اشاره:

معجزات الهی که از سوی انبیاء و اولیاء الهی انجام شده انواع گوناگون دارد. در احادیث اسلامی جوان شدن زلیخا توسط معجزه حضرت یوسف (علیه‌السلام) نقل شده است. بنابراین جوان شدن انسان به اراده خداوند چیزی نیست که عقل انسان آن را محال بداند. داستان زیر از جوان شدن ابو راجح سخن گفته شده که توسط امام زمان تحقق پیدا کرده است.

 

یکی از وقایعی که علما و افراد مورد اعتماد بیان کرده‌اند و به عنوان یک امر واقعی در زمان خود مشهور شد قصه ابو راجح حمامی است.

ابو راجح از شیعیان واقعی و سرپرست یکی از حمامهای عمومی شهر حله بود که بسیاری از مردم او را می‌شناختند. در آن زمان حاکم شهر حله شخصی بنام«مرجان صغیر» بود. به او اطلاع دادند که ابو راجح نسبت به بعضی از صحابه بدگویی می‌کند. حاکم او را احضار کرد و دستور داد او را مورد ضرب قرار دهند. ماموران آن قدر او را زدند که جان دهد. ضربه‌های فراوانی به صورت او زدند که دندانهایش کنده شد و زبانش را از دهان بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند و بینی‌اش را بریدند و با وضع بدی او را بستند و در خیابانهای حله گرداندند و به اندازه‌ای کتک خورد که به زمین افتاد و مرگ را مشاهده کرد. سرانجام حاکم را در جریان برخوردی که با او کردند قرار دادند و او دستور داد ابو راجح را بکشند. اطرافیان گفتند: او پیرمردی است که سن زیادی از وی گذشته است و به اندازه کافی با او برخورد شده است او را رها کن خود خواهد مرد و در خون او شریک نباش.

با اصرار فراوان آنها، حاکم از قتل او گذشت. اما چهره و زبان او باد کرده بود و کسی شک نداشت که او خواهد مرد.

فردای آن روز مردم دیدند دندانهایش سر جا و کمترین اثری از جراحات در بدن او دیده نمی‌شود و با سلامت کامل به نماز ایستاده است. با شگفتی از او پرسیدند: چگونه سلامت خود را باز یافته‌ای؟

ابو راجح گفت: وقتی مرگ را مشاهده کردم و زبانی نداشتم که خدا را بخوانم با قلب خود از خداوند درخواست کردم و از سید و مولای خود صاحب‌الزمان (علیه‌السلام) خواستم به فریادم رسد. وقتی شب فرا رسید ناگهان دیدم خانه‌ام پر از نور شد و صاحب‌الزمان (علیه‌السلام) را نزد خود حاضر دیدم. حضرت جلو آمد و دست شریفش را بر چهره‌ام کشید و فرمود: برو و برای تامین زندگی خانواده‌ات تلاش کن. که خداوند تو را شفا داد.

من شب را صبح کردم و همان گونه که می‌بینید در سلامتم.

یکی از نیکان زمان ابو راجح شیخ شمس‌الدین محمد بن قارون است. او می‌گوید: به خدا قسم ابو راجح مردی ضعیف، زرد چهره، بد قیافه و کم ریش بود.

من همواره به حمام او می‌رفتم و همیشه او را اینگونه می‌دیدم اما بعد از این واقعه او را دیدم در حالی که مردی جوان، قوی، سرخ چهره، و دارای قامتی افراشته بود. که گویی بیست سال دارد و همواره اینگونه بود تا وفات کرد.

وقتی خبر شگفت‌آور ابو راجح منتشر شد حاکم او را احضار کرد در حالیکه روز گذشته او را در آن وضعیت دلخراش و سن بالا دیده بود و امروز به صورت جوانی سالم او را مشاهده کرد که جراحتی ندارد، رعب و وحشتی بزرگ بر قلب او افتاد و آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که در برخورد خود با مردم تجدید نظر کرد و به آنها احترام می‌کرد.

لغرش‌های آنها را می‌بخشید و به نیکوکاران آنها احسان می‌کرد اگر چه این برخوردها به حال او سودی نداد و پس از مدتی کوتاه مرد [۱]

پی نوشت:

[۱] . بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۷۰ و ۷۱.