انس با مردم
مقدمه
سخن درباره اخلاق اجتماعى بود. در شمارههاى پیشین از مردمدارى و انس با مردم سخن گفتیم و این که لازم است یک مبلّغ و داعى الى الله، نسبت به مردم انس داشته باشد. همچنین نمودهایى از مردمدارى بیان شد. در این شماره به یکى دیگر از نمودهاى مردمدارى، یعنى «محبت» مىپردازیم.
تعریف محبت
محبت در حقیقت، حالتى است که در دل یک موجود ذىشعور، نسبت به چیزى که با وجود او ملایمتى و با تمایلات و خواستههاى او تناسبى داشته باشد، پدید مىآید و مىتوان گفت: محبت یک جاذبه ادراکى است همانند جاذبههاى غیر ادراکى؛ یعنى همان طور که در موجودات مادى فاقد شعور، مثل: آهن و آهنربا، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهنربا، آهن را جذب مىکند، در بین موجودات ذىشعور هم یک جذب و انجذاب، البته به صورت آگاهانه و یک نیروى کشش شعورى و روشن وجود دارد؛ دل به یک طرف کشیده مىشود و موجودى، دل را به سوى خود جذب مىکند که این اسمش «محبت» است.(۱)
«محبت»، نیرومندترین قدرت محرک بشر در تمام مظاهر گوناگون زندگى است. محبت، احساس مطبوع و دلپذیرى است که با وجود آن، مشکلات آسان مىشود، و مصائب و آلام قابل تحمل مىگردد. عشق و محبت آدمى را به راه فداکارى و از خودگذشتگى مىکشاند که براى رضاى محبوب از همه چیز خود مىگذرد.(۲)
آنچه روابط دوستانه را بین مبلّغ و مردم نیرومندتر مىکند، ابراز علاقه و محبت است. تنها کلید «محبت» است که قفل دلهاى بسته را باز مىکند. محبت داراى چهار عنصر اساسى است که عبارتند از:
۱- کسى که محبت مىورزد؛
۲- شخص یا موضوعى که مورد محبت قرار مىگیرد(محبوب)؛
۳- محبت؛
۴- انگیزه محبت، که تعیینکننده چگونگى و میزان ارزش آن است.
براى عنصر چهارم، انگیزههایى چون قوانین جبرى طبیعى، احتیاج، جلب منفعت، خواستههاى روانى و… بیان شده است؛(۳) امّا برترین انگیزهاى که یک مبلّغ را به محبت کردن نسبت به مخاطبین برمىانگیزاند، نیروى «ایمان» است. در سایه ایمان و عمل صالح است که انسان، مقرب درگاه الهى و «حبیب الله» مىشود. وقتى حبیب خدا شد، چون پیامبرش(صلى الله علیه و آله و سلم) نه به خاطر احتیاج یا جلب منفعت یا خواستههاى روانى و…، بلکه به خاطر «خدا»، به مردم «عشق» مىورزد و از دل ندادن آنها به معارف الهى و پشت پازدن به آموزههاى دینى، غم و غصه مىخورد و خواب و خوراک را از دست مىدهد.
این فطرى انسان است که هر کس به وى احسان و بخشش کند، در دل خویش نسبت به او محبت مىورزد؛ چرا که انسان، بنده احسان است و آن کس را که در وقت گرفتارى به داد او رسیده باشد و از مخمصهاى خلاصش کرده باشد، هیچ گاه فراموش نخواهد کرد و پیوسته خویش را مدیون او مىداند. مبلّغ به هر کس نیکى و محبت کند، او را مطیع و منقاد خود کرده، قلعه دلش را فتح مىکند؛ چنان که امام على(علیه السلام) اشاره کردند که:
«بِالاْءیثارِ یُسْتَرَقُّ الاَْحْرارُ؛(۴)
آزادمردان با ایثار و محبت، بنده و غلام مىشوند.»
و به قول سعدى:
بنده حلقه به گوش ار ننوازى برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
مردم، زمانى دل به علوم و معارف الهى مىدهند که به روحانى محل، علاقه داشته، او را از خودشان بدانند. وقتى چنین شد، از او پیروى کرده، به او جذب خواهند شد.
قرآن خطاب به پیامبر رحمت(صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: اى پیغمبر! نیروى بزرگى را براى نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست دارى که «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُم وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ»(۵) «پس به [برکت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس، از آنان در گذر و برایشان آموزش بخواه و در کار[ها]، با آنان مشورت کن.»
این آیه شریفه علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) را نرمخویى و مهربانى دانسته که نبى اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نسبت به آنان مبذول مىداشت.
امیرمؤمنان، على(علیه السلام) در فرمان خویش به مالک اشتر آن گاه که او را به فرماندارى مصر منصوب مىکند، درباره رفتار با مردم چنین توصیه مىفرماید:
«وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ… فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذى تُحِبُّ وَ تَرْضى اَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ؛(۶) احساس مهر و محبت به مردم و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن و از عفو و گذشت خود به آنان بهرهاى بده؛ همچنان که دوست دارى خداوند از عفو و گذشتش تو را بهرهمند گرداند.»
این احسان و بخشش و محبت را به گونههاى مختلف مىتوان نسبت به مردم ابراز داشت؛ با دستگیرى از مردم، باز کردن گرهى از مشکلات آنها، با راهنمایى و مشاوره و زمانى با به دست آوردن دلى و خوشحال کردن مؤمنى.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمودند: «قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اَلْخَلْقُ عِیالى فَأَحَبُّهُم اِلَىَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ؛(۷) خداى عزوجل فرموده است: مردم، خانواده من هستند. پس محبوبترین آنها نزد من، کسى است که با آنان مهربانتر و در راه برآوردن نیازهایشان، کوشاتر باشد.»
همچنین از آن حضرت نقل شده است که محبوبترین مؤمنان نزد خدا، کسى است که «أَعانَ الْمُؤْمِنَ الْفَقیرَ مِنَ الْفَقْرِ فى دُنْیاهُ وَ مَعاشِهِ وَ مَنْ أَعانَ وَ نَفَعَ وَ دَفَعَ الْمَکْروُهَ عَنِ الْمُؤْمِنینَ؛(۸) مؤمن تهیدست را از نادارى نجات دهد و در امور مادى و زندگیش به او یارى رساند و کسى که مؤمنان را کمک کند و سود رساند و ناراحتى آنها را برطرف سازد.»
قلب یک مبلّغ، باید کانون مهر و محبت نسبت به مردم باشد. به تعبیر شهید مطهرى(رحمه الله) «با قدرت و زور مىتوان مردم را گوسفندوار راند، ولى نمىتوان نیروهاى نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافى نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود، کافى نیست؛ بلکه باید همچون پدرى مهربان، قلبا مردم را دوست داشت و نسبت به آنان مهر ورزید و هم باید داراى شخصیتى جاذبهدار و ارادتآفرین بود تا بتوان اراده مردم و نیز همت و نیروى عظیم انسانى آنها را در پیشبرد اهداف مقدّس خود به خدمت گرفت.»(۹)
احسان و محبت، دل را مقدس و با ارزش مىکند. محبت و بخششى که مبلّغ نسبت به مردم ابراز مىدارد، ناراحتى و ناملایماتى را که احیانا در محل تبلیغ چه از طرف مردم و چه از طرف مبلّغ پیش آمده، از بین مىبرد. به عبارت دیگر، مبلّغى که با چشمى پر از محبت به مردم بنگرد، تمام عیوب آنها را نادیده مىگیرد.
تو مو بینى و مجنون پیچش مو تو ابرو، او اشارتهاى ابرو(۱۰)
محبت و تربیت
یکى از مبانى مهم تعلیم و تربیت در اسلام، «محبت» است. قرآن کریم که معلم و مربى اخلاق است، مهمترین محور فضائل اخلاقى را محبت مىداند.
امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ نَبِیَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ؛(۱۱)
خداوند پیامبرش را با محبت الهى تأدیب و تربیت کرده است.»
چون ادب پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) بر محور محبت است و آن حضرت اسوه داعیان الى الله مىباشد، پس بر مبلّغان و پاسداران مرزهاى عقیدتى لازم و ضرورى است که در سلوک اجتماعى، احسان و محبت به مردم را نصبالعین خویش قرار دهند؛ چرا که پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) راهنمایى، دعوت و هدایت مردم را با اخلاق نیکوى خویش به پیش برد. اگر خداى نکرده یک مبلّغ با تندى و غلظت با مردم رفتار کند، بىمهرى او باعث مىشود که نزدیکان و اطرافیانش به سوى افراد بیگانه گرایش پیدا کنند و این بزرگترین خطر و شکستى است که براى یک مبلّغ پیش مىآید.
امام على(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ ضَیَّعَهُ الاَْقْرَبُ أُتیحَ لَهُ الاَْبْعَدُ؛(۱۲)
کسى که نزدیکانش او را ضایع سازند، آنها که دورند او را مىبرند.»
عالمان و سالکان الى الله، در طول تاریخ با ابراز محبت و بخشش، همواره مردم را با خود همراه کرده و توصیههاى تربیتىِ خود را براى آنها بیان نمودهاند. به همین دلیل، مردم نیز آنها را چون پدرى مهربان بیشتر از جان خود دوست مىداشتند و سخنانشان را سرمه چشمان خود مىکردند. در حالات آیه الله سید محمد کاظم یزدى(رحمه الله) و مردمدارى ایشان خصوصا محبتى که به مردم داشتند، نقل شده است که ایشان مردم را دوست مىداشت و مردم نیز او را دوست مىداشتند تا جایى که مردم نجف او را «پدر» مىخواندند. میزان عشق و اعتقاد افراد به آن شخصیت الهى به حدى بود که صحرانشینان از خاک پاى او برداشته، با خود به چادر مىبردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن براى اثبات حقانیت خود، به آن قسم مىخوردند و مىگفتند: «بِحَقِّ تُرابِ قَدَمِ السَّیِّدِ؛ قسم به خاک پاى سید که…»
این مطلب، حاکى از حسن سلوک با بندگان خدا و مردمخواهى آن فقیه فرزانه بود. که توانسته است تا اعماق جان مردم نفوذ کند و با حرکات و سکنات الهى اش، مبلّغ و مروّج دین اسلام باشد.(۱۳)
ادامه دارد…
پینوشتها ۱- اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح یزدى، ج ۱، ص ۳۵۹ ۲- گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، نشر معارف اسلامى، تهران، ۱۳۴۴، ج ۱، ص ۳۸۴ ۳- ر. ک: شرح نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶ ۴- غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۹۶، ح ۹۱۶۷ ۵- آل عمران/۱۵۹ ۶- نهج البلاغه، نامه ۵۳ ۷- کافى، ج ۲، ص ۱۹۹، ح ۱۰ ۸- تحف العقول، ص ۳۷۶ ۹- جاذبه و دافعه على(علیه السلام) ، مرتضى مطهرى، ص ۷۰ ۱۰- فرهاد و شیرین، وحشى بافقى. ۱۱- کافى، ج ۱، ص ۲۶۵، ح ۱ ۱۲- نهج البلاغه، حکمت ۱۴ ۱۳- ر. ک: سید محمد کاظم یزدى فقیه دوراندیش، مرتضى بذرافشان، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.نویسنده: محمد سبحانی
منبع: مبلغان؛ شماره ۵۹