معتزله طبعا طرفدار غایت داشتن و غرض داشتن صنع الهى (فعل الهی) شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده است به همین گونه تفسیر کردند که او در کارهاى خویش، غرض و هدف دارد و از روى کمال دانائى کارها را براى اغراض و اهداف مشخص و معین با انتخاب اصلح و ارجح انجام مى دهد. متکلمان معتزلى عدل را به عنوان حقیقتى واقعى در جریانات عالم، قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند، مورد قبول قرار داده و قائل به حسن و قبح عقلى و ذاتى شده اند. این متکلمان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیاء، همانطور که معیار و مقیاس کارهاى بشرى است، مى تواند معیار و مقیاس افعال ربوبى قرار گیرد، و بر این اساس در مسائل الهیات، همواره این اصل، مورد استناد این گروه قرار مى گیرد. این گروه با توجه به این اصل و توجه به بدیهى بودن حسن عدل و قبح ظلم، این مسأله را به شکل یک اصل اخلاقى، ولى در سطح ربوبى، مطرح مى نمایند، مى گویند: عدل ذاتا نیک است و ظلم ذاتا زشت است. خداوند که عقل غیر متناهى است بلکه فیض بخش همه عقلهاست، هرگز کارى را که عقل، نیک مى شناسد ترک نمى کند و کارى را که عقل زشت مى شمارد، انجام نمى دهد.
با توسعه و گسترش مسأله عدل، مسأله حسن و قبح ذاتى افعال پیش آمد که معتزله بیان نمودند که به طور کلى کارها داراى صفت ذاتى حسن و یا صفت ذاتى قبح مى باشند، مثلا راستى و امانت و احسان و امثال این ها در ذات خود، نیکو و بایستى است و دروغ و خیانت و امساک و امثال اینها در ذات خود، زشت و نبایستنى است و صفاتى از قبیل خوبى، شایستگى، یک سلسله صفات واقعى و ذاتى هستند و هر فعلى قطع نظر از هر فاعل و از هر شرط خارجى، به خودى خود برخى از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آنها است و این صفات قراردادى و اعتبارى نیستند. چون سخن از صفات ذاتى افعال به میان آمد قهرا پاى عقل و استقلال عقل در اکتشاف این صفات به میان آمد. این بحث به این صورت طرح شد که آیا عقل در ادراک حسن و قبح اشیاء ” استقلال ” دارد و به تنهائى قادر به درک و تشخیص آنها است یا نیازمند به کمک و راهنمائى شرع است؟ از این رو حسن و قبح ذاتى به نام حسن و قبح عقلى خوانده شد.
معتزله به شدت طرفدار حسن و قبح ذاتى عقلى شدند و مسأله مستقلات عقلیه را طرح کردند، گفتند: به روشنى ما درک مى کنیم که افعال ذاتا متفاوتند، و بالبداهه درک مى کنیم که عقول ما بدون اینکه نیازى به ارشاد شرع داشته باشد این حقایق مسلم را درک مى کند. بر عکس معتزله، اشاعره، هم چنانکه عدل را به عنوان یک صفت قبلى و ذاتى منکر شدند، حسن و قبح ذاتى قبلى عقلى را نیز مورد انکار قرار دادند. اشاعره اولا حسن و قبح ها را امورى نسبى و تابع شرائط خاص محیطها و زمانها و تحت تأثیر یک سلسله تقلیدها و تلقینها دانستند و ثانیا عقل را در ادراک حسن و قبح ها تابع راهنمائى شرع دانستند. اشاعره، چون به ” عقل مستقل ” و به عبارت دیگر به مستقلات عقلیه اعتراف نداشتند، و عقیده معتزله را مبنى بر اینکه عقل بشر، بدون نیاز به ارشاد شرع، حسن و قبح و بایستنى و نبایستنى را درک مى کند، تخطئه مى کردند. معتزله عقائد اشاعره را بر ضد اصل ” تنزیه ” که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده، دانستند. معتزله گفتند: لازمه عقائد اشاعره این است که ما به خدا چیزهایى نسبت دهیم که ذات حق از آنها منزه است و قرآن کریم نیز تصریح کرده است به منزه بودن ذات حق از آنها، از قبیل ظلم، عبث، فحشاء.
معتزله در باب فعل اخلاقى نیزقائل به حسن و قبح ذاتى افعال بودند و مى گفتند: زیبائى یا حسن دو جور است: حسن حسى داریم و حسن عقلى، هم چنان که حسن خیالى هم داریم؛ و حسن حسى بر چند قسم است. حسن یعنى زیبائى و زیبائى هم تعریف ندارد، «مما یدرک و لایوصف » است. حسن حسى ممکن است بصرى باشد، ممکن است سمعى باشد و حتى ممکن است لمسى باشد، ذوقى باشد، شمى باشد. حسن عقلى هم داریم: بعضى چیزها به دیده عقل زیباست و جاذبه دارد. خاصیت زیبائى را از جاذبه اش مى توان فهمید. هر چه در انسان عشق و شوق تولید کند و انسان را به سوى خودش بکشاند و تحسین و آفرین و تقدیس انسان را هم جلب بکند «زیبایى» است.
گفته اند: یعنى کارها ذاتا زیباست و بعضى کارها ذاتا زشت و نازیباست، همین طور که صورت ها بعضى ذاتا زیباست و بعضى نازیبا. مثلا راستى ذاتا زیباست؛ حق، سخن راست، زیباست. امانت ذاتا زیباست، سپاسگذارى ذاتا زیباست، احسان به غیر ذاتا زیباست، عدالت کردن ذاتا زیباست، در مقابل، مقابلات اینها مثل دروغ، ظلم و همه امورى که اخلاق ناپسند خوانده مى شود ذاتا نازیباست. پس (طبق این نظر) معیار اخلاقى بودن، زیبایى فعلهاست آن هم زیبائى عقلى که عقل مستقلا و مستقیما درک مى کند. این تعریف خیلى جامع تر از آن تعریف ها حتى تعریف کانت است. ولى اگر ملاک را زیبایى بدانیم بحث حسن و قبح عقلى پیش مى آید و البته کمى خالى از دشوارى نخواهد بود. به حسب این نظریه که در میان مسلمین زیاد مورد بحث بوده است، اخلاق از مقوله جمال و زیبائى است. بنابراین نظریه، اخلاق از مقوله زیبائى است ولى زیبائى عقل هم از مقوله عقل است و هم از مقوله زیبائى ولى زیبائى معقول.
متکلمان غیر اشعرى یعنى متکلمان شیعى و معتزلى عدل را به عنوان حقیقتى واقعى در جریانات عالم، قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند، مورد قبول قرار داده و قائل به حسن و قبح عقلى و ذاتى شده اند. این متکلمان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیاء، همان طور که معیار و مقیاس کارهاى بشرى است، مى تواند معیار و مقیاس افعال ربوبى قرار گیرد و لهذا در مسائل الهیات، همواره این اصل، مورد استناد این گروه قرار مى گیرد. این گروه با توجه به این اصل و توجه به بدیهى بودن حسن عدل و قبح ظلم، این مسأله را به شکل یک اصل اخلاقى، ولى در سطح ربوبى، مطرح مى نمایند، مى گویند: عدل ذاتا نیک است و ظلم ذاتا زشت است. خداوند که عقل غیرمتناهى است بلکه فیض بخش همه عقلهاست، هرگز کارى را که عقل، نیک مى شناسد ترک نمى کند و کارى را که عقل زشت مى شمارد، انجام نمى دهد.
حسن و قبح ذاتى افعال از نظر معتزله
با توسعه و گسترش مسأله عدل، مسأله حسن و قبح ذاتى افعال پیش آمد که معتزله بیان نمودند که به طور کلى کارها داراى صفت ذاتى حسن و یا صفت ذاتى قبح مى باشند. مثلا راستى و امانت و احسان و امثال اینها در ذات خود، نیکو و بایستى است و دروغ و خیانت و امساک و امثال اینها در ذات خود، زشت و نبایستنى است و صفاتى از قبیل خوبى، شایستگى، یک سلسله صفات واقعى و ذاتى هستند و هر فعلى قطع نظر از هر فاعل و از هر شرط خارجى، به خودى خود برخى از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آنها است و این صفات قراردادى و اعتبارى نیستند.
منابع :
۱-فلسفه اخلاق، صفحه ۳۰۵-۳۰۳،
۲-عدل الهى مقدمه ص ۲۲ و ص ۶۲ و مقدمه ص ۱۷