اکبر خوردچشم
آنچه از کتب تواریخ بر میآید، امام جواد(ع)، امام نهم شیعیان در روز دهم ماه رجب از سال ۱۹۵ هـ در شهر پیامبر(ص) «مدینه» به دنیا آمدند. نام اصلى شان محمد بود، اما به خاطر فضایل و مکارمى که داشتند به جواد(ع) و تقی(ع) معروف شدند. هر چند که در این میان القابى چون «رضى»، «متقى»، «مختار»، «منتخب»، «مرتضى»، «عالم» و… هم به آن حضرت اطلاق میشد. ایشان تنها فرزند امام رضا(ع) است که مادر گرامیشان «ام ولد» بود که به آن بزرگوار «سبیکه» هم گفته میشد. امام رضا(ع) پیشاپیش حلول این اختر نهم امامت را مژده داده بودند. چنانچه در اغلب کتب تاریخى در این مورد مطالب بسیار و مستندى نقل شده است؛ فى المثل در کتاب «عیون المعجزات» به سند معتبر از «کلیم بن عمران» روایت شده است که؛ «او گفت: به خدمت امام رضا(ع) عرض کردم که دعا کن حق تعالى تو را فرزندى کرامت فرماید. حضرت فرمودند که حق تعالى به من یک پسر کرامت خواهد کرد و او وارث امامت من خواهد بود. چون حضرت امام محمد تقی(ع) متولد شدند، حضرت فرمودند که حق تعالى به من فرزندى عطا کرده است که شبیه است به موسى بن عمران(ع) که دریاها را میشکافت و نظیر عیسیبن مریم(ع) که حق تعالى مقدس و مطهر گردانیده بود مادر او را و طاهر و مطهر آفریده شده بود. پس حضرت فرمود که این فرزند من به جور وستم کشته خواهد شد و بر او خواهند گریست اهل آسمانها و حق تعالى غضب خواهد کرد بر دشمن او و کشنده او و ستم کننده بر او و بعد از شهادت او از زندگانى بهره نخواهد برد و…»
بنابر آنچه امام رضا(ع) بیان میکنند، پر واضح است که آن حضرت، چون دیگر ائمه اطهار(ع) همواره در برابر ستم و ظلم غاصبان ولایت و جانشینى بحق رسول خدا(ص) بودند و وجود مبارک ایشان را خطرى بسیار دردناک براى خود و حکومت غصبیشان احساس میکردند. پس سعى بسیار داشتند تا آن حضرت را که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، امام رضا(ع) تنها هفت و به قولى هشت سال داشتند، از امر جانشینى پدر دورسازند؛ آن طور که پس از شهادت امام هشتم، امام رضا(ع) در اواخر ماه صفرسال ۲۰۳ مقام امامت به ایشان رسید. اما کسانى چون مامون عباسى که همانند سایر خلفاى عباسى از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم(ع) و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشتند، دست به کار شدند. چنانچه مامون عباسى، دختر خودش یعنى «ام الفضل» را به ازدواج آن حضرت در آورد، تا مراقبى دائمى در خانه بر آن امام گمارده باشد. جالب آنکه رنجهایى که امام جواد(ع) از این زن در خانه خویش دیده است، در تاریخ بسیار مشهور و معروف است.
همان طور که میدانیم، امام جواد(ع) اولین امامى است که در سن کم به امامت برگزیده شدند؛ یعنى بین هفت یا هشت سال و همین کم سن بودن ایشان در جامعه اسلامى آن زمان اتفاقاتى را در پى داشت؛ از یک طرف افرادى چون مامون عباسى که به صورت زیرکانه دنبال فرصت بودند که سلسله امامت را منقطع سازند، به ظاهر با آن حضرت رفتارى خوب داشتند، اما در پس این رفتار به ظاهر مهربانانه تلاش میکردند تا جامعه اسلامى را متقاعد کنند که دیگر بعد از شهادت امام رضا(ع)، مسئله و بحثى چون امامت و جانشینى آن بزرگوار در میان نیست؛ زیرا ابنالرضا(ع)، کودک است و توانایى اداره جامعه اسلامى را ندارد و پاسخگوى بسیارى از سوالات و شبهات پیش آمده نمیباشد. بنابراین ابتدا مامون و پس از او دیگران تلاش بسیارى کردند تا با برگزارى جلسات علمى و سوال و جوابها شخصیت آسمانى امام را زیر سوال ببرند. غافل از آنکه امام جواد(ع) علیرغم سن کم، از سرچشمه معرفت و علم الهى سیراب بودند و در آن جلسات معروف سوالها و جوابهاى علمى، به درستى هر آنچه از آن حضرت پرسیده میشد، پاسخ میدادند. آرى، امام(ع) با آن حال که عمر کوتاهى از ایشان گذشته بود، در دورهاى بودند که فرقههاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى در میداناندیشه و استدلال رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران زندگى میکردند و از آن طرف علوم و فنون سایرملتها پیشرفت نموده و کتابهاى بسیارى به زبان عربى ترجمه شده و در دسترس قرار گرفته بود. حال در این اوضاع و شرایط از نظر افرادى چون مامون تنها اسلحه برخورد با سلسله امامت و ولایت، برگزارى جلسات بحث و مناظره بود. غافل از آنکه همین موقعیتهاى پیش آمده بهترین فرصت براى اثبات حقانیت جانشینان واقعى رسول خدا(ص) میباشد. جالب آنکه در باب همین مسئله روایات بسیار دقیق و مستندى نقل شده که هر کدام گویاى علم الهى امام(ع) میباشد. به عنوان مثال شیخ کلینى و دیگران روایت کردهاند از یکى از راویان به نام «على بن ابراهیم» که از پدرش نقل میکند؛ «روزى رخصت خواستند گروهى از اهل نواحى از ورود بر حضرت جواد(ع) آن جناب اذن دادند. پس داخل شدند و سوال کردند از آن حضرت در یک مجلس از سیهزار مسئله، حضرت به درستى جواب دادند همه را و در آن وقت، آن حضرت ده سال داشتند.»
علاوه بر مامون عباسى و دسیسههاى او علیه امام جواد(ع) عده بسیارى از شیعیان هم در باب اینکه کسى در سن هفت، هشت سالگى بتواند هدایت عده کثیرى از مسلمانان، بخصوص شیعیان را بر عهده بگیرد، دچار شک و تردید شده بودند و جالب آنکه همین شک و تردید، رفته رفته باعث شده بود شیعیان از جریان و خط فکرى اصلى خودشان منحرف شوند. اما برخورد ایشان با امام خردسال و شنیدن سخنان ایشان و بیان مباحث بسیار عقیدتى از جانب آن حضرت، نه تنها شبهات ایشان را بر طرف ساخت، بلکه خود عاملى شد براى ثبات قدم آنان در داشتن اعتقادات شیعى و اینکه هنوز نسل امامت پابرجاست. البته در این باب روایات بسیارى نقل کردهاند. مثلا مرحوم علامه مجلسى روایت میکند که؛
«سن شریف حضرت جواد(ع) در وقت وفات پدر بزرگوارشان هفت یا هشت سال بود. در هنگام شهادت حضرت امام رضا(ع) آن جناب در مدینه بود و بعضى از شیعیان از صغر سن در امامت آن جناب تاملى داشتند تا آنکه علما و افاضل و اماثل شیعه از اطراف عالم متوجه درحج گردیدند و بعد از فراغت از مناسک حج به خدمت آن حضرت رسیدند و از وفور مشاهده معجزات و کرامت و علوم و کمالات، اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شک و شبهه از آیینه خاطرههاى خود زدودند.»
وسرآخر آنکه امام رضا(ع) خود به یکى از یارانشان به نام «محمد بن خلاد» فرمودند:
«من ابوجعفر را در جاى خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم. ما خاندانى هستیم که کوچکترین ما، مو به مو از بزرگانمان ارث میبرند.»
در باب زندگى امام جواد(ع) و اینکه همسرش، ام الفضل چه آزارها و اذیتهایى به ایشان رسانده، سخنان بسیارى بیان شده است. البته ذکر این نکته ضرورى است که امام(ع) از همسرشان، امالفضل فرزندى نداشتند، بلکه از همسر دیگرى به نام «سمانه مغربیه» که گاه از او هم تحت عنوان «ام ولد» یاد میشود، هشت فرزند داشتهاند که چهار فرزند پسر بودند به نامهاى حضرت «ابوالحسن امام علیالنقی(ع)»، «ابواحمد موسى مبرقع»، «ابواحمد حسین» و «ابو موسى عمران» و چهار دختر تحت نامهاى «فاطمه»، «خدیجه»، «ام کلثوم» و حکیمه.