در روایات متعددى مىخوانیم: یکى از شرایط استجابت دعا، پرهیز از غذاى حرام است؛ از جمله، در حدیثى آمده است که شخصى نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: «احب ان یستجاب دعایى؛ دوست دارم دعاى من مستجاب شود!» پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «طهر ماکلک و لاتدخل بطنک الحرام؛ غذاى خود را پاک کن و از غذاى حرام پرهیز نما!».
همین معنى از همان بزرگوار با تعبیر دیگرى آمده است، مىفرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مکسبه؛ کسى که دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و کسب خود را از حرام پاک کند!»
۱-با توجه به این که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس؛ خداوند دعایى را که از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمىکند!» مىتوان نتیجه گرفت که غذاى ناپاک و حرام، قلب را تاریک و قساوتمند مىکند؛ و به همین دلیل، دعاى حرامخواران مستجاب نمىشود و از اینجا به رابطه نزدیکى که در میان ناپاکى درون و تغذیه حرام وجود دارد، مىتوان پى برد.
در حدیث معروف امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا آمده است که بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامى که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آرى! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله على قلوبکم؛ شکمهاى شما از غذاهاى حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهاى شما مهر زده است(و هرگز حقایق را درک نمىکنید!)»
۲- در روایات دیگرى آمده است که رابطهاى در میان خوردن غذاى حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد؛ از جمله، در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) مىخوانیم: «من اکل لقمه حرام لن تقبل له صلوه اربعین لیله، و لم تستجب له دعوه اربعین صباحا و کل لحم ینبته الحرام فالنار اولى به و ان اللقمه الواحده تنبت اللحم؛ هر کسى لقمهاى از غذاى حرام بخورد، تا چهل شب نماز او قبول نمىشود و تا چهل روز دعاى او مستجاب نمىگردد و هر گوشتى که از حرام بروید، آتش دوزخ براى آن سزاوارتر است؛ و حتى یک لقمه نیز باعث روییدن گوشت مىشود!»
بدیهى است براى قبولى نماز، شرایط زیادى لازم است، از جمله حضور قلب و پاکى دل، اما غذاى حرام پاکى قلب و صفاى دل را از انسان مىگیرد.
۳- در روایات متعدد دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) آمده است که: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه؛ کسى که چهل روز گوشت را ترک کند، اخلاق او بد مىشود!»
از این احادیث به خوبى استفاده مىشود که در گوشت، مادهاى است که اگر براى مدت طولانى از بدن انسان قطع شود، در روحیات و اخلاق او اثر مىگذارد و کجخلقى و بداخلاقى به بار مىآورد. البته استفاده زیاد از گوشت حیوانات نیز در بعضى از روایات مزموم شمرده شده، ولى از ترک آن براى مدت طولانى نیز در بسیارى از روایات نهى شده است.
۴- در روایات زیادى که در کتاب «اطعمه و اشربه» آمده است، رابطهاى میان بسیارى از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده به عنوان نمونه:
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مىخوانیم: «علیکم بالزیت فانه یکشف المره… و یحسن الخلق؛ بر شما لازم است که از زیت(زیت به معنى روغن زیتون یا هر گونه روغن مایع است) استفاده کنید، زیرا صفرا را از بین مىبرد… و اخلاق انسان را نیکو مىکند!»
۵- در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: که از کلام پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) چنین نقل مىکند «من سره ان یقل غیظه فلیاکل لحم الدراج؛ کسى که دوست دارد خشم او کم شود، گوشت دراج را بخورد!»(دراج پرندهاى است شبیه به کبک که گوشت لذیدى دارد). از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که رابطهاى میان تغذیه و خشم و بردبارى وجود دارد.
۶- در روایت مشروحى از تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده درباره این که چرا خداوند خون را حرام کرده مىفرماید: «و اما الدم فانه یورث الکلب و قسوه القلب و قله الرافه و الرحمه لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه ….؛ این که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلى و کمبود رافت و مهربانى مىشود … تا آنجا که ممکن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!»
در بخش دیگرى از این روایت مىفرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها و قال ان مدمن الخمر کعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته؛ و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام کرده است و فرمود: شخص دائمالخمر مانند بتپرست است، بدنش لرزان مىشود و نور(معنویت) او را از بین مىبرد، و شخصیت او را ویران مىسازد!»
۷- در روایات متعددى که در کافى درباره انگور آمده است، رابطه میان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه دیده مىشود؛ از جمله، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: «شکى نبى من الانبیاء الى الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باکل العنب؛ یکى از پیامبران الهى از غم و اندوه (و افسردگى) به پیشگاه خداوند متعال شکایت کرد، خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد!». این حدیث تاکید بیشترى است بر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقى.
۸- در احادیث متعددى نیز رابطه خوردن انار و از میان رفتن وسوسههاى شیطانى و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده مىشود؛ از جمله، در حدیث معتبرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که مىفرمود: «من اکل رمانه على الریق انارت قلبه اربعین یوما؛ کسى که یک انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مىکند.»
۹- در روایت متعددى در باب «خوردن» تعبیراتى دیده مىشود که همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقى است؛ از جمله، در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مىخوانیم که به جعفر(ابن ابى طالب)(علیهماالسلام) فرمود: «یا جعفر کل السفرجل فانه یقوى القلب و یشجع الجبان؛ اى جعفر! «به» بخور؛ قلب را تقویت مىکند و ترسو را شجاع مىسازد!»
۱۰- در بعضى از احادیث، رابطه میان غذاى اضافى و سنگدلى و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده مىشود؛ از جمله، در کتاب «اعلام الدین» از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: «ایاکم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوه و یبطى ء بالجوارح عن الطاعه و یصم الهمم عن سماع الموعظه؛ از غذاى اضافى بپرهیزید که قلب را پر قساوت مىکند و از اطاعت حق، تنبل مىسازد و گوش را از شنیدن موعظه کر مىنماید!»
فضول الطعام(غذاى اضافى)، ممکن است اشاره به پرخورى باشد یا غذاهاى باقى مانده و فاسد شده و در هر حال، از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقى خبر مىدهد. همین معنى در بحارالانوار از بعضى از روات اهل سنت از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.
از این حدیث به خوبى استفاده مىشود که غذاى اضافى، سه پیامد سوء دارد: قساوت مىآورد؛ انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مىکند و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان مىگیرد! این مطلب، کاملا محسوس است که وقتى انسان غذاى زیاد و سنگین مىخورد، عبادات را به زحمت بجا مىآورد و نشاطى براى عبادت ندارد؛ به عکس هنگامى که غذاى ساده و کم مىخورد، قبل از اذان صبح بیدار است، نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.
همچنین به تجربه رسیده است هنگامى که انسان روزه مىگیرد، رقت قلب پیدا مىکند و آمادگى بیشتر براى شنیدن مواعظ در او حاصل مىشود؛ به عکس هنگامى که شکم پر است فکر انسان درست کار نمىکند و خودش را از خدا دور مىبیند.
۱۱- در احادیث اسلامى در ارتباط نوشیدن عسل با صفاى قلب، از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مىخوانیم: «العسل شفاء من کل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلى القلب؛ عسل، شفاى تمام بیماریها است و در آن بیمارى نیت بلغم را کم مىکند و قلب را صفا مىبخشد.»
نتیجه
از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر که ذکر آنها به طول مىانجامد، به خوبى استفاده مىشود که رابطه نزدیکى میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمىگوییم غذاها، علت تامه براى اخلاق خوب یا بد است، بلکه همین اندازه مىدانیم که طبق روایات بالا، یکى از عوامل زمینهساز پاکى و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیارى از پدیدههاى اخلاقى، به خاطر هورمونهایى است که غدههاى بدن تراوش مىکند و تراوش غدهها رابطه نزدیکى با تغذیه انسان دارد؛ بر همین اساس، بعضى معتقدند که گوشت هر حیوانى حاوى صفات آن حیوان است، و از طریق غدهها و تراوش آنها در اخلاق کسانى که از آن تغذیه مىکنند اثر مىگذارد. گوشت درندگان انسان را درندهخو مىکند و گوشت خوک، صفت بىبندوبارى جنسى را که از ویژگیهاى این حیوان است به خورنده آن منتقل مىسازد.
این از نظر رابطه طبیعى و مادى است، از نظر رابطه معنوى نیز آثار خوردن غذاى حرام غیر قابل انکار است، غذاى حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانى مىکند و فضائل اخلاقى را ضعیف مىسازد. این سخن با ذکر یک داستان تاریخى که مورخ معروف مسعودى در «مروج الذهب» آورده پایان مىدهیم:
او از «فضل بن ربیع» نقل مىکند که «شریک بن عبدالله» روزى وارد بر «مهدى» خلیفه عباسى شد، مهدى به او گفت باید حتما یکى از سه کار را انجام دهى، شریک سؤال کرد کدام سه کار؟ گفت: یا قضاوت را از سوى من بپذیرى و یا تعلیم فرزندم را بر عهده بگیرى، و یا غذایى(با ما) بخورى! شریک فکرى کرد و گفت سومى از همه آسانتر است، مهدى او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعى از خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل براى او فراهم ساز.
هنگامى که «شریک» از آن غذاى بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه کرد و گفت: این پیرمرد بعد از خوردن این غذا، هرگز بوى رستگارى را نخواهد دید! فضل ابن ربیع مىگوید مطلب همین گونه شد و شریک بن عبدالله بعد از این ماجرا، هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم، منصب قضاوت را از سوى آنها پذیرفت.
منبع: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن کریم؛ ج۱؛ ص۱۴۹