اشاره:

فاطمه بنت حِزام مشهور به اُمّ‌البَنین (درگذشت: ۶۴ق) از همسران امام علی(ع) و مادر حضرت عباس بود. او همچنین مادر عبدالله، جعفر و عثمان است که هر چهار تن در روز عاشورا به شهادت رسیدند. پس از واقعه کربلا، ام البنین به همراه نوه‌اش عبیدالله بن عباس و جمعی از مردم مدینه روزهای زیادی را در قبرستان بقیع برای امام حسین(ع) و فرزندانش سوگواری می‌کردند. مدفن ام البنین در قبرستان بقیع است. عالمان شیعه شجاعت، فصاحت و علاقه‌ ام البنین به اهل بیت به‌ویژه امام حسین(ع) را ستوده و از او به نیکی و بزرگی یاد کرده‌اند. به گفته شهید ثانی و مقرم ام البنین نسبت به خاندان پیامبر، محبت شدیدی داشت و خود را وقف خدمت به آنان کرده بود؛ به همین دلیل اهل بیت نیز برای او احترام ویژه قائل بودند و در روزهای عید، نزد او می‌رفتند.

پرده اول:

«یا عقیل! دخترى از طوائف مشهور عرب برایم انتخاب کن تا از او فرزندى شجاع، رشید، دلیر و با شهامت بوجود آید.»

چند روزى بود که این درخواست علی(ع) فکر عقیل را مشغول کرده بود. همه او را متخصص در علم انساب مى دانستند و نظر او بر ایشان نافذ و قابل قبول بود .

مدتى کار عقیل شده بود تحقیق وتفحص در بین قبایل عرب و مطالعه در اخلاق و رفتار آنان و بعد از تمام پیگیرى ها، دخترى به نام فاطمه از طایفهى بنى کلاب را یافت که تمام امتیازات ویژه را درخود جاى داده بود. حضرت، وقتى اوصاف این زن را شنید، دستور داد عقیل سریعاً براى خواستگارى از او اقدام کند.۱

خرام ابن خالد، پدر فاطمه، مردى با صداقت و راستگو بود. او با کمال تواضع گفت: «یک زن بادیهنشین با فرهنگ ابتدایى بادیهنشینی، شایستهى شخصى درحد و مقام على بن ابى طالب(ع) نیست، او باید زنى را که فرهنگ بالاترى دارد، اختیار کند.»

ولى دستور علی(ع) چیز دیگرى بود اصرار عقیل آن را ثابت مى کرد. پدر فاطمه مهلت خواست تا از مادر دختر شمامه بن سهیل و خود دختر، سؤالاتى را داشته باشد. وقتى پدر به نزد همسر و دخترش بازگشت، دید همسرش موهاى فاطمه را شانه میزند واشک مى ریزد. دختر با آمدن پدر خوابى را که شب گذشته دیده بود بازگو کرد: « خواب دیدم در باغ سرسبز و پر درختى نشسته ام.

نهرهاى روان و میوه هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان میدرخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم. در این عوالم غرق بودم که دیدم ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آسمان ساطع شد که چشمها را خیره مى کرد. در حال تعجب بودم که سه ستارهى نورانى دیگر هم در دامنم پدیدار شدند.نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود، هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى مرا ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد: « فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت، به ماه نورانى و ستارهى درخشان، مژده باد تو را بر پدرشان، که سید و سرور همهى انسانهاست!»

و مادر همانطور که اشک شوق میریخت، تأویل رؤیاى صادقانه دختر را اینگونه بیان مى کرد.۲

« دخترم! بزودى تو با مرد جلیل القدری، که مجد و عظمت فراوانى دارد، ازدواج میکنى مردى که مورد اطاعت امّت خود است. از او صاحب چهار فرزند میشوی، که اولین آنها ماه بنى هاشم است همان که در خواب دیدى چون ماه مى درخشد و سه ستارهى دیگر فرزندان دیگر تو هستند».

پرده دوم:

«به خدا سوگند من براى حسن و حسین علیهم السلام همچون مادرى دلسوز خواهم بود و براى زینب نیز کنیزى کوچک و خدمتگذار».

ام البنین، همان زنى بود که حضرت علی(ع) در جستجوى وى بود.زنى با عقلى سترگ، ایمانى استوار، ادبى والا و صفاتى نیکو.کسى که قرار بود جاى خالى مادر را در زندگى دو سبط پیامبر(ص) و دو ریحانهى رسول خدا(ص) پر کند.

همان مادرى که در اوج شکوفایى پژمرد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد. فرزندان رسول خدا(ص) در سراپاى وجود این بانوى پارسا مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را کمتر احساس میکردند.

او فرزندان دختر گرامى رسول خدا را بر فرزندان خود که نمونههاى والاى کمال بودند. مقدم میداشت و بخش عمدهى محبّت و علاقهى خود را متوجه آنان مى کرد.ام البنین توجه به فرزندان رسول خدا را فریضهاى دینى مى شمرد. او با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نکرد.۳

همان روز که وى پا به خانهى مولا على (ع) گذاشت، حسنین هر دو مریض و در بستر افتاده بودند. امّا عروس تازهى ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد. خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان و دلسوز به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت. چنان که گفته مى شود خود نیز پس از چندى به مولا على (ع) پیشنهاد داد که به جاى فاطمه، او را «ام البنین» صدا زنند تا حسنین علیهم السلام از ذکر نام اصلى او یعنى فاطمه توسط مولا علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه ى زهرا(س) نیفتاده. در نتیجه خاطرات گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد.۴

پرده سوم:

خانه، مملو از شادى و هیجان است. مادر با ذوق و شوقى وصف ناشدنى طفل را در دامان پدر مى گذارد. علی، وقتى طفل را دردامان خود دید، آستینهاى او را بالا زد و در حالى که به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى طفل پرداخت.

مادرحیرت زده و نگران از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه مى کنید؟»

حضرت، با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: « به این دو دست نگریستم وآنچه را که بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم.» مادر، شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد!؟» امام با لحن مملو از غم و اندوه و تأثر گفت: «آنها از بازو قطع خواهد شد!»۵

کلام حضرت چون صاعقه بر جان مادر فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. دوباره پرسید:

« چرا دستهایش قطع مى شوند؟» امام به او خبر داد دستان فرزندش را یارى اسلام و دفاع از برادرش قطع خواهد شد. سپس آن کانون مهر و وفا به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا خواهد گردید.

امیر المؤمنین علی(ع) فرمود:

«فرزندت عباس (ع) نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال درعوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها همراه با ملائکه در بهشت پرواز کند.۶

مادر با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.

وجود اباالفضل منظور ریایى ازدواج علی(ع) با ام البنین بود. حضرت که خود مربى و معلم بشریت بود فرزندش را طورى تربیت کرد که نمونهى کامل انسانیت و شرافت و فضیلت باشد. از آموختن علوم وآداب اسلامى تا احادیث نبوى و علوی، از کار زراعى و تمرین سوارى و تیر اندازى و شمشیر زنى تا صف آرایى در جنگهاى سهگانه جمل و نهروان و صفین کار را به جایى رساند که شجاعت او را زبانزد عرب کرد.

طبیعتاً از چنین مادرى باید این فرزند بوجود آید که خود او دخترى از طایفهى دلیران و شجاعان بود. مادرى که همیشه او را از چشم حسودان دور نگه مى داشت و غصهى روزى را مى خورد که فرزندش باید در راه حفظ دینش دو دست را سپر سازد . مادرى از جنس ادب و وقار و شهامت. مادرى بود از آن سوى کرانه هاى پایدارى و وفاداری.

پرده چهارم:

«فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است ، فداى حسینم باد!»

«بشیر! بگو از حسین فاطمه چه خبر داری؟» و چون «بشیر« خبر شهادت آن حضرت را داد ام البنین صیحهاى کشید و گفت: اى بشیر بند دلم را پاره کردی!»

و صداى ناله و شیون بلند کرد. وقتى لحظاتى بعد کنار بقیع زینب را در آغوش گرفت تا تسکین دردهاى دختر على باشد دید بدن عقیلهى بنى هاشم مى لرزد! دستان زینب را گرفت و علت را از او پرسید؛ زینب سلام الله علیها فرمود :« از پسرت عباس برایت یادگارى آوردم!» ام البنین خوشحال شد بى صبرانه منتظر یادگارى زینب بود که یکباره دید زینب(س) سپر خونین اباالفضل را از زیر عباى خود بیرون آورد. مادر که این صحنه را دید نتوانست تحمل کند و بیهوش بر زمین افتاد.

او هر روز عبیدالله فرزند عباس بن على (ع)را در آغوش مى گرفت و به بقیع مى آمد و مشغول مرثیه خوانى مى شد . به طورى که مروان با آن قساوت قلب از گریه و نالهى ام البنین به گریه مى افتاد.وقتى زنان او را با لقب ام البنین صدا مى زدند این ابیات را مى سرود:

لاتدعُوّنّى وى أم البنین تَذکرینى بلُیوث العَرین

کانت بنُون لى أدعى بهم والیومَ اَصبَحتُ وَلا من بنین

اربعه مثل تُسور الرّبى قدواصلوالموت بقطع الوتین

خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه هاى دیگرى هم دارد امّ البنین با این اشعار هم حماسهى کربلا و شجاعت پسران خود را و هم مظلومیت حق را به مردم زمان معرفى میکرد و همه ى تاریخ کربلا را در قالب عزادارى و مرثیه سرایى امّا درحقیقت نوعى اعتراض به حکومت وقت مى کرد. براستى وقتى قبر عباس و برادرانش در کربلاست چرا مادر به بقیع مى رود؟ چرا فرزند کوچک اباالفضل را با خود همراه مى کند؟ آرى او در صدد بود پیام عاشورا را به مردم ابلاغ کند او مى خواست نسل آینده را نسبت به حقایق قیام عاشورا آگاه سازد.

پرده آخر :

ام البنین این شجاع ترین زن بنى کلاب همسر شهید مادر چهار شهید و طلایه دار پیام آوران کربلا بعد از وفات زینب سلام الله علیها لحظه به لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و بالاخره در سیزدهم جمادیالثانى سال ۶۴هجرى این اسوهى ادب و وفا این مادر مهر و عاطفه چشم از جهان فروبست . اگر چه جسم او در خاک بقیع مدفون است.

ولى روح بلند او، صفات کریمه و عظیمهى او تا بلنداى آفتاب مانده است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسانهایى تربیت شده اند که در تاریخ ماندگار خواهد بود.

پى نوشت:

۱. ستارهى درخشان مدینه،ص۳۲٫

۲. مولد عباس بن على محمد على الناصری،ص۳۸

۳.چهرهى درخشان مدینه.

۴. خصائص العباسیه.

۵.زندگانى حضرت ابالفضل، علامه شریف قرشی،ص۳۰

۶.سردار کربلا،ص۱۶۴٫خصائص العباسیه،ص۱۲۰

۷.تذکره الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی.ص۴۴۳

منبع: کوثر ،آذر ۱۳۷۷، شماره ۲۳۲۱

نویسنده: سید مهدى میرداماد