مهم ترين مزار مورد احترام مردم استان آرامگاه امام زاده محمد بن على بن عبيدالله بن احمد بن على الغرينى بن جعفر صادق (ع) عتيق است که به امامزاده جعفر موسوم است .

شجره نامه :

ابوجعفر محمد بن على بن عبيدا… احمدبن على العريضى ابن جعفربن محمد الصادق (ع) از جمله آن ستارگان فروزان آسمان امامت است كه تقدير الهى براين قرارگرفت كه دريزد رحل اقامت افكند و ماندگاراين ديار شود .

على بن جعفر، كوچكترين فرزندامام صادق (ع) ساكن روستاى عريضى درصومة مدينه بود اما براو واولادش چه گذشت كه آواره قراء و امصار دور و نزديك شدند و نواده اش به مركز ايران رسيد ،‌ حافظه تاريخ چندان چيزى به ياد ندارد وتنها اين مورد معلوم و مسلم است كه اودراواخر قرن چهارم هجرى به‌صورت ناشناس ودرهيئت درويشان به اين شهروارد شد وچندى براى گذران معاش به شاگردى آهنگرى رفت تا اينكه براثرخواب حاكم يزد « امير اوجش» شناخته شد.

و ازآن پس مورد احترام واكرام ساكنين مردم مهماندوست اين ولايت قرارگرفت پس از آن ساليانى به عزت و عافيت زيست و فرزندان ونوادگانى از خود به جاى گذاشت تا اينكه درششم محرم سال 424 هجرى قمرى مرغ جانش به ملكوت اعلى پركشيد ودرمزارتازيان كه محلى دراوج تقدس و تبرك بود مدفون گرديد .

حضرت ابوجعفر محمد(ع) اولين فرد از سلسله سادات است كه گذارش به يزد افتاد و دراين شهر رحل اقامت افكند.

ابوجعفرمحمّد(ع) كه نسبش با چهارواسطه به امام جعفرصادق (ع) مى رسد ، حدودسال 350 ه. ق پا به عرصه وجود گذاشت و دنيايى از خيرو بركت با خود به ارمغان آورد.

درمورد محلّ تولّد وزيستگاه وى درتاريخ ، سخنى به ميان نيامده ،‌بلكه درميان اجداداوتنها به محل تولّد و زندگى على بن جعفر، كوچك ترين فرزند امام صادق و جدّچهارم وى ، اشاره شده كه روستاى (عُريض) درچهارمايلى مدينه ، محل سكونت اووفرزندانش بوده است و به همين سبب ، سلسله فرزندان اورا « سادات عُريضى » ناميده اند.

درمورد على عريضى نقل شده كه اومردى صالح و پرهيزكار بودو به امامت برادرش موسى بن جعفر(ع) اعتقاد راسخ داشت .

ماجراى هجرت

امامزاده جعفربه دلايلى ازجمله : گريز ازدست ظالمانى كه اورا تعقيب مى كردند، نسب نامه و شجره نامه خود را كه معّرف سيادت وى بود ، درميان چوبى كه برسرظرف آب مى گذاشتند پنهان نموده ولباس درويشان و فقيران پوشيد تاوى رانشناسند و ازبغداد راهى يزد شد .

نوشته اند درزمان ورود امامزاده جعفر(ع) به يزد ، اميرى پاك ضمير به نام «اوجش» از جانب آل بويه به يزد آمد و قدرى حكومت اوعادلانه و رفتارش منصفانه بود كه يزديان مبالغه را درحقّ اوبه حدى رسانيده اند كه گويا اوراصاحب مكاشفه ، بلكه كرامت و خوارق عادت شمرده اند ، وى حكومت مستقّلى داشت كه با اختيارات تامّه مدت درازى دريزد فرمانروايى كرد . وى به رغم عبّاسيان ، دوستدار آل على بود .

ورود به يزد

نوشته اند : وقتى پارة تن پيامبر به يزد رسيد ، شهرى كه آن قدربرايش غريب بود كه حتى از معّرفى خود بيمناك بود ، سرانجام پس ازچند روز حيرانى وسرگردانى در كوچه هاى شهر يزد به يك مغازه آهنگرى مراجعه و تقاضاى كارنمود . استاد آهنگر اورابه شاگردى پذيرفت و چون دميدن دركوره آهنگرى كارى دشوارو كم اجرت بود و كمتر كسى تن به اين كار مشقّت بار مى داد ، ولى او مجبورشد به همان اجرت كم و كارسخت بسنده كند.

روياى صادقه

چند روزى از حضور ابوجعفر دركارگاه آهنگرى نمى گذشت كه « اميراوجش » ، حاكم شهر ، شبى ذات اقدس حضرت ختمى مرتبت رادرخواب ديد كه به او فرمودند :

يكى از فرزندان من به ديار تو آمده و تقدير او اين است كه دراين سرزمين بماند و از او فرزندانى به وجود آيد كه موجب خير و بركت اين خطّه گردد.

حاكم كه او را مردى پارسا و پرهيزكار توصيف كرده اند ، صبحدم درشهر به جستجو پرداخت شايد اورابيابد ، لكن راه به جايى نبرد. تا اينكه شبى ، باز رسول خدا رادرخواب ديد كه محل كار ابوجعفرمحمد (ع) را مشخص كردند .

اين مرتبه ، حاكم با هدايت پيامبر به زودى اورايافت . اما دربرخورد اول با انكار ابوجعفرمواجه شد ، زيرا وى بيم آن داشت اگربه درستى شناخته شود،جانش درخطربيفتد ، بويژه كه با حضورچندروزه اش درشهر دريافته بود كه مردم اين ديار عموماً از اهل سنّت هستندوچه بسا كه اگراورا بشناسند ، مورد آزارواذيت قرارگيرد.

وقتى حاكم ، روياى خودرا بازگفت ، ابوجعفراطمينان پيداكرد كه از طرف جدّش رسول خدا مورد مرحمت قرارگرفته و حاكم درصدد حمايت از اوست ، خود را معّرفى كرد و شجره نامه‌اش را بازكرد وبرحاكم عرضه نمود .

دراين هنگام امير، كه دلى پاك و سرشار از محبّت پيامبر داشت ، بر سرو روى اوبوسه زد و مطمئن شد كه پيش روى بزرگمردى از تبار رسول خداست ديد چه سعادتى ازاين بالاتر كه اورا خدمت كندوتفقّد نمايد ازاينرودستورداد اورامحترمانه به سراى خويش آوردند و خلعت بخشيد و محل سكونتى درخور براى وى فراهم كرد، ابوجعفرمنزلى درهمان كوچة آهنگرى برگزيد و ازآن پس كوچة حسينيان ناميده شد ، سپس اميراوجش امركرد خانة كوچة حسينيان را آماده نموده و روزديگر دخترش رابه عقد اودرآورده و زندگى شايسته اى براى وى مهيا كرد . بعدها روستاى «فهرج» و «طزرجان» يكى درحوزه شهر و ديگرى درييلاق و كوهستان بدو بخشيد كه بجز تامين مخارج ، ابوجعفراحساس كند كه ديگر غريب اين ديار نيست .

از آن پس كوچه حسينيان ، تنها يك كوچه عادى درمحله يوزداران نبود ، بلكه مردم اين محلّات بر ديگرمحلّات فخرو مباهات داشتند كه گوهر وجود ابوجعفررا دربرگرفته اند.

فرزندان

حاصل پيوند مبارك ابوجعفرمحمّد (ع) بادختر اميراوجش برابر نقل تواريخ سه پسر است كه از اين سه بزرگوار هزاران نقراز اولاد پيغمبر دريزدو ساير بلاد مملكت ايران زندگى مى كنند. پسرانشان به نامهاى محمد ، عبيدالله و على بوده اند و بعضى از نوادگان اين سه ميوة باغ رسالت داراى گنبد و بارگاه بوده قبورشان درايام سال مورد توجه عاشقان اهل بيت عصمت وطهارت است كه مشهورترين آنها عبارتندا ز:

1- سيد ركن الدين محمّد

2- سيد شمس الّدين محمد بن سيد ركن الدين

3- سيد اميرصفى الدّين

4- سيد امير وجيه الدين فضل ا…..

5- امير محمّد جعفر مفتي

6- ميرزا رفيع الدّين فرزند وجيه الدين فضل ا…

7- ميرزا محمّدغني

8- ميرزا ابوجعفرعريضي

9- محسن بن على بن محمّد

10- نوح بن محسن

11- سيد جلال الدّين حسين

12- نظام الدّين علي

13- سيد قطب الدّين مجتبي

غروب آفتاب عمر ابوجعفر

با توجه به اينكه ورود ابوجعفربه يزد به درستى معلوم نيست ، چنين به نظرميرسد كه وى شايد حدود 40 سال دريزد مقام داشت و شهرتى دراين مدت به هم زد كه نه تنها درزمان خودش ، بلكه نام نيكش براى هميشه تاريخ با نام يزد عجين شد .

هرموجودى دراين دنياى پهناور روزى بايد به حكم تقديرالهى ترك اين سراى ناپايدار كند و حضرت ابوجعفراز اين قاعده مستثنى نبود . روزى كه مورخين آن را ششم محرم 424 ق ذكر كرده اند ، مرغ جانش از قفس تن پرواز كرد ودرمحل فعلى به خاك سپرده شد .

آرى آنچه با گذشت 10 قرن همچنان ثابت ، محكم وروشن است ، قبر مطهر بزرگ مردى از تبار رسول ا… است كه مردم ديار دارالعباده يزد به دورش گرد آمده و از بركت وجودش بهره ها برده اند و عروس كوير 1000 سال است كه آن را همچون نگين گرانبهايى دربرگرفته و از اين گوهر ثمين پاسدارى مى كند.

در طول سالها تغيير و ترميم هاى مختلف توسط افراد در بناى امام زاده صورت گرفته است.