را برای حمله به کاروان تجاری قریش که از شام به مکه بازمی گشت، رهبری کند. حمزه به همراه ۳۰ تن – از مهاجران و از انصار – تا ناحیه عیص در ساحل دریا پیش رفت و در آنجا، با ۳۰۰ سوار از مشرکان مکه به فرماندهی ابوجهل روبه رو شد. با وساطت مَجدی بن عَمرو جُهَنی که با هر دو دسته قرار صلح داشت، جنگی روی نداد و هر دو سپاه بازگشتند.[۲۹] حمزه همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیره و بنی قَینُقاع پرچم دار بود.[۳۰]
در غزوه بدر، حمزه در نزدیکترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود[۳۱] و پیامبر(صلی الله علیه و آله) او، علی(ع) و عُبَیده بن حارث بن عبدالمُطَّلب را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارشهای متفاوت، عُتْبه بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.[۳۲]
در ماجرای سَدّ ابواب نیز به حمزه اشاره شده است. گویا حمزه یکی از کسانی بود که از خانه خود به مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) دری داشتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دستور داد که همه به جز حضرت علی(ع) این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت این دستور و استثنا شدن علی(ع)، آن را دستوری از جانب خدا خواند.[۳۳] اگرچه از پارهای روایات برمی آید که این ماجرا مربوط به بعد از فتح مکه بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد.[۳۴]
در آستانه غزوه احد در سال سوم هجرت، حمزه از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر میجنگید و در این جنگ رشادتها نمود.[۳۵]
شهادت
غزوه احد در شنبه ۷ شوال (یا ۱۵ شوال[۳۶]) سال سوم قمری (۲۳ مارس ۶۲۵م) اتفاق افتاد.[۳۷] در این غزوه، حمزه به دست وحشی بن حرب، غلام حَبَشی دختر حارث بن عامر بن نَوْفَل یا غلامِ جُبَیر بن مُطْعِم، به شهادت رسید.[۳۸]
طبق روایتی، دختر حارث با وعده آزادی وحشی، از او خواست به انتقام پدرش که در غزوه بدر کشته شده بود، محمد(صلی الله علیه و آله)، حمزه یا علی(ع) را بکشد.[۳۹] بنا بر روایت دیگر، جبیر بن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمویش، طُعَیمه بن عَدی که در بدر کشته شده بود، به وحشی وعده آزادی داد؛ [۴۰] اما گفته شده است که انگیزه هِند دختر عُتبه و زن ابوسفیان، برای انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بیشتر از جبیر یا دختر حارث بود. طبق برخی نقلها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشی را به این کار ترغیب کرد.[۴۱]
مثله شدن پیکرش
به روایتی، هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود.[۴۲] وحشی ابتدا قول کشتن علی(ع) را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مُثْله[۴۳] کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد.[۴۴] گفته شده است معاویه بن مُغیره و ابوسفیان هم بدن حمزه را مثله یا زخمی کردند.[۴۵]
از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، بعضی اصحاب سوگند خوردند در مقابل، ۳۰ تن یا بیشتر از قریش را مثله کنند؛ اما آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد که گرچه به ایشان اجازه مقابله به مثل میداد، لیکن صبر را عملی بهتر میدانست.[۴۶] برخی منابع تفسیری اهل سنت، این قسم را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت دادهاند.[۴۷]
خاکسپاری
حمزه نخستین شهید اُحُد بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر او نماز گزارد و سپس سایر شهیدان را در چند نوبت آوردند و کنار او نهادند و رسول خدا بر آنها و بر او نماز میگزارد. بدین ترتیب، حدود هفتاد بار به صورت مستقل و همراه با دیگر شهداء بر پیکر وی نماز گزارد.[۴۸] حمزه را در پارچهای که خواهرش صفیه آورده بود، کفن کردند؛ چراکه مشرکان او را برهنه کرده بودند.[۴۹]
گریه بر حمزه
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چون حمزه را بدان وضع دید، گریست[۵۰] و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: «اما حمزه گریه کننده ندارد.» سعد بن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا آورد و آنان بر حمزه گریستند. از آن زمان به بعد، هر زنی از انصار که میخواست بر مردهای گریه کند، نخست بر حمزه میگریست.[۵۱] گفته شده است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز برای حمزه لباس عزا پوشید.[۵۲]
مقبره حمزه
گفته شده است که حضرت فاطمه (س) به زیارت قبر حمزه میرفت و آن را با سنگ چین مشخص کرده بود.[۵۳]
امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، رفتاری ناشایست با قبر حمزه و دیگر شهدای احد داشتند. گفته شده است که ابوسفیان در عهد عثمان بر قبر حمزه پای کوفت و خطاب به او گفت آنچه دیروز برای حفظ آن بر ما شمشیر کشیدی، امروزه بازیچه جوانان ماست.[۵۴] معاویه نیز حدود ۴۰ سال پس از واقعه احد، به قصد جاری کردن آب چشمه و قناتی در احد، و گویا از سر دشمنی با خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، دستور داد شهدای احد از جمله حمزه را نبش قبر و جنازه آنان را به جای دیگری منتقل کنند. ظاهراً جای قبر برخی از شهدا و احتمالاً حمزه تغییر کرد.[۵۵]
از قدیم بر سر مزار حمزه، مسجد و بارگاهی وجود داشت؛ اما پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در ۱۳۴۴ق. تخریب گردید[۵۶] همچنین مسجد حمزه تخریب و مسجد دیگری که به مسجد احد، مسجد علی و مسجد حمزه معروف است، در اطراف آن، در سمت مغرب مزار شهدای احد، بنا شد.[۵۷] مزار حمزه از قدیم زیارتگاه خاص زائران به خصوص زائران شیعه و از جمله ایرانیانی بوده است که به زیارت مدینه مشرف میشدهاند.
جایگاه حمزه
نمونهای از تأثیر عمیق شخصیت حمزه و محبوبیت او آن بود که پس از شهادتش، برخی صحابیان فرزندان خود را حمزه نام نهادند.[۵۸] شهادت حمزه و جعفر بن ابی طالب عامل کاهش اقتدار بنی هاشم در مقابل قریش و به خلافت نرسیدن علی بن ابیطالب(ع) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانسته شده است.[۵۹]
فضائل او در روایات
امام علی(ع) و سایر ائمه(ع) در احتجاج با مخالفان، به خویشاوندی خود با حمزه و جعفر مباهات کردهاند.[۶۰]
درباره فضائل و کرامات حمزه روایات بسیاری نقل شده است.[۶۱] پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، حمزه و جعفر بن ابی طالب و علی(ع) را بهترین مردم[۶۲] و جزو هفت نفر از بهترین کسان از نسل بنی هاشم خواند[۶۳] و نیز علی(ع)، حمزه و جعفر بن ابی طالب را بهترینِ شهدا نامید.[۶۴] پیامبر(صلی الله علیه و آله) میگفت که حمزه شرط خویشاوندی را رعایت کرد و اعمال نیکی داشت.[۶۵]
در روایات به اسب حمزه به نام وَرد، و شمشیرش، لِیاح، [۶۶] و دیگر متعلقات وی اشاره شده است.
فرزندان
فرزندان حمزه، سه پسر به نامهای عماره، یعلی و عامر بودند.[۶۷] عماره (پسر بزرگ حمزه) در فتح عراق حضور داشت.[۶۸] یعلی پنج پسر داشت.[۶۹] با وجود تأکید منابع بر عدم تداوم نسل حمزه، [۷۰] در قرن دهم، بعضی را از نسل او میدانستند.[۷۱]
نامهای گوناگونی که برای دختران حمزه در منابع ذکر شده، به تصریح بیشتر منابع، همه به یک تن بازمی گردند که نام مرجَّح یا اُمامه است.[۷۲] نام امامه را در شمار راویان حدیث غدیرخم نیز درج کردهاند.[۷۳]
پی نوشتها
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۸.
- ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۱۰۹
- رجوع کنید به مرتضی زبیدی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۵۳
- ابن درید، کتاب الاشتقاق، ج۱، ص۴۵ـ۴۶
- رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۶۸.
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۹۰.
- نهج البلاغه، نامه ۲۸
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹
- رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰.
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۷۰.
- رجوع کنید به عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۷۱ـ۷۸
- ابن هشام، السیره النبویه، قسم۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰
- رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۶
- ابن حبیب، المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق، ص۲۴۳
- رجوع کنید به ابن حبیب، المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق، ص۲۴۳.
- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹ـ۳۲۰
- رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹
- ابن هشام، السیره النبویه، قسم۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲
- رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸
- عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۳، ص۱۵۳ـ۱۵۴
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۹.
- رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲۳
- رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۲۳
- ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۳۴۳
- رجوع کنید به ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۱۶۰ـ۱۶۱
- علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ذیل سوره انفال، آیه ۳۰.
- رجوع کنید به ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۵۰۵
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۷۰
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۸ـ۹ و ج۳، ص۱۰
- ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲
- ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۶۸ـ۶۹.
- سمهودی، وفاءالوفا، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۹
- ر.ک: عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۵، ص۳۴۲ به بعد
- ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۱۱، ص۷۶، ص۸۳.
- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۵۳۴
- واقدی، المغازی،۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۹۹.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۰.
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۸۵
- ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۲، ص۷۰ـ۷۲
- ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۸۶ـ۲۸۷.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲
- به بریدن گوش، بینی، یا لب کسی به عنوان شکنجه گفته میشود.فرهنگ لغت عمید
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۸۵ـ۲۸۶
- رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۳۸.
- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، و طوسی، التبیان، ج۶، ص ۴۳۹، ذیل سوره نحل ۱۲۶؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۳۵
- برای نمونه ر.ک به: طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۴، ص ۱۳۱؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص ۵۲۷.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۱.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۵ـ۱۶.
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۷۴
- واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۷.
- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۶۸.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۹؛ ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۳۲
- ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۳۶
- واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۱.
- جعفر خیاط، المدینه المنوره فی المراجع الغربیه، ص۲۵۴؛ نجمی، حمزه سیدالشهداء، ص۱۹۱، ۲۱۲
- قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص۳۳۲
- ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۱۸۶.
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۱۸۹ـ۱۹۰؛ نیز ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۱۱، ۱۱۵ـ ۱۱۶
- ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۲۸؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۲۴.
- برای نمونه رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲.
- رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۷
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۵۰
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۵۰
- رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۳ـ۱۴
- ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق، ص۴۰۷ و۴۱۱
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۸
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۸۸ـ۲۸۹
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۹
- رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۹.
- رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۶، ص۹۶
- برای نمونه رجوع کنید به بلاذری،انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۸۳؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۲۱، ۱۴۷، ۱۹۹، ۲۱۹، ۳۷۸
- امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۳۹
منبع: ویکی شیعه