فرعون، طاغوت بزرگی بود که در مصر حکومت میکرد. روزی منجمان به او خبر دادند که امسال، کودکی متولد خواهد شد که سرنگونی سلطنت تو، به دست او صورت میگیرد!
فرعون با شنیدن این سخن، به شدت نگران شد و دستور داد در آن سال، نوزادان پسر را به قتل برسانند. این دستور فرعون، بیچون و چرا اجرا شد و نوزادان پسر بیشماری، به قتل رسیدند.
مادر موسی(علیه السلام) با تدابیر و مخفی کاریهای خاصی، اجازه نداد کسی از نوزاد پسرش مطلع شود و سرانجام موسی از او متولد شد. ولی نگهداری موسی(علیه السلام) نیز بسیار دشوار بود، و اگر جاسوسهای فرعون اطلاع مییافتند، هم او را میکشتند، هم مادرش را مجازات مینمودند.
اوضاع، بسیار وحشتناک بود. هر لحظه، احتمال خطر وجود داشت. در این شرایط سخت، امداد غیبی الهی فرا رسید. خداوند به مادر موسی(علیه السلام)، الهام نمود که «نوزادت را به دریای نیل بینداز و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز میگردانیم» (چنانکه در آیه ۷ سوره قصص این معنی آمده است).
مادر به نجاری مراجعه کرد و سفارش داد تا صندوق مخصوصی ساختند و آن را مخفیانه به خانه آورد و نوزادش را در میان آن گذاشت و کنار دریای نیل آورد و آن صندوق را به دریا انداخت. امواج ملایم دریا، آن صندوق را به حرکت درآورد. فرعون و همسرش آسیه در کنار دریا بودند که ناگهان صندوقچهای را روی آب دیدند، و آن را گرفتند، و وقتی در صندوق را باز کردند، نوزاد پسری در آن یافتند. همسر فرعون که ایمان به خدا داشت و آن را مخفی میداشت، از قتل نوزاد پیشگیری کرد و تکفل آن را به عهده گرفت و در کاخ فرعون حفظ و نگهداری کرد.
مادر موسی(علیه السلام) همچنان در یاد فرزندش بود که چه سرنوشتی دامنگیر او میشود. به دخترش (که خواهر موسی باشد) گفت: وضع نوزاد را پیگیری کن. خواهر نیز با رعایت جوانب و کمال مخفیکاری، از دور ناظر کودک بود، بیآنکه فرعونیان، اطلاع از خواهر، داشته باشند خواهر اطلاع یافت که برادرش موسی(علیه السلام)، پستان هیچ زنی را نمیگیرد. نزد فرعونیان آمد و گفت: «هل ادلکم علی اهل بیت یکفلونه لکم و هم له ناصحون»؛ «آیا شما را به خانوادهای راهنمائی کنیم، که میتوانند این نوزاد را سرپرستی کنند و خیرخواه او هستند؟!».
آنها پیشنهاد آن دختر ناشناس(خواهر موسی) را پذیرفتند، و به این ترتیب، مادر موسی به کاخ راه یافت. موسی(علیه السلام) پستان او را گرفت و از آن پس مادر، به عنوان دایه موسی(علیه السلام) به کاخ فرعون، رفت و آمد میکرد.
آنچه در اینجا جالب است، تاکتیکها و کسب اطلاعات و مخفی کاریهای ظریفی است که برای حفظ حضرت موسی(علیه السلام) از ناحیه مادر و خواهرش بروز کرد (البته حضرت آسیه همسر فرعون – که او نیز ایمان خود را مخفی میداشت – نقش بسزائی در این جهت داشت). مثلاً خواهر نگفت من، خواهر موسی هستم، و نگفت من زنی را میشناسم که موسی، پستان او را میگیرد، بلکه گفت: «من شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که در این مورد شایستهاند که از نوزاد سرپرستی کنند…»
و با اتخاذ تدابیر و سیاست عالی، با کمال مخفی کاری، موسی(علیه السلام) را به مادرش رساندند، و ما باید در موارد لازم، از این گونه تاکتیکها بر ضد دشمن بهرمند گردیم.
(منبع: محمد محمدی اشتهاردی؛ داستان دوستان ج۱ص۵۶-۵۷)