هنگامی که دو فرد به عنوان «همسر» زندگی مشترک را آغاز میکنند، پس از ازدواج به علت سوابق رُشدی و شخصیتی و منشهای ویژهای که دارند دچار تعارضاتی میشوند. این تعارضات ممکن است در هر گونه از زندگی مشترک مانند زندگی دو دانشجو در خوابگاه، دو برادر و خواهر در یک اتاق، زندگی طولانی دو کارگر ساختمانی با هم و غیره مشاهده کرد. این تعارضها در اثر نارضایتی ها، ناامیدیها یا کشمکشها و عدم توافقها ایجاد میشوند؛ و برای رفع آنها باید برای هر فرد بر اساس تحصیلات، فرهنگ، هوش، تواناییهای خاص و … جلسات مشاوره برگزار شود؛ و ارتباط و مشاوره ی آن فرد باید بر اساس هوشمندیهای او طرح ریزی شود تا انگیزهای برای تغییر در او به وجود بیاید.
تعارضات زندگی زناشویی، در سه سطح به وجود میآیند. در اولین سطح، عوامل شخصی که شاملِ رابطه ی جنسی، عشق و علاقه، افکار و احساسات است. سطح دوم عوامل اجتماعی است که شامل باورها و رسوم و پیچیدگیها و غیرشخصی سازی جامعه در حال توسعه میشود که از معضلات آن میباشد و سطح سوم، عوامل رابطهای که به بررسی تعاملات زن و شوهر در درون یک بافت اجتماعی – فرهنگی وسیع تر، میپردازد.
زن و شوهر در زمان اختلاف باید چطور رفتار کنند؟
در تحولات زندگی مشترک، انتقاد به جا در زمان مناسب، همیشه سازنده است، اما جبهه گیری و سکوت طولانی، هر دو ضربه زننده اند و دوام چندانی نخواهند داشت. جبهه گیری زندگی را به صحنه ی نبردی پرتلاطم تبدیل میکند. سکوت، پیش آگهی جنگی سرد و طولانی است. زندگیِ سرشار از بحران، طلب میکند که همسران، دور از چشم فرزندان، در جلسات متعدد هفتگی و در زمانهای آرامش و مناسب، اعتراضات خود را بیان کنند و پاسخ منطقی آن را بگیرند. اگر شروع زندگی بر اساس منطق باشد این گونه اعتراضات از عناصر سازنده ی زندگی مشترکند و الزاماً مخرب نیستند و تأثیر آنها تنها به شخصیت طرف مقابل برمی گردد که تا چه حد انتقادپذیر است. ما باید دلایل طرف مقابل را نیز بشنویم. این یکی از الزامات مطرح کردن خواستههای خود به طور مستقیم است.
در این گونه موارد باید کوشش کرد که اختلافات را در خدمت ازدواج درآورد و روشهای اصولی حل اختلاف را فرا گرفت.
۱- حق قانونی هریک از آن هاست که هرگونه دوست دارند بیندیشند و احساس کنند.
۲- زن و شوهر باید به حرفهای یکدیگر گوش دهند و منظور همدیگر را درک کنند.
۳- اختلافات را دقیق و روشن کرده در مورد آنها توافق کنند.
۴- نگرش دادن و گرفتن، بده و بستان تصمیم گیری را ساده میکند.
۵- وقتی اختلافات حل شد، به همدیگر تبریک بگویند.
برای ادامه ی زندگی و فرار از تنش، تا کجا باید مشکلات را تحمل کرد؟
زندگی مشترک باید همراه با تفاهم و گذشت باشد؛ چون اساساً در شروع هر زندگی مشترک با فردی کاملاً غریب، که شخصیتی ویژه و شاید متفاوت از ما دارد و برخاسته از خانوادهای کاملاً متفاوت است، حتماً خواسته هایی وجود دارد که به طور کامل برآورده نمیشوند. بدین دلیل در اصطلاح «سنگ زیرین آسیاب» بودن خود نوعی فداکاری محسوب میشود و باید خواستها را آن چنان تنزل داد تا زندگی مشترک پایدارتر شود و این بستگی به بلوغ فکری و شخصیتی طرف مقابل دارد که از این پدیده سوءاستفاده نکند و باعث توقعات غیرعادی در آینده نشود.
تعریف دیگر زندگی مشترک، توافق جهت تحمل یکدیگر، فداکاری و گذشت است. تحمل مسیری ناهموار، مسیری پر از ابهام و فراز و نشیب، مسیری مملو از به دست آوردن و از دست دادن، مسیری از میان ناملایمات، انتظارات، ارتباطات، قبول مسئولیتها، شناسایی احساسات و برخورد فرهنگها است.
تحمل و فداکاری زاییده ی زندگی انسانی است و تا زمانی که تداوم زندگی مشترک طلب میکند، هیچ گاه نباید از این دو پدیده دریغ کرد. هر دو پدیده حتماً رضایت روحی و روانی زوجین را برآورده خواهند کرد به شرطی که دو طرف این رابطه دو انسان فهیم باشند.
اگر معایب و مشکلات گریبانگیر هر دو طرف زندگی مشترک باشد، هر دو یکسان آسیب میبینند و هر دو یکسان در جهت رفع آن آگاهانه تلاش میکنند، میتوانند آن را تحمل کنند. ولی در صورتی که این معایب و مشکلات زاییده ی یک طرف مُخاصمه باشد و هیچ گونه تلاشی در جهت بهسازی و رفع آن مشاهده نشود، چون کنار آمدن با آن سخت میشود و تحمل هم حد و میزان خاصی دارد. فرار از تنش شاید ظاهراً و برای مدت کوتاهی، نوعی مقابله ی مؤثر باشد ولی ادامه ی آن برای مدت نامحدود قابل تحمل نیست.
در صورت رفتار نامناسب یکی از زوجین، آیا میتوان با او مقابله به مثل کرد؟
زندگی و به خصوص زندگی مشترک، مجموعهای از آسیبها، گذشتها و لذتها را تشکیل میدهد. هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی مشترک آسیبی به کسی نزند. مقابله به مثل نوعی اقدام ناشیانه و بدون تفکر است و سطح شعوری فرد را تا حد طرف مقابل تنزل میدهد. بنابراین هیچ گاه، نه برای انتقام گرفتن از کسی، و نه برای این که به او بفهمانیم رفتارش چقدر برای ما آسیبزا بوده، با کسی مقابله به مثل نمیکنیم؛ چون این پدیده، هم وقت گیر است و هم میزان عذاب روحی را دوچندان میکند و ضمناً در پایان تضمینی هم وجود ندارد که این آگاهی به طرف مقابل انتقال یابد و او در سطحی باشد که این نکته را درک کند؛ چون در صورت درک این موضوع، اصلاً از ابتدا چنین حرکات آسیب زایی انجام نمیداد ولی اگر آسیب زدن آگاهانه و الزاماً به جهت آزار طرف مقابل باشد، به مفهوم آن است که از این عمل نفع خاصی میبرد که بعید به نظر میرسد، در مقابل آن لازم باشد تصمیم دیگری گرفت.
در صورت مقابله به مثل کردن اکثراً حالات عصبی ناشی از این کشمکشها و شدت نیروی نیازها و خواستهها، مانع از آن میشود که تفکر و رفتار طرفین، شکل طبیعی و منطقی داشته باشد، و این به نوبه ی خود، عاملی است که زن و شوهر را از دست یافتن به توافق اساسی باز میدارد.
منبع: آذر، ماهیار؛ (۱۳۸۵)، ازدواج: حل مشکلات زناشویی، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.