ویژگیهای اساسی جنسیت که از زن و مرد مورد انتظار است، در اوایل زندگی و در محیط خانواده فرا گرفته میشود و سپس در محیطهای مدرسه، گروههای همسالان و از طریق رسانهها و سایر عوامل جامعهپذیری مخصوصا تیمهای ورزشی و محیطهای کار تقویت میگردد.
از زمان تولد، والدین رفتار متفاوتی بر اساس جنسیت کودکان به عمل میآورند. دختران به خاطر سر به راهی و رفتار خوشایندشان ارزشمندند و از آنها خیلی خواسته نمیشود که خیلی کوشا و رقابتجو باشند و افسونگری و جذابیت آنها بیشتر مورد تایید است تا هوش و زیرکی آنها. در نتیجه این نوع آموزش، کودکان نقشهای جنسیت خود را به طور سریع و موثر فرا میگیرند. در واقع آنها مدتها قبل از آن که از اساس بیولوژیک این نوع تفاوتها آگاهی یابند، از وجود دو جنس و هویتهای خویشتن آگاهی و اطمینان حاصل میکنند.
تا سن سه سالگی، تقریبا همه کودکان از دختر یا پسر بودن خود کاملا آگاه میشوند و تا سن چهار سالگی افکار بسیار محدود و حتی مبالغه آمیزی درباره مقتضیات مردانگی و زنانگی به دست میآورند. (رابرتسون، ۱۳۷۷: ۲۹۱)
فرایندی که کودکان نقشهای خود را از طریق آن فرا میگیرند یک فرایند پیچیده و دارای سه عنصر اساسی است:
▪ عنصر اول: شرطی شدن از طریق پاداش و مجازات که معمولا به صورت تایید یا عدم تایید والدین است. برخی اوقات والدین به طور عمدی تجربه شرطی شدن را برای فرزندانشان، مثلا از طریق دادن اسباببازیهای مناسب و مرتبط با جنسیت آنان، فراهم میسازند.
▪ عنصر دوم: عنصر دوم در فرآیند یادگیری، تقلید است. کودکان معمولا رفتار کودکان بزرگتر یا بزرگسالان را تقلید میکنند و مخصوصا به تقلید از کسانی تمایل دارند که آنان را خیلی شبیه خود میدانند. بدین ترتیب کودکان کسان دیگری از جنس خود را به عنوان مدل رفتار خود انتخاب میکنند. ” اگرچه مادر و پدر به طور مساوی توانایی رانندگی دارند، ولی مادر هرگز تا وقتی پدر در اتومبیل باشد، رانندگی نمیکند و بدین ترتیب کودکان میآموزند که چه کسی باید رانندگی کند.”
▪ عنصر سوم : عنصر سوم و شاید مهمترین عنصر، خودشناسی است. کودکان از طریق کنش متقابل اجتماعی با دیگران یاد میگیرند که مردم اطراف خود را به دو گروه جنسی تقسیمبندی کنند و خود را بیشتر به یکی از آن دو گروه متعلق بدانند. (کولبرگ،Kohlderg،۱۹۶۶)
نقشهای اساسی جنسیت که کودکان در خانه میآموزند، بعدها به صور گوناگون، در مدرسه تقویت میشود. کتابهای درسی، فعالیتهای فوق برنامه در مدرسه و غیره دختران را به سوی کلاسهای آشپزی و پسران را به سوی کلاس مکانیک هدایت میکند. علاوه بر خانه و مدرسه، زندگی اجتماعی پر است از پیامهایی درباره این که کدام جنس مسلط است و چگونه مردان و زنان باید رفتار کنند. همه اشکال رسانههای گروهی، تبلیغات در رسانه ها، آهنگها و غیره گرایش به تاکید روی کلیشههای کاملا سنتی جنسیت دارند.
● جنسیت و جامعه
در طول تاریخ همواره نخستین سوالی که والدین هنگام تولد یک نوزاد میپرسند یکسان است، ” آیا نوزاد پسر است یا دختر؟ ” ضرورت این سوال نشان میدهد که همه جوامع، اهمیت زیادی به تفاوت بین زن و مرد میدهند. تقسیمبندی گونههای انسانی به دو طبقه اساسی مبتنی بر جنس یعنی تمایز بیولوژیکی بین مردان و زنان است ولی جنسیت به تفاوتهای اکتسابی فرهنگی بین مردان و زنان دلالت دارد. به عبارت دیگر، زن و مرد بودن چیزی است که از هنگام تولد وجود دارد، ولی زنانگی و مردانگی چیزی است که از طریق جامعهپذیری به دست میآید. بدین ترتیب جنسیت صرفا بر ویژگیهای اجتماعی دلالت دارد از قبیل تفاوت در سبک مو،لباس فرهنگی، نقشهای شغلی و سایر فعالیتها و صفات اکتسابی فرهنگی.
اعضای هر جامعه، معمولا این فرض را قبول دارند که حالت خاص مردانگی و زنانگی آنان همانند تمایزات بیولوژیکی بین زن و مرد بخشی از ” طبیعت انسانی ” را تشکیل میدهد. هر جامعه از زنان و مردان انتظار دارد که نقشهای جنسیت(roles genber) یا الگوهای رفتار، تعهدات و امتیازات خاصی را که مناسب برای هر جنس به نظر میرسد، ایفا کنند و از آنجا که پایگاههای اجتماعی جنسها عموما نابرابر میباشند، لذا نقشهای جنسیت، معمولا منعکسکننده (و تقویت کننده) هر گونه طبقهبندی جنسی است که اکنون وجود دارد. (رابرتسون، ۱۳۷۷:۲۷۵)
● جنسیت و فرهنگ
تمایل فرهنگی غالب در جهت یک الگوی نیرومند مبتنی بر تسلط مردان است. حتی در جوامع صنعتی نوین نیز، که ملتزم به برابری جنسیتی میباشند، تسلط جنس مرد ادامه دارد. این واقعیت که سیاست عمده ” کار مردان ” است، به جنبه میان فرهنگی دیگری نیز دلالت دارد، که در همه جوامع حداقل نوعی تقسیم کار یعنی تخصصی شدن فعالیتهای اقتصادی خاص بر حسب افراد یا گروه ها، وجود دارد.
روشهای بسیاری در مورد تقسیم کار موجود است ولی یک روش همه جایی است که عبارت است از تخصیص کارها بر حسب جنس. در سرتاسر جهان، مردان عموما مسوول کارهایی میشوند که مستلزم فعالیت بدنی سخت یا دور شدن از خانه است و از سوی دیگر، زنان مسوول کارهایی هستند که مستلزم تلاش جسمی کمتر است و در ارتباط با منزل قابل انجام است مانند پرورش کودکان یا تدارک غذا.
محتوای خاص “مردانگی” و “زنانگی” قبل از هر چیز، یک محصول اجتماعی است که توسط هر نسل از نو آموخته میشود. هیچ جامعهای برای تولید نقشهای خاص جنسی، هر چه که باشد، بر “طبیعت” تکیه نمیکند، و نیز حتی همه جوامع با نابرابریهای بین زنان و مردان مشخص میشوند.(رابرتسون،۱۳۷۷: ۲۸۰)
منبع: روزنامه مردمسالاری؛ نویسنده: ندا مهاجرانی