جایگاه اعتقاد به امامت امام علی علیه السلام در مسئله کفر و ایمان

 كفر در لغت، یعنی پوشاندن، و در شریعت عبارت است از انكار آنچه خدا معرفت آن را واجب كرده است. از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت آنچه پیغمبرش آورده است. و هر كس یكی از اركان دین را انكار كند، كافر است، لذا در عرف دین كسی كه وحدانیت خدا و یا نبوتِ نبی و شریعت و یا یكی از ضروریات را انكار كند،كافر است.[1]

خواجه نصیرالدین طوسی (ره) دراین باره می‌فرماید: «كسی كه در او ایمان نباشد، یا معتقد به ضدایمان، یا غافل از ایمان باشد، كافر است». وی اضافه می‌كند كه: «اگر فردی اعتقاد به فساد چیزی كه از شرایط ایمان است، داشته باشد، یا شك داشته باشد، و شك او منجر به بی‌اعتقادی او شود وی كافر است.»[2]

از نظر فقهای شیعه نیز كسی كه منكر خدا و یا قائل به شرك باشد یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء ـ صلّی الله علیه و آله ـ را انكار كند، و یا در یكی از اینها شك داشته باشد و هم چنین كسی كه یكی از ضروریات دین، مثل نماز‌، روزه و … را منكر شود. چنانچه بداند آنها ضروری دین است، كافر است. ولی اگر نداند آن ضروری دین است بهتر است از او اجتناب شود.[3]

پس كسی كه شهادتین بگوید، از نظر فقهاء شیعه كافر نیست، لذا بین كافر بودن و كامل نبودن ایمان فرق است. به همین خاطر گفته‌اند: اگر چیزی از ضروریات دین را عالماً عامداً انكار كند، كافر است. ولی انكار غیرعالمانه، كسی را كافر نمی‌كند، بلكه او مسلمان است هم چنین عدم اعتراف به امامت وخلافت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و لو عالمانه هم باشد از نظر شیعه موجب كفر نیست. بلكه می‌گویند ایمان او كامل نیست. امّا اگر فهمید كه این انكار و عدم قبول منجر به عدم قبول نبوت می‌شود، یقیناً مسأله فرق خواهد كرد.

شهید مطهری (ره) كافر را چنین تعریف می‌كند: «كسی كه به توحید یا نبوت یا هر دو آنها معتقد نیست، یعنی كسی كه وجود خدا را انكار می‌كند، و كسی كه برای او شریك قائل است، و كسی كه پیغمبر اسلام را قبول ندارد، و كسی كه وجود خدا را انكار می‌كند، و كسی كه برای او شریك قائل است، و كسی كه در امور فوق شك دارد، كسی كه منكر ضروری دین است و انكار او به انكار خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برگردد، او كافر است.»[4]

ولی شیعه برای ایمان داشتن شرایطی قایل است، بدین گونه كه حتی ایمان به كتب قبلی نیز برای کمال ایمان لازم و ضروری است. چون همه پیامبران و همه كتب الهی مصدق كتاب پیشین و مبشر كتاب آینده بوده‌اند و قرآن مصدق همه آنان است. لذا شهادتین شرط ایمان داشتن و مسلمانی است، ولی كمال آدمی و انسان در پذیرش و قبولی همۀ احكام و قوانین اسلامی است.

امّا ایمان در لغت، یعنی گرویدن و تصدیق كردن و در شریعت، یعنی سر فرود آوردن، و پذیرش و اعتقاد و تصدیق به آنچه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است. پس كسی كه باور كند و شهادت دهد بدون شك مؤمن است، ولی اگر باور كند و عمل ننماید فاسق است و كسی كه شهادت دهد و عمل كند امّا باور نداشته باشد، منافق است.[5] ایمان هفتاد و اندی باب است كه بالاترین ابواب آن شهادت به توحید و یگانگی خداست، و پایین‌ترین مقام و باب آن سلامت نفس است و فرق میان ایمان و اسلام آن است كه ایمان تحقق و اعتقاد است و اسلام خضوع و انقیاد می‌باشد.

با این توضیح مختصر مشخص می‌شود كه كسی كه پایین‌ترین درجه ایمان را داشته باشد، نمی‌توان به او نسبت كفر داد، امّا می‌شود، گفت وی ایمانش كامل نیست، یا در مرتبۀ پایین قرار دارد. لذا گویندۀ شهادتین و لو عمل هم نكند، كافر نیست امّا در ایمان او نقص وجود دارد.

از جمله مواردی كه در ایمان نقص وارد می‌كند، قایل نشدن به همۀ اوامر و نواحی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است به این معنی كه اگر در بعضی از دستورات قرآن و یا اسلام و یا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ كوتاهی شود، یا بی‌توجهی نماید به همان اندازه ایما انسان ناقص می گردد و عكس آن قوت در ایمان را بیان می‌كند.

یكی از سفارشات و دستورات بسیار مؤكد پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ كه از سوی اهل سنت هم نقل شده مسئله جانشینی و خلافت است، كه حضرت فرمود: «بهترین پیشوا و امام شما كسانی هستند كه شما آنان را و آنان شما را دوست می‌دارند و شما بر آنان درود و آنان نیز بر شما درود می‌فرستد، و بدترین شما كسانی هستند كه شما از آنان و آنان از شما غضبناك بوده، و شما آنان را لعن و آنان نیز شما را لعن می‌كنند.»[6]

آن حضرت همواره افرادی كه از طرف خداوند به امر پیشوایی نصب شده بودند را معرفی می‌كرد تا اینكه فرمود: «بعد از من دوازده نفر پیشوای شما می‌شوند كه همگی از بنی‌هاشم می‌باشند.»[7]

آیاتی وجود دارد كه خداوند منصب امامت را از طرف خود می‌داند و می‌فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بأمرنا…»[8] كه برای آگاهی بیشتر به تفسیر كبیر فخر رازی و المنار، رشید رضا، ذیل آیات[9] مذكور رجوع شود، تا روشن گردد كه خداوند چه كسانی را برای امامت مسلمین نصب كردند، و چه كسانی آنان را در سقیفه و بعد از آن، از خلافت و امامت منع نمودند، و جریان خلافت و امامت را از مسیر حقیقی خود منحرف نمودند؟! آنگاه روشن خواهد شد كه اگر شیعه عده‌ای را در ایمان كامل نمی‌داند، برای مدعایش دلیل عقلی و نقلی دارد یا نه؟!

از این رو اگر شیعه قایل است كه عده‌ای در ایمان كامل نمی‌باشند، به این جهت است كه آنان آیات صریح قرآن و روایات و سنت نقل شده از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نادیده گرفته،  و به آنها بی‌توجهی نموده اند و در امر خلافت سخن خدا را نادیده و خود بجای خدا تصمیم گرفتند.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود آورده است كه: «اخبار صحیحی هست كه محدثین از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل كرده‌اند كه ایشان فرمودند: «ای علی بر تو غضب نمی‌كند مگر منافق و تو را دوست ندارد مگر مؤمن.»[10]

در نتیجه بنابه نظر مفسرین اهل سنت و مورخین و محدثین آنان، كسانی كه فقط می‌گویند ما اسلام آوردیم و شهادتین را بگویند، مؤمن نمی‌باشند، ولی مسلمان هستند از این رو  ایمان به تمام آنچه که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده، باعث کامل شدن ایمان می شود و سخن شیعه جز این نیست: «كسی كه امامت و خلافت بلافصل حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را طبق نص قرآن و روایات قبول نداشته باشد، مسلمان است، ولی مؤمن كامل نیست» كه از اهل سنت نیز بر آن دلیل آورده شد.

بنابراین شهادت به رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث مسلمان شدن شخص می‌شود. ولی موجب كمال ایمان نمی‌شود. مگر اینكه به یكایك آنچه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده كاملاً ایمان بیاورد. پس شیعه قائلان به شهادتین را كافر نمی‌دانند بلکه آنان را مسلمان دانسته و تکفیر آنان را جایز نمی داند.

پی نوشت ها:

[1] . فرهنگ علم كلام، سید احمد خاتمی، ص 187، چ اول، تهران، سال 1370 ش.

[2] . كشف المراد فی شرح التجرید الاعتقاد، علامه حلی، تصحیح آیت الله حسن زاده آملی، ص 413، چ اول، سال 1407، موسسه نشر اسلامی قم.

[3] . آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 4، ص 83، سال 1362، تهران، صدرا.

[4] . همان.

[5] . فرهنگ علم كلام، همان.

[6] . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، چ اول، سال 1419، بیروت، دار الفكر، ج 6، ص 20 و 24، باب خیار الائمه و شرارهم.

[7] . صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، چ اول، سال 1407، بیروت، دار القلم، ج 8، ص 127.

[8] . انبیاء، 73.

[9] . بقره، 124؛ انبیاء، 73؛ سجده، 24.

[10] . الغارات، ابراهیم بن محمد الثقفی الكوفی، چ یمن، ج 2، ص 52، بی‌تا.

منبع:نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه علمیه قم.