اشاره:
شیعه، یکی از دو مذهب بزرگ دین اسلام است. برپایه مذهب شیعه، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بهفرمان خداوند، حضرت علی(علیه السلام) را به جانشینی بلافصل خود برگزیده است. امامت از اصول اعتقادی شیعیان و وجه تمایز آنان با اهلسنت است. طبق این اصل، امام را خداوند تعیین و بهواسطه پیامبر به مردم معرفی میکند. همه شیعیان بهجز زیدیه، امام را معصوم میدانند و بر این باورند که آخرین امام، مهدی موعود است که در غیبت بهسر میبرد و روزی برای برقراری عدالت در جهان قیام خواهد کرد.
أوَّلین کسی که علم کلام را تصنیف و تدوین کرد، عیسی بن رَوْضَه إمَامی تابعی بوده است. وی در باب امامت تصنیف نمود، و عمرش باقی بود تا عصر أبوجعفر منصور دوانیقی، و از خواصّ او گردید. چون او مَوْلَی بنیهاشم میباشد.(۱) اوست که باب بحث را گشود و نقاب از چهرهاش برگرفت. احمد بن أبی طاهر در کتاب «تاریخ بغداد» کتاب او را ذکر کرده است، و توصیف آن را نموده است. و همان طور که در فهرست کتاب نجاشی مذکور است، او خودش کتاب را دیده است.
پس از او ابوهاشم ابن محمد بن علی بن أبی طالب علیهالسّلام کتابهائی را در علم کلام تصنیف کرد، و از أعیان شیعه او اوَّلین موسّس علم کلام است. چون وفاتش دررسید آن کتب را به محمد بن علی بن عبدالله بن عبّاس هاشمی تابعی تسلیم کرد، و شیعه را به او گرایش داد همان طور که در کتاب «معارف» ابن قُتَیْبَه مذکور میباشد. بنابراین، این دو نفر تقدّم دارند بر أبوحُذَیْفَه: واصِل بن عَطَاء معتزلی که سیوطی او را اوّلین مصنّف علم کلام ذکر کرده است.
و اوَّلین مناظره کننده در تشیُّع از امامیّه أبوذر غفاری میباشد.
أبو عثمان جاحظ گوید: اوّلین مناظره کننده در تشیّع کُمَیْت بن زَیْد شاعر بوده است که راجع به آن حجَّتهائی را اقامه کرد. و اگر وی نبود، وجوه احتجاج و استدلال بر حقّانیّت أئمّه شناخته نمیشد. من میگویم: أبوذرّ غفاری صحابی ۲ بر کُمَیْت مقدّم میباشد. أبوذرّ مدتی در دمشق اقامت کرد، و دعوت خود را به تشیّع منتشر مینمود، و مذهب و آرائش را پخش میکرد، و نظری جز تشیّع علوی نداشت. جمعی در خود شام دعوتش را پذیرفتند، و ندایش را قبول کردند، پس از شام به صرفند مسافرت کرد، و به میس رفت. و این دو ناحیه، از اطراف و توابع شام میباشند از قراء جبل عامِل. ایشان را نیز به تشیّع دعوت نمود و پذیرفتند. بلکه در کتاب «أمَلُ الآمِل» اینطور مذکور است که: چون ابوذر را به شام تبعید نمودند، چند روزی که درنگ کرد، جماعت کثیری به تشیّع گرویدند، در این حال معاویه او را به قراء اطراف اخراج کرد، و أبوذر به جبل عامِل رسید. و اهل جبل عامِل از آن روز تشیّع را اختیار کردند.
و اوّلین طبقه از مشاهیر أئمَّه علم کلام از شیعیان، در طبقه نخستین کُمَیْل بن زیاد نزیل کوفه بود. وی از دست پروردگان مدرسه امیرالمومنین علیهالسّلام در علوم میباشد. حضرت به او خبر داد که حَجَّاج او را میکشد. و حَجَّاج او را در کوفه تقریباً در سنه هشتاد و سه بکشت.
سُلَیْم بن قَیْس هِلاَلی تابِعی. حجّاج با شدّتی هر چه تمامتر او را طلب کرد تا به قتل برساند، لیکن به وی دست نیافت. و سُلَیْم در ایَّام حَجَّاج بمرد. سُلَیْم از خواص امیرالمومنین علیهالسّلام بود.
حارث أعْوَر هَمْدانی صاحب مناظرات در اصول میباشد. وی از شاگردان مکتب امیرالمومنین علیهالسّلام میباشد، و در سنه ۶۵ وفات کرد.
جابر بن یزید بن حارث جُعْفی: أبوعبدالله کوفی متبحّر در اصول و سایر فنون علوم دین. وی از شاگردان و دستپروردگان حضرت امام محمد باقر علیهالسّلام میباشد.
و بعد از این طبقه، در طبقه پسین، جهابذه و استادانی در علم کلام به ظهور رسیدند مثل قَیْس بن ماصِر. علم کلام را از حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین علیهالسّلام بیاموخت.
و حضرت امام صادق علیهالسّلام بر حَذَاقَتِ وی گواهی دادهاند و گفتهاند: أنْتَ وَالاحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ! «تو با احْوَل در بحث، پَرِش دارید و حاذق هستید.»
و أحْوَل عبارت است از أبوجعفر محمد بن علی بن نُعْمان بن أبیطریفه بَجَلی(۲) دکّان أحْوَل در محلّی بود در شهر کوفه که بدان طَاقُ الْمَحَامِل میگفتهاند.
چون دراهم و دنانیر درست و نادرست را نزد او میآوردند، فوراً آن مغشوش را جدا میکرد و پس میداد و آن صحیح و بدون غِلّ را مشخّص میساخت. و چون امتحان میکردند، میدیدند گفتار أحْوَل محض صواب بوده است، لهذا از شدّت مهارت و استادی به او شَیْطَانُ الطَّاق میگفتند.
او هم علم کلام را از حضرت امام زین العابدین علیهالسّلام بیاموخت و کتاب «إفْعَلْ لاَتَفْعَلْ»، و کتاب احتجاج بر امامت امیرالمومنین علیهالسّلام و کتاب «الکلام علی الخوارج» و کتاب مجالست خود را با أبوحنیفه، و مُرْجِئَه، و کتاب «المعرفه»، و کتاب «ردّ بر معتزله» را تدوین کرد.
و حُمْران بن أعْین برادر زراره بن أعْیَن. علم کلام را از حضرت امام زین العابدین علیهالسّلام بیاموخت.
و هشام بن سالم که از مشایخ شیعه در علم کلام میباشد.
و یونس بن یعقوب ماهِر در علم کلام. حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام به او فرمودند: تَجْرِی بِالْکَلاَمِ عَلَی الاثَرِ فَتُصِیبُ! «چون کلام را طبق شواهد میآوری، به منظور خود میرسی!»
و فَضَّال بن حسن بن فَضَّال کوفی متکلّم مشهور میباشد. با احدی از مخالفین مناظره نکرد مگر آنکه حجّت او را برید. و سید مرتضی در کتاب «الْفُصُول الْمُخْتَاره»(۳) بعضی از مناظرات او را با دشمنان حکایت نموده است. تمام این افرادی که برشمردیم در عصر واحدی بودهاند، و در أثناء قرن دوم رحلت کردهاند.
و پس از این طبقه، طبقه دیگری در علم کلام به ظهور پیوستند:
هِشام بن حَکَم(۴) که حضرت امام صادق علیهالسّلام درباره او فرمودهاند: هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ! «این است ناصر ما با قلبش و زبانش و دستش!»
هشام با جمیع فرقهها مناظره کرد، و همه را مُفْحَم و منکوب ساخت. و نشستهائی و مجالسی با مخالفان و دشمنان داشته است. وی در علم کلام تصنیف نمود. از شدّت صَوْلَت و عُلُوِّ منزلت او، مردم بر او رشگ بردند و او را به عقائد و مقالات فاسده رَمْی کردند، در صورتی که او بریء میباشد از آن عقائد و مقالات و از هر فاسدی. وی در سنه ۱۷۹ ارتحال یافت.
پس از هشام، سَکَّاک محمد بن خَلیل أبوجعفر بغدادی از اصحاب هشام بن حَکَم و شاگرد اوست. علم کلام را از او أخذ نموده است. وی نیز دارای کتابهائی است.
و أبومالِک ضَحَّاک حَضْرمی مقتدا و پیشوائی است در کلام. و یکی از أعلام تشیّع است و محضر حضرت امام صادق و امام کاظم علیهماالسّلام را ادراک نموده است.
و از این طبقه از متکلّمین هستند آل نوبخت. ابنندیم در «فهرست» گوید: آلنَوبخت معروفند به ولایت علی بن أبیطالب و فرزندانش. در «ریاض العلماء» گفته است: بَنونَوْبَخت طائفه معروفی هستند از متکلّمین علماء شیعه.
و من میگویم: نوبخت مردی است فارسی الاصل در علوم پیشینیان فاضل و استاد. به واسطه حذاقتش در اقتران کواکِب، مصاحبت منصور دوانیقی را مینمود. و چون از صحبت ناتوان آمد، پسرش: أبوسَهْل که نامش همان کنیه او میباشد، به جای او نشست. و برای او پسری به نام فَضْل بن أبیسَهْل بن نوبخت نشأت گرفت که در علم و فضل گوی سبقت از همگنان بربود به طوری که بعضی از فضلاء اصحاب ما وی را به هُوَ الفیلسوف المتکلّم الحَکیم المتألِّه وَحِیدٌ فی علوم الاوَائل کَانَ مِنْ أرْکَان الدَّهْر ستوده و تعریف کردهاند.
او کتب فلسفه و حکمت اشراقیّه نخستین پهلوییّن را از فارسی به عربی ترجمه کرد، و در أنواع علم حکمت تصنیف نمود. او دارای کتابی است در حکمت، و کتاب کبیری در امامت، و چون اهل آن عصر رغبت به علم نجوم داشتند، در فروع علم نجوم تصنیف نمود. او از علمای عصر رشید: هارون بنمَهْدی عبَّاسی میباشد. وی رئیسکتابخانه کتب حکمت هارون بود، و اولادی داشت همگی از أجلّه علماء.
قَفطی(۵) در کتاب «اخبار الحکماء» آورده است که: فَضْل بن نوبخت أبوسهل فارسی مرد ذکر شده و مشهوری میباشد از پیشوایان و مقتدایان متکلّمین. و او را نیز در کتب متکلّمین ذکر کرده است.
کسانی که او را ذکر کردهاند، نسب و خاندانش را نیز ذکر کردهاند همچون ابنندیم و أبوعبدالله (ابوعبیدالله . ظ) مرزبانی که او در زمان هارون الرّشید بوده و ولایت قیام و سرپرستی کتب حکمت را به او واگذار نموده بود.
و من میگویم: از جمله اولاد ماهر و کامل وبارع او در علوم اسحق بن أبیسَهْل ابننوبخت بود که در زیردست پدرش به مقام استادی رسید، و در علوم عقلیّه و سایر علوم پیشینیان یگانه شد.
وی قائم مقام پدرش در خزانه کتب حکمت هارون شد. و او دارای أولادی میباشد که همگی در کلام متبحّر هستند همچون أبو اسْحَق اسمعیل بن اسحق بن أبیسَهْل بن نوبخت صاحب کتاب «الْیَاقُوتُ فی الْکَلاَم» که آن را علاّمه ابن مُطَهَّر حِلِّی شرح نموده است، و در دیباجهاش گوید:
این کتاب از شیخ أقدم و امام أعظم ما: أبواسحق بن نوبخت میباشد.
در اینجا محقّق ذیقیمت ما مرحوم صدر عدّه بسیاری را بیان میکند، تا میرسد به آنکه میگوید: از زمره ایشان است شَیْخُ الشِّیعَهِ وَ مُحییالشَّرِیَعِه شَیْخُنَا الْمُفِیدُ أبوعبدالله محمَّد بن محمد بن نُعْمانی معروف به ابن المعلِّم. ابنندیم در «فهرست» آورده است که: ریاست شیعه در علم کلام یعنی ریاست متکلّمینشان به او منتهی گردیده است. او در صنعت کلام بر مذهب اصحاب خود، دقیق الفطنه و ماضی الخاطر میباشد. من او را دیدهام. مردی بارع یافتهام و دارای کتبی میباشد. انتهی. و من میگویم: او پیشوا و جلودار عصر خویشتن بود در جمیع فنون اسلام. میلادش سنه ۳۳۸، و وفاتش سنه ۴۰۹ میباشد.
پى نوشت:
[۱] . مولی چون به طائفه یا قبیلهای اضافه گردد، یا مقصود هم عهد و هم پیمان بودن با آن طائفه است، و یا نزیل و وارد بر آن طائفه.
[۲] . احمد امین بک مصری در کتاب «ضحی الاسلام» ج ۳ قدری از محمد بن نعمان مومن (مومن الطّاق) که سنّیها او را شیطان الطّاق گویند بیان میکند و بحث را در امامیّه خاتمه میدهد. گوید: طاق محلّهای بوده است در بغداد و وی شغلش صیرفی بوده است و در شناختن درهم و دینار معرفتی بسزا داشته است و بدین جهت او را شیطان الطّاق گویند. (بعد از ص ۲۶۹).
[۳] . این کتاب نامش «الفصول المختاره» است که به قلم سید مرتضی و از إفادات و تقریرات شیخ مفید محمد بن محمد بن نُعمان بوده است که در مجالسی تدریس میکرده است، به انضمام مطالبی از کتاب معروف شیخ مفید به نام «العیون و المحاسن» که آن را نیز سیّد مرتضی در آن درج کرده است، و آن را از روی خطا به نام «فهرست» در نجف اشرف در دو جزء تجلید شده در یک مجلّد طبع کردهاند، و بعضی گفتهاند: عمداً به نام «فهرست» در نجف اشرف طبع گردید به جهت تقیّه از حکومت بغداد که امر به مصادره کتب شیعه مینمود.
شیخ محمدجواد مغنیه در کتاب «الشّیعه و التّشیّع» ص ۱۷ از طبع مدرسه و دارالکتب اللبنانی للطباعه و النّشر بیروت در تعلیقه این صفحه گوید: این کتاب را شریف مرتضی از اقوال استادش شیخ مفید جمع کرده است. و در سنه ۱۹۳۷ میلادی در نجف به اسم «فهرست» طبع شد از ترس آنکه مبادا سلطان در آن عصر اگر به نام حقیقیاش طبع بشود کتاب را مصادره کند.
[۴] . أحمد امین بک مصری در «ضحی الاسلام» ج۳ ص۲۶۹ از جمله در أحوالات هشام بن حکم گوید: مردی ملحد به نزد وی آمد و گفت: من قائل به دو خدا میباشم و چون انصاف تو را دانستهام نزد تو آمدهام و از عصبانیّت و خشم تو هم در این موضوع هراس ندارم. هشام در حالی که مشغول پهن نمودن لباس در روی بند بود، به نزد او برخاست و گفت: حفظک الله هل یقدر أحدهما علی أن یخلق شیئاً لایستعین بصاحبه علیه؟ «خدا نگهدارت باد! آیا یکی از آن دو، قدرت دارد بر آنکه خلق کند چیزی را بدون آنکه از رفیقش بر آن خلقت کمک بطلبد؟!»
گفت: آری! هشام گفت: فما ترجو من اثنین؟! واحدٌ خلق کُلَّ شیءٍ أصَحُّ لَکَ! «چه نیازی به دو تا داری؟! یک خدا که برای تو همه چیز را بیافریند برای تو صحیحتر است.» آن مرد گفت: قبل از تو کسی بدین گونه سخن با من تکلّم نکرده است. تا آنکه احمد امین میگوید: و از روی ظاهر است که او میل به مذهب جبر دارد و پیوسته در این باب با معتزله مناظراتی دارد همچنانکه میل به تجسیم داشته است. و در این باره از او اقوالی نقل شده است و جاحظ در مناقشات با او با شدت عمل نموده و به جهت دفاع از معتزله در انتقاد از او خشمگین شده است. و بالجمله هشام بن حکم دارای فضیلت بزرگی است در ریختن مباحثات کلامیّه بر مذهب شیعه و کتابهای بسیاری را در این باره تألیف نموده است که یکی از آنها هم به ما واصل نشده است. ابن ندیم گوید: بعد از، از میان برانداخته شدن برمکیها مستتراً از دنیا رفت و بعضی گفتهاند: در خلافت مأمون.
[۵] . در مصدر اشتباهاً «قطفی» نوشته است.