محمد عابدى

امام حسن عسکرى عليه السلام يازدهمين ستاره هدايتي است که در آسمان امامت درخشيد و هدايت عملى مردم را عهده دار شد . از اينرو در کنار القاب متعدد آن حضرت که هر يک گوياي بعدى از شخصيت عظيم اوست، مانند: عسکرى، رفيق، زکى، فاضل، امين، ميمون، نقى، طاهر، مؤمن بالله، صادق، صامت، امين على سر الله، علام، ولى الله، سراج اهل الجنة، خزانة الوصيين، (1) مضى، شافى، مرضى، خالص، خاص، تقى، شفيع، سخى، موفى و مستودع (2) ، ما با القابي چون: ناطق عن الله (3) ، مرشد الى الله (4) ، هادى و مهتدى (5) نيز رو به رو میشويم که گوياى همان وظيفه اصلى امامت (تداوم هدايتگرى بشريت) است .

در اين مقاله برگهايى از کارنامه هدايتگرى حضرت را مرور میکنيم . تفاوت اساسى ائمه و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در چگونگى هدايتگرى و انجام رسالت قرآنى، به موضوع حاکميت برمیگردد . ائمه به دليل نداشتن حاکميت با مشکلات بسيارى رويارو بودند . از اين رو، وظيفه هدايتگرى را با ابزارها و شيوه هاي بسيار متنوعى که متناسب با شرايط عصر و زمان بود، به پيش میبردند . ناآرامیهاى داخلى در کنار اختناق، ويژگى عمده عصر امام عسکرى است و آن حضرت در يکى از سخت ترين شرائط پيش آمده براى سلسله امامت، به هدايت امت میپرداخت .

جلوه هاي هدايت در سيره و سخن امام عسکرى عليه السلام

1 . هدايت با رفتار و کردار

کارآمدترين ابزار تاثير در هدايت، رفتار و کردار هدايتگران است . اين سخن از امام صادق عليه السلام را به ياد آوريم که «کونوا دعاة للناس بغير السنتکم؛ (6) مردم را با غير زبان خود دعوت کنيد .» و هر چه ايمان و عمل قویتر شود، تاثير پذيري مخاطبان فزون تر خواهد گشت و هر چه از ميزان هماهنگى بين عمل هدايتگران و سخنان آنان کاسته شود، تاثيرپذيرى مخاطبان نيز کاهش میيابد؛ لذا امام على عليه السلام میفرمود: «ان الوعظ الذى لايمجه سمع ولايعدله نفع ما سکت عنه لسان القول ونطق به لسان الفعل؛ (7) اندرزى که هيچ گوشى آن را ناخوش ندارد و هيچ سودى با آن برابرى نکند، اندرزى است که زبان گفتار در مورد آن ساکت و زبان رفتار به آن گويا باشد .» درخشنده ترين جلوه هدايت در سيره امام حسن عسکري عليه السلام نيز مربوط به همين نوع هدايت است .

شيخ مفيد به نقل از محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسى بن جعفر مینويسد: زمانى که ابومحمد صلى الله عليه و آله زندانى بود، عباسيان نزد صالح بن وصيف آمدند و گفتند بر او سخت بگير! صالح گفت: چگونه چنين کنم! من دو نفر از بدترين انسانها را که میشناختم، مامور او کردم، ولى آن دو حالا به عبادت و روزه روى آورده اند و در حدى عالى به آن پايبندند . صالح دستور داد آن دو را حاضر کنند و آن گاه پرسيد: واى بر شما! چرا با اين مرد چنين مهربانانه رفتار میکنيد؟! گفتند: درباره مردى که روزها را روزه میگيرد و تمام شب را به عبادت میگذراند! او ساکت است و عبادت میکند و هر لحظه به او مینگريم، لرزه به انداممان میافتد . عباسيان وقتي اين سخنان را شنيدند، نااميد شدند و بازگشتند . (8)

باشکوه ترين جلوه هدايت از طريق رفتار عملى را به نقل از شيخ کلينى رحمه الله بشنويم که میگويد: «ابومحمد عليه السلام نزد على بن نارمش که از کينه توزترين مردم نسبت به خاندان ابوطالب بود، زندانى شد . به او گفتند: با او [امام] سخت گير باش! امام تنها يک روز نزد او بود که على بن نارمش تسليم حضرت شد و چون تحت تاثير امام بود، به چهره حضرت نمینگريست . وى در حالى از نزد امام بيرون رفت که با بصيرت ترين مردم بود و بيش از ديگران به عظمت و فضائل امام پى برده بود .» (9)

2 . استفاده از شيوه نامحسوس

امام حسن عسکرى عليه السلام به دليل خفقان عصر، از شيوه هاى نامحسوس و پنهان بيشتر سود میبرد و امور امت را مخفيانه اداره میکرد . گاه پيش میآمد که بعد از سالها مردم و خلفا متوجه هدايت شدن مسيحيان و … میشدند . (10) زمانى به بازسازى روحى و اعتقادى هدايتگران شيعى میپرداخت و در مواقعى هم به کنترل و رفع نواقص کار آنان مشغول میشد .

محمد بن ربيع شائى میگفت: با يکى از ثنويها (11) در اهواز به بحث و مناظره پرداختم؛ در حالى که تا حدودى تحت تاثير سخنان آن شخص قرار گرفته بودم به سر من راى (سامرا) رفتم . در خانه احمد بن خصيب نشسته بودم که امام ابومحمد عليه السلام را ديدم که از حضور در جمع مردم به خانه اش باز میگشت . وقتى به نزديکى من رسيد، نگاهى به من کرد و با انگشت سبابه اش اشاره فرمود: احد، احد، فرد . (12)

3 . استفاده از ظرفيتهاى امامت

امام حسن عسکرى عليه السلام از کرامت هم براى هدايت بهره میبرد و به شيوه هاى گوناگون در تصحيح عقايد و هدايت امت میکوشيد . علامه مجلسى از ادريس بن زياد نقل میکند: درباره آنان (ائمه) خيلى تندروي میکردم . روزى براى ديدار ابومحمد عليه السلام روانه سامرا شدم و از شدت خستگى بر پلکان حمامى به خواب فرو رفتم . با ضربه عصاى مخصوص ابومحمد عليه السلام بيدار شدم . ايشان را شناختم و بلند شدم . امام سوار بود و غلامان پيرامونش را گرفته بودند . پشت پا و زانوى حضرت را بوسيدم و اين نخستين برخورد من با ايشان بود . به من فرمود: اى ادريس! «بل عباد مکرمون لايسبقونه بالقول وهم بامره يعملون » ؛ (13) «بلکه آنان (فرشتگان) بندگان گرامى داشته شده اند و در گفتار بر او سبقت نمیگيرند و به فرمان وى عمل میکنند .» عرض کردم: مولاى من، همين مطلب مرا بس است و تنها براى پرسيدن آن آمده بودم . (14)

4 . پاسخ به شبهات

از ديگر جلوه هاى هدايت امام میتوان به پاسخ گويى حضرت به پرسشها و شبهات پيرامون اعتقادات و مسائل دينى اشاره کرد . آن حضرت از اين طريق پاسدار دين در برابر شبهات بود و گوهر بیغبار دين را در اختيار امت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار میداد . ابوهاشم جعفرى میگويد که از امام پرسيدم: چرا ارث زن يک سهم و مرد دو سهم است؟ فرمود: چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نيست و نيز پرداخت ديه قتل خطا بر عهده مردان است و چيزى بر زن نيست . (15)

همين طور در نامه اى به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى (از ياران حضرت) به شبهاتى پيرامون واجبات مالى (مانند خمس و زکات . .). پاسخ میدهد و مینويسد:

«به راستى که خدا از منت و رحمتش، واجباتى را بر شما مقرر کرد، نه به خاطر نيازى که به آنها داشت، بلکه به جهت محبت به شما – که جز او شايسته پرستش نيست – تا بد را از خوب جدا کند و آنچه را در دل داريد، بيازمايد و براى رسيدن به رحمت خدا بر همه سبقت گيريد و مايه تفاضل مقامهاى بهشتى شما شود، لذا حج و عمره و اقامه نماز و پرداخت زکات و انجام روزه و پايبندى به ولايت را بر شما مقرر داشته است . براى فهميدن فرائض دري را به سوى شما گشوده است و کليدى براى رسيدن به آنها قرار داده است . اگر محمد صلى الله عليه و آله و اوصياى از فرزندانش نبودند، شما سرگردان میشديد و همچون حيوانات هيچ يک از واجبات را نمیدانستيد . آيا براى ورود به شهر راهى جز دروازه وجود دارد؟ پس وقتي خدا بر شما با نصب امامان – پس از پيامبر – منت نهاد، در کتاب بزرگ خود فرمود: «اليوم اکملت لکم دينکم واتممت عليکم نعمتي ورضيت لکم الاسلام دينا» (16) ، او همچنين براى اولياي خود بر شما حقوقى مقرر داشته که شما را مامور به اداى آن فرموده است تا آنچه از همسر و اموال و خوردنى و آشاميدنى داريد، بر شما حلال باشد . خدا فرموده است: «قل لااسئلکم عليه اجرا الا المودة فى القربی» (17) و بدانيد هر که بخل ورزد، به خود بخل ورزيده است و خدا بینياز است و شما نيازمنديد … .» (18)

5 . افشاگرى براى حفظ دين

از فتنه هايى که در عصر معتمد پيش آمد و کيان مسلمين را در خطر قرار داد، موضوع جاثليق مسيحى بيش از همه مورد توجه بود؛ به گونه اى که اسلام را در آستانه تزلزل قرار داد و اگر نبود افشاگرى امام حسن عليه السلام، خطرى بزرگ دين اسلام را به ورطه ذلت میکشاند . امام با اينکه مظلوم واقع شده و خلافت از وى دريغ شده و در اختيار عباسيان بود، براى حفظ دين قيام کرد و چراغ هدايت را روشن نگاه داشت . ابن صباغ مالکى آورده است که ابوهاشم گفت: زندانى شدن ابومحمد عليه السلام چندان نپاييد که مردم سر من راى (سامرا) دچار قحطي شديدى شدند . معتمد علیالله، پسر متوکل، دستور داد مردم براى طلب باران از شهر بيرون روند . مردم سه روز طلب باران کردند، اما باران نيامد . روز چهارم چاثليق مسيحى همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت . راهبى ميان آنان بود که هر گاه دست به آسمان میگشود، باران سيل آسا میباريد . روز دوم هم به همين منظور بيرون رفتند و باران فراواني باريد؛ چنان که مردم سيراب شدند و درخواست کردند باران قطع شود . اين ماجرا موجب شگفتى و ترديد مسلمانان شد و گروهى به مسيحيت متمايل شدند . خليفه شخصى را نزد صالح بن وصيف فرستاد و گفت: ابومحمد حسن بن على را از زندان آزاد کن و او را نزد من بياور . وقتى امام آمد، خليفه گفت: امت محمد عليه السلام را از اين هلاکت و بدبختى رها کن . امام فرمود: به آنها بگو فردا هم از شهر بيرون روند . خليفه گفت: وقتى مردم از باران بینياز شده اند، براى چه بيرون بروند؟ فرمود: براي اينکه شک را از آنان بزدايم و از ورطه اى که در آن گرفتار آمده و با آن عقل و انديشه ساده لوحان را به تباهى کشيده اند رها سازم . به اين ترتيب، روز بعد هم آنان بيرون رفتند و امام با جمعيتى انبوه از مسلمانان نيز از شهر خارج شد .

نصارا طبق معمول درخواست باران کردند و آن راهب دستهايش را به آسمان بلند کرد و نصارا و راهبان نيز دست به دعا برداشتند . همان زمان ابرى پيدا شد و باران آمد . امام دستور داد دست راهب را بگيرند و آنچه در دست دارد، خارج سازند . وقتى چنين کردند، ديدند استخوانى ميان انگشتان اوست . آن را گرفتند و نزد امام آوردند . حضرت آن را در پارچه اي پيچيد و به راهب فرمود: حالا درخواست باران کن . او درخواست کرد، اما باران نيامد . بلکه ابرها هم کنار رفت و خورشيد پيدا شد . مردم شگفت زده شدند و خليفه از امام علت آن را پرسيد، فرمود: در دست او قطعه اي از استخوان يکى از پيامبران خدا بود که از قبور انبيا به دست آورده اند . هرگاه استخوان پيامبرى زير آسمان ظاهر شود، باران سيل آسا میبارد . مردم با گفتار امام آرام شدند و دلهاشان مطمئن شد . (19)

6 . يادآورى سنتهاى متروک

از ديگر شيوه هاى هدايت در سيره امام عسکري عليه السلام، بيان سنتهاى متروک بود . آن حضرت با اين شيوه، غبار غربت از احکام و فرائض الهى میزدود و آنها را بار ديگر به صحنه اجتماع میکشاند، شيوه اى که در هر عصر و دوره اى هدايتگران الهى، موظف به پيگيرى آن هستند . امام عسکرى عليه السلام در حضور جمعى هفتاد نفري از زائران کربلا که به مناسبت تولد حضرت حجت به سامرا و خانه حضرت آمده بودند، بیآنکه آنان بپرسند، فرمود: برخى از شما میخواهند درباره اختلاف بين شما و دشمنان خدا و ما که اهل قبله و مسلمان هستند، بپرسند . از اين رو، شما را در جريان آن اختلافها قرار میدهم و شما دقت کرده و بدان پى ببريد . گفتند: آرى اى مولا! به خدا سوگند در نظر داشتيم همين مطلب را بپرسيم . فرمود: خداى عزوجل به رسولش وحى فرمود: تو و على و فرزندان او را که حجتهاى من هستند و پيروان آنها را، به ده ويژگى اختصاص دادم:

1 . پنجاه و يک رکعت نماز؛ 2 . انگشترى به دست راست کردن؛ 3 . تعقيب بعد از نماز؛ 4 . اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن؛ 5 . گفتن حى علي خيرالعمل؛ 6 . بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم؛ 7 . قنوت در نماز؛ 8 . خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (وسط روز) ؛ 9 . خواندن نماز صبح هنگام دميدن سپيده که هوا هنوز تاريک است؛ 10 . خضاب کردن موي سر و صورت .

آن مرد که حق ما را غصب کرد، با گروه خود در نماز با ما به مخالفت پرداختند و عوض پنجاه و يک رکعت نماز در هر شبانه روز، نماز تراويح را در شبهاي ماه رمضان قرار دادند و به جاى تعقيب بعد از نماز، دست بر سينه گذاشتن را تشريع کردند و عوض انگشتر به دست راست کردن، آن را به دست چپ کردند . در اذان و اقامه عوض دو بار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فرادا را انتخاب کردند و به جاى «حى على خير العمل » ، الصلوة خير من النوم گفتند . عوض بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم » ، آن را آهسته گفتند و قنوت را حذف کردند . نماز عصر را به خلاف زمانى که هوا آفتابي و روشن و صاف است، هنگام زردى خواندند و نماز صبح را به جاي سپيده صبح و تاريکى هوا، هنگام ناپديد شدن ستارگان خواندند و به جاى خضاب کردن موى سر و صورت آن را رها کردند . بيشتر حاضران گفتند: اى سرور! شما غم و اندوه ما را برطرف ساختيد . (20)

بعد از آن هم امام سنتهاى متروک ديگرى را يادآور شد و به بدعتهاى جايگزين اشاره کرد .که از جمله آنها، گفتن چهار تکبير در نماز ميت به جاى پنج تکبير بود .

پی نوشت:

1) اين القاب ريشه روايى دارند . ر . ک: با خورشيد سامرا، ص 29 تا 34 .

2) اين القاب ريشه روايي ندارند و در کتب تراجم و رجال و تاريخ به تناسب به آن حضرت اطلاق شده اند . همان، ص 34 .

3) بحارالانوار، ج 36، ص 312 .

4) همان، ص 348 .

5) دلائل الامامة، ص 223 (اين دو لقب ريشه روايى ندارد) .

6) الکافى، ج 2، ص 78 .

7) غررالحکم و درر الکلم، ح 4560 .

8) ارشاد، ص 344؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 406؛ بحارالانوار، ج 50، ص 308 .

9) الکافى، ج 1، ص 508؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 402 .

10) سفينة البحار، ج 1، ص 260؛ حلية الابرار، ج 2، ص 498 .

11) دوگانه پرست (نور و ظلمت) .

12) الکافى، ج 1، ص 511، ح 20؛ خرايج، ج 1، ص 445 .

13) انبياء/26 .

14) بحارالانوار، ج 50، ص 283؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 428 .

15) پيشواى يازدهم، ص 24، نقل از اعلام الورى، نجف، ص 274 .

16) مائده/3 .

17) شوري/23 .

18) تحف العقول، ص 485 .

19) الفصول المهمة، ص 268؛ صواعق المحرقه، ص 207؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 425 (به اشتباه متوکل ذکر شده است) ؛ کشف الغمه، ج 3، ص 219 (با تفاوت) .

20) هداية الکبرى، ص 344 .

منبع :  مجله مبلغان ، خرداد1383 شماره 54