اشاره:
عالم ربانی، عارف صمدانی، مرحوم حاج شیخ اسماعیل صلاحی فیروزآبادی، فرزند حاج عبدالوهاب بن حاج آقا محمد، به سال۱۲۹۲ ه . ق. چشم به جهان هستی گشود.
تحصیلات
وی پس از طی ایام صباوت و طفولیت طبق معمول زمان در میبد به فراگیری قرآن مجید ونصاب و سایر علوم مقدماتی عربی و فارسی پرداخته و سپس راهی شهر یزد شده و از محضر علمای آن دیار بهرهمند شدند.
اساتید
پس ازاین برای تکمیل علوم رسمی به اصفهان شتافته و از محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی اعلی الله مقامه استفاضه نموده و رضایت آن جناب را جلب نموده که مرحوم آقا نجفی از ایشان در نامهای با القاب یادنمودهاند و مرقوم کردهاند که “جناب مستطاب فضائل و معارف انتصاب شریعت ماب، عمده العلماء الاعلام، آقا شیخ محمد اسماعیلفیروزآبادی از جمله فضلا و علما …”. آن مرحوم از حضرت آیت الله بهبهانی و آیت اللهآقا شیخ محمد حسین یزدی و دیگران اجازه روایتی داشتهاند. در زندگی ظلمستیز و جان بدار مظلوم بودهاند و چو ن نظر به خدا داشته پیروزی از آن ایشان بوده است. در امور فرهنگی و نشر و اشاعه آن با رؤسای فرهنگ همکاری داشتهاند.
بعد از شش سال توقف در اصفهان، عاقب الامر راهی مشهد مقدس گردیده و برای تکمیل دروس رسمی و عرفان در محضر درسحضرت عارف ربانی و حکیم صمدانی آیت الله حاج میرزا حبیب خراسانی (قدس سره) حاضر شده و بعد از آن برای ارشاد وهدایت اهالی، راهی زادگاه خود شد. نامبرده یکی از شعرای برجسته این خطه میباشد که در شعر “محیط” تخلص داشتهاند. نمونه نظمش:
نمونه نظمش:
تا محرم روی چو مهت من شده استم صد بوسه از آن طلعت حسنت بزده استم
زاهد تو به فردوس برین صدرنشین باش من خاک نشین در این بتکده استم
گویی که بتان را تو مکن سجده کنم من جاروب کش و خادم خادم این میکده استم
از آتش نمرود نترسم ز خلیلم هم آتش هم موبد آتشکده استم
از ساغر حق نوش میصاف چو من مست سرمستم و سرمست کنان عربده استم
ای شاه ولایت علی (ع) عالی اعلی زان نفخه تو تا به ابد زنده شده استم
ای گوهر مقصود که محبوب خدایی دستی به سرم نه که بسی سرزده استم
ز انوار رخت آیه نور است هویدا از فضل به من تاب که ظلمتکده استم
گر جلوه حق را تو به مورت بنمایی چون شیر ژیان نعره زنان کفزده استم
ای قائم دوران که تویی منجی عالم تبدیل نما بنده که مضطر شده استم
اندر صف مرغان رهت جای به من ده پروانه شمعت چو سمندر بده استم
از هجر تو جانا چو مویی و چو مورم از فرقت تو همدم هر غمزده استم
بیابانها و وادیهای بس سخت بگردیدم چون گم گردیده بدبخت
مگر گیرم سراغ لایزالی که تا بینم جمال ذوالجلالی
کسی که اقرب حبل الورید است ز من هجران او حتما بعید است
ندا آمد مگر عاشق نئی تو چون مهجوری ز ما شائق نئی تو
برو عشق و ادب از شه بیاموز کدامین شه؟ حسین عشق افروز
چو عزم کوی ما کرد آن شه دین هر آنچه داشت یکسر داد شیرین
برادرها وفرزندان فرزین سر و تن، زینب آن دلبند دیرین
وفاداران خود یکسر فدا کرد خودش هم تن فدای یک ندا کرد
محیطا دم ببند از شرح حالش در عالم عاشقی نبود مثالش
از زمین و آسمان جویای تو سالکان و عارفان پویای تو
هم تویی محبوب یزدان ای شها هم تویی مسجود ملائک ای مها
عاشقان را جنت و مأوی تویی هم شهان را قدرت والا تویی
حسنبخش یوسفانی ای کریم رحمباش تائبانی ای رحیم
من غلام پیر ایوان توأم هم سگ سگهای دربان توأم
تو بفرما از برایم ای شها یک نظر فرما که هستم بینوا
قائم عالم در عالم جز تو نیست کارفرمای دو عام جز تو کیست
از برای خلق حق مستدعیم عفو فرما جملگی را از کرم
وفات
وی بهسال ۱۳۴۲ خورشیدی برابر با ۱۳۸۳ ه . ق. دار فانی را وداع و به عالم بقا پیوست. مدفنش در مزار فیروزآباد است.